آهنگهای ویژه

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس محرم و صفر سال 1403

  • حاج عبدالرضا هلالی

    حاج عبدالرضا هلالی

    آلبوم مراسم عزاداری شب پنجم محرم 1403/04/20 هیئت الرضا (ع)

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1403

  • کربلایی جواد مقدم

    کربلایی جواد مقدم

    نماهنگ رفیق

  • حاج محمد طاهری

    حاج محمد طاهری

    نماهنگ ساعتی بندگی - رمضان 1402

  • کربلایی امیر برومند

    کربلایی امیر برومند

    نماهنگ تصور کن

  • حاج محمود کریمی

    حاج محمود کریمی

    آلبوم مراسم عزاداری شب اول محرم 1401 - هیئت رایة العباس

اشعار اربعین حسینی – سال ۱۳۹۹

6
اشعار اربعین حسینی - سال 1399

شعر اربعین حسینی

این چهل روز عدو سنگ به ما زد بد زد
هر که آمد غم من دید مرا زد بد زد

شد چهل روز نه،انگار چهل سال گذشت
غمت آتش به دل ارض و سما زد بد زد

نرود از نظرم صحنه ی گودال حسین
هر که دور از بدنت بود جدا زد بد زد

پیش چشمان ترم حلقه به دور تو زدند
پیرمردی به تنت آه عصا زد بد زد

من خودم از روی تل دیدم و فریاد زدم
شمر بر پهلوی تو ضربه ی پا زد بد زد

تا درآورد عدو جسم علی را از خاک
سر او را به سر نیزه که جا زد بد زد

یک شب از ناقه زمین خورد یتیم تو حسین
زجر آمد چقدر طفل تو را زد بد زد

نشود قسمت کافر لگد زجر ای کاش
که از آن ضربه عزیز تو صدا زد بد زد

سر بازار به ناموس تو می خندیدند
خصم دانی که چرا طعنه به ما زد بد زد

دشمنی داشت عدو با علی از بدر و احد
که نوامیس تو را در همه جا زد بد زد

شاعر:محمود اسدی

___________________________

شعر اربعین حسینی

بخر مقابل چشمانِ خوب‌ها، بد را
نشان بده به همه لطفِ بیش، از حد را

ببخش؛ حاجتِ من کمتر است از کَرمت
خودت بخواه برایم هر آنچه باید را

مسافر حرمم، روی بال سجاده
سلامِ صبح، به مبدأ رسانده مقصد را

به جمعِ گریه‌کنان، بین ابرها بردی
همان‌که چشمِ خودش را به گریه می‌زد را

شهادتِ نفسم شد دَم حسین حسین
نگیر از لب خشکم فراتِ اَشهد را

کلاغ را چه به پرواز با کبوترها !
همان که هیچ ندیده‌ست، رنگِ گنبد را

بحقّ پای سپاهِ پیاده‌ی حرمت
نگیر، از منِ بد، اربعینِ مشهد را

شاعر:رضا قاسمی

___________________________

شعر اربعین حسینی

اربعینی در دلم حال و هوایت مانده است
در مشامم عطر سیب روضه هایت مانده است

اربعینی گریه کردم من برایت روز و شب
تا به حالا بر تنم رخت عزایت مانده است

می شود اینجا نسیم کربلا را حس کنم
بین هیئت جلوه ی لطف و صفایت مانده است

لحظه هایم پر شده از ماتمی بی انتها
چون به قلبم حسرت کرب و بلایت مانده است…

مادرم از کودکی من را نمک گیر تو کرد
هر که نذری خورد عمری مبتلایت مانده است

شاعر:محسن زعفرانیه

___________________________

شعر اربعین حسینی

برخیز گلم خواهرِ تو از سفر آمد
از شامِ بلا زینبِ خونین جگر آمد

برخیز ببین خواهرت از بندِ اسارت
با آهِ دلِ سوخته و چشمِ تر آمد

او مضطر و ماتم زده از پیشِ رقیه
آن مرغکِ پژمرده ی بی بال و پَر آمد

گر بودی و میدیدی که در کنجِ خرابه
با گریه چگونه پیِ راسِ پدر آمد

تا آن سرِ خونینِ تو بگرفته به دامان
آن شبِ غمِ هجرانِ رقیه سحر آمد

بین زینبِ محزونِ تو با قد خمیده
با هروله از کوفه و شامِ خطر آمد

آمد که بگوید به تو این رنجِ اسارت
هر آنچه که بگذشته به زینب به سر آمد!

شاعر:هستی محرابی

___________________________

شعر اربعین حسینی

چشم های نجیب را بشناس
در غلامی حبیب را بشناس

ملک ری مال بچه های علیست
بن زیاد و فریب را بشناس

با وهب با حسین بالا باش
رازهای صلیب را بشناس

امتحان کن دوای تربت را
وَ فقط این طبیب را بشناس

در کرامات عشق دقت کن
معجزات عجیب را بشناس

کربلا را پیاده تجربه کن
روضه از راه شیب را بشناس

از سر شیب تا ته گودال
ناله های غریب را بشناس

توی گودال ابتدای همه
شاه شیب الخضیب را بشناس

صورتت را به خاک زینت کن
بعد ، خد التریب را بشناس

مادرش روضه خوان که شد حسِّ_
_آه، یابن الشبیب را بشناس

روضه فاطمه تمام که شد
مستی از عطر سیب را بشناس

شاعر:ایمان کریمی

___________________________

شعر اربعین حسینی

دست من خالی و با چشم ترم خواهم رفت
به در خانه‌ی ارباب کرم خواهم رفت
هرکه دارد هوس کرببلا بسم‌الله
باز با پای پیاده به حرم خواهم رفت

شاعر:امیر عظیمی

___________________________

شعر اربعین حسینی

نمیخواهم بگویم آنچه دیدم
نمیخواهم بگویم ماجرا را

کجا رفتم چه ها دیدم بماند
نکرده هیچ کس با من مدارا

به روی شانه بار غم کشیدم
میان سینه ام غیر از تبت نیست

همین اندازه می گویم برادر
دگر این زینبت آن زینبت نیست

اگر چه زنده ام-اما به سختی
خودم را تا مزار تو رساندم

مرا با زور از پیش تو بردند
خودم ناراحتم این جا نماندم

تنت روی زمین ماند و سرت هم
فراز نیزه بالای سرم بود

چهل روزه است روز وشب ندارم
غم تو بغض و آه حنجرم بود

رسیدم از سفر آن هم چگونه
پر از دردم، غمینم ،نیمه جانم

شکسته حرمتم در کوچه بازار
شهیدِ طعنه و زخم ِ زبانم

دم دروازه ها یادم نرفته
سرت را نیزه دار تو تکان داد

میان حلقه ی نامحرمان هم
یکی با دست طفلت را نشان داد

همان بهتر که سر بسته بماند
مصیبت های سنگینی که دیدم

اگر چه دور بودم از تو اما
ولی شکر خدا پیشت رسیدم

شاعر:محمدحسن بیات لو

___________________________

شعر اربعین حسینی

منت خدای را که بصیر است و هم علیم
منت خدای را که خبیر است و هم حکیم

از روز اولم به نجف آشنا نمود
گفتا قدم گذار در این راه مستقیم

گفتم چقدر فاصله تا عرش مانده است
گفت از نجف پیاده حدوداً سه روز و نیم

غفران من نصیب کسانی که زائرند
هستند در شفاعت خاصان من سهیم

خسران عالم است یقیناً مقدرش
هر کس نرفت کرببلا و نشد مقیم

آدم نه سیب خورد نه گندم فقط شنید
با بوی سیب می وزد از کربلا نسیم

قید بهشت را زد و آمد به کربلا
تا اشک ریز عشق بخوانندش از قدیم

تا بر حسین نوحه نخواند و نریخت اشک
عیسی نشد پیمبر و موسی نشد کلیم

شاعر:محسن ناصحی

___________________________

شعر اربعین حسینی

اربعین ای کاش میلیونها نفر
بالباس مشکی و چشمان تر

باظهور مهدی صاحب زمان
همچونان سیلی خروشان،بی امان

راه را سوی مدینه واکنند
روبه سوی وادی الزهراکنند

لرزه اندازند برجان یهود
زیرپاها له کنند آل سعود

پرکنند از دسته های سینه زن
گنبدالخضراء تاصحن حسن

گل دهد باغ و بهار فاطمه
تاشود پیدا مزار فاطمه

بعداز آن بااقتداری بی نظیر
میکند جلوه نگاری بی نظیر

میشود درسرزمینها حجاز
پرچم جانم حسن دراحتزار

شاعر:قاسم نعمتی

___________________________

شعر اربعین حسینی

عشق آغاز می شود ساده
اربعین، ابتدای یک جاده

استجابت شده دعایی که
مادرم کرده بین سجاده

موکب عشق، تیر شصت و نهم
چای شیرین تازه دم داده

شب جمعه حوالی دو حرم
آن خیابان خارق العاده

با تمامی مست ها گفتم
لک لبیک حضرت باده

و نریمان دوباره می خواند
ته گودال مادر افتاده

ته گودال مادر افتاده
مادری پشت یک در افتاده

نه،نرو سمت کوچه ها شاعر
بین آن کوچه حیدر افتاده

نه، نرو سمت کوچه ها برگرد
گذرت سوی دیگر افتاده

صحبت از ظهر روز عاشوراست
ظهر روزی که اکبر افتاده

آه ای شمر، کربلا لرزید
تا به دست تو خنجر افتاده

و نریمان دوباره می خواند
ته گودال مادر افتاده

شاعر:محمدجواد مهدوی

___________________________

شعر اربعین حسینی

بر شاهراه آسمان پا می‌گذارم
این کفش‌ها دیگر نمی‌آید به کارم

آورده‌ام آهِ دلِ جامانده‌ها را
سنگینی آن بغض‌ها شد کوله‌بارم

آواره‌تر از رودها، صحرا به صحرا
خود را به امواج خروشان می‌سپارم

پاداش حج، در هر قدم! اجر کمی نیست
شکر خدا این گونه طی شد روزگارم

خرما تعارف می‌کند، لبخند شوقی
از پینه‌های دست‌هایش شرمسارم

تیر هزار و سیصد و هشتاد و هشت است
تا کربلا زخم تنت را می‌شمارم

این ازدحام شهر، خلوتگاه راز است
من هم دلم را با تو تنها می‌گذارم

ذکر مصیبت می‌کند لب‌های خشکت
بر زخم‌های تو چگونه خون نبارم؟

در کربلای غربت تو، تاب ماندن…
از کربلایت پای برگشتن ندارم

من آمدم، بی‌شک تو هم می‌آیی آخر
ای مهربان! ای روشنی‌بخشِ مزارم!

از راه برمی‌گردم اما از تو گرهز

شاعر:عباس همتی

___________________________

شعر اربعین حسینی

هوا پر شد از عطر نام حسین
به قربان عطر پراکنده‌اش

چه سرمست و شورآفرین می‌رود
سپاهی به دیدار فرماندهش

هوایی شدم، مقصدم کربلاست
کجا از همین سرزمین بهتر است؟

برای رسیدن به آغوش تو
هوای خوش اربعین بهتر است

چه باکی‌ست از پای تاول زده
به عشق تو طی می‌شود این مسیر

نمانده‌ست چیزی به کرب‌وبلا
امیری حسینٌ و نعم الامیر

غریبم به آغوش تو دلخوشم
اسیرم به عشقت شدم مبتلا

در این روزها آرزویم شده
فقط کربلا کربلا کربلا

مرا مادرم از همان کودکی
به شیرینی نام تو شیر داد

پدر با خودش برد هیأت مرا
به من مهر و سربند و زنجیر داد

دلم خوش به داروی دیدار توست
حبیبم حسین و طبیبم حسین

غریبانه در کربلا خفته‌ای
نگاهی به من کن، غریبم حسین

قدم می‌گذاری به صحن بهشت
به یاد شهیدان والامقام

بگو با دلی عاشق و بی‌قرار
به لب‌های عطشان مولا سلام

شاعر:ناصر حامدی

___________________________

شعر اربعین حسینی

برای حلقۀ انگشتر گیتی نگین باشد
نجف باید که دُرّ آسمان‌ها و زمین باشد

دهانِ کعبه هم در وصف حالش باز می‌ماند
اگر که روزِ میلادِ امیرالمؤمنین باشد

اگرچه این سفر را دوست دارم، باز می‌خواهم
صفر باشد، به دوشم بار باشد، اربعین باشد

نجف تا کربلا را من پیاده می‌روم حتی
اگر در زیر پایم هر قدم میدانِ مین باشد

غبارِ کربلا بر چهره و دُرّ نجف در چشم
خوش آن صبحِ قیامت که هم آن باشد هم این باشد

بدونِ ترس، سر بر سجده خواهم بُرد ای مولا
اگرچه صد هزاران ابن ملجم در کمین باشد

شاعر:علیرضا الیاسی

___________________________

شعر اربعین حسینی

ای حامیان مکتب هل من معین سلام
جاماندگان قافله اربعین سلام

قومی پیاده بر حرم یار می روند
حسرت کشان قبر امام مبین سلام

زینب چه کرده با دل مشتاق شیعیان
گویند زائران همه، بانوی دین سلام

زینب اگر نبود شکوهِ شرف نبود
او را دهد فرشته ز عرش برین سلام

زینب اگر نبود کنون کربلا نبود
ازاو به ما رسیده شکوه آفرین سلام

آداب اربعین و زیارت نوشته شد
زینب به شه چو داد به صوت حزین سلام

اسلام را سلام جهت دار زنده کرد
لبیک بود معنی آن بهترین سلام

زینب مرام باش که تا مکتبی شوی
لبیک یاحسین بگو زینبی شوی

ای عاشق ولا همه دم “یاحسین”بگو
سرباز کربلا همه دم “یاحسین” بگو

فریاد تو به خرمن وهّابی آتش است
کن آتشی به پا همه دم “یاحسین” بگو

ازعاشقان باشرف بیست میلیونی
بشنو همین ندا همه دم “یاحسین” بگو

هرماه ما محرم و هرشهر کربلاست
کن دین خود ادا همه دم “یاحسین” بگو

فریاد یاحسین شهیدان شنیدنی است
با لشگر خدا همه دم “یاحسین” بگو

آنانکه پیروان وفادار زینبند
گویند ازوفا همه دم “یاحسین” بگو

شاعر:استاد کلامی زنجانی

___________________________

شعر اربعین حسینی

نشد که پر بزنم عشق آن حوالی را
ببخش بر من مسکین شکسته‌بالی را
نشد که پای پیاده به درگهت برسم
و تحفه آورم این دست‌های خالی را

شاعر:سعید سلیمان پور

___________________________

شعر اربعین حسینی

اربعین از راه آمد ، باز من جامانده ام
قطره ای دور از وصال اصل دریا مانده ام

خیل جابرها به سوی مرقدش در حرکتند
چشم تر، حسرت به دل یک گوشه تنها مانده ام

هر که چون من شد مگر او دل ندارد ای خدا
مثل نِی دور از نیستان باز حالا مانده ام

بار دیگر زائران در کربلا سر می رسند
طبق عادت بنده هم غرق تماشا مانده ام

ادّعایم می شودمن عاشقش هستم ، ولی
در عمل همچون خری در گِل رود پامانده ام

یک نظر اربابِ من گر بر گِدایش می نمود
کِی دِگر هر ساله می گفتم فُرادا مانده ام

نیمه شب ، بین الحرم اندر تغزّل بهر او
نصف عمرم غرق در آماج رؤیا مانده ام

شاعر:حسن نبی جندقی

___________________________

شعر اربعین حسینی

از اربعین جا ماندم اما از نگاهت نه
از کاروان جا ماندم اما از سپاهت نه

حالا که بین زائرانت نیستم ، آیا
بیرون شدم از سایه ی مهر و پناهت؟ نه

نوکر در این خانه باشد آبرو دارد
فرق است بین رو سفید و رو سیاهت؟ نه

نام مرا بنویس بین اربعینی ها
من دل به راهت دادم آقا پا به راهت نه

امسال نذر دخترت بودم که جاماندم
من با رقیه جان تو دارم شباهت! نه
.
.
.
ام ابیهای حسین ، ای وارث زهرا
اشک است سهم چشم های بی گناهت؟ نه

دندان شکسته ، گوش پاره ، چشم های تار
یک جای سالم مانده روی ، روی ماهت؟ نه

اشک تمام زائران کربلا هرگز
آیا برابر میشود با سوز آهت؟ نه

من مثل تو جا ماندم اما خوب میدانم
از اربعین جا ماندم اما از نگاهت نه

شاعر:احمد ایرانی نسب

___________________________

شعر اربعین حسینی

هوایی ات شده ام بال و پر به من برسان
چراغ رد شدن از ِ رهگذر به من برسان

از این دقیقه دلم را به باد خواهم داد
خودت نمی رسی آن همسفر به من برسان

بگیر دست مرا هم در این حسینیه
اگر گرفته ای آقا خبر به من برسان

صدای طبل و دهل خسته ام نمود امشب
نوای چاوش بالنده تر به می برسان

بکش تو دست به بالم که فطرست بشوم
شکسته آمده ام یک نظر به من برسان

کم و زیاد ندارد هر آن چه می بخشی
اگر زیاد نشد مختصر به من برسان

قسم نمی خورم اما سماجتم باقی است
برای مرثیه ام شعر تر به من برسان

شب آمدم که به تاری ز گیسویت برسم
اسیرتر شدم امشب، سحر به من برسان

برای هرکه نوشتم غزل قبول کن آن را
قلم بگیر و یک امضا به این اثر برسان

دلی که گیر تو باشد همیشه آزاد است
مرا به بند بکش، این ثمر به من برسان

چقدر نوحه نوشتم برای تو خط خورد
نگاه روشن زهرا( س)نگر به من برسان

من عطش زده هستم مرید عباست
نمی از آب که شد شعله ور به من برسان

رسیده ام به شب روضه ات غزل خشکید
نسیم دعبل مرثیه گر به من برسان

شاعر:سیدعلی میری رکن ابادی

___________________________

شعر اربعین حسینی

نه تنها در وداع تو جدا شد جان من از من
که می آمد صدای ناله های پنج تن از من

از آنجایی که وابسته است جان من به جان تو
جدا کردند سر از تو، جدا کردند تن از من

میان معرکه هم زخم، هم جان باختن از تو
میان خیمه ها هم سوختن، هم ساختن از من

دلم خوش بود با پیراهنت، آن هم به غارت رفت
پس از تو رخت بر بسته است شوق زیستن از من

غریبم آنچنان در سرزمین مادری بی تو
که می پرسد نشانی های زینب را وطن از من

“ملامتگو چه دریابد میان عاشق و معشوق”
کسی نشنید جز توصیف زیبایی سخن از من

از آن بتخانه ها چیزی نماند آنجا که بر می خاست
طنین تیشهء پیغمبران بت شکن از من

منم حسن ختام باشکوه داستان تو
پس از این اسوه می سازند اساطیر کهن از من

شاعر:سیدحمیدرضا برقعی

___________________________

شعر اربعین حسینی

جهان محو تماشای قیام اربعینی هاست
نجف تا کربلا عرش معلای زمینی هاست

نجف تا کربلا ، تعریف راه عاشقی این است
عبای سبز عاشق انتهای راه خونین است

نجف تا کربلا یعنی برای جنگ قبراقیم
ولی فرمان دهد بهر شهادت سخت مشتاقیم

نجف تا کربلا یعنی بشر دنبال مقصود است
جهان در انتظار رویت مهدی موعود است

در این جاده نشانی از شکوه برج و بارو نیست
و این یعنی زمین لبریز از شوق دگرگونیست

همه با هر نژادی خادم سلطان خوبانند
نجف تا کربلا مستضعف و اشراف یکسانند

همه مانند هم ، پای پیاده ، روزها شب ها
توانی تازه میبخشد به زایر چای موکب ها

تمام خلق در این جاده حسی مشترک دارند
به روی لب دم یا لیتنا کنا معک دارند

در اینجا میشود تنهایی و احساس غربت ، گم
میان داد و فریاد ،هلبیکم … هلبیکم

چه زیبا لحظه لحظه جان تشنه میشود سیراب
به لطف سادگیه بی ریایه ظرفهای آب

در اینجا بیت الاحزان جماعت کنج تنهاییست
هزاران گریه دنبال علمداری و سقاییست

هزاران گریه بی تاب لب خندان دخترهاست
هزاران گریه مخفی در نگاه پشت معجرهاست

برای خوردن نانی هزاران عجز خواهش هست
در این جاده برای پیکر خسته نوازش هست

در اینجا از کسی جز حضرت ارباب نامی نیست
در اینجا خارجی می آید و بی احترامی نیست

به آن اندازه که فرق میان اوست با زینب
نجف تا کربلا میگوید عاشق آه یا زینب

شاعر:حسین محسنات

___________________________

شعر اربعین حسینی

دارد به دل صلابت کوه شکیب را
از لحظه‌ای که بوسه زده زخم سیب را

هر چند دست‌بسته… رقم زد چه با شکوه
در کربلا حماسهٔ أمن یجیب را

با کاروان نیزه چهل منزل آمده
این راه پر فراز بدون نشیب را

کوبید صبح قافله بر طبل روزگار
رسوایی اهالی شام فریب را

با خطبه‌های ناله و اشکش غروب‌ها
تفسیر کرد غربت «شیب الخضیب» را

جانش رسید بر لبش از دست خیزران
طاقت نداشت طعنهٔ تلخ رقیب را

می‌ریخت عطر سیب نفس‌های خسته‌اش
در جان باغ، وعدهٔ صبحی قریب را

شاعر:یوسف رحیمی

___________________________

شعر اربعین حسینی

ره واکنید قافله سالار میرسد
یک قافله اسیرعزادار میرسد

برخیز یا حسین سری دست و پانما
دلبر برای دیدن دلدار میرسد

حالا که پیرعشق شدم ناز می‌کنی
باشد تو ناز کن که خریدار میرسد

سر الحسین سینه سینای زینب است
آری حقیقت همه اسرار میرسد

بالا بلند بودم و حالا خمیده ام
پرغم ترین زمانه دیدار میرسد

عباس کو که صبرعقیله سر آمده
ناموس حق زکوچه و بازار میرسد

بر روی قبر پیرهنت پهن می‌کنم
جانم به لب زگریه بسیار میرسد

تکرارصحنه‌ها شده درپیش دیده ام
نیزه به دست لشگر اشرار میرسد

گویا هنوز میشنوم زیر دست و پا
فریاد العطش ز لب یار میرسد

آن بار گر نشد بدنت را بغل کنم
قبرت به روی سینه‌ام این بار میرسد

هرجا که شد غرور مرا دشمنت شکست
زینب غمین از آن همه آزار میرسد

آه رباب و قبر بهم خورده ی علی
لالایی اش ازآن دل غمدار میرسد

شاعر:قاسم_نعمتی

___________________________

شعر اربعین حسینی

بالم شكسته ، از پرم چيزی نگويم
از كوچ پُر دردسرم چيزی نگويم

طوفان سختی باغمان را زيرورو كرد
از لاله های پرپرم چیزی نگويم

حق می دهم نشناسی ام؛ اما برادر
از آنچه آمد بر سرم، چيزی نگويم

وقت وداعِ آخرت، عالم به هم ريخت
از شيون اهل حرم چيزی نگويم

آتش گرفتن گرچه رسم وسنت ماست
از دامن شعله ورم چيزی نگويم

بگذار سر بسته بماند روضه هايم
از ماجرای معجرم چيزی نگويم

كم سوتر از چشمان من، چشمان زهراست
از گريه هایِ مادرم چيزی نگويم

آن صحنه هایِ سهمگين يادم نرفته
افتادنت از رویِ زين يادم نرفته

از نعل اسب و بوريا چيزی نگويم
از آن غروب پُر بلا چيزی نگويم

در عصر عاشورا النگوهام گم شد
از غارت خلخالها چيزی نگويم

گفتم به تو انگشترت را در بياور !
از ساربانِ بی حيا چيزی نگويم

در كوچه های كوفه ناموست زمين خورد
اصلاً شبيه مجتبی؛ چيزی نگويم

شهر علی نشناخت بانوی خودش را
از جامه هایِ نخ نما چيزی نگويم

شاگردهايم سنگ بارانم نمودند
از چهره هایِ آشنا چيزی نگويم

بی آبروها ! چادرم را پس ندادند
از اين به بعد روضه را… چيزی نگويم

ای خيزران خورده،لبم بی حس تر از توست
از خاك برخيز و بگو كه اين سر از توست؟

از خاطراتم همسفر چيزی نگويم
حتی كمی هم مختصر ! چيزی نگويم

منزل به منزل، محملم در تيررس بود
از سنگهایِ خيره سر چيزی نگويم

حتماً خبر داری مرا بازار بردند!
آن هم منی كه… !؟ بيشتر چيزی نگويم

از درد پهلو لحظه ای خوابم نمی برد
از گريه هايم تا سحر چيزی نگويم

من در مدينه طشت ديدم،سر نديدم!
از كاخ شام و طشت زر چيزی نگويم

طفلی سكينه داشت جان می داد از ترس
دق می كنم اين بار اگر چيزی نگويم

ديدم كه ملعون تر از آن شامی، يزيد است
از جمله ی -باشد ببر- چيزی نگويم

شرمنده ام كه درد و دل كردم برادر
بی تو چگونه خانه برگردم برادر!؟

شاعر:وحید قاسمی

___________________________

شعر اربعین حسینی

همه از هر کجا باشند از این راه می آیند
به سویت ای امین الله خلق الله می آیند

صف جن و ملک با زائرانت هم قدم هستند
به عشقت از عوالم خیل خاطرخواه می آیند

زمین سرمست راه افتاد و بر ما راه آسان شد
زمین و آسمان با زائرانت راه می آیند

ببین شانه به شانه هم سفید و هم سیاه اینجا
به شوق دیدن تو پا به پا، همراه می آیند

گروهی غرق توصیفند و مست مدح چشمانت
گروهی روضه خوان، با سیل اشک و آه می آیند

به شهرت میرسند و حال و روز شهر بارانی است
پر از بغضند و نم نم تا دم درگاه می آیند

مدار عاشقی سقاست، آغاز طواف از اوست
به سوی آفتاب آنجا به اذن ماه می آیند

قیامت کرده ای، انگار تصویری است از محشر
که دوشادوش هم نزدت گدا و شاه می آیند

نکیر و منکر از من گرچه زهر چشم میگیرند
به لطف گوشه چشمت آخرش کوتاه می آیند

شاعر:سیدمحمدمهدی شفیعی

___________________________

شعر اربعین حسینی

آورده هرم آه بلا بر سرم حسین
بنشانده بر مزار تو خاکسترم حسین

آهسته گویمت که علمدار نشنود
کن یک نظر که خواهر بی معجرم حسین

دستی برون بیار ؛ تو دستی بکش ببین
مجموع خط کوفی بر پیکرم حسین

از گوشوار و معجر و خلخال ها مپرس
چیزی نمانده در بر اهل حرم حسین

هرجا که دست صاعقه رنگ طمع گرفت
کردم سپر برای تو برگ و برم حسین

این رد ریسمان اسیری به دست من
ارث و هویتی است که از حیدرم حسین

با نوحه های حنجره زخمی ام هنوز
بر سینه می زند زغمت مادرم حسین

شکر خدا شکسته سرم، سرشکسته، نه!!
خواهر شدم فدای سر تو سرم حسین

نقش بر آب زحمت زینب شده حسین
شرمنده از امانتی دخترم حسین

شاعر:سعید محمدی

___________________________

شعر اربعین حسینی

دارم غریب و آشنا را می شمارم
این خیل مشغول عزا را می شمارم

هی خواب می بینم پیاده در طریقش
درجاده دارم تیرها را می شمارم

دل تنگ مشهد می شوم هرگاه در راه
سربندهای یا رضا را می شمارم

اما خدارا شکر با انگشت هایم
جامانده های کربلا را می شمارم

پس سعی خودرا می‌کنم موکب به موکب
این مروه های با صفا را می شمارم

باعقل نه، من با جنون بی شمارم
این لشکر بی انتها را می شمارم

تسبیح من این است در طیِّ طریقش
هر صبح تاول های پا را می شمارم

آن قدر نزدیکم به اوکه دانه دانه
دارم نفس های خدا را می شمارم

هم کربلا هم نوکری هم اشک هم عشق
دارم فقط سود دعا را می شمارم

شاعر:مهدی رحیمی

___________________________

شعر اربعین حسینی

اربعین شد باز هم از قافله جا مانده ام
گوشه ی هیئت من غمدیده تنهامانده ام

کربلایم گیره یک گوشه نگاهت مانده و
ازخوراک وخواب وازروزوشب آقامانده ام

عطرسیبی از حوالی حرم ها می وزد
آن چنان مستم که ره نارفته ازپامانده ام

بادلم گفتم …حرم باشد برای اربعین
من چگونه تاکنم با این دل وا مانده ام؟

در کف یک جرعه از جام شراب دلبرم
تشنه کام باده ی دلچسب سقا مانده ام

برگه را آورده ام تا اینکه امضایش کنی
مثل برخی دوستانم لنگ امضا مانده ام

با تو نزدیکان ، حرم پای پیاده می روند
انقدر دورم، پسه یک مهر ویزا مانده ام

هیچ ایرادی ندارد با دلم تا می کنم
گرچه زیر بار این زخم زبانها ، مانده ام

من دم درخاک پای مادرت باشم بس است
شکر حق ،درزیر پای مجلس آرا ، مانده ام

اخذ مزد نوکری از دست مادر بهتر است
زین سبب در انتظار دست زهرا ، مانده ام

شاعر:محمدجواد حیدری

___________________________

شعر اربعین حسینی

در مرز خویش ماندن و از مرز رد شدن
با مُهر و مِهر فاطمه اصل سند شدن

این آرزوی سرخ گذرنامه ی من است
در زیر پای مُهر سفارت لگد شدن

راه ورود را مگر آموختن از عشق
راه خروج را ز کبوتر بلد شدن

پیمودن مسیر به فریاد یا علی
یعنی که با حسین، علی را مدد شدن

موکب شدن،مسیر شدن،مبتلا شدن
زائر شدن،گزارش یک مستند شدن

تیر هزار و چارصد و شصت و عشق را
بعد سه روز دیدن و از بیست صد شدن

بد چونکه بخش دوم “گنبد” شده نگو
مارا تمایلی ست جدیداً به بد شدن

تغییر می دهی همه را بعد کربلا
یعنی حسین با تو فقط میشود شدن

شاعر:مهدی رحیمی

___________________________

شعر اربعین حسینی

نوکر نرود به کربلا پس چه کند…؟
خود را نرساند به شما پس چه کند…؟

قلبش به کرمخانه ارباب خوش است…
گر رو نزند به آشنا پس چه کند… ؟

دارو ز شفاخانه تربت خواهد …
جامانده زکربلا شفا پس چه کند…؟

خاک قدمت بهشت ،با بودن تو…
ماندیم بهشت را خدا پس چه کند…؟

دامن مکش از دست گدایان درت…
بی لطف شما بگو گدا پس چه کند…؟

ارباب شدی که روبه هرکس نزنم
بنده نکند توراصدا… پس چه کند…؟

شاعر:امیر کرد پنجکی

___________________________

شعر اربعین حسینی

دوباره شهر پر از شور و شوق و شیدایی‌ست
دوباره حال همه عاشقان تماشایی‌ست

که فصل پر زدن از انزوای تنهایی‌ست
سفر، حکایت یک اتفاق رؤیایی‌ست

ببند بار سفر را که یار نزدیک است
طلوع صبح شب انتظار نزدیک است

ببین که قفل قفس را شکسته، می‌آیند
کبوتران حرم دسته دسته می‌آیند

چو موج از همه سو دلشکسته می‌آیند
غریب، از نفس افتاده، خسته، می‌آیند

که باز بعد چهل شب، کنار او باشند
شبیه حضرت زینب کنار او باشند

تمام پشت سر جابر بن عبدلله
چه عاشقانه قدم می‌زنند در این راه

از اشتیاق حرم راه می‌شود کوتاه
هر آن‌که خواهد از این جام عشق، بسم الله

که این پیاده‌روی برترین عزاداری‌ست
قسم به نور، که این ابتدای بیداری‌ست

دوباره حال من و شعر می‌شود مبهم
دلی که دست خودم نیست می‌شود کم‌کم

در آرزوی حرم غرق در غم و ماتم
اگر اجازه دهد زائرش شوم، من هم

«غروب در نفس تنگ جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت»

شاعر:محمد غفاری

___________________________

شعر اربعین حسینی

موکب به موکب میروم با کاروان اربعین
عاشق ترینها میشوم من در زمان اربعین

با دست خالی آمدم تا اینکه ارفاقی کنی
حرف از گدایی میزنم در گفتمان اربعین

در بحث عشق و عاشقی اینجا همه عاشقترند
مجنون و شیدا میشوند پیر و جوان اربعین

باشد چنان این داغ تو،این غصه و آوای تو
خون می چکد از آسمان بر عاشقان اربعین

از شهر مولایم علی تا کربلا گردد بهشت
گشتند همه در حسرت این راهیان اربعین

بار سفر را بسته و دیگر شدم راهیه نور
صد شکر بر دوش من است عشق کلان اربعین

مردانه میگویند همه ، لبیک مولاناحسین
در راه تو آقای من حتی زنان اربعین

شاعر:روح الله دانش

___________________________

شعر اربعین حسینی

بلندشو که بگویم فراق یعنی چه!
شرار شعله به گلهای باغ یعنی چه!

بلندشو که بگویند باتو چشمانم
خرابه و شب بی چلچراغ یعنی چه!

بیابگویمت ازآن چهل شب کابوس
که زخم تاول و زنجیر داغ یعنی چه!

بلندشو که بگویم که دختری معصوم
و بزم مستیه کاخ و رواق یعنی چه!

بیا بگویمت ازحال خواهرت جز شمر
کسی اگرکه نگیرد سراغ یعنی چه!!

شاعر:محمد کابلی

___________________________

شعر اربعین حسینی

گرچه گاهی با دلم باید نباید می کنی
گرچه گاهی هم مرا در خود مردد می کنی

مطئنم دوستم داری که در هر اربعین
ناز می آیی و راه مرز را سد می کنی

کُلُکم نورید و کُل ارض هم کرببلا
با همین علت مرا راهی مشهد می کنی

باشد از مشهد برات کربلا می آورم
حل کارم را یقین هشتاد درصد ، می کنی

بیست درصد را هم از پائین پایت خواستم
شک ندارم روزیم را بیش از این حد می کنی

دوستانم گرچه منعم می کنند اما حسین!
باز بی ویزا مرا از مرزها رد می کنی

شاعر: محسن ناصحی

___________________________

شعر اربعین حسینی

صحرا به صحرا، کو به کو، داريم نم نم می‌ر‌ويم
پشت سر هم، دم به دم، آدم به آدم می‌رويم

ما هر دو عالم را به اين معراج دعوت می‌کنيم
از اين سوى عالم اگر آن سوى عالم می‌رويم

راهى‌شدن، دريا شدن، يعنى کمال قطره‌ها
ما هم به راه افتاده‌ايم و جانب يم می رويم

در شعله آتش می شويم، آتش به عالم می زنيم
هم مثل يک پروانه می سوزيم ما، هم می رويم

هم در نجف هم کربلا پرچم به دست زينب است
هر جا که پرچم می رود دنبال پرچم می رويم

عيسى بن مريم، آدم، ابراهيم، موسى، نوح، هود
اين راه را پيغمبران رفتند و ما هم می رويم

ما تشنه‌ی وصليم و دنبال سلوک وصلتيم
پس پابرهنه، تشنه‌لب، تا نهر علقم می رويم

بى‌واسطه اسماء حق در ما تجلى می کند
هر وقت تحت قبه‌ى سلطان عالم می رویم

شاعر: علی اکبر لطیفیان

___________________________

شعر اربعین حسینی

گدای نامه سیاهم ، غلام چهره سیاه
همان کسی ، که به دست خودش شده گمراه

همانکه گریه برای تو کرد و بعد از آن …
نگاه پشت نگاه و … گناه پشت گناه

همانکه حاصل یک عمر ، نوکری اش را
میان چاه گناهان ، تباه کرده تباه

کمیت بختِ منِ زار ، لنگ لنگان است
همیشه رفته سر من ، کلاه ، روی کلاه

برای اینکه قبولم کنی به فرزندی …
تمام کودکی ام را ، گذاشتم سرِ راه

چه روزگار غریبی ست ، نوکرت تنهاست
به روضه می برم از دست روزگار ، پناه

کبوتران تو با “باز” می پردند آقا
غلام خانه ات همسفره میشود با شاه

به برق گنبد زردم عجیب ، دلبسته
به رقص پرچم سرخم عجیب ، خاطرخواه

به اربعینِ تو سوگند … من کم آوردم
دگر مجالِ غزل نیست ، صحبتم کوتاه …

اگر بناست ، پس از مرگ ، کربلا بروم …
” به عزت و شرف لا اله الا الله … ”

شاعر: رضا قاسمی

___________________________

شعر اربعین حسینی

می گویم از کنار زیارت نرفته ها
بالا گرفته کار زیارت نرفته ها

اشک و نگاه حسرت و تصویر کربلا
این است روزگار زیارت نرفته ها

امسال اربعین همه رفتند و مانده بود
هیات در انحصار زیارت نرفته ها

انگار بین هیات ماهم نشسته بود
زهرا به انتظار زیارت نرفته ها

در روز اربعین همه ما را شناختند
با نام مستعار «زیارت نرفته ها»

اما هزارمرتبه شکر خدا که هست
مشهد در اختیار زیارت نرفته ها

باب الحسین قسمت آنانکه رفته اند
باب الرضا قرار زیارت نرفته ها

غم میخورم برای دل رهبرم که هست
تنها طلایه دار زیارت نرفته ها

گفتند شاعران همه ازحال زائران
این هم به افتخار زیارت نرفته ها

شاعر:علی رضایی

___________________________

شعر اربعین حسینی

سحر چون پیک غم از در درآید
شرار از سینه، آه از دل برآید

ندای کاروانی از وطن دور
به گوش جان ز دیوار و در آید

گمانم کاروان اهل‌بیت است
که سوی کعبه‌ی دل با سر آید

گلاب از چشم هر آلاله، جاری است
که عطر عترت پیغمبر آید

پس از یک اربعین اندوه و هجران
به دیدار برادر، خواهر آید

همان خواهر که غوغا کرده در شام
همان ریحانه‌ی پیغمبر آید

همان خواهر که با سِحر بیانش
به هر جا آفریده محشر آید

همان خواهر که کس نشناسد او را
به باغ لاله‌های پرپر آید

همان خواهر ولی خاطر پریشان
سیه‌پوش و بنفشه‌پیکر آید

اگر از کربلا، غمگین سفر کرد
کنون از گَرد ره، غمگین‌تر آید

نوای «وای وای» از جان زهرا
صدای «های های» حیدر آید

از این دیدار طاقت‌سوز ما را
همه خون دل از چشم تر آید

غم‌آهنگی به استقبال یک فوج
کبوترهای بی‌بال و پر آید

بیا با این کبوترها بخوانیم
سرودی را که شام غم سرآید:

«شمیم جان‌فزای کوی بابم
مرا اندر مشام جان برآید»

«گمانم کربلا شد، عمّه! نزدیک
که بوی مُشک ناب و عنبر آید»

«به گوشم، عمّه! از گهواره‌ی گور
در این صحرا، صدای اصغر آید»

«مهار ناقه را یک دم نگه‌دار
که استقبال لیلا، اکبر آید»

«ولی ای عمّه! دارم التماسی
قبول خاطر زارت گر آید»،

«در این صحرا مکن منزل که ترسم
دوباره شمر دون با خنجر آید»

شاعر:محمدجواد غفورزاده

___________________________

شعر اربعین حسینی

نشد که پر بزنم عشق آن حوالی را
ببخش بر من مسکین شکسته‌بالی را

نشد که پای پیاده به درگهت برسم
و تحفه آورم این دست‌های خالی را

منی که چله‌نشین غم توام مولا
نشدکه همدل و همره شوم موالی را

نشد عراق غمت را بگریم از دل و جان
بدل به آه کنم این شکسته‌حالی را

دوباره چشمه جان‌بخش اربعین جوشید
نشد که درک کنم حال آن زلالی را

بگو بگو “به کدامین دعات خواهم یافت”؟
بگو کجا برم این حسرت سوالی را؟

ببار حضرت باران به شوره‌زار دلم
ببر ز سینه من داغ خشک‌سالی را

چکید قطره اشکی و از غم تو سرود
قبول کن ز من این شعر ارتجالی‌ را

شاعر:سعید سلیمان پور

___________________________

شعر اربعین حسینی

من جابر پیر توام، ‌ای دوست نگاهی
جز تربت پاک تو، مرا نیست پناهی

آرند همه بر شهدا، لاله و من هم
باشد، گلم از سوز جگر، شعله‌ی آهی

گوش که شنیده است، که با نیزه و خنجر
بر یک تن مجروح کند، حمله سپاهی

لب تشنه، سر از پیکر پاک تو، بریدند
آخر به چه جرمی چه خطایی چه گناهی؟

دریا به لبت سوخت و این قوم ستمکار
بر حنجر خشک تو نکردند نگاهی

با داغ تو، لبخند، حرام است به شیعه
بی‌گریه به پایان نرسد، سالی و ماهی

آن کس که زد آتش به حریم تو بسوزد
در آتش دوزخ، ابد الدهر، الهی

خون ریخته از گوش زنی بر روی شانه
جان داده ز کف، دخترکی بر سر راهی

و الله نسوزند خلایق به جهنم
سوزند اگر در غم تو گاه به گاهی

“میثم” همه جا، گفته من از آن شمایم
بسته است خودش را به شما نامه سیاهی

شاعر:استاد غلامرضا سازگار

___________________________

شعر اربعین حسینی

چل روز می‌شود که شدم جبرئیل تو
ذبح عظیم گشتی و گشتم خلیل تو

چل روز می‌شود که فقط زار می‌زنم
کوچه به کوچه نام تو را جار می‌زنم

چل روز می‌شود که بدون توام حسین
حالا پی نتیجه‌ی خون توام حسین

چل روز می‌شود که حسین همه شدم
حیدر شدم، حسن شدم و فاطمه شدم

مردم به جنگ نائبه الحیدر آمدند
در پیش من، تمام، به زانو در آمدند

آثار مرگ در بدنم هست یا حسین
پس روز اربعین منم هست یا حسین

آبی که‌تر نکرد لب تشنه‌ی تو را
حالا نصیب خاک مزارت شده اخا

چل روز پیش بود همینجا سرت شکست
اینجا دل من و پدر و مادرت شکست

چل روز پیش بود به گودال رفتی و …
از پشت، نیزه خوردی و از حال رفتی و …

از تل زینبیه رسیدم که وای وای
بالا سرت نشستم و دیدم که وای وای

نیزه ز جای جای تن تو در آمده
حتی لباس‌های تن تو در آمده

جمعیتی که بود به گودال جا نشد
یک ضربه و دو ضربه…، ولی سر جدا نشد

دیدم کسی حسین مرا نحر می‌کند
آقای عالمین مرا نحر می‌کند

من را ببخش دست به گیسوی تو زدند
من را ببخش چکمه به پهلوی تو زدند

فرصت نشد ز خاک بگیرم سر تو را
فرصت نشد در آورم انگشتر تو را‌

می‌خواستم ببوسمت، اما مرا زدند
ناراحتم کنار تو با پا مرا زدند

بین من و تو فاصله‌ها سد شدند آه
با اسب از روی بدنت رد شدند آه

در شهر کوفه بود که بال و پرم شکست
نزدیک خانه‌ی پدری‌ام سرم شکست

وای از عبور کردن مثل غلام‌ها
وای از نگاه‌های سر پشت بام‌ها

باور نمی‌کنی که سرم سایبان نداشت؟!
در ازدحام، محمل من پاسبان نداشت؟!

تا شهر شام رفتم و معجر نداشتم
تقصیر من چه بود؟ برادر نداشتم

از بس رسید سنگ به سمت جبین من
نزدیک بود پاره شود آستین من

شاعر:علی اکبر لطیفیان

___________________________

شعر اربعین حسینی

حاجت آورده و در پایِ علَم ریخته ام
باز هم بغض ِ گلو را به قلم ریخته ام

قدرنشناسم و عمریست که در هر پابوس
عرقِ شرم در ایوانِ حرم ریخته ام

وسطِ روضه مکشوف تو یا ثارالله
اشک، از چشم ِ گنهکار چه کم ریخته ام

با غم ِ خاطره تنها بگذارید مرا
باز جامانده ام و طرحِ قسم ریخته ام

بِعَلیٍ بِعَلیٍ بِعَلیٍ بطلب
معصیت کرده! چه خاکی به سرم ریخته ام

در دلم تا به ستونِ صد و هجده برسم …
چند موکب زده ام! چاییِ غم ریخته ام

عکسهای منِ ناقابل و بابُ القبله
حسرتِ هر شبه را دور و برم ریخته ام

کربلا بسته شد و نوکرِ آواره شدم
اربعین را چه کنم؟! سخت به هم ریخته ام!

شاعر:؟؟؟

___________________________

شعر اربعین حسینی

همه شب راه می‌روم در خواب
پای رویای من پُر آبله است

مگر از آسمانِ خانه‌ی ما
تا ضریحت چقدر فاصله است ؟!

تا در این شاهراه، گم نشود
باز، با چشم بسته بیدارم

چند شب مانده است، تا خورشید
چند صد تا ستاره بشمارم ؟!

از مزارِ پدر به سمت پسر
در مسیری که شب به شب رفتم

تا خودِ کربلا به عشق نجف
راهِ خود را عقب عقب رفتم

ساعتم را عقب کشیدم تا
سر ساعت به کربلا برسم

روزها با شمارشِ معکوس
می‌گذشتند زود، تا برسم

یک هزار و چهارصد منزل
یک هزار و چهارصد سال است

سرِ این جاده در زمان ظهور
انتهای مسیر، گودال است

مقتلت را ورق زدم؛ می‌گفت
ته این جاده صحبت از جنگ است

یاری‌ام کن که زودتر برسم
پای رویای من اگر لنگ است

هر شب این دلهره به جان من است
نکند وقتِ خواب، دیر شود

نکند آسمان غروب کند
نکند خواهرت اسیر شود

یاری‌ام کن به یاری‌ات برسم
تا که خنجر به حنجرت نرسد

تا سواری به گَرد پاهای
دخترِ نازپرورت نرسد

پیش‌مرگانِ آسمان بودن
آخرِ راهِ ما زمینی‌هاست

روی زانوی تو شهید شدن
همه شب خوابِ اربعینی‌هاست

شاعر:رضا قاسمی

___________________________

شعر اربعین حسینی

ما هر چه بود پای محرم گذاشتیم
در چَشم ها دو چِشمه ی زمزم گذاشتیم

قطعاً دعای فاطمه پشت و پناه ماست
وقتی دم حسینیه پرچم گذاشتیم

ما ارث گریه از پدر خویش برده ایم
پا جای پای حضرت آدم گذاشتیم

این اشک ها برای تو باشد ، حسین جان
شاید به روی زخم تو مرهم گذاشتیم

تفسیر روضه هاست ، حروف مقطعه
جان را میان سوره ی مریم گذاشتیم

خیلی حسین زحمت مارا کشیده ای
خیلی برای روضه ی تو کم گذاشتیم

یک عمر دم حسن شده و بازدم حسین
این عشق را به سینه دمادم گذاشتیم

یک اربعین زیارت مارا ردیف کن
ما هر چه بود پای محرم گذاشتیم

شاعر:احمد ایرانی نسب

___________________________

شعر اربعین حسینی

شد کارِ هر روزم دعا، مثل رقیه
داغِ تو دق داده مرا، مثل رقیه

زل میزنم بر خاطراتِ با تو بودن
با گریه های بی صدا، مثل رقیه

بابایِ او بودی! برای من هم ارباب
از تو وفا دیدم! وفا؛ مثل رقیه

نام ِ تو را هر جا زمین خوردم سریعاً-
گفتم به امید شفا، مثل رقیه

کز کرده ام یک گوشه با دستانِ خالی
دستانِ تو مشکل گشا، مثل رقیه

دلتنگ پابوس ِ توام دستِ خودم نیست
لبریزم از حال بکا، مثل رقیه

بیزارم از تقدیر، از قسمت! از آنچه؛
کرده مرا از تو جدا… مثل رقیه

دادی براتِ زائرانت را به جز من
افتادم از پا بی هوا، مثل رقیه

در سینه دردی مشترک داریم با هم
جامانده ام از کربلا، مثل رقیه!

شاعر:مرضیه عاطفی

___________________________

شعر اربعین حسینی

از اربعین جا ماندم اما از نگاهت نه
از کاروان جا ماندم اما از سپاهت نه

حالا که بین زائرانت نیستم ، آیا
بیرون شدم از سایه ی مهر و پناهت؟! نه

نوکر در این خانه باشد آبرو دارد
فرق است بین رو سفید و رو سیاهت؟ نه

نام مرا بنویس بین اربعینی ها
من دل به راهت دادم آقا، پا به راهت نه

امسال نذر دخترت بودم که جاماندم
من با رقیه جان تو دارم شباهت!؟ نه

ام ابیهای حسین! ای وارث زهرا!
اشک است سهم چشم های بی گناهت؟ نه

دندان شکسته ، گوش پاره ، چشم های تار
یک جای سالم مانده روی ، روی ماهت؟ نه

اشک تمام زائران کربلا هرگز
آیا برابر میشود با سوز آهت؟ نه

من مثل تو جا ماندم اما خوب میدانم
از اربعین جا ماندم اما از نگاهت نه

شاعر:احمد ایرانی نسب

___________________________

شعر اربعین حسینی

همه فکر و ذهنم همینه که باز
دوباره به قصدت مسافر بشم

منم طی کنم جاده یِ عشقتو
با پایِ برهنه یه زائر بشم

آقا دست و بالم کمی خالیه
به هر کی سپردم خودش گیر بود

فروختم النگومو دیشب؛ فدات!
واسه قرض کردن دیگه دیر بود

دارم جمع و جور می کنم راهی شم
دوباره من و کوله وُ چادرم

با سنجاق زدم عکسِ حاج قاسم و
کنار شهیدِ دفاع از حرم

دلم لک زده واسه یِ موکبا
برا نذری و شربتِ زعفرون

واسه وعده کردن پایِ هر عمود
“همونجا که هستی، همونجا بمون!”

آقا نذر کردم به جایِ بابام
صد و ده عمود و پیاده برم

دلم تنگشه تازه سالش گذشت
چقد آرزو داشت بیاد تا حرم

آقا از تو پنهون که نیس غصّه هام
دیگه خسته م از حال و روزِ خودم

دوریت کار داده به دستم ببین
چجور بودم، الآن چجوری شُدم

دلم رو گرفتم کفِ دستم و
نواهایِ حاج منصوره توو سرم

داره می سوزه زخمایِ پام ولی
می خوام پا برهنه برم تا حرم

فدا خواهرت، چادرم خاکی شه
بسوزونه آفتاب کمی گونم و

قسم خوردم امسال دیگه اربعین
توو راهت آقاجون بدم جونم و

شاعر:رضا پور اکرمی

___________________________

شعر اربعین حسینی

صدای قدمها داره میاد به سمت تو پیاده
یه مادر با گریه چایی میده به زائرا توو جاده

قدم قدم میاد با پشت خم میاد
یکی پای برهنه داره تا حرم میاد

غما رو میشوره غبار و میشوره
یکی داره پاهای زائرا رو میشوره

یکی چشاش تره یکی که مضطره
یکی روشونه داره مادرش رو میبره

با حسرت شمردیم عمودای مسیر کربلا رو
که داره مسیرش هوای مشهد امام رضا رو
به یاد اون فضا با پیرهن عزا

قرارمون کنار موکب امام رضا
میرم باخادماش میون زائراش

که اربعینامو دارم از ایوون طلاش
چه ساده تا حرم پیاده تا حرم

به نیت فرج میرم پیاده تا حرم
(هلابیکم هلابیکم یا زوار یا زوار)

شاعر:حسن لطفی

___________________________

شعر اربعین حسینی

دست در دست جاده راهی شو
بیت بیت از نگاه عشق بخوان

سیل عشاق را غزل بنویس
موج موج از سپاه عشق بخوان

در ره خانه ای که لیلا هست
سختی اش را به جان بخر مجنون

راه را تا خودش مرور کن و
کم کم از جان پناه عشق بخوان

خستگی ، جاده ، تشنگی … باده
باده از نور ، از رطب ، انگور …

جرعه جرعه بنوش ای زائر
مست از ایستگاه عشق بخوان

عشق عقل است عشق عاطفه است
عشق یک شیوه رسیدن نیز

زائر اصلاً در این مسیر تو از _
_ زینب و قتلگاه عشق بخوان

بیت بیتی که یک غزل بشود
غزل، احلی من العسل بشود

غزل از حا و سین و یا و نون
غزل از پادشاه عشق بخوان

همقدم پا به پای رود روان
تا رسیدی به ساحل امنش

موج شو ، هروله بپا بکن و
بیتی از بارگاه عشق بخوان

گنبدت نور داده است به ماه
قد گلدسته هات تا عرش است

من کُمیت نوشتنم لنگ است
خودت از دستگاه عشق بخوان …

اربعین است کاروان که رسید
روضه خوان را بگو که اهل حرم

نشده با عمو وداع کنند
چند خطی ز ماه عشق بخوان

شاعر:ایمان کریمی

___________________________

شعر اربعین حسینی

آه از این روزگار پر حسرت
آه از این سرنوشت، آه از غم

باز دوری دوباره دلتنگی
بازهم بغض و گریه ی نم نم

روز وصل نگار نزدیک و
همه یاران به راه افتادند

منِ جامانده سخت غمگین و
همه ی زائران او شادند

او خودش شاهد است تا امروز
چقدر التماس کردم من

باورم نیست اربعین برسد
دور شش گوشه اش نگردم من

بحثِ خوب و بد است یا همت
مانده ام! علت نرفتن چیست؟

هرچه باشد تحملش سخت است
دوری از کربلا که آسان نیست

زائران حرم خداحافظ!
پسر فاطمه مرا نخرید

چشم من نیست لایق دیدار
دل من را به کربلا ببرید

شاعر:علی ذوالقدر

___________________________

شعر اربعین حسینی

وزیده از همه سو عطر اربعینت باز
دوباره شعله کشیده به سینه ها داغت
ستادِ ملیِ… ؛؛ آقا خودت نگاهی کن!
دوباره بسته شده راه رو به عُشّاقت

شاعر :محمد کابلی

___________________________

شعر اربعین حسینی

معرفت ، در نوکری ام ، قدِ یک ارزن نبود
نور خود را پخش کردی ، چشم من روشن نبود

تو صدایم کردی و گوشم بدهکارت نشد
پیش خود گفتم : یقین دارم که او ، با من نبود

اشتیاق تو به من ، اندازه ی عرش خدا …
اشتیاق من به تو ، قدِ سرِ سوزن نبود

روضه می آیم ، ولی بعدش گناه و هی گناه
زشتیِ اعمال من ، در شأن سینه زن نبود

نفس امّاره زمینم زد ، که جا ماندم حسین
هیچ کس قدِ خودِ من ، با خودم دشمن نبود

از درون ، پیری سراغم آمده ، با هر گناه
باز شد راه حرم … پای حرم رفتن نبود

من شلوغش کرده ام با جمله ی “جا مانده ام”
شور و شوق کربلایی ، در سرم اصلاً نبود

روضه خوان ، “گودال” گفت و اشک من جاری نشد
کاشکی در روضه هایت این دلم ” نشکن” نبود

روضه خوانت میشوم ، با روضه ای تک مصرعی
بر زمین بودی و بر جسم تو پیراهن نبود

شاعر:رضا قاسمی

___________________________

شعر اربعین حسینی

چشم دل آقای عاشق را نبندید
با بی قراری پای عاشق را نبندید

غیر از تمنای حرم حاجت ندارند
راه تمناهای عاشق را نبندید

این عاشق دلخسته را معشوق باید
با چشم تر لبهای عاشق را نبندید

مستی بدون اربعین معنا ندارد
میخانه زیبای عاشق را نبندید

فریاد دلهای شکسته غیر ازین نیست
این جاده ی دلهای عاشق را نبندید

این راه بسته باز خواهد شد بخواهی
ذکر لب ما بالحسین است و اللهی…

شاعر:محمد حبیب زاده

___________________________

شعر اربعین حسینی

اربعین است و فراقِ لاله ها
سینه ی ما و هزاران ناله ها

آمده جابر به دشتِ کربلا
شوقِ دیدارِ حسینِ سر جدا

غسل بنموده چو با آبِ فرات
آمده گیرد ز شه مُهرِ برات

دست بر سینه نهاد و با ادب
محضرِ آن سیٌدِ عالی نَسب

با خشوع و با فروتن با وقار
این چنین گفتا ز چشمِ اشکبار

السٌلام ای نورِ داور السّلام
زینتِ دوشِ پیمبر السّلام

السّلام ای جانِ حیدر السّلام
زاده ی زهرای اطهر السّلام

السّلام ای وارثِ خونِ خدا
ای حسین ای یوسفِ گلگون قَبا

السّلام ای کشته ی تیغِ جفا
السّلام ای شاهِ مذبوحُ القفا

من به قربانِ تو و ایثارِ تو
بین که جابر آمده دیدارِ تو

خیز از جا ای امامِ تشنه لب
گر چه جانت از عطش در تاب و تب

جان فدایت بین که جابر آمده
بین همان دلخسته زائر آمده

بعد رو کرد سمتِ سقای ولا
با کمالِ احترم و با حیا

السّلام ای ساقیِ دشتِ بلا
السّلام ای حامیِ دینِ خدا

ساقیِ لب تشنه کامان السّلام
کشته ی شمشیرِ عدوان السّلام

خیزو از جا بین که مهمان آمده
بین پیاده جان به جانان آمده

بعد فرمود السٌلام ای روح و جان
السّلام ای اکبرِ رعنا جوان

السّلام ای زاده ی خیرُالانام
السّلام ای هاله ی بدرِ تمام

ای علی، جانم به قربانِ تو باد
جان فدای عهد و پیمانِ تو باد

السّلام ای قاسمِ صد پاره تن
السّلام ای لاله ی باغِ حسن

السّلام ای قامتِ سَروِ چمن
السّلام ای عِطرِ برگِ نسترن

السّلام ای اصغرِ بی شیرِ من
کشته ی بی عذر و بی تقصیرِ من

السّلام ای طفلِ بی شیرِ رباب
ای که کامت حسرتِ یک قطره آب

السّلام ای مونسِ جانم حبیب
بر حسین بودی تو غمخوار و طبیب

السّلام ای بهترین یارِ حسین
کربلا یارِ وفادارِ حسین

السّلام ای عون و جعفر السّلام
مسلم و عون و ابوذر السّلام

السّلام ای جمله یارانِ حسین
بر شما ای جان نثارانِ حسین

السّلام ای لاله های نینوا
ای فدائیانِ دشتِ کربلا

شاعر:هستی محرابی

___________________________

شعر اربعین حسینی

باز باید سر کنم با خاطرات اربعین
خاطرات گریه در صحن یل ام البنین

از مرور خاطراتش نیز لذت می برم
می نشستم رو به ایوان امیر المومنین

خوب یادم هست هر موکب که رفتم ،پهن بود
زیر پای زائرانت بالِ جبریل امین

با چه شوقی تاول پاهای خود را می شمرد
زائری که بود گویا با ملائک هم نشین

دسته دسته وارد کرب و بلایت می شدیم
گوئیا بودیم دستان خدا در آستین

این سفر تا کربلا ای کاش برگشتن نداشت
هاتفی می گفت با ما :فادخلوها خالدین

من تمام سال را با اربعینت زنده ام
ادعایی هم ندارم، عاشقی یعنی همین

با زبان تازیانه هیچکس صحبت نکرد
در میان راه هر جایی که میخوردم زمین

شاعر:احسان نرگسی

___________________________

شعر اربعین حسینی

گر چه دستم بست دشمن…دست خالی نیستم
درد و داغ و شکوه ها از این سفر آورده ام

یاد دارم تشنه بودی زیر تیغ و نیزه ها
هدیه از شام بلا چشمان تر آورده ام

سرو بودم خم شدم تا بوسه بر حنجر زنم
مثل مادر بعد از آن قوس کمر آورده ام

خیز و بنگر لشگر ناموس دین را یک به یک
شام تا کرببلا روی بصر آورده ام

یاد داری میزبانت گوشه ی ویران که بود
شرح دیدارش ز تو در طشت زر آورده ام

در عطش خون شد روان از پیکر عریان تو
جای خون رفته ات خون جگر آورده ام

پرچمت را بر زمین نگذاشتم جان حسین
خیز و بنگر بر تو پیغام ظفر آورده ام

ای معمای هزاران زخم با این ماجرا
از نهاد پیروانت آه در آورده ام

گفت (شاهد) من نه تنها سوختم از داغ تو
زین حکایت شعله بر شمس و قمر آورده ام

شاعر:داریوش جعفری

___________________________

شعر اربعین حسینی

آنگونه که حاجی ست در احرام پیاده
من هم شده ام سوی تو اعزام پیاده

طوفانم و می آیم و در حلقه ی عشاق
بر خویش سوارم ولی از نام پیاده

بر عرش سوارش بکنی روز قیامت؛
هرکس طرفت آمده یک گام پیاده

ای خاص ترین عام،می آیند دوباره
خاصان طرفت در ملاء عام پیاده

ای کاش بگویند که در راه حرم مُرد
یک شاعر ایرانی ناکام،پیاده

زینب شده از ناقه پیاده که بیایند
بر تسلیتش لشکر خُدام پیاده

زینب شده از ناقه پیاده که به هر حال
باران شود از ابر سرانجام پیاده

امروز ز ناقه اگر افتاد به سرعت
یک روز ز ناقه شده آرام پیاده

زانوی قدح بوده و بازوی پیاله
هرجا که شرابی شده از جام پیاده

از کرب و بلا رفته پیاده طرف شام
تا کرب و بلا آمده از شام پیاده

شامی که در آن از پس هفده سر بر نی
خورشید شده بر سر هر بام پیاده

ناموس خدا زینب کبری به زمین خورد
تا بین خلایق شود اسلام پیاده

شاعر:مهدی رحیمی

___________________________

شعر اربعین حسینی

سَرو رفتم از کنارت؛ قدکمان برگشته‌ام
سبز از باغت سفر کردم؛ خزان برگشته‌ام

راهِ پروازم به دستِ ریسمانی بسته شد
با پَرِ زخمی به بامِ آسمان برگشته‌ام

نیمه‌ام را نیم‌روزِ داغِ عاشورا گرفت
ای تمام جانم! اکنون نیمه‌جان برگشته‌ام

زیر جِلدِ جامه‌ی زخمم، کتابِ مقتل است
گوش کن؛ هم روضه‌ام هم روضه‌خوان برگشته‌ام

بر تنم با کعب‌ِ نی‌ها مُهرِ داغت را زدند
بی‌نشان رفتم از اینجا؛ با نشان برگشته‌ام

از کنارِ نخل‌هایی که پدر با اشک کاشت
از دیارِ نذری خرما و نان برگشته‌ام

داغدارِ قاری قرآنم و بزم شراب
از کنارِ تشت و چوبِ خیزران برگشته‌ام

ای غیورِ رفته زیر خاک! گوشت را بگیر
از میان مجلس نامحرمان برگشته‌ام

___________________________

شعر اربعین حسینی

با کوله‌بارم ایستادم اول جاده
گفتم پس از یک وقفه‌ی کوتاه، بسم الله

با «یا حسینم» گریه کردم؛ راه افتادم
گفتم به پایم ای رفیق راه، بسم الله !

دل کندن از ایوان طلا هر چند، مشکل بود
اما به شوق گنبدِ ارباب، می‌رفتم

چون تشنه‌ی یک بوسه بر شش‌گوشه‌اش بودم
با سیلِ زائرها به سمت آب، می‌رفتم

موکب به موکب مستیِ من بیشتر می‌شد
با جرعه‌ای از چایِ شیرینِ عراقی‌ها

شرمنده می‌کردند، هر موکب مرا؛ انگار …
مهمان پرستی بود، آیینِ عراقی‌ها

دیدم بساط کودکی را گوشه‌ی جاده
با التماسِ گریه‌اش خرما به ما می‌داد

تا ایستادم پیش او دیدم رفیقش داشت
با واکس، روی کفش‌هایم را جلا می‌داد

حالم دگرگون شد؛ به خود گفتم که منصف باش
ای مدعی! نوکر تویی یا این پسر بچه ؟!

دیدم که کلی راه، پیش روی خود دارم
تا نوکری، تا عاشقی، تا این پسر بچه

رفتم جلوتر دختری شیرین زبان آمد
تا ناز کردم صورتش را، گفت: «اِشرِب مای»

یاد سه ساله دخترِ ارباب افتادم
یاد عطش، یاد حرم، تا گفت: 《اِشرِب مای》

نزدیکِ مغرب پیرمردی با «هَلَبیکُم»
انداخت بر جانِ دلم سوزِ صدایش را

آمد جلوتر گفت: «امشب میهمانم باش»
با گریه دیدم التماسِ چشم‌هایش را

از آسمانِ خانه‌ی او فقر می‌بارید
اما برایم سفره‌ی رنگین کمان انداخت

انگار، آن شب گوشه‌ای از عرش خوابیدم
تا رختِ خوابم را میان آسمان انداخت

فردا دوباره روز از نو روزی از نو بود
شد هر عمود انگار یک پله برای من

با پای خود در هر قدم پرواز می‌کردم
بین مسیرِ “پله پله تا خدا رفتن”

زائر شدم بعد از هزار و چارصد پله
عرشِ خدای اربعین را، کربلایش را

من نیز، بین “کاروانی بیست میلیونی”
دیدم سلامِ پرچمِ گنبدْ طلایش را …

شاعر:رضا قاسمی

___________________________

شعر اربعین حسینی

هزار مرتبه مُردم دوباره جانم داد
تکان پرچم سرخ حرم «تکانم»داد
پیاده آمده بودم سواره برگشتم
حسین از کرمش باز هم امانم داد

شاعر:علی اصغر یزدی

___________________________

شعر اربعین حسینی

جا مانده کوی تـــــوام و قافله ی عشق
پیوسته به زنجیر غمت،سلسله ی عشق

در راه رسیـــدن به حـــریمِ حــــــرم تو
دیوانه دلُ جان به لب از ولوله ی عشق

هرکوی که سفر کرده و هرجا که رسیدم
با ماه صفــــر عزمِ تو کرد، چلچله عشق

در حســــرتِ بین الحرمینت ندهم جان
ویـــــرانه تنم گر همـــــه از زلزله عشق

عشاق جهـــــان چله ی عشق تو بگیرند
تاسررَود ازعشق توهم حوصله ی عشق

در سیل روانِ اربعین توچه رازی است؟
که از رود جهان پر نشود پیالــه ی عشق

افسوسِ همه ماهِ منُ سالِ من این است
کی میطلبد کم شود این فاصله ی عشق

شاعر:حمیدرضا میرزائی

___________________________

شعر اربعین حسینی

با پای خسته راه میرفتیم آن دم
چای عراقی حالمان را جا می آورد

چای عراقی نه شراب مستی آور
بر تک تک ما حضرت زهرا می آورد

فرقی نمی کرد آن زمان اهل کجایی
بهر زیارت هرکسی دل را می آورد

در راه پیمایی نجف تا کربلا عشق
چشمان اشک آلود و زخم پا می آورد

پیر و جوان هم دوش هم بودند در راه
وقت عطش آب از کَفَش سقا می آورد

از آب هم منعت نمودند این جماعت
ما زائران هم منع گشتیم از زیارت

شاعر:محمد حبیب زاده

___________________________

شعر اربعین حسینی

از چه حیران شده ای اهلِ بُکا؟روضه که هست
کربلا قسمت مان نیست..بیا روضه که هست

حسرت و آه همه جای خودش..موج بزن
همّتی..ناله کن از سوز و نوا..روضه که هست

حرم الله شده محفلِ اشک و بپذیر…
که حرم نیست اگر،شکر خدا روضه که هست

همه دنبالِ علاجیم ..علاج است حسین
نرو اینقدر به دنبالِ دوا روضه که هست

همه ی سال بیادِ حرمش ..سینه زنیم…
پُر ز امیّد و رجائیم چرا روضه که هست

فاطمه چادرِ خود را به سرم پهن نمود
می رسد مطمئناً خیرِ نسا..روضه که هست

کشته ی اشک!..هنوز اشکِ بصر می طلبد
چشمه ی اشک بجوشان ز صفا روضه که هست

همه دیدیم چه الطافِ کثیر از هیئت…
گر نشد قسمت مان کرببلا روضه که هست

شاعر:محسن راحت حق

___________________________

شعر اربعین حسینی

رفته از دست..قرارِ من و تو ..زائرِ عشق
فصلِ گریه ست ..بهارِ من و تو زائرِ عشق

اربعین آمد و دوریم ز فیضِ حرمش..
گره افتاده به کارِ من و تو..زائرِ عشق

خاطرت هست نجف در دل مان عشقِ علی
شده بود عینِ حصارِ من و تو زائرِ عشق

پشت مان گرم به الطافِ شهنشاهِ نجف
فاطمه بود کنارِ من و تو زائرِ عشق

راهی جاده شدیم و به تمّنا رفتیم..
وَ هدف بود نگارِ من و تو زائرِ عشق

(همگی گم‌ شده بودیم در آن‌جمعِ کثیر )
(روی دلها همه حک بود حسین نعم الامیر)

واردِ راه شدیم و دلِ آگاه شکست..
هرچه اوهام و خطا بود در این راه شکست

در صراطی که فقط موج زند لطفِ خدا
دیدم انگار که کج فکری گمراه شکست

خاطرت هست عَلَم های به دوشِ من وتو
وَ دلِ هر دو که با نغمه ی ای شاه شکست

در شلوغی چه صفا داشت کمی سینه زنی
وَ غرورِ من و تو رفت سپس جاه شکست

خاطرت هست پسربچه به سر داشت رطب
هر دو خوردیم در این راه..ز ما آه شکست

(جاده ای بود پر از شور و نوا عشق و صفا)
(همه بودند روان با هیجان ..کرببلا)

چه بگویم ز مواکب که همه خاطره است
ز عنایات و مواهب که همه خاطره است

چای شیرینِ عراقی به دهان معجزه کرد
چه بگویم ز عجایب که همه خاطره است

هلبیکم..هلبیکم..چه نواهای خوشی
دیدنِ لطفِ غرایب که همه خاطره است

صاحبِ عصر و زمان هست حضورش قطعی
هر قدم رویتِ غائب که همه خاطره است

چه مسیری که صراط است صراطی به بهشت
منظره ها همه جالب که همه خاطره است

(،اربعین آمد و این خاطره ها مانده فقط)
(داغِ یک تذکره ی کرببلا مانده فقط..،)

شاعر:محسن راحت حق

___________________________

شعر اربعین حسینی

سلام ای جاده پر نور بهشت
سلام ای شاه تموم جاده ها

سلام ای مسیر دلداده شدن
سلام ای عاشقی پیاده ها

سلام ای حس قشنگ گم شدن
توو غروب سرخ شن های رها

سلام ای سنگ ریزه های بی عدد
سلام ای راه بدون انتها

چِقَدَر دلم برات تنگ شده بود
نگو دلتنگ نشدی برای من

تویی که فقط تفاوت می کنی
برای خستگیای پای من

بیا و دوباره با آغوش باز
حال هر ساله ی من رو پس بده

بیا پای هر عمودت دوباره
به منِ دلشده هم نفس بده

بگو از خاطره های خوب و ناب
بگو از دلشوره های بی امون

بگو از غربت و بیقراری و
فرق دل سپردن پیر و جوون

دست به دست آسمون دادی که من
اشکای عاشقیمو پاک نکنم

وقتی بارون میزنه رو گونه هام
بهترین خاطرمو خاک نکنم

قدما رو میشمری با صورتت
تاول پا رو رو چشمات میذاری

بوسه میزنی به پای خسته و
اشکای آسمونو در میاری

توی راه عاشقی، عاشقِ سخت
بایدم برای عشقش بمیره

نگو پیش اومده این خارای سخت
به پای دردونه ها سخت بگیره

اینهمه قدم زدن به روی تو
نگو که فرقی برا تو نداره

میدونم حس میکنی این روزا ماه
کنار زائرا روت پا میذاره
.سلام ای جاده پر نور بهشت
سلام ای شاه تموم جاده ها

سلام ای مسیر دلداده شدن
سلام ای عاشقی پیاده ها

سلام ای حس قشنگ گم شدن
توو غروب سرخ شن های رها

سلام ای سنگ ریزه های بی عدد
سلام ای راه بدون انتها

چِقَدَر دلم برات تنگ شده بود
نگو دلتنگ نشدی برای من

تویی که فقط تفاوت می کنی
برای خستگیای پای من

بیا و دوباره با آغوش باز
حال هر ساله ی من رو پس بده

بیا پای هر عمودت دوباره
به منِ دلشده هم نفس بده

بگو از خاطره های خوب و ناب
بگو از دلشوره های بی امون

بگو از غربت و بیقراری و
فرق دل سپردن پیر و جوون

دست به دست آسمون دادی که من
اشکای عاشقیمو پاک نکنم

وقتی بارون میزنه رو گونه هام
بهترین خاطرمو خاک نکنم

قدما رو میشمری با صورتت
تاول پا رو رو چشمات میذاری

بوسه میزنی به پای خسته و
اشکای آسمونو در میاری

توی راه عاشقی، عاشقِ سخت
بایدم برای عشقش بمیره

نگو پیش اومده این خارای سخت
به پای دردونه ها سخت بگیره

اینهمه قدم زدن به روی تو
نگو که فرقی برا تو نداره

میدونم حس میکنی این روزا ماه
کنار زائرا روت پا میذاره

شاعر:احسان جاودان

___________________________

شعر اربعین حسینی

یک اربعین برای تو حیران شدم حسین
مانند گیسوی تو پریشان شدم حسین

با چند قطره اشک دل من سبک نشد
ابری شدم به پای تو باران شدم حسین

زلفی اگر که ماند برای تو پیر شد
در اول بهار زمستان شدم حسین

کوفه به کوفه کوچه به کوچه گذر گذر
قاری شدی مفسر قرآن شدم حسین

دیدی چگونه آخر عمری دلم شکست
دیدی چگونه پاره گریبان شدم حسین

تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سر مزار خودم گریه می کنم

ای سایه بلند سرم ای برادرم!
آیینه ی ترک ترک در برابرم

بالم شکسته است و پرم پر نمی زند
اما هنوز مثل همیشه کبوترم

من قول داده ام که بگیرم سر تو را
از دست نیزه ها و برایت بیاورم

حالا سری برای تو آورده ام ولی
خاکستری و خاکی و ای خاک بر سرم!

بگذار اول سخن و شکوه ام تو را
ای ماه زینب از نگرانی درآورم

هر چند کوچه کوچه تماشا شدم ولی
راحت بخواب دست نخورده است معجرم

تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سر مزار خودم گریه می کنم

هم پیرهن که ماند برایم بدن نداشت
هم که تن تو روی زمین پیرهن نداشت

ای بی کفن برادرم ای بوریا نشین!
این چادرم لیاقت خلعت شدن نداشت؟

آن گونه ای که من وسط خیمه سوختم
پروانه هم دل و جگر سوختن نداشت

گل های باغت از همه رنگی گرفته اند
یعنی کسی نبود که دست بزن نداشت

مردی نبود اگر یل ام البنین که بود
هرگز کسی نگاه جسارت به من نداشت

تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سر مزار خودم گریه می کنم

هر چند در مسیر سرت ازدحام بود
اما درست مثل همیشه امام بود

بی تو سوار ناقه ی عریان شدم حسین!
من که به روی چشم علمدار جام بود

یادم نمی رود سر بالا نشین تو
بازیچه ی نگاه اهالی شام بود

در حرف های مرد و زن پشت بام ها
چیزی اگر نبود فقط احترام بود

با دست سنگ صورت تو خط خطی شده
از بس که آفتاب تو نزدیک بام شد

تو رفتی کنار خودم گریه می کنم
دارم سر مزار خودم گریه می کنم

دستی که چوب زد لب قرآنی تو را
زیر سوال برد مسلمانی تو را

بالای تخت رفتی و دستم نمی رسید
تا که رفو کنم سر پیشانی تو را

می خواستند پیش همه کوچکت کنند
اما خدات خواست سلیمانی تو را

ای کاش ما برادر و خواهر نمی شدیم
حیران نبودم این همه حیرانی تو را

این سر، شکسته هست ولی سرشکسته نیست
یعنی کسی ندید پشیمانی تو را

تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سر مزار خودم گریه می کنم

شاعر:علی اکبر لطیفیان

___________________________

شعر اربعین حسینی

دیوانه و مستیم تماشا داریم
در سینه خویش حب مولا داریم

بستند اگر مسیر حج را غم نیست
ما صاحب ایوان طلا را داریم

جای همهء مدینه ای ها دیگر
یڪجا بقیع و گنبد خضرا داریم

ازتربت بی نشان؛ نشان پیدا شد
در شهر نجف،رواق زهرا داریم

از تنگی جا دگر شڪایت نکنید
اندازهء عرش در حرم جا داریم

بالای سر علی حسینیه بپاست
ما روضهء ڪربلا همانجا داریم

از شهر علی پیاده راه افتادیم
عزم حرم حضرت سقا داریم

شاعر:قاسم نعمتی

___________________________

شعر اربعین حسینی

بدون واسطه در محضر خدا نرویم
مریض عشق تو ایم و پی دوا نرویم

بهای دیدن صحنت مگر به دینار است ؟!!!
که با گران شدنش سمت کربلا نرویم

به اشک روضه قسم! “عشق” می برد ما را
برای خوردن و نوشیدن و ریا نرویم

در آسمان تو عمریست فکر پروازیم
کنون که پنجره باز است، پس چرا نرویم؟

فقط به سوی تو با سر شتافتیم حسین
به هر کجا که به ما گفته شد «بیا»

برای عرض توسل عبارتی کافی ست
نیاز نیست که در بطن روضه ها برویم

تن غریب تو افتاده بود در گودال
رقیه گفت بدون تو ما کجا برویم؟ …

شاعر:علی اصغر یزدی

___________________________

شعر اربعین حسینی

من و دوری ز حرم آه خدایا چه کنم
چشمه چشم ترم آه خدایا چه کنم

اربعین گر به ضریحت نرسم می میرم
مرحمی بر جگرم آه خدایا چه کنم

یاد هر سال بخیر از گذر شاه نجف
سوی تو در گذرم آه خدایا چه کنم

به خدا بی قدمت نیست نفس نای مرا
بی نفس بی اثرم آه خدایا چه کنم

بی تو شب تار شود،راه پر از خاشاک است
دم به دم در خطرم آه خدایا چه کنم

ماه خود شاهد دلتنگی بی حد من است
من و اشک سحرم آه خدایا چه کنم

در فراق تو مرا نای بکا اصلا نیست
بسته راه سفرم آه خدایا چه کنم

اربعین آمد و در خویشتنم جا ماندم
ز خودم بی خبرم آه خدایا چه کنم

تو خودت راه نشان باش که ره تاریک است
نرسانی به حرم آه خدایا چه کنم

شاعر:حمیدرضا عرب زاده

___________________________

شعر اربعین حسینی

سراب آمده ام تا که آب برگردم
قنوت آمده ام مستجاب برگردم

کنار ضلِّ عنایات و بردن نامت
گناه آمده ام تا ثواب برگردم

شبیه خوشهٔ انگور، دست چینم کن
به هوش آمده ام تا شراب برگردم

غبار پایِ تو خورشید را رقم بزند
به خاک آمده ام آفتاب برگردم

به یک نگاهِ تو افلاک می شود آباد
ولی من آمده ام تا خراب برگردم

شاعر:حامد آقایی

___________________________

شعر اربعین حسینی

بوی بهشت دارد اگر سرزمین تو
خیل ملائکند کنون همنشین تو

گل کرده است باز در این فصل عاشقی
جا پای جابرت، قدم زائرین تو

بعد از قیام سرخ تو دیگر عجیب نیست
این محشر به پا شده در سرزمین تو

پیوند خورده تاول پاهای زائرت
با زخم پای دخترک نازنین تو

موکب به موکب آمده تا در عمود عشق
بوسه زند به تربت پاک جبین تو

با واژه های مرثیه اش زائرت شده
این شاعر شکسته ی با غم عجین تو

با پای دل قدم به قدم می روم،اگر
جا مانده ام ز قافله ی اربعین تو

بارانی ام، به شوق تسلایت آمدم
این گونه های خیس من و آستین تو

شاعر:حسین_عرشی

___________________________

شعر اربعین حسینی

می رسد از کربلا هل مِن معینت یا حسین(ع)
دیده ها خون گرید از آهِ حزینت یا حسین(ع)

ناممان خط خورده از فهرستِ زائرهای تو
ما همه جا مانده‌ایم از اربعینت یا حسین

در دلِ شیدای خود شورِ حرم داریم و بس
دستِ ما کوته شد از عرش برينت یا حسین

داغ عاشورا همیشه در دل ما تازه ماند
آسمان رنگين شد از خونِ جبینت یا حسین

ما که از باغِ ضریح ات سیبِ روضه خورده ایم
تا قیامت دستمان شد خوشه چینت یا حسین

سهمِ من سوزِ نهان گشته فقط این اربعین
از همین جا می شوم چله نشینت یا حسین

از همان آغاز در قابِ نگاهم بوده ای
شیرِ مادر کرده با جانم عجینت یا حسین

در خیالم بس که ره پیموده ام تا کربلا
گم شدم هم در یسار و در یمینت یا حسین

وسعتِ دلتنگی ام را خوب میداند حرم
کی نهم سر بر ضریحِ نازنینت یا حسین؟

خط پایانِ همه دلتنگی‌ام کرببلاست
پای دل را می کشد مِهرِ یقینت یا حسین

اربعینِ قبل، رفتم کربلا یادش بخیر
در حرم با روضه های دلنشینت یا حسین

جز نگاهِ غم ندیدم چیز دیگر این سفر
خیمه های سوخته در سرزمینت یا حسین

آه از جا ماندنِ آغاز راهِ قافله
اشکِ شوقِ لحظه های واپسینت یا حسین

دستِ ما خالی و ظرفِ دل پر از کوهِ نیاز
ای که می بخشی ز نورِ راستینت یا حسین

اشکها بر گونه هایم مانده چون باران رها
دستِ ما در حلقه ی حبل المتینت یا حسین

پیکرت صد پاره گردید و کفن شد بوریا
بشکند دستِ عدو، کرد اینچنینت یا حسین

روز و شب سر می نهم بر شانه ی سبزِ ضریح
چون که داری لطفِ حق در آستینت یا حسین

تا ابد عالم ز داغت، قتلگاهِ روضه هاست
تا ابد روشن بماند شمعِ دینت یا حسین

پرسشی داریم از سالارِ دشتِ کربلا
گو چرا جا مانده‌ایم از اربعینت یا حسین

شاعر:هستی محرابی

___________________________

شعر اربعین حسینی

اربعینی در دلم حال و هوایت مانده است
در مشامم عطر سیب روضه هایت مانده است

اربعینی گریه کردم من برایت روز و شب
تا به حالا بر تنم رخت عزایت مانده است

می شود اینجا نسیم کربلا را حس کنم
بین هیئت جلوه ی لطف و صفایت مانده است

مادرم از کودکی من را نمک گیر تو کرد
هر که نذری خورد عمری مبتلایت مانده است

لحظه هایم پر شده از ماتمی بی انتها
چون به قلبم حسرت کرب و بلایت مانده است

شاعر:محسن زعفرانیه

___________________________

شعر اربعین حسینی

بعد یک سال دویدن نرسیدن سخت است
گر پر و بال شود بسته پریدن سخت است

بعد یک سال صبوری ز فراق حرمت
اربعین آید و صحن تو ندیدن سخت است

ما به شیرینی رنج سفر عادت داریم
پای بی تاول و دل از تو بریدن سخت است

ما که یک سال ز نانِ سر سفره زده ایم
جز به راه غم تو توشه خریدن سخت است

حرف ویزا و گذرنامه و “مهران” نزدن
‌نغمه های هَلَبیکُم نشنیدن سخت است

گر حرم روزی ما نیست ولی روضه که هست
روضه ی طفل تو هر چند شدیدا سخت است

گفت بابا حرمت سوخت دویدم اما
پا برهنه به روی خار دویدن سخت است

سر من رفت ز بس بر سر من داد زدند
بر سر دختر تو نعره کشیدن سخت است

دوست دارم بزنم بوسه سرت خوب شود
بر رگ حنجر تو بوسه ولیکن سخت

شاعر:مهدی جلالی

___________________________

شعر اربعین حسینی

از شبِ دلتنگی و اشک سحرگاهی بپرس
خسته ام! حال مرا از هر که میخواهی بپرس

دوستت دارم! سراغم را بگیر از مادرت
حالِ آشوب مرا از شعلۂ آهی بپرس

کربلا دریایِ غفران است و دورافتاده ام
روزگارم را فقط از تُنگ و از ماهی بپرس

حالِ یک جامانده را جامانده میفهمد فقط
خواستی این را اگر از یارِ دلخواهی بپرس

زائرِ هر ساله ات امسال حبس ِ خانگی ست
لااقل ای کوهِ رحمت؛ حالی از کاهی بپرس

لطف کن از بینِ بدها رد شدی احوالی از-
این گدایِ بی سر و پایِ سرِ راهی بپرس

سخت تنبیهم کن و اصلاً از اینکه سال ها
کرده ام در حقّ تو بسیار کوتاهی بپرس

هر چه از تو میرسد عشق است قطعاً یاحسین(ع)
از فراقِ کربلا امّا هر از گاهی بپرس

شاعر:مرضیه عاطفی

___________________________

شعر اربعین حسینی

دوریم و از این دور نمودیم سلام
با عشق تو هم پیاله ایم این ایام

با قافله ی زائر تو همراهیم
حتی به رکوع و سجده و ذکر و قیام

هر چند که روضه های ما تکراریست
این روضه، ولی نشانه ی بیداری ست

همراه شما در اربعین می سوزیم
در نوحه ی ما قافله ی غم جاری ست

گفتیم حسین و بارمان را بستیم
با موکب اربعنینیان همدستیم

ما خانه نشین شدیم، اما هرگز
آن جام بلای عشق را نشکستیم

در خانه نشسته، حال خوبی داریم
با یاد حرم تمام شب بیداریم

در سینه امان شور زیارت نامه است
داریم در اربعین تو می باریم

همراهی اشک دیده داری یا نه
یا همسفری تو با دل دیوانه

مهمانی اربعین که یادت مانده ؟
یک چای و یک زیارت صبحانه

کن رخت عزای اربعین را بر تن
باران برسان ز دیدگان بر دامن

یا قول بده که پیش چشمت باشم
یا زمزمه کن رباعی نارس من

شاعر:سیدعلی میری رکن ابادی

___________________________

شعر اربعین حسینی

سلام آقا! منم آن نوکر بی دست و پای تو
سلیمانی و مثل مور می افتم به پای تو

صدایت میزنم جانا! جوابم می دهی “جانم”
به قربان تو و آن “جانم”ِ مشکل گشای تو

گره افتاده در کارم؛ فقط آقا تو را دارم
طبیب درد من هستی و من هم مبتلای تو

همان بدو تولد شور عشقت در سرم افتاد
همان اول شدم وقف تو و وقف عزای تو …

و من این شور را از شیر پاک مادرم دارم
همان شیری که ممزوج است با اشک عزای تو

دلم آرام شد وقتی که یک اهل دلی می گفت:
سرش بالاست در محشر کسی که شد گدای تو

گنهکارم؛ نگاهم کن؛ برایت نوکری کردم
جواز کربلایم مانده و دست عطای تو

زمانی هم که بال پر زدن هایم مهیا شد
کبوتر می شوم، پر می کشم، اندر هوای تو

به اذن حضرت شاه نجف مبدا ستون یک
و مقصد هم به اذن مادرت پایین پای تو

اذانم را نجف می گویم و با عشق می خوانم
نماز ظهر روز اربعین را کربلای تو

شاعر:محمدجواد صادقی

___________________________

شعر اربعین حسینی – مناجات امام زمان (عج)

عوضِ عمّه ی خود راه برو بینِ مسیر..
پسرِ فاطمه!..با آه برو بینِ مسیر…
به قدم های تو سوگند پُر از خستگی ام
عوضِ من کمی ای شاه برو بینِ مسیر..

(چکنم این همه دلتنگی پُر واهمه را)
(وَ نشد تا که مددکار شوم فاطمه را)

آخرین حجّتِ دوران!..فقرا را ببرید
وَ تصّدق ز کرم ..فوجِ گدا را ببرید
اربعین باشد و در شهرِ خودم کِز بکنم
تذکره داده و این اهلِ خطا را ببرید

(همه ی خواسته هایم شده یک کرببلا)
(وَ تمامیّ ِدعایم شده یک کرببلا )

پسرِ فاطمه!..ای وارثِ دلجوی حسین
یک سلامی بده از جانبِِ ما سوی حسین
لا اقل یک قدمی رنجه نما محفلِ ما..
تا مگر پُر شود از آمدنت ..بوی حسین

(عنقریب است که این عقده مرا هم بکشد)
مطمئن باش گدا را غم و ماتم بکُشد)

پسرِ فاطمه!..خیلی گله دارم ز خودم
نظری کن دلِ بی حوصله دارم ز خودم..
کربلا رفت ز دستم..نکند رانده شوم؟
وامصیبت..چقَدَر فاصله دارم ز خودم..

(دل به دست آر ..الهی که نبینی تو بلا..)
(جانِ زهرا ببرم زود فقط کرببلا…)

شاعر:محسن راحت حق

___________________________

شعر اربعین حسینی

یک چله درعزای شما گریه کرده ایم
همراه وپابه پای شما گریه کرده ایم

محروم مانده ایم زفیض حرم اگر
باسوز روضه های شما گریه کرده ایم

پروانه وارگرد همین خیمه ی عزا
درسوگ غنچه های شما گریه کرده ایم

فرقی نمیکند که کجاییم ودر چه حال
شمعیم وزیرپای شماگریه کرده ایم

این ازدم عشق مسیحایی شماست
درخواب هم برای شما گریه کرده ایم

خشکیده گرکه چشمه ی چشمانمان چه غم
بالطف وبا عطای شما گریه کرده ایم

شبهای جمعه راس قرار همیشگی
بایادکربلای شما گریه کرده ایم

شاعر:لیلا چگینی

___________________________

شعر اربعین حسینی

ای که ارباب شدی که رو به هرکَس نَزَنم
آن که از عالم و آدم شده دلخسته منم

شهره بودم به بدی در همه جا تا اینکه
سیبِ لبخندِ تو شد باعثِ آدم شدنم

هرچه دارم فقط از روضه ی قاسم دارم
من حسینی شده ی دستِ امام حسنم

تلخیِ مردمِ این شهر برایم غم نیست
بس که شیرین شده با بردنِ نامَت دهنم

من اگر گریه برایَت نکنم می میرم
تا ابد در غمِ تو گریه کن و سینه زنم

سینه ام گَشته کبود و سَر و رویَم زخمی
بیمه شد بینِ همین لطمه زدن ها بدنم

پیرهن را ز تنت برد حرامی ، بُگذار
تا که در روضه ی تو پاره شود پیرهنم

ای که بر خاک رها بود تنِ بی کَفنت
کاش باشد کمی از تربتِ تو در کفنم

ای همه هستی عالم به فدای تو حسین
ننگ بر ما که نمردیم برای تو حسین…!

شاعر:محسن کاویانی

___________________________

شعر اربعین حسینی

آری فرات و شر شر آب است وای من
این آتشی به جان رباب است وای من

شش ماه روی شانه مادر بخواب رفت
حالا میان بادیه خواب است وای من

آن کاروان که روز نخستین رسیده بود
از بس که آب رفته سراب است وای من‌

از سر گذشته اند و به تن ها رسیده اند
تازه شروع فصل عذاب است وای من

پوشیده است صورت زنها هنوز هم
سرخی چهره مثل نقاب است وای من

آورده است قافله سوغاتی سفر
بر هر چه دست جای طناب است وای من

زینب اگر چه عصر دهم موسفید شد
اما کمان بزم شراب است وای من

شاعر:حامد آقایی

___________________________

شعر اربعین حسینی

تو ماندی و صحرا، چهل روزِ پیش
غریبانه! تنها…چهل روزِ پیش

تو را با تنی خفته در خاک و خون
سپردم به صحرا، چهل روزِ پیش

زمین بر سر و سینه زد! گریه کرد
برای تو دریا، چهل روزِ پیش

نبودی و بستند دست مرا
به زنجیرِ غم ها، چهل روزِ پیش

ببین که شکسته مرا داغ تو
جوان بودم امّا چهل روزِ پیش

زمین خوردی و بود دور و برت
چه جنجال و دعوا، چهل روزِ پیش

رقم خورد با کینۂ حرمله(لع)
تمام بلایا، چهل روزِ پیش

به تو نیزه زد شمر(لع) و بعدش گذاشت
به روی تنت پا…چهل روزِ پیش

خودم دیدم آبت نداد و برید
سرت را همین جا، چهل روزِ پیش

سرت را که نه! بلکه بر نیزه زد
دلِ زینبت(س) را، چهل روزِ پیش!

شاعر:مرضیه عاطفی

___________________________

شعر اربعین حسینی

باز ایامِ اربعین آمد
آه آقا عجیب دلتنگیم

حالمان حالِ روبه راهی نیست
ای امام غریب ، دلتنگیم

از غم و غصه این دلِ ما را
ای گلِ فاطمه رهایی نیست

همه امیدِ ما فقط به شماست
جز دعای شما دوایی نیست

ما همه بچه هیئتی هستیم
گریه کُن های روضه ی سیلی

کاش ای کاش ما بمیریم و
نَکِشَد روضه ها به تعطیلی

اربعین آمدست و از هر سو
این همه اشتیاق را عشق است

بینِ راهِ نجف به کرب و بلا
چای تلخِ عراق را عشق است

بُعد منزل نمی تواند که
بینِ ماها فراق اندازد

این نرفتن به کربلا حاشا
آتش از این اجاق اندازد

گرچه در غصه و غم و دوری ست
آنکه در این مسیر، عازم نیست

کربلا در وجود عاشق هاست
در زیارت حضور لازم نیست

ما به عشقِ فقط خودت آقا
دل به غیر از تو از همه کَندیم

از همین فاصله به شش گوشه
قلبمان را دخیل می بندیم

عشقِ ما آمدن به سمتِ شماست
سمتِ آن بارگاهِ خونِ خدا

ای امام غریب، اگر که نشد
خانه را می کُنیم کرب و بلا

این همه شوقِ آمدن تا تو
این تب و تابِ با صفا عشق است

این پیاده رویِ تاریخی
از نجف تا به کربلا عشق است

عشقِ تو در تمامِ عالم هست
مست و مجنونِ تو شده دنیا

همه در اربعینِ تو هستند
آری حب الحسین یجمعنا

کربلا در عراق، تنها نیست
کربلا در مکان ، نمی گنجد

کل یومٌ شدست ، عاشورا
کربلا در زمان ، نمی گنجد

بُرده عشقِ تو از خدا هم دل
بُرده عشقِ تو از سَرِ ما هوش

ای گُل فاطمه تو خورشیدی
نورَت ای جان نمی شود خاموش

در فراز و نشیبِ سختی ها
راهِ ما راهِ حضرتِ سقاست

این چِهِلّم هم از عنایتِ حق
پرچمِ یا حسینمان بالاست

گرچه این اربعین ز تو دوریم
گرچه دوری شده به ما تحمیل

ما زیارت به خانه می خوانیم
این زیارت نمی شود تعطیل

گرچه امسال راهِمان بسته ست
گرچه آهی نشسته بر سینه

ما به عشقِ فقط خودت آقا
خانه هامان شده حسینیه

ما در این اربعین پُر از دَردیم
جانِ ما غرقِ در پریشانی ست

گوشه ی پرچمِ سیاهِ عزا
عکسی از قاسم_سلیمانی ست

مرغ دل می زند به سوی تو پَر
می رود در هوای کرب و بلا

ما نشد راهی حرم بِشَویم
از همین فاصله ، سلام آقا

دلِ مجنون و زارِ ما ای عشق
روز و شب در حوالیِ غمِ توست

ما که چیزی نداشتیم ارباب
هر چه داریم از مُحرم توست

شاعر: وحید اشجع

___________________________

شعر اربعین حسینی

پُر تلاطم شده قلبم بخدا از گله ها
دلِ من سخت شکسته ز تو و فاصله ها

بعد تو رفتم اسارت به چه وضعی؟ حالی؟
از کفم رفت عمو جان همه ی حوصله ها

تو مگر قول ندادی که شوی حافظِ ما؟
پس چرا بسته شدم بعدِ تو بر سلسله ها

شمّه ای مویه کنان روضه بخوانم که چه شد
دور و بر پُر شده بود از شعف و هلهله ها

چقدر زجر کشیدیم عموجان در راه
ناسزاها که نگفتند به ما حرمله ها!!!

پا برهنه همه جا و همه جا گرداندند
پایِ ما را تو ببین پُر شده از آبله ها

در حَلب سقط شد از آل حسین یک محسن
کمکی هیچ نکردند بر آن قابله ها

عمّه ام نیمه ی شب باز نشسته می خواند
یادِ تو بود و پدر در همه ی نافله ها

خواهرم مُرد به ویرانه ی شام و عوضش
پُر تلاطم شده قلبم بخدا از گله ها

شاعر:  محسن راحت حق

___________________________

شعر اربعین حسینی

در هر قنوت ، وقت دعا گریه کرده ام
تنها بیاد کرب و بلا ، گریه کرده ام

جایی به غیرِ روضه ی تو ، گریه خوب نیست
در هر کجا ، همیشه به جا گریه کرده ام

پای “هَجا” “هَجای” شما پیرتر شدم
“حا” “سین” و “یا” و “نونِ” تو را گریه کرده ام

با روضه های تو که به جای خودش حسین !!!
با عکس کربلای شما ، گریه کرده ام

روز ازل که مجلس روضه به عرش بود
با روضه های شخصِ خدا ، گریه کرده ام

تا سوز ناله ام نشود زحمتِ کسی
هر نیمه شب ، بدون صدا ، گریه کرده ام

این تیرِ اشکها به هدف خورده غالبا
هر چند ، با تمام خطا گریه کرده ام

کار شبانه روزی من گریه کردن است
یا گریه گریه اشک ، وَ یا گریه کرده ام

خواب و خوراک من به فنا رفت ، بی حرم
گاهی شده بدون غذا ، گریه کرده ام

گفتی به دوستم ، “تو بیا” غبطه خوردم و
با جمله ی “تو نَه ، تو نیا” گریه کرده ام

شاعر: رضا قاسمی

___________________________

شعر اربعین حسینی

من از مشهد، من از تبریز، از شیراز و کرمانم
من از ری، اصفهان، از رشت، از اهواز و تهرانم

نمی دانم کجایی هستم، اما خوب میدانم
هوایی هستم و آواره ای در مرز مهرانم

اگر آواره ام، قلبم در ایوان تو جا مانده
دلم با هر قدم با هر نفس اسم تو را خوانده

غم عشقت بیابان پرورم کرد و میان راه
یکی پرسید: تا کرب و بلا، چندتا ستون مانده؟

چه شیرین است با شوقت دویدن در بیابان ها
به عشقت هم به دل جارو زدن هم در خیابان ها

نه تنها در میان تربتت داری شفا، حتی
به خاک زیر پای زائرت دادند، درمان ها

یکی جارو به دست و دیگری گوشی به گوش آمد
یکی بر شانه مشک و آن یکی پرچم به دوش آمد

دراین موکب سخن ازکوفه، آن موکب سخن از شام
یکی از هوش رفت اینجا، یکی آنجا به هوش آمد

ستون یک هزار و چارصد، یعنی: سلام آقا
سلام ای بی کفن ای تشنه لب ای مانده بر صحرا

به سقای علمدارت قسم، ما پای پیمانیم
به شوق یاریِ آرام جانت، مَهدی زهرا (س)

شاعر: قاسم صرافان

 

لینک کوتاه

اشتراک گذاری

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دیدگاه ها

1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.

2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.

3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.