آهنگهای ویژه

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1403

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس محرم و صفر سال 1403

  • حاج عبدالرضا هلالی

    حاج عبدالرضا هلالی

    آلبوم مراسم عزاداری شب پنجم محرم 1403/04/20 هیئت الرضا (ع)

  • کربلایی جواد مقدم

    کربلایی جواد مقدم

    نماهنگ رفیق

  • حاج محمد طاهری

    حاج محمد طاهری

    نماهنگ ساعتی بندگی - رمضان 1402

  • کربلایی امیر برومند

    کربلایی امیر برومند

    نماهنگ تصور کن

  • حاج محمود کریمی

    حاج محمود کریمی

    آلبوم مراسم عزاداری شب اول محرم 1401 - هیئت رایة العباس

اشعار جدید ولادت امام حسن مجتبی (ع) سال ۱۴۰۱

2
اشعار جدید ولادت امام حسن مجتبی (ع) سال 1401

شعر مدح امام حسن مجتبی (ع)

زبان الکنم از وصف ذاتت ناتوان باشد
که این مدح و ثنا سرمایه ای چون دُر گران باشد

قلم بر دفترم چرخید نامت بر زبان آمد
کرامت کردی و بر پیکر این خسته ، جان آمد

کلید خانه ی لطفی ! امیر فضل و احسانی !
” خلاصه می شود آقا در عشق تو ، مسلمانی ”

معطر کرده گیسویت فضای بیت حیدر را
فقیران و یتیمان ، جمله می کوبند هِی ، در را

قدم رنجه نمودی در جهان تاثیر بگذاری
قدم بر روی چشم آیه ی تطهیر بگذاری

سلام ای رحمت مطلق ! خدای مهربانی ها !
چه لذت بخش تر از این ، شود نذرت جوانی ها ؟

فراوان می دهی بر ما ، به مقداری نمی ماند
به لطف سفره ی سبزت طلبکاری نمی ماند …

تو صاحب منصب جودی ! امام بخشش و بذلی !
تو در جنگاوری و رزم ، استاد ابالفضلی !

تو آن ضرب المثل بین کرامت آفرین هایی
چه غم از بی کَسی وقتی کَسِ بی کَس ترین هایی

بجز عشقت نمی دانم بجز نامت نمی خوانم
حسن جانم حسن جانم حسن جانم حسن جانم …

چقدر از تو گرفته فاصله ، دردا که مغبون* شد
هر آنکه از میان حلقه ی عشق تو بیرون شد

برای با تو بودن هم دلیل محکمی دارم
اگر باشی به روی زخم قلبم ، مرهمی دارم

گرفتارم ، نگاهی کن ، نگاه تو گهربار است
به “خورشیدت” نظر کن سخت درگیر شب تار است

تمام دلخوشی ما به اکرامِ مدام توست
کَرَم کن بر جهانِ ما ، کَرم کردن مرام توست …

شاعر:علی ساعتچی

____________________________________________________________

شعر مدح امام حسن مجتبی (ع)

این حسن(ع) کیست که نامش سندِ غربت شد
بوسه بر تربتِ او در دلِ ما حسرت شد

این حسن(ع) کیست که تشییعِ عجیبی دارد
تیرها بود که بر پیکرِ او دعوت شد

این حسن(ع) کیست که از روزِ ازل مظلوم است
غمِ عالم همه در طالعِ او قسمت شد

خاندانش همه مصداقِ غریبند و ولی
غربتِ حضرتشان بر همه کس حجت شد

او که هرگز عوضِ خدمتِ خود مزد نخواست
اجرش از مردمِ گمراه فقط محنت شد

چه بگویم که چگونه به وطن تنها بود
همه ی غربتش از تربتِ او پیدا بود

او غریبِ وطن و کشته به دستِ جعده
جرمش این است فقط نورِ دلِ زهرا بود

دشمن و دوست همه بر درِ این خانه گدا
چون کریمِ و کرمش بیشتر از دریا بود

کرمِ بی حدِ او شهره ی آفاق شده است
پست تر از همه چیز از نظرش دنیا بود

وَ چه شبها که طعام از شکمِ خود می زد
این عجب نیست چرا، چون پسرِ مولا بود

وَ سرانجام بگو مزدِ محبت هایش
ظلم از سوی عدو، مزدِ ذوِی القربی بود

آه خاکی شدنِ چادرِ مادر را دید
بعدِ کوچه به لبش نغمه ی واویلا بود

عشق را زنده نگه داشت که پرپر نشود
لیک در چشمِ عدو عشق چه بی معنا بود

به فدای دو جوانش که صفِ کرب و بلا
رقصشان در برِ شمشیر چقدر زیبا بود

یا حسن با تو همه زندگی ام غرقِ صفاست
هستیِ هستی همه از نظرِ لطفِ شماست!

شاعر:هستی محرابی

____________________________________________________________

شعر مدح امام حسن مجتبی (ع)

نوه ی ارشد طاها یی و طوبا شده ای
پسر ارشد زهرایی و زیبا شده ای

در کمال و ادب و حلم و بلاغت چو نبی
در شجاعت چو علی چهره به زهرا شده ای

خنده کردی و دل از حیدر و زهرا بردی
آمدی دلخوشی ام ابیها شده ای

سفره و نان شبت را به همه بخشیدی
بی جهت نیست که در قلب همه جا شده ای

جان من چهره بپوشان ‌که چشمت نزنند
تا نبینند چنین خوش قد و بالا شده ای

انقدر جود و سخا از تو سرازیر شده ست
ابر رحمت شده ای یا که تو دریا شده ای

لاعلاج آمد و در پیش تو زانو زد و رفت
با نگاهت چقدر خوب مداوا شده ای

رقص شمشیر تو در جنگ جمل دیدنی است
فتنه پاشید ز هم چون تو مهیا شده ای

شتر فتنه و هم فتنه گر از پا افتاد
دیر فهمید تو هم حیدر غرا شده ای

ولی افسوس که در کوچه غرور تو شکست
شاهد سیلی بر صورت حورا شده ای

ضربه بر فاطمه زد صورت تو درد گرفت
از همان کودکیت سیر ز دنیا شده ای

ذکر “لا یوم” تو برده دل ما را گودال
خواهری گفت بمیرم که تو تنها شده ای

قاسمت خوب به جای تو علمداری کرد
نجمه پرسید چگونه تو ز هم وا شده ای

نیزه ها را که همه بر تن اکبر زده اند
تو چرا همچو علی اربن و اربا شده ای

یادگار حسنم زود ز دستم رفتی
میشود باز ببینم که ز جا پا شده ای

شاعر:مهدی جلالی

____________________________________________________________

شعر مدح امام حسن مجتبی (ع)

از کسی غیر از حسن تاریخ این ها را ندید
او خدا را دید ، زینت های دنیا را ندید

گرچه دارایی عالم را به پایش ریختند
آنقَدَر که دردمند را دیدید دارا را ندید

ما پر کاهی به او دادیم او چون کوه دید
کوه غفلت های بی شرمانه ی ما را ندید

با جزامی ها سر یک سفره مهمان بود او
کور باد هرکس که در آن شهر عیسا را ندید

قرص نانش را شنیدم با سگی تقسیم کرد
هیچ کس با او غم روزی فردا را ندید

تا زمانی که به دامانش یتیمی راه داشت
هیچ طفلی حسرت دستان بابا را ندید

سائلان را خانه آورد گفت نان خور بیش تر!
از کسی غیر از حسن‌ تاریخ این ها را ندید …

شاعر:محمد علی صفائیان

____________________________________________________________

شعر مدح امام حسن مجتبی (ع)

سر زده خورشید ولایت ز بام
تبارک الله به ماه صیام
نیمه ماه رمضان آمده
به آسمان ببین تو ماه تمام
ای شرف الشمس امیرکلام
روشنی دیده ی خیر الانام
تو حسن اول پیغمبری
برتو و بر صورت ماهت سلام
کریمی و کرامتت کامل است
مدح توگفته است خداصبح وشام
در رمضان فاطمه مادر شده
جان نبی هستی حیدر شده

سفره‌ی مهمانی حق باز شد
رحمت حق از کرم آغاز شد
دامن زهرا شده آیات نور
حسن ز ره آمد و اعجاز شد
ساقی جام رمضان آمده
شور نوای عاشقی ساز شد
چنگ زند چنگ به بند دلم
تا که لبم قافیه پرداز شد
عشق در این مرحله با عاشقی
همنفسم گشته و دمساز شد
به شور عشق خاتمه آمده
کریم آل فاطمه آمده

جار زنم جار حسن آمده
یوسف مصری به وطن آمده
ذکر لب علیست جانم حسن
عطر جنان تا به چمن آمده
ذکر لب فاطمه یا مجتباست
چونکه گل باغ عدن آمده
صف به صف عشاق اویسش شدند
تا همه از سوی قرن آمده
رسول اکرم چو بغل باز کرد
روح تو گویی به بدن آمده
جنت موعود رخ دلکشش
طور تجلای خدا آتشش

رحمت حق در رمضان کامل است
بر همه لطف ازلی شامل است
این همه اظهار ارادت کنون
بر پسر فاطمه کار دل است
عرض ارادت کنم ای مدعی
این دل خسته به حسن مایل است
کشتی در بحر به طوفان جهل
ز مقدم حسن سوی ساحل است
راه گشودند شب بخشش است
هرکه دلش سوی حسن مایل است
سوی خدا دست دعا آورید
بار گنه سوی خدا آورید

ذکر لب عالمیان یا حسن
ورد لب پیر و جوان یاحسن
مژده رسیده است به اهل زمین
آیه ی علم البیان یا حسن
حای حسن حمد خداوندگار
پس همه جا ورد زبان یا حسن
فاش کنم سر خفی را عیان
برگه رفتن به جنان یاحسن
کوثر قرآن و علی با همند
حاصل این یلتقیان یا حسن
سفره احسان حسن باز شد
جود و کرم از حسن آغاز شد

شاعر:مرتضی محمود پور

____________________________________________________________

شعر مدح امام حسن مجتبی (ع)

غزل،قصیده،رباعی،همه دچار حسن
که هست شعرمن اینجابه افتخار حسن

به نام حیّ تعالی ،یاعلی مددی
شروع میکنم اینجا به اعتبار حسن

درست نیمه ماه صیام، دست خدا
گرفت کودک خود را زکردگار حسن

فقط به کوری چشمان دشمنش ، مولا
گذاشت نام خودش رابه انحصار حسن

زمان کشتی اوبا حسین بین همه
فقط سرود پیمبر شده نثار حسن

جمل به رعشه فتاد از صدای تکبیرش
ببین چه ولوله ای کرده ذوالفقار حسن

چه گویم از وجنات امامِ خون خدا
که الکن است زبانم ازاین وقار حسن

خوشابحال جذامی شهر پیغمبر
نشست بر سرسفره دمی کنار حسن

بگو به جمع کریمان کریم یعنی او
که هست رسم کرامت به یادگار حسن

هرآنکه گفت زصلح اش بگو نگاه کند
قیام کرب و بلا شد ز ابتکار حسن

‌بخوان به نام پدر تا پسر کند اعجاز
که قاسم است رجزخوان کارزار حسن

چه رمزوراز عجیبی نهفته در نامش
تمام من شده غمخار آن مزار حسن

خوشابحال کسی که میان منصب ها
شده است نوکر پابستِ بی قرار حسن

شاعر:رضا میرزایی همدانی

____________________________________________________________

شعر مدح امام حسن مجتبی (ع)

لبخند میزنی و عسل خلق می شود
از طرز خنده ی تو غزل خلق می‌شود

بر روی دوش ، زلف تو می گردد آبشار
پا میزنی زمین و گسل خلق می شود

از لطف بی حد تو «ابد» خلق گشته و
از خاک پات روز «ازل» خلق می‌شود

فریاد می‌کشی تو که طوفان به پا کنی
تو اخم می کنی و اجل خلق می شود

تا شال را به دور کمر حلقه میکنی
انگار حلقه های زحل خلق می‌شود

از ماجرای بخشش تو بر تمام خلق
صد قصه و حدیث و مثل خلق می‌شود

میراث دار حیدر کرار در نبرد!
شمشیر میزنی و جمل خلق می شود

شاعر:محمد کابلی

____________________________________________________________

شعر مدح امام حسن مجتبی (ع)

همدم یار شدن دیده ی تر می خواهد
پیر میخانه شدن اشک سحر می خواهد
عاشقی کار دل مصلحت اندیشان نیست
قدم اول این راه جگر می خواهد
بال و پرهای به دور و بر شمع ریخته گفت:
بشنود هرکه ز معشوق خبر می خواهد
هرکه عاشق شده خاکستر او بر باد است
عاشق از خویش کجا رد و اثر می خواهد
هنر آن نیست نسوزی به میان آتش
پر زدن در وسط شعله هنر می خواهد
در ره عشق طلا کردن هر خاک سیاه
فقط از گوشه ی چشم تو نظر می خواهد
ظرف آلوده ی ما در خور سهبای تو نیست
این ترک خورده سبو رنگ دگر می خواهد
زدن سکه ی سلطانی عالم، تنها
یک سحر از سر کوی تو گذر می خواهد

تا زمانی که خدایی خدا پا بر جاست
پرچم حُسن حَسن در همه عالم بالاست

در کرمخانه ی حق سفره به نام حسن است
عرش تا فرش خدا رحمت عام حسن است
بی حرم شد که بدانند همه مادری است
ورنه در زاویه ی عرش مقام حسن است
بس که آقاست به دنبال گدا می گردد
ناز عشاق کشیدن ز مرام حسن است
دست ما نیست اگر سینه زن اربابیم
این مسلمانی ایران ز کلام حسن است
هرکه خونش حسنی شد ز خودی حرف شنید
غربت از روز ازل باده ی جام حسن است
حرم و نام و وجودش همه شد وقف حسین
هرحسینیه که بر پاست خیام حسن است
او چهل سال بلا دید بماند اسلام
صبر شیرازه ی اصلی قیام حسن است

ما گدائیم ولی شاه کریمی داریم
هرچه داریم ز تو یار قدیمی داریم

تاخدا با همه ی حُسن خود املایت کرد
چون جلالیت خود آیت عظمایت کرد
تا که در صورت تو عکس خودش را بکشد
همچونان روی نبی این همه زیبایت کرد
تا که قرص قمر ماه علی کامل شد
پرده برداشت ز رخسار و هویدایت کرد
تا ثمر داد نهالی که خدا کاشته بود
باهمه جلوه تو را شاخه ی طوبایت کرد
ریخت آب و سر مشک از کف هر ساقی رفت
بسکه مستانه و مبهوت تماشایت کرد
تا که اثبات شود بر همگان ابتر کیست
پسر ارشد صدیقه ی کبرایت کرد
تاشوی بعد علی میر بنی هاشمیان
صاحب صولت و شخصیت طاهایت کرد
بسکه ذات احدی خاطر لعلت می خواست
شیر نوش از جگر حضرت زهرایت کرد

با تو سرچشمه ی کوثر شده زهرا یاهو

انقطاع تو زِ هر سوز و گدازت پیدا
فاطمی بودنت از عشوه و نازت پیدا
سر سجاده تو گوشه ای از عرش خداست
سیر عرفانی ات از حال نمازت پیدا
هرکه آمد به در خانه ی تو آقا شد
هرچه جود و کرم از سفره ی بازت پیدا
گریه دار است چرا زمزمه ی قرآنت
حزن زهرای ات از صوت حجازت پیدا
آتشی بر جگرت مانده که پنهان کردی
ولی آثارش ازین سوز و گدازت پیدا
وارث پیر مناجاتی نخلستانی
این هم از ناله شبهای درازت پیدا
محرم مادری و از سر گیسوی سپید
درد پنهانی و یک گوشه ی رازت پیدا

کاش مهمان تو و چشم پر آبت باشم
روضه خوان حرم وصحن خرابت باشم

روح تطهیر کجا وسوسه ی ناس کجا
دلبری پاک کجا خدعه ی خناس کجا
خون دلها وسط تشت به هم می گفتند
جگری تشنه کجا سوده ی الماس کجا
در چهل غمی که جگرت را سوزاند
ضرب دیوار کجا برگ گل یاس کجا
خانه ای سوخته و دست ز کار افتاده
ورم دست کجا گردش دسداس کجا
ای کفن پاره شده علقمه جایت خالی
بوسه ی تیر کجا دیده عباس کجا
داغ عباس چه آورد سر اهل حرم
غارت خیمه کجا جوری اجناس کجا

چون دل سوخته و جگرم می سوزد
تن و تابوت تو را تیر به هم می دوزد

شاعر:قاسم نعمتی

____________________________________________________________

شعر مدح امام حسن مجتبی (ع)

صدا پیچید،دنیا گوش شد،غرق شنیدن شد
اذان پیغمبری کرد و مهیای وزیدن شد‌

طلوعت شمع‌های آسمان را استراحت داد
زمین روشن شد و خورشید مشغول لمیدن شد ‌

کمی تا قد کشیدی شاخه ی انگور از دیوار
به شوق دست‌های تو پذیرای خمیدن شد‌

نوازش کردی و در سینه‌ی چوبی نخلستان
دلی خشکیده از جور زمین سبز از تپیدن شد‌

چقدر آزادگی می‌ریخت از هر بند انگشتش
کنیزی که برایت بی قرار غنچه چیدن شد ‌

صدای پای تو یک شهر را در کوچه ها آورد
در و دیوار هم حتی سراپا محو دیدن شد ‌

چقدر آسوده خاطر بود از دنیا فقیری که
شبی سرد از غذای سفره‌ات گرم چشیدن شد‌

خدا می‌خواست معنای کرم را جلوه‌گر باشی
همین انگیزه‌ی خوبی برای آفریدن شد ‌

به جز رنگ خدا رنگی نمی‌ماند در این عالم
تو را با رنگ یک‌رنگی خود گرم کشیدن شد‌

برای کوری چشم حسودان قبل بسم الله
خدا ”روحی فداک”ی‌ گفت و مشغول دمیدن شد‌

شاعر:سعیده کرمانی

____________________________________________________________

شعر مدح امام حسن مجتبی (ع)

آمد عروس حجلۀ خورشید در شهود
در کوچه‌ای نشست که سر منزل تو بود

امشب صدای سبز تو جاری‌ست در فضا
پا در رکاب آمدنت مانده صبح زود

دست نسیم، پنجره‌ها را گشود و رفت
در خانه‌ای که چشم خدا دیده می‌گشود

ما پردۀ نگاه، به یک‌سو زدیم باز
ماندیم، مات خندۀ آیینۀ ودود

این برقِ چشم کیست که در من ترانه ریخت؟
از مشرق کجاست که با من غزل سرود؟

از آن همه شکوه، که در باغ حُسن توست
یک ساغرِ نگاه، عنان از دلم ربود

ای بر بلند سبز شرافت نهاده پا!
چون ذرّه سر به پای تو می‌آورم فرود

از بس به روی صخرۀ صبر ایستاده‌ای!
گیتی تو را به صبر حسن تا ابد ستود

آن قدر، نازک است دل تو که می‌توان
غم را به چشم دید و در آن، ناله را شنود

جز کعبۀ نگاه تو را ای نماز سبز!
بر هیچ قبله‌ای نگذارم سر سجود!

وقتی که اشک فرصت بدرود را گرفت
بر قامت صبور تو صد آسمان درود

شاعر:غلامرضا شکوهی

____________________________________________________________

شعر مدح امام حسن مجتبی (ع)

یکی از دستبوسان شب و روز تو باران است
ز بسکه روی تو زیبا است راهت راه بندان است
شبیه میزبان است آنکه بر خوان تو مهمان است
که نَقلِ سفره ی تو نُقل جمع مستمندان است

تویی که بعد بابایت امید هر پریشانی
تویی که کیسه بر دوشی و بابای یتیمانی

هلال اول ماه است نقش قوس ابرویت
جمال کامل ماه است قرص کامل رویت
ندارد صبح محشر نور، پیش شام گیسویت
خدا را یافتم از راه چشمان خداجویت

عطا و بخشش و لطف خداوند رحیمی تو
هدایت را تو معنایی؛ صراط المستقیمی تو

تو هستی آنکه شد بسیار در دستان تو هر کم
تویی که سیر کردی از طعام خویش سگ را هم
تویی که گشته حاتم از گدایی درت حاتم …
ای آنکه بوده معراج تو روی شانه ی خاتم

تو در اوجی ولیکن همدم افتاده ها هستی
بزرگی آنقَدَر که همنشین با هر گدا هستی

فدای خاک پایت! سایه ی روی سرم هستی
تو ای شاه عرب! مهمان قلب هر عجم هستی
یقینا مرجع تقلید هر اهل کرم هستی
تو در قلبم حرم داری؛ که گفته بی حرم هستی؟

به گوشه چشم تو وا شد گره از کار مشکل ها
الا یا ایها الساقی اَدر کاساً وَ ناولها

به صلحت هر که شک دارد لعین بن لعین باشد
گرفته عزت از تو هر کسی اهل یقین باشد
یقینا اعتقاد هر مسلمان هم همین باشد
که فرزند علی باید معز المومنین باشد

تو بودی بیشتر از هر کسی مانند پیغمبر
کریم بن کریمی و شدی آیینهٔ ی حیدر

شده از قطره قطره فضل تو “القطره” بارانی
قسم بر “تین و الزیتون” به صدق قول “بَحرانی”
به مروارید “الرحمن”، به آیت های رحمانی
چراغ روی یزدانی، تو برهانی، تو قرآنی

چنان حیدر که جبرائیل از درسش نشد محروم
تویی آموزگار خضر، در فرمایشِ معصوم …

در ایثار و کرامت، تا ابد ضرب المثل هستی
حلاوت دارد اسمت، بسکه احلی من عسل هستی
ندارد فرق صلح و جنگ تو، خیر العمل هستی
علی شیر خدا، تو شیر حیدر در جمل هستی

جمل چون خیبر است و هیبتت آیینه ی مولاست
همه دیدند راه حل به دست زاده ی زهرا است

توکل بر خدا کردی و بردی نام زهرا را
در آورده “انا بن الحیدر” تو کفر اعدا را
خلاصه کردی اینگونه تولی و تبری را
به میدان بازگرداندی جوانی های مولا را

به ذکر یا خدیجه راه را تا فتنه طی کردی
شتر را نه که پای کفر را آن روز پی کردی

برای هر که در دریای غم مانده، تویی ساحل
الا ای شهریار جود، ای امید هر سائل …
ز تو هر کس شنیده، عاشقت گشته، مگر بی دل
هزاران سعدی و حافظ هزاران صائب و بیدل …

توان درک شانت را ندارد هر سخندانی
مگر نازل شود در حد شانت باز قرآنی …

پیاده سمت کعبه رفته ای صحرا به صحرا را
گلستان کرده ای در پشت پای خویش هر جا را
به هر قطره نشان دادی مسیر وصل دریا را
که داریم از تو رسم و سنت این اربعین ها را

همه از جام شهد قاسم و عبدالهت مستیم …
نمک پرورده های شورِ احلی من عسل هستیم

چنان دست کریمت عاشقان را مبتلا کرده
که برق سفره ات شاهان عالم را گدا کرده
برای نوکری ات فاطمه ما را سوا کرده
دعای خیر تو ما را گدای کربلا کرده

خودت میخواستی سهمت ز دنیا مختصر باشد
دلت می خواست بازار حسینت گرم تر باشد

شاعر:علی اکبر نازک کار ، امیر حسین فاضلی

____________________________________________________________

شعر مدح امام حسن مجتبی (ع)

کبوتریم و پی دانه‌ی امام‌حسن
رسیده‌ایم درِ خانه‌ی امام‌حسن
تمام مردم این شهر، شهرت ما را
شناختند به دیوانه‌ی امام‌حسن
عجیب نیست اگر می‌شوند دشمن و دوست
اسیر لطف کریمانه‌ی امام حسن
اگر تمام جهان میهمان او باشند
هنوز جا دارد خانه‌ی امام حسن
نمی‌رویم سراغ کسی به غیر از او
که رزق ماست به پیمانه‌ی امام حسن
دل شکسته‌ی ما آن‌قدر طوافش کرد
لقب گرفت به پروانه‌ی امام حسن
فقیر بوده ولی پادشاه می‌گردد
گرفته هرکس عیدانه‌ی امام‌حسن

هزارشکر که نام تو بر زبان من است
“حسن” قشنگ‌ترین واژه‌ی جهان من است

تمام شهر سر سفره‌ی ضیافت اوست
که روزی همه‌ی خلق از کرامت اوست
اگر چه خم نشده پیش هیچ‌کس، اما
همیشه گردن ما زیر بار منّت اوست
کریم قابل تعریف نیست، پس چه عجب!
اگر که دشمن او شامل شفاعت اوست
عجیب نیست که لبخند و مهربانی و عشق
جواب آن‌همه بی‌حرمتی به ساحت اوست
“سکوت” حکم خدا و رسول بود، ولی
جمل نمونه‌ای از قدرت و شجاعت اوست
فقط نه این که کرم کرد و رزق ما را داد
نفس کشیدن ما نیز با عنایت اوست
مرا به حج چه‌نیازی‌ست تا حسن دارم
اگر به کعبه بیایم هدف زیارت اوست
وجود عالم امکان به خاطر حسن است
خوشا به حال هر آن‌کس که شاعر حسن است

همان که با ادب و با‌وقار می‌بخشد
فقط به خاطر پرودگار می‌بخشد
به این دلیل غلام حسن خودش آقاست
که گل همیشه به خار اعتبار می‌بخشد
تمام زندگی من فدای مردی که
تمام زندگی‌اش را سه‌بار می‌بخشد
چرا که او پسر ارشد همان مردی‌ست
که بین معرکه‌ی کارزار می‌بخشد
بجز علی که به هنگام جنگ بخشیده‌ست
کدام شیر به وقت شکار می‌بخشد؟
همیشه موقع بخشش که می‌شود این مرد
به رسم فاطمه اول به “جار” می‌بخشد
نمی‌دهم به دوعالم غلامی او را
گرفتم اینکه به من اختیار می‌بخشد

همیشه گفته‌ام از تو ولی کم است حسن
غلام کوی تو آقای عالم است حسن

کریم اوست که در اوج بی‌مرامی‌ها
نشسته است سر سفره‌ی جزامی‌ها
که نیک‌نام‌ترین است و خورده‌اند قسم
به نیک‌نامی او کل نیک‌نامی‌ها
کج است گردن‌شان پیش او، چرا که شدند
به احترام حسن محترم گرامی‌ها
غلام آل علی باش چون که می‌ارزد
به پادشاهی عالم همین غلامی‌ها
در این مقام که شهرت در اوج گمنامی‌ست
همیشه در پی گمنامی‌اند نامی‌ها
به یک نگاه کریم تو می‌شود شیرین
برای دشمن تو اوج تلخ‌کامی‌ها
همیشه گرم بماند به حق حضرت عشق
به شوق دم زدن از او دم “کلامی” ها

” چه مِدحتی بنویسیم در مقام حسن
که هم غلام حسینیم و هم غلام حسن”

تو را که دیده غم از شوق ریشه‌کن شده است
همه اویس شدند و جهان قرن شده است
برای هرکه تو را دیده نیست جای گله
که هم‌ردیف ترانی همیشه لن شده است
زبان شعر کم آورده است هرجایی
که از فضائل بسیار تو سخن شده است
به رمز و راز مسیحایی تو پی بردم
از آن کویر که تا رد شدی چمن شده است
حرام باشد اگر دست بی‌وضو بزنم
به هر نگین که مزین به یاحسن شده است
مگر به خواب ببیند شترسوار جمل
کسی حریف تو در جنگ تن‌به‌تن شده است!
تمام شهر برای حسین سینه زدند
ولی حسین برای تو سینه‌زن شده است‌…

امید ما کرم توست یا امام‌حسن
زیارت حرم توست یا امام‌حسن

شاعر:مجتبی خرسندی

____________________________________________________________

شعر مدح امام حسن مجتبی (ع)

گذرها را ببندد باز ، چشم ناز و مخمورت
تو را ایزد به زیبائیِ مطلق کرده محشورت

تو هستی عیدیِ ماه خدا بر بندگان ای ماه
مبارک نیست حتی لحظه ای این ماه،بی نورت

به خانه ، روی بازت می پذیرد میهمان ها را
دمی هم درب بسته ره ندارد بین منشورت

تو موسی نیستی ، اما کلیمی هر کجا باشی
خدا هم دوستت دارد ، تکلم کن ، زمین طورت

کتاب رحمتی و بخش بخشت درس بخشایش
هرآنکه سفره داری کرده بی شک هست مامورت

خلایق پیش تو ای حُسن ، تعریفی دگر دارند
که مور تو سلیمان و سلیمان ها همه مورت

تو آرامی ، ولی آرامشی که قبل طوفان است
نظامِ جنگ در روز دهم بوده به دستورت

شاعر:حامد آقایی

____________________________________________________________

شعر مدح امام حسن مجتبی (ع)

از آن زمان که شده قلبم آشنای حسن
شده است کار شب و روز من ثنای حسن

اگر حسینی ام و سینه میزنم ز غمش
بدون شک بود از سفره ی عطای حسن

به روز واقعه خندان رود به عرصه حشر
کسی‌که گریه نموده است در عزای حسن

به قاسمش نظر افکند هر زمان که حسین
دلش گرفته و دارد به سر هوای حسن

تمام آرزو و حاجتم فقط این است
که شیعه باز بسازد‌ حرم برای حسن

شاعر:یونس وصالی

____________________________________________________________

شعر مدح امام حسن مجتبی (ع)

تو آمدی که به ظلم و ستم بگویی: نه
به اختلاف عرب با عجم بگویی: نه

تو آمدی که بگویی به شیعیان آری
جلوی فتنه و راه عدم بگویی: نه

ز لطف بی عددش هم نمی‌توان حتی
به روی سفره ی شاه کرم بگویی: نه

پیام آور صلحی شبیه پیغمبر
که در مقابل جنگ هر قدم بگویی: نه

ز کودکی تو که غمخوار مادرت بودی
همین بس است برای حرم بگویی: نه

شاعر:فربد افشاری

____________________________________________________________

شعر مدح امام حسن مجتبی (ع)

کریم کشور ایران پس از رضا حسن است
کسی که سفره ی او می دهد شفا حسن است

مدینه مشهد بعدی شیعه خواهد شد
و بعد ، ذکر درون اذان ما حسن است

پس از بنای حرم هر دوشنبه وقت اذان
نوای قاری نقاره خانه ها حسن است

به وقت خواهش دل های بی قرار بقیع
همان کسی که گدا می زند صدا حسن است

یمین معرکه قاسم ، یسار عبدالله
« ز من بپرس که سلطان کربلا حسن است »

شاعر:فربد افشاری

____________________________________________________________

شعر مدح امام حسن مجتبی (ع)

حسین گفت:برادر! حدیث طوبی را

بخوان دوباره برایم به یاد مادرمان

بیا دوباره بگو از دلیلِ خَلق جهان
بیا دوباره بگو از شکوه باورمان!

از آن درخت که رنگ خزان نخواهد دید
به باغبانی ذریه ی مطهرمان

کجاست مادرمان تا که افتخار کند
به شور قاسممان و به نور اکبرمان

چه شاعرانه در این خانه نجمه و لیلا
گذاشتند دو آیینه در برابرمان

بیا دمی به تماشای خویش بنشینیم
که جلوه کرده در آیینه نیم دیگرمان

قسم به زینب کبری که زینت پدرست
علیِ اکبر و قاسم شدند زیورمان

زبرجد است و به یاقوت سرخ می آید
کنار هم چه شکیل اند درّ و گوهرمان

وضوی عشق به اهل سما می آموزند
شبیه کودکیِ از خدا سراسرمان…

حدیث شوکتشان را کشیده ایم به دوش
چنانکه دوش نبی بوده است منبرمان

پسرعموی هم و بیقرار هم هستند
درست مثل پدر پیش جد اطهرمان

درست مثل من و تو به پیشگاه علی….
ببین چقدر ادب می کنند محضرمان

به پشتوانه اولاد خویش مثل پدر
چه باک اگر که نباشد زره به پیکرمان

من و تو پیش هم انگار مرتضی هستیم
چنانکه اکبر و قاسم شُبیر و شبَّرمان

به ذوالفقار قسم تیغمان دودم شده است
که یاعلی ست دم این دوتا دلاورمان

دوچشمه ای که به تفسیر نور می جوشند
به کوری همه ی دشمنان ابترمان

یکی به ناز رسانده به جاممان انگور
یکی به شوق، عسل ریخته به ساغرمان

ستاره های حرم نور چشم عباس اند
چه عاشقانه رفیق اند با برادرمان

کنار دست علمدارمان قسم خوردند
که تا همیشه بمانند یارو یاورمان

و گفته اند: که آیین سروری این است
غلام فاطمه ایم و علیست سرورمان

همین که دیدمشان در کنار هم گفتم
هزارشکر که آماده است لشکرمان

یکی، نقاب شود قامتش برای حرم
یکی، رکاب بگیرد برای خواهرمان

به فتح قله ی احلی من العسل رفته
بدون واهمه پرمی زند کبوترمان

شکسست بغض زمان و شکست قلب زمین
حسین گفت رسیده ست روز آخرمان

و گفت: آه برادر! یکی دوساعتِ بعد
بیا به دیدن جسم به خون شناورمان

میان اشک من و خط به خطّ نامه ی تو
رسید رایحه ی آشنای مادرمان

حسین پلک زد و نامه ی حسن را بست…

شاعر:مجید تال

____________________________________________________________

شعر مدح امام حسن مجتبی (ع)

آیینه ی جمال جمیل خدا حسن

سر تا به پا حقیقت در حق فنا، حسن
دوم فروغ نور چراغ هدیٰ حسن
آن ابتدای اول بی منتها حسن

جان کرامت است و کرم را بها حسن

مهرش کنار چشمه ی چشمش روان شده
کوه کرم، اَريكه ی آتش فشان شده
“حکمش مدار دایره کُنْ، فَكانْ”۱ شده
خِجلت زده سپهر، کران تا کران شده

بر سفره اش نشسته امیر و گدا، حسن

خاک درش به فرق شهان تاج افتخار
گوید تبارک اللَّه از این خلق، کردگار
چون روی او بدیدم و آن زلف تابدار
“آمَنْتُ بِالَّذي خَلَقَ اللَيلَ وَ النَّهار”۲

سيّد، زَكِيّ، تقی و امین، مجتبی، حسن

افتاده دل به دام سیه زلفِ در شکن
کز عطر او رسیده نصیبی به هر خُتَن
ما را چه جای صحبت از آن شاه پُر مِحَن
کو بر دلش نشسته دو صد داغ در وطن

وِرد لب غریب به هر کوی یا حسن!

نقاش جان! به صفحه خاکش حرم بکش
دستی برآر و خط عدم روی غم بکش
ما را در آستانه ی او محتشم بکش
پشت فلک ز حُسْن حرم نیز خم بکش

هرچند ساکن است در اوجِ سما، حسن

مست شراب جامِ ازل، شاه لَمْ يَزَل
نامش هزار مرتبه “احلی مِنَ العَسَل”
شمشیرِ شيرِ معركه ی شیر با جمل
خيزَد دوباره بانگِ فَفِرُّوا إلَي الجَبَل

تا پا نَهَد به معرکه ی اشقیا، حسن

او را جمال طلعت شمسش زبانزد است
مه رو، کشیده ابرو و گیسو مُجَعّد است
در بُهت رفته عالم و آدم مُردّد است
کاحمد حسن وَ یا حسن آیا محمّداست؟

یا مجتبی محمّد! و یا مصطفی حسن!

ای نور دیدگان علی، فاطمه، نبی!
کز مصطفی و حیدر و زهرا، لبالبی!
گر آفتاب روی تو پیدا شود شبی؛
جز مهر تو مباد دگر هیچ مذهبی

آیینه ای به آیتِ شمس الضّحي، حسن!

محبوس عشق و پادشه فتحِ باب، تو!
سوره به سوره آیه ی اُمُّ الكِتاب، تو!
ای رمز و راز ادعیه ی مستجاب، تو!
کس را نکرده ای پسِ این در، جواب، تو!

دستی ز ما بگیر، شه ذوالعطا! حسن!

عشق تو بود و چشم و شراب طهوری ات
ما را گرفت جذبه ی آفاق نوری ات
با این دلم چه ها که نکرده ست دوری ات
ای کوه صبر! جان به فدای صبوری ات

کز صبر توست قائم، دين خدا، حسن!

آن دم که خصم، گرم به لافِ گزاف بود
صلح تو ذوالفقار برون از غلاف بود
کآنگونه با دورویی و کین در مصاف بود
دین بی تو زخم خورده ی صد انحراف بود

صلح تو بود آینه ی کربلا ، حسن!

شاعر:امیر حسین کمال زارع

____________________________________________________________

شعر مدح امام حسن مجتبی (ع)

مرام و معرفتش مادرانه بود حسن

به فکر صحن و سرا و حرم نبود حسن

نجف برای علی، کربلا برای حسین
مدینه خادمی مادرش نمود حسن

تمام راه نجف تا به کربلا دیدم
نوشته اند ملائک به هر عمود…حسن

گمان کنم که به گوشم بجای لالایی
به گریه مادرم آهسته می سرود حسن

کسی که داده همیشه زقعر چاه گناه
مرا به عرش خدا یه شبه صعود حسن

به روی باز شده همدم ِ جزامی ها
کریم شهر مدینه خدای جود حسن

همه زمین و زمان ذکرشان درود، حسین
ولی رسول خدا داد زد درود …حسن

شتر سوارِ جمل پیش پاش زانو زد
نشانده آتش فتنه دراین فرود حسن

زمان دفن چه خالی نمود عقده خویش
خدای نگذرد از آن زن حسود حسن

به تیر و زهر چه حاجت به کودکی کشتند
میان کوچه به آن سیلی ِ یهود ؛حسن

ز کوچه مادر خود جمع کرده و برده
به گوش پاره شده ، صورتی کبود ، حسن

شاعر:قاسم نعمتی

____________________________________________________________

شعر مدح امام حسن مجتبی (ع)

اندر کرَم شخصی به مانند حسن نیست

چون مجتبی شمعی درون انجمن نیست

تبریک بر مولا و زهرا ، نیمه ی ماه
یک ماه کامل را که وصفش با سخن نیست

ایّوب شاگردی کند در مکتب او…
صبری که مصداقش به جنّات عدن نیست

سخت است پای منبری حاضر شوی که
بوزینه بر صدرش کمی از اهرمن نیست

جانم فدای غربتت ، مولای خوبی…
با قاتلت هم خانه بودن ، کم محن نیست

دیروز جایت دوش پیغمبر، وَ امروز…
جز تیر دشمن سوی تابوت و کفن نیست

امّید بر غیر ازشما ، از منظر من…
جز کار بیهوده چو آبی کوفتن نیست

چون شمع می سوزم که مولایم حسن را
اندر بقیع یک هیئتی یا سینه زن نیست

ای کاش روزی بشنوم با لطف مهدی(عج)
اندر مدینه بی حَرم از پنج تن نیست

شاعر:حسن نبی جندقی

____________________________________________________________

شعر مدح امام حسن مجتبی (ع)

مرا آفریده خدای حسن

برای خودش نه، برای حسن
میفتم از امشب به پای حسن
گدایم گدایم گدای حسن

حسن اسم رحمان و اسم رحیم
بخوان یاحسن، یاعلی یاعظیم

هوالله روی دهن ریخته
چه شوری در این جان و تن ریخته
شراب مرا بوالحسن ریخته
روی لب، حسن جان من ریخته

خمارم خرابم در این میکده
شب مستی ام با حسن آمده

همه برکت فصل کشتم حسن
از اول فقط می سرشتم حسن
بهشتم حسن، سرنوشتم حسن
نوشتم کریم و نوشتم حسن

حسن پیش حق بود، تنزیل داشت
هوای مرا مثل فامیل داشت

به سوز و به تب های ماه خدا
به خشکی لب های ماه خدا
به قند رطب های ماه خدا
به العفو شب های ماه خدا

من عمریست که هرچه را خواستم
فقط با حسن از خدا خواستم

ابد بود از اول، ازل را شکست
شب خلوت این محل را شکست
به والله، لات و هبل را شکست
حسن، پشت جنگ جمل را شکست

علی گر درِ خیبر آورده است
حسن چشم فتنه در آورده است

اگر جلوه ای از خدا شد حسین
اگر آبرو دار ما شد حسین
اگر هم دوا هم شفا شد حسین
اگر شاه کرببلا شد حسین…

درست است کار ربش بوده است
ولی یاحسن بر لبش بوده است

نشستم زمین، دلبرم خاکی است
چه گنجی است او، گوهرم خاکی است
اگرچه پریدم، پرم خاکی است
نپرسیدم از چه حرم خاکی است

فدای غم هر دو چشم ترش
که خاکی شده چادر مادرش

برای دفاع فدک دیر شد
و آن بزدل بی حیا شیر شد
ته کوچه مادر زمینگیر شد
بمیرم همانجا حسن پیر شد

امان از مسیری که بسته شده
دوتا گوشواره شکسته شده

شاعر:رضا دین پرور

____________________________________________________________

شعر مدح امام حسن مجتبی (ع)

حُسنِ مطلع ، حُسنِ یوسف ، حُسنِ زیبای حَسن

شورِ شیرین شیوه ی گُفتار شیوای حسن

حا و سین و یا و نون برده دل ما را اگر
حا و سین و نون آن نامِ دل آرای حسن

هفت شهر عشق را عطار گشتی بی سبب
آنچه را دیدی ببین در سیرِ سیمای حَسن

از دوسر سودست آری با کریمان زیستن
شکل میگیرد حیات ما به مبنای حسن

زندگی باید نمود آری ، بگو سهراب را
تا شقایق هست نه ، تا هست دنیای حسن

شهر را تعطیل میکرد “راه رفتن های” او
راه بندان ، بارها شد از تماشای حسن

با حسن هستم پریشان و پریشان بی حسن
درد و درمان است عاشق را ، مداوای حسن

نذر کردم پای نذری های مادر تا روم
یکصد و هجده سفر تا صحن زیبای حسن

هیچ روزی غصه ی دنیا نخورد این طایفه
روزی آنهاست در دستِ توانای حسن

سرنوشتش را نخواهد داد دست این و آن
طالعش هر کس که دارد مُهر و امضای حسن

بارها گفتم نیازی نیست بر حکم کسی
رتق و فتق کار ما باشد به فتوای حسن

تیغ در دستان او وقت رجز پیدا نبود
سر به سر ، سر بود صحرا وقت غوغای حسن

لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار
قطره ای از فضل اُقیانوس بابای حسن

این همه گفتند از جنگاوری های عرب
هیچ کس پیدا نشد در رزم ، همتای حسن

صد هزاران نقطه چین در مدح او املا شود
باز هم پایان نخواهد یافت معنای حسن

ابتدا باید سوار کشتی ارباب شد
بعد باید رفت در اعماقِ دریای حسن

لحظه ای خاموش ، می آید صدای آشنا
آری آری می شناسم هست آوای حسن
.
از کجا آمد صدا ؟ گویا رسد از کوچه‌ ها؟
روضه یعنی روزگارِ کودکی های حسن

چشم جان را باز کن جانِ قیامش را ببین
کربلا را سیر کن در صبرگویای حسن

اِمتداد او تمام نینوا را سهم داد
کربلا پر بود از شهدِ گوارای حسن

دست ما و دامنت شه زاده قاسم الدخیل
ای که دستت میرسد بر قدِّ رعنای حسن

ما گرفتاریم و ما مجنونِ بابای توایم
لطف کن ما را صدا کن نزدِ آقای حسن

گرچه راه انداخته است دنیای امروز مرا
دیدنی تر دستگیری های فردای حسن

شاعر:سید حسین میرعمادی

____________________________________________________________

شعر مدح امام حسن مجتبی (ع)

برکت نان بخاطر حسن است، شاطران از قدیم می گویند

تاجران بزرگ،صبح به صبح، زیر لب “یاکریم” می گویند

سائل از شرم در زدن بیگاه، خادم از خاکروبی درگاه
بی نیازند، من نمی گویم! آفتاب و نسیم می گویند

نه دری داری و نه دربانی، نه پس هفت پرده پنهانی
زائران حاجتی اگر دارند به خودت مستقیم می گویند

مرقد ساده ی تماشایی! با تمام وجود تنهایی
از تو با این وجود می ترسند! نرده های ضخیم می گویند

خواستی تا بخاطر زهرا نگذارند خلق پا اینجا
پس تو هم یک مدافع حرمی، عقل های سلیم می گویند

شاعر:محمد حسین ملکیان

____________________________________________________________

شعر مدح امام حسن مجتبی (ع)

دوباره زد به سرِ عاشقان هوای حسن

نفس ، نفس، نفسِ سینه زن فدای حسن

خوشم که یک رگِ من می رسد به او ، مادر!
به لطفِ تو شدم امشب غزلسُرای حسن

کریمِ طایفه یعنی که با سگی ولگرد
عجیب نیست که قسمت شَود غذای حسن

در این زمانه که هرکس به هر دَری زده است
خوشا به حال کسی که شده گدای حسن

ببین که روی لَبَش لختهْ خون به جای دعاست
نگاه کن که اجابت شده دعای حسن

چقَدْر یاسِ کبود آمده ست دورِ لَبَش
چقَدْر روضه ی زهراست روضه های حسن

میان کوچه ی تاریخ تا ابد پیداست
چه رازهای مگویی ز ردپای حسن

چه دید در دلِ کوچه که بود تا آخر
همیشه بغضِ غریبانه در صدای حسن

برای مادرِ او روضه خوان بخوان از او
دوباره کرده دل اَبری اش هوای حسن

بگو به مادرِ او ما غریب و تنهاییم
غریب ها همه هستند آشنای حسن

بگو دو غم به دلت ماند حضرتِ مادر
کفن برای حسین و حرم برای حسن

ولی مباد که غمگین شوی که ما هستیم
همیشه مست حسین و همیشه پای حسن…

شاعر:محسن کاویانی

____________________________________________________________

شعر مدح امام حسن مجتبی (ع)

شعرِ من واژه ی من لُبِّ کلامم حسن است

شب سلامم حسن و صبح سلامم حسن است

با حسن زنده و با عشق حسن خواهم مُرد
حُسنِ مطلع حسن و حُسنِ ختامم حسن است

هرکسی زنده به عشق است نمیرد هرگز
زنده ی عشقم اگر رمزِ دوامم حسن است

مثلِ رودم که حسن ذکرِ قعود است مرا
مثل کوهم که شب و روز قیامم حسن است

پدرم هرچه مرا نام نهاده است گذشت
من از این لحظه از این ثانیه نامم حسن است

سرِ من سبز ، زبان سرخ ، سرم هم برود
أیُهاالناس بدانید ; امامم حسن است

شاعر:محسن ناصحی

 

لینک کوتاه

اشتراک گذاری

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دیدگاه ها

1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.

2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.

3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.