اشعار روز مباهله

شعر روز مباهله
قرار شد دو طرف تن به احتجاج دهند
که دین مردم خود را مگر رواج دهند
قرار شد همگی با کسان خود باشند
مگر علاج به یک زخم لاعلاج دهند
نبرد شک و یقین بود و باز، اهل یقین
بنا نبود به اهل لجاج باج دهند
به حکم امر «تعالوا …» قرار بود آن روز
مسیحیان همه پایان به یک لجاج دهند
و در قبال تمام مخالفتهاشان
به رسم روز، به اهل یقین خراج دهند
شعاع نور حقیقت به هر طرف می رفت
که از حجاز به نجرانیان سراج دهند
جهان به نور تو وابسته است، ای خورشید
خوشا که با «تو» به اهلِ تو تخت و تاج دهند
شاعر: مطهره عباسیان
_____________________________________
شعر روز مباهله
حق و باطل در مدینه روبروست
اهل حق را حق پرستی آبروست
حق پرستان همچو انگشتان دست
پرتو این حق پرستان هرچه هست
اهل بیت مصطفی دانی که پنچ
رحمت للعالمین مانند گنج
مصطفی ختم رسل در پیش بود
منزلت از هر پیامبر بیش بود
درگه حق او که برتر از همه
در بغل دارد حسین فاطمه
سبط اکبر در کنار مصطفاست
دست او در دست خیر انبیاست
بعد پیغمبر علی مرتضاست
جانشین و همچو جان مصطفاست
فاطمه خَیرُ نساء العالمین
فاطمه نور سماوات و زمین
مقتدای او پسر عمش علی ست
تا قیامت مرتضی بر حق ولی ست
آیت حق اهل بیت مصطفاست
مستجاب الدّعوه ی ارض و سماست.
او در پایان این شعر چنین سروده است:
هر که را حُبّ محمد در دل است
چلچراغ روشن هر محفل است
تا ابد بر جا بماند این سرود
بر محمّد گو و آل او درود
تا توانی گو«طبیبا» این درود
درگه حق این دعا مقبول بود
شاعر: اکبر بهداد
_____________________________________
شعر روز مباهله
گیرم که آفتاب جهان ذره پرور است
این بس مرا که سایه ی مهر تو بر سر است
ای دل چرا به غیر خدا تکیه می کنی؟
امید ما و لطف خدا از که کمتر است؟
بهر دو نان، خجالت دونان چه می کشی؟
ای دل صبور باش که روزی مقدّر است
خاطر ز گفتگوی مکرّر شود ملول
الاّ حدیث دوست که قند مکرّر است
فرخنده نامه ای که موشّح به نام اوست
زیبنده آن صحیفه که او زیب دفتر است
نامی که با خدا و پیمبر ز فرط قدس
زیب اذان و زینت محراب و منبر است
پشت فلک خمیده که با ماه و آفتاب
در حال سجده روی به درگاه حیدر است
شمس ضحی، امام هدی، نور هل أتی
چشم خدا و نفس نفیس پیمبر است
در آیه ی مباهله این مهر و ماه را
جانها یکی و جلوه ی جان از دو پیکر است
وجهی چنان جمیل که از شدّت جمال
وجه خدا و جلوه ی الله اکبر است
نازم به دست او که یکی ناز شست او
از جای کندنِ درِ سنگینِ خیبر است
با اشک چشم، ابر کَرَم بر سر یتیم
با برق تیغ، صاعقه ای بر ستمگر است
جز راه او به سوی خداوند راه نیست
یعنی که شهر علم نبی را، علی، در است
بر تارک زمان و مکان، تاج افتخار
در آسمان فضل، درخشنده اختر است
کمتر ز ذرّه ایم و فزونتر ز آفتاب
ما را که خاک پای علی بر سر افسر است
وصف علی ز عقل و قیاس و خیال و وهم
وز هرچه گفته اند و شنیدیم، برتر است
شد عرض ما تمام و حدیث تو ناتمام
حاجت به مجلس دگر و وقت دیگر است
طبع لطیف و شعر «ریاضی» به لطف و شهد
شاخ نبات خواجه شیراز و شکّر است
شاعر: محمدعلی ریاضی یزدی
_____________________________________
شعر روز مباهله
محمد(ص) آمد و نورٌ علی نور است همراهش
علی(ع) یک سمت و آن سو حضرتِ زهرای دلخواهش
حسن(ع) محکم گرفته مهربان؛ دستِ حسینش(ع) را
قدم برداشت و رویید گل ها بر سرِ راهش
خدا دلدادۂ این پنج تن بود و سفارش کرد
که بی وقفه بگردد دورشان، خورشید با ماهش
مسیحیانِ نجران آمدند اما عقب رفتند
پیمبر(ص) بود و خانوادۂ از غیب آگاهش
هراس افتاده بر جانِ کلیسا، میزند ناقوس
ترک خورده صلیبِ سنگی از اندوهِ جانکاهش
علی(ع) بر هم گره اندازد ابرو را، همین کافیست
که عیسی میرسد بیتاب و سرگردان به درگاهش
خدا داده به زهرا(س) آنچنان اعجاز که والله
به ویرانی مبدّل میکند یک آهِ کوتاهش
پسرهای علی(ع) هم که اگر نفرین کنند ای وای…
زمین می مانَد و کوهی که نه! آری بخوان کاهش
مبادا لحظه ای بیرون بیاید از غلاف خود
امان از ذوالفقارِ مرتضی(ع) و خشم گهگاهش!
شاعر: مرضیه عاطفی
_____________________________________
شعر روز مباهله
شاهد برای دیدن و امضا بیاورید
دنیا و آخرت به تماشا بیاورید
لازم به جنگ نیست تمام زمانه را
با نام پنج تن به مدارا بیاورید
زانو زده به رسم رسولان که بشنوید
هرکس حریف ماست به اینجا بیاورید
یک سو نشسته کفر به یک سو نشسته دین
حق روشن است هرچه که حاشا بیاورید
تا حق به صاحب حق بی دغل رسد
کافی است نام حضرت زهرا بیاورید
برخیز ای ولی خدا بی مباهله
حکم خدا به عرصه اجرا بیاورید
1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.
2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.
3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.