آهنگهای ویژه

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1403

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس محرم و صفر سال 1403

  • حاج عبدالرضا هلالی

    حاج عبدالرضا هلالی

    آلبوم مراسم عزاداری شب پنجم محرم 1403/04/20 هیئت الرضا (ع)

  • کربلایی جواد مقدم

    کربلایی جواد مقدم

    نماهنگ رفیق

  • حاج محمد طاهری

    حاج محمد طاهری

    نماهنگ ساعتی بندگی - رمضان 1402

  • کربلایی امیر برومند

    کربلایی امیر برومند

    نماهنگ تصور کن

  • حاج محمود کریمی

    حاج محمود کریمی

    آلبوم مراسم عزاداری شب اول محرم 1401 - هیئت رایة العباس

اشعار شب تاسوعا – سال ۱۳۹۹

0
اشعار شب تاسوعا - سال 1399

شعر شب تاسوعا – حضرت عباس (ع)

باز دور و بر ما معرکه برپا شده است
یا سر قامت رعنای تو دعوا شده است

تو مگر وعده ندادی به حرم آب بری
پس چرا جایگهت سینه صحرا شده است

تیرهایی که همه از پس نخلستان ریخت
با چه نظمی به میان بدنت جا شده است

جگرم پاره نکن پای نکش روی زمین
به خدا پشت و پناهم کمرم تا شده است

چون که در بین حرم خوش قد و بالا بودی
باورم نیست که اینگونه سرت وا شده است

چقدر فاصله افتاد به ابروهایت
از چه رو خورده به هم حالت گیسوهایت

خواستم بعد ظفرهای تو تکبیر کشم
مرهمی بر جگر مادر بی شیر کشم

حال باید بنشینم به کنار بدنت
با دلی سوخته از چشم ترت تیر کشم

مانده ام فرق تو با تکه عبایی بندم
یا که از پیکر تو نیزه و شمشیر کشم

باید اینبار به زینب عوض پاسخ خود
جسم صد چاک در آیینه به تصویر کشم

کودکان تا خبر از حال عمو پرسیدند
عکس شیر حرمم بسته به زنجیر کشم

تیر ها یک به یک از پای درت آوردند
ای برادر چه بلایی به سرت آوردند

باز برخیز که در معرکه گرداب کنی
لب خشکیده بر علقمه سیراب کنی

تو قرار است که با آب حرم برگردی؟
یا دل از زینب ماتم زده بی تاب کنی

یا بچسبان به رکاب علمت را بردار
تا که مشک حرم و قلب مرا آب کنی

چشم بر راه تو بر خیمه رباب است هنوز
تا به آغوش خودت اصغر او خواب کنی

شک ندارم که قرار است تو در خلستان
داغ خود را وسط سینه من قاب کنی

درصدد بود که دشمن بزند هست تو را
قرعه افتاد که اول بزند دست تو را

التماست بکنم تا نروی از بر من
ای امید حرم و قوت بال و پر من

تا که با قامت خم سوی تو را افتادم
هو کشیدند مرا ساقی آب آور من

باید اینبار تو را جمع کنم بین عبا
ارباً اربا شده ای مثل علی اکبر من

بوی یاس بدن و خنده بر لب از چیست؟
مادرت آمده دیدار تو یا مادر من؟

ای برادر غضب گوشه چشمت کافی است
تا که دشمن نرود دور و بر خواهر من

باید اول بدنت دور ز مرکب بکنم
فرصتی نیست تنت را که مرتب بکنم

شمر اینجاست که با خنده تماشات کند
قد رعنای تو در علقمه خیرات کند

سر ماهت ترکی دارد و ماندم که چه سان
زینبم با تو سر نیزه ملاقات کند

غیرت الله رجز سر بده شاید دشمن
نتواند به حرم چشم خودش مات کند

این جماعت به سرش نیت بد دارد تا
خواهرم راهی دروازه ساعات کند

شمر در دور و برت پرسه زنان میخندد
مادرم آمده ای کاش مراعات کند

زخم های بدنت با چه مداوا بکنم
کاش میشد کفنی بر تو مها بکنم

شاعر: مجید قاسمی
________________________________

شعر شب تاسوعا – حضرت عباس (ع)

تا نور قمر هست به سر، سایه سری هست
هر جا که علم رفته به بالا، خبری هست

هر جا که خط و خال و قد و قامت و ابروست
دنبال سرش چشم و نگاه و نظری هست

وقتی که تو را پور اباالغوث نوشتند
یعنی که برای دل زهرا ثمری هست

گفتند تو را کاشف کرب دل ارباب
با بودن تو از غم و غصه اثری هست؟

تا پشت و پناهش تویی قامت نکند خم
تا هست علمدار کنارش، کمری هست

یک لحظه کنار تو دل خیمه نلرزید
عباس اگر هست، یقینا سپری هست

شاعر: حسین ایزدی
_______________________________

شعر شب تاسوعا – حضرت عباس (ع)

دلی به وسعت پهنای عرش بالا داشت
لبی به وسعت مهریه های زهرا داشت

کنار علقمه در سجده گاه چشمانش
نداشت هیچ کسی را فقط خدا را داشت

اگر چه قطره آبی میان مشک نبود
ولی کرانه­ی چشمش هزار دریا داشت

هدر نرفت ز پرتاب چله ها، تیری
امیر علقمه از بس که قدّ و بالا داشت

همین که در وسط گیر و دار، گیر افتاد
عمودی آمد و فرقش شکست تا جا داشت

درست وقت نزولش؛ همه نگاه شدند
رشید بود و زمین خوردنش تماشا داشت

حسین بود و علی اصغر شهید شده
کنار علقمه اما هنوز سقا، داشت…

شاعر: علی اکبر لطیفیان
_______________________________

شعر شب تاسوعا – حضرت عباس (ع)

مشک برداشت که سیراب کند دریا را
رفت تا تشنگی‌اش آب کـند دریا را

آب روشن شد و عکـس قمر افتاد در آب
ماه می‌خواست که مهتاب کند دریا را

تشنه می‌خواست ببیند لـب او را دریا
پس ننوشید که سیراب کند دریا را

کوفه شد علقمه، شقّ القمری دیگر دید
ماه افتاد که محراب کند دریا را

تـا خجالت بکشد، سرخ شود چهره آب
زخم می‌خورد که خوناب کند دریا را

ناگهان موج برآمد که رسید اقیانوس
تا در آغوش خودش خواب کند دریا را

آب مهریّه ی گل بود والّا خـورشید
در توان داشت که مرداب کند دریا را

روی دست تو ندیده است کسی دریا را
چون خدا خواست که نایاب کند دریا را

شاعر: سیدحمیدرضا برقعی
_______________________________

شعر شب تاسوعا – حضرت عباس (ع)

حتی نرنجاند از خودش یک مشت ترسو را
بخشید از روی سخاوت دست و بازو را

تا خاطراتی را نهان سازد بر آن میگشت
پنهان بسازد از برادر زخم پهلو را

عباس ماهی خنده رو بودست، اخمو نیست
تا کی ببخشم حرف آدمهای بدگو را

او غیر وقت جنگ لبریز تبسم بود
هرگز نگفته شاعری این وصف نیکو را

خوردند تیغ از او ولی زخم زبان هرگز
اما فراوان طعنه خورد او ظهر عاشورا

وقتی که دیگر هر دو دستش بر زمین افتاد
وقتی که دورش دید صدها گرگ صد رو را

تا صورت نیلی مادر را نبیند او
تقدیر زد بالای چشمش زخم ابرو را

وقتی عمو افتاد گویا دختری کوچک
با ترس زیر معجرش میکرد گیسو را

زینب مروری کرد کل خاطراتش را
عباس را می دید تا می دید هر سو را

نورٌ علی نور از دهان آسمان می ریخت
تا او رکاب “ماه بانو” کرد زانو را

شمشیرها هی سجده میکردند بر جسمش
خواندند اینگونه نماز رفتن او را

یک قبر کوچک! روضه یعنی این:چطور این قبر
جا داده در خود آن قد رعنا و دلجو را؟!

شاعر: محسن کاویانی
_______________________________

شعر شب تاسوعا – حضرت عباس (ع)

افتاده ای برای چه از پا؟ بلند شو
خوردم زمین کنار تو، از جا بلند شو

لشکر به قامت خم من خنده می کند
شد علقمه محلِّ تماشا، بلند شو

لب تشنه اصغرم دگر از حال رفته است
گوید رباب؛ حضرت دریا بلند شو

مادر فتاد روی زمین گفت: “یاعلی”
تو هم به اسم اعظم بابا بلند شو

یک جور می دهیم جواب سکینه را
باشد… بیا به خیمه تو حالا… بلند شو…

من قول می دهم که به رویت نیاورد
که خالی است مشک تو سقّا، بلند شو

اکنون که خوانده ای تو برادر حسین را
خواهر بگو به زینب کبری، بلند شو

امّ البنین نیامده، زهرا که آمده
بی دست من، به خاطر زهرا بلند شو

شاعر: رضا رسول زاده
_________________________________

شعر شب تاسوعا – حضرت عباس (ع)

در این غوغای بی آبی، که خشکیده همه گل ها
به اَمر تو شدم، سقّا، منم عبد و تویی مولا

شود جانم به قربانت، به قربان تن و جانت
علمدارم چه غم دارم، که از دستم علم افتد

مباد از دفتر عشقت، به نام من قلم افتد
شود جانم به قربانت، به قربان تن و جانت

خدای کعبه جز رویت، نداده قبله ای یادم
نماز آخرم بود، و به سر بر سجده افتادم

شود جانم به قربانت، به قربان تن و جانت
ببین از بادۀ عشقت، به میدان مستی افتاده

مگر دامان تو گیرد، به راهت دستی افتاده
شود جانم به قربانت، به قربان تن و جانت

امیر لشگرت بی دست، میان لشگری مانده
بیا بنگر ز پروانه، فقط خاکستری مانده

شود جانم به قربانت، به قربان تن و جانت
به تو شرط وفاداری اگر بر جا نیاوردم

کمک کن تا که برخیزم، به دور مادرت گردم
شود جانم به قربانت، به قربان تن و جانت

ببین احسان یک بانو، سرم بگرفته بر زانو
به چشمِ پر ز خون دیدم، گرفته دست بر پهلو

شود جانم به قربانت، به قربان تن و جانت
گل ام البنین عباس، به دریا تشنه لب پا زد

به دریا پا نهاد اما، لبش آتش به دریا زد
شود جانم به قربانت، به قربان تن و جانت

شاعر: استاد علی انسانی
_______________________________

شعر شب تاسوعا – حضرت عباس (ع)

ای لشکر حق را سر و سردار اباالفضل
وی دست علی در صف پیکار اباالفضل

هم خون حسین بن علی در تن پاکت
هم روح تو در پیکر ایثار اباالفضل

ریحانۀ دو فاطمه، ماه سه خورشید
آرام دل حیدر کرار اباالفضل

مانند تو در ارتش اسلام که دیده
فرمانده و سقا و علمدار اباالفضل

تو ماه بنی هاشمی و ما شب تاریک
تو لالة عباسی و ما خار اباالفضل

هم کاشف کرب پسر فاطمه هستی
هم خیل بنی فاطمه را یار اباالفضل

بر حاجت خود کرده صد و سی و سه نوبت
هر خسته دلی نام تو تکرار اباالفضل

در مصر ولایت شده بر یوسف زهرا
تو مشتری و علقمه بازار اباالفضل

عشق و ادب و غیرت و ایثار و شهادت
کردند به آقایی ات اقرار اباالفضل

تو رسته ای از خویش و گرفتار حسینی
خلقند به عشق تو گرفتار اباالفضل

ما بهر تو گریان و زند زخم تو خنده
پیوسته به شمشیر شرربار اباالفضل

برخیز سکینه به حرم منتظر توست
جامش به کف و اشک به رخسار اباالفضل

از سوز عطش آب شده طفل سه ساله
مگذار بگرید به حرم زار اباالفضل

تا آن که ببینند به تن دست نداری
یک لحظه سر از علقمه بردار اباالفضل

مگذار رود زینب کبری به اسیری
ای دست علی، دست برون آر اباالفضل

تو چشم حسینی که زده تیر به چشمت
ای دور حرم چشم تو بیدار اباالفضل

کی گفته تن پاک تو در علقمه تنهاست
گردیده تو را فاطمه زوار اباالفضل

خون دل ما را که شده اشک عزایت
زهرا و حسین اند خریدار اباالفضل

مگذار شود خشک دمی دیدة “میثم”
چشمی که بگریم به تو بسیار اباالفضل

شاعر: استاد غلامرضا سازگار
_______________________________

شعر شب تاسوعا – حضرت عباس (ع)

دستی افتاد ز تن، دست دگر یاری کن
گرچه بی تاب شدی خوب علمداری کن

مشک! نومید مشو، تا به حرم راهی نیست
تو در این معرکه ی درد مرا یاری کن

تیر! در چشم برو، لیک سوی مشک میا
به هوای سر زلفش تو هواداری کن

تیر بر مشک نه، بر این جگر تشنه نشست
عشق! ساکت منشین با دل من زاری کن

چشم! دیدی علم و مشک به خاک افتادند
قطره ی اشک تو در غربت من جاری کن

بانوی تشنه لبان! دست روی سینه مَنِه
لااقل بهر من سوخته دل کاری کن

آب را تا به در خیمۀ اصغر برسان
بعد آن بر من بی دست عزاداری کن

شاعر: سیدمحمد جوادی
_______________________________

شعر شب تاسوعا – مناجات محرمی امام زمان

ای قلب داغ دیدهٔ عالم بیا بیا
صاحب عزای ماه محرم بیا بیا

خیمه به خیمه، روضه شدم‌ در فراق تو
ای همنشین گریهٔ نم‌نم بیا بیا

اشک فراق، شور شعور آفرین بود
شیرین شود ز فیض تو زمزم بیا بیا

شد شامل دعای تو هر کس به روضه ها
بهر فرج دعا کند هر دم بیا بیا

در خیمه ای که روضه عباس شد به پا
من با امید قول تو ماندم بیا بیا

ما نوکریم، خوب و‌ بد از هم سوا نکن
ما را ببر به علقمه درهم بیا بیا

*
افتاد سرو علقمه و گفت یا اخا
نه مشک مانده است و نه پرچم بیا بیا

گر مشک تیر خورده صدا زد نرو نرو
اما گرفته است حرم، دم بیا بیا

چشم و دو دست و فرق سرش، وای مادرم
طوبای من گسسته شد از هم بیا بیا

شاعر: سعید نسیمی
_______________________________

شعر شب تاسوعا – مناجات محرمی امام زمان

چشم بر راه تو ماندند پریشانی چند
ناله دارند تو را دست به دامانی چند

کاش باران بزند تا که بشویَد ما را
شرم دارد زِ شما چشم پشیمانی چند

به کجا این سرِ شب خاک به سر میریزی
تا کنارِ تو گشاییم گریبانی چند

گریه کردیم در این خیمه و آرام شدیم
چه لطیف است هوا در پسِ بارانی چند

من که از روضه‌ی تان هیچ نمیفهم هیچ
تا به پایم نرود خار مغیلانی چند

غیر تو حال حرم را چه کسی می‌فهمد
کاش آواره شوم بین بیابانی چند

هرچه داریم حسین است حسین است حسین
خوشبحال جگر بی سر و سامانی چند

حتم دارم که بیایی شب عباسِ شماست
بشنوم از لبت ای کاش ” عموجانی” چند

شاعر: حسن لطفی
_______________________________

شعر شب تاسوعا – حضرت عباس (ع)

علیُ مع‌الحق و حق با علیست
که ماکو ولی ، بعدش الا علیست
محمد علی است و زهرا علیست
که کارّ خدا دستِ مولا علیست

علی گویم و گفته‌ام بارها
چه کم باشد اینگونه بسیارها

علی جلوه‌ای کرد و تکرار شد
علی عازم قلب پیکار شد
علی بارِ دیگر که کرّار شد
علی شد جوان و علمدار شد

ابالفضل یعنی که مولا علی
صد و سی و سه مرتبه یاعلی

فقط اوست تیغّ دو دَم میزند
و مانندِ حیدر عَلم میزند
همینکه به میدان قدم میزند
چپ و راست هِی بهم میزند

به پیشانیش نقش زرد علیست
که این دستمال نبرد علیست

اگر اینچنین عزمِ میدان کند
پیشمان شوند و پریشان کند
حرم را پِیِ خود رجز خوان کند
زند ضربه و یاحسن جان کند

زند باحسین و زند باحسن
کِشد یاحسین و کِشد یاحسن

میانِ حرم مرکبِ کودکان
به میدان ولی کوه آتشفشان
میان حرم خادم این و آن
به میدان ولی مرد تیغ و کمان

رقیه از این دوش سر برنداشت
که از دوشِ او جایِ بهتر نداشت

امیر است و آواره زینب است
کفیل است و بیچاره زینب است
ولی او فقط چاره زینب است
بگو که همه کاره زینب است

همیشه حرم را بهم میزند
که دل میبرد تا قدم میزند

اگر خیل مژگانِ گیرا نبود
اگربرقِ چشمان آقا نبود
و اینقدر خوش قدّ و بالا نبود
چه میشد که اینقدر زیبا نبود

ببین آخر از دور چشمش زدند
خدایا چه بدجور چشمش زدند

نشان داد چشمان خود را به آب
لب خشک و سوزان خود را به آب
و نوزادِ بی جان خود را به آب
فرو کرد دستان خود را به آب

پُر از آب شد مشکِ آب آورش
خجالت کشید از دو دست ترش

به سوی حرم راه طفلان گرفت
که از بارشر تیر باران گرفت
دو بازوی او تیغ بران گرفت
ولی مَشک را او به دندان گرفت

نفس زد به تاب آمدم صبر کن
که خانم رباب آمدم صبر کن

شد از تیرها خریدار پشت
که خَم شد به مشک و پدیدار پشت
شده زیر رگبار خونبار پشت
به مقتل نوشتند شد خار پشت

ولی حیف تیری به مشکش نشست
و تیر دگر قاب چشمش شکست

چه شد حرمله روی زانو نشست
که تیرش میان دو اَبرو نشست
نوک نیزه‌ای سمتِ پهلو نشست
عمودی به سر خورد و بر او نشست

عمو از سرِ زین زمین ریخت ریخت
سپاهی سرش از کمین ریخت ریخت

سر و وضع او را بهم ریختند
به نیزه عمو را بهم ریختند
به تیغی گلو را بهم ریختند
کشیدند و مو را بهم ریختند

حرامی همه پشت هم آمدند
پس از او ارازل حرم آمدند

پس از او دل زار خواهر شکست
یتیمی زمین خورد و از پر شکست
و سیلی چنان خورد که سر شکست
که دندان شیریِ دختر شکست

یتیمی عمو گفت او را زدند
چه کج رویر نیزه عمو را زدند

شاعر:حسن لطفی
________________________________

شعر شب تاسوعا – حضرت عباس (ع)

چشمم از داغ علمدار جوان،تر شده است
بی ابالفضل،حرم بی کس و یاور شده است

آن علمدار رشیدی که غم از دل می برد
حال با قامت یک طفل برابر شده است

گر عبایی به حرم هست بیاور زینب
او پراکنده تر از قامت اکبر شده است

قسمتی از بدن درهم او را چیدم
تازه سقای حرم،چون علی اصغر شده است

زینبم بهر اسیری دگر آماده شوید
بین دشمن سخن از غارت معجر شده است

جان زهرا مکن اصرار چه دیدم،اما
با تو سر بسته بگویم که چه با سر شده است

بگمانم که سرش بر سر نی جا نشود
از تماشای سرش،خون دل مادر شده است

شاعر: محمود اسدی
________________________

شعر شب تاسوعا – حضرت عباس (ع)

شرمنده ام نشد که بمانم کنارِ تو
تسکین شوم برایِ دلِ بی قرارِ تو

اشکِ رقیه دیدم و گفتم که میشوم
مرهم به زخم های دلِ غُصِّه دارِ تو

رفتم فُرات را به حضورت بیاورم
تیری به مَشک خورد و شدم شرمسارِ تو

این نیزه ها نذاشت که با خود بیاورم
آبی برایِ کودکِ چَشم انتظارِ تو

تا پایِ دشمنان نرود سمتِ خیمه ها
دست و سر و تمامِ تَنم شد حصارِ تو

با ذکر یا أخا تو به بالینم آمدی
با این حساب من شده ام از تبارِ تو

شاعر: محسن زعفرانیه
____________________________

شعر شب تاسوعا – حضرت عباس (ع)

ای بزرگ خاندان آب‌ها
آشنای مهربان آب‌ها

در مقام شامخ سقایی‌ات
بند می‌آید زبان آب‌ها…

بر ضریح دست تو پیچیده‌اند
التماس گیسوان آب‌ها

می‌رسید از دور بر اهل حرم
جملۀ «سقّا بمان» آب‌ها…

مشک و ختم فاتحه هرگز نبود
این تصوّر در گمان آب‌ها

بعد لب‌های تبسم‌ریز تو
گریه افتاده به جان آب‌ها

از وداع تو حکایت می‌کند
دست های پر تکان آب ها

شاعر: علی اکبر لطیفیان
____________________

شعر شب تاسوعا – حضرت عباس (ع)

دریا کشید نعره، صدا زد: مرا بنوش
غیرت نهیب زد که به دریا بگو: خموش

وقتی که آب را به روی آب ریختی
آمد چو موج، در جگرِ بحر، خون به جوش

گفتی به آب، آب! چه بی‌غیرتی برو
بی‌آبرو به ریختن آبرو مکوش!

آوردَمت به نزد دهان تا بگویمت
بشنو که العطش رسد از خیمه‌ها به گوش…

تو موج می‌زنی و علی‌اصغر از عطش
گاهی به هوش آید و گاهی رود ز هوش

از بس که «آب، آب» شنیدم ز تشنگان
دیگر نفس به سینۀ تنگم شده خروش

در آب پا نهادم و بر خود زدم نهیب
گفتم بسوز از عطش و آب را ننوش

بالله بُوَد ز رشتۀ عمرم عزیزتر
این بند مشک را که گرفتم به روی دوش…

شاعر: استاد غلامرضا سازگار
__________________________

شعر شب تاسوعا – مناجات امام زمان (عج)

قربان تو و محکمهء عذرپذیرت
قربان تو و لطف و مَبرات کثیرت

ای حجت حق، درگذر از بندهء زارت
حالا که پشیمان شده این عبد حقیرت

خالی شده پیمانهء ما «أوْفِ لَنَا الْکَیْل»
ای یوسف زهرا نظری کن به فقیرت

هر لحظهء ما پر شده از عطر دعایت
الحق که تو هستی همه دَم، فاطمه‌سیرت

هرجا که رسیدیم فقط مدح تو گفتیم
بگذار بمانیم همان معرکه‌گیرت

«هرکس به کسی نازد وماهم به تو نازیم»
دلخوش به توایم و همه هستیم اسیرت

گفتیم بیا روضهء عباس گرفتیم
شاید که سوی خیمهء ما خورد مسیرت

ای مادر عباس اجازه بده یک بیت
ما روضه بخوانیم از آن کوه بصیرت

بی‌دست و پُر از تیر زبالای بلندی
افتاد زمین ام‌بنین، ماه منیرت

شاعر: محمدجواد شیرازی
________________________

شعر شب تاسوعا – حضرت عباس (ع)

عطش از خشکی لب‌های تو سیراب شده
آب از هُرم ترک‌های لبت آب شده

بعد از آنی که تو لب‌تشنه عطش را کشتی
تشنه لب ماندن ساقی همه‌جا باب شده

بعد افتادن عکس تو در آیینۀ آب
برکه از شوق رخت خانۀ مهتاب شده

این فرات است که از درد غمت ای دریا
بس که پیچیده به خود یکسره، گرداب شده

تب و تاب حرم از تشنگی و گرما نیست
دل اهل حرم از داغ تو بی‌تاب شده

تیرها رو به سوی چشم تو خواندند نماز
همه گفتند که ابروی تو محراب شده

صحنه‌ای که کمر کوه شکست از غم آن
عکس تیری‌ست که در دیدۀ تو قاب شده

شاعر: محسن عرب خالقی
_________________________

شعر شب تاسوعا – حضرت عباس (ع)

کارِ ما شد از جفایِ خارها پیچیده تر
در دلم شد حسرتِ دیدارها پیچیده تر

بعدِ تو طوفان به سمتِ خیمه ها خواهد رسید
می شود حالِ همه گلزارها پیچیده تر

کوچکت کردند بدرها شمشیر و تیغ و نیزه ها
پس گره خورده به کلِّ کارها پیچیده تر

رفتی و اصلأ نگفتی باخودت..وضعِ حسین
می شود بی یار وبی سردارها پیچیده تر

نوکری کردی..نصیبت شد برادر گفتنم
مادرم آمد..شد این اسرارها پیچیده تر

بعدِ از این سبِّ علی و فاطمه خواهند کرد
بعد از این قطعاً شود انکارها پیچیده تر

می کند با دستِ خود رَختِ اسارت را به تن
سهمِ خواهر می شود آزارها پیچیده تر

بر سرِ نیزه من وتو شاهدِ غم می شویم
کارِ زینب بر سرِ بازارها پیچیده تر

الامان از چشمِ نامحرم..امان از بیکسی
دردِ ناموس ست در انظارها پیچیده تر

ای علمدارِ رشیدم باز یک قولی بده
تا شوی بر نی چنان قهّارها پیچیده تر

چشمِ خود را لحظه ای هم بر رخِ زینب نبود
باز هم اعجاز کن چون یارها پیچیده تر

رویِ نی یا که سلامت،حفظِ زینب با شماست
هست کار ِ حیدرِ کرّار ها پیچیده تر

شاعر: محسن راحت حق
________________________

شعر شب تاسوعا – حضرت عباس (ع)

شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را

برادری به وفاداری تو معنی یافت
که از گلوی تو فریاد زد برادر را…

فرات آینه شد، پیش چشم غیرت و آب
مگر نشان بدهد حیرت مصوّر را

نگاه کردی و دیدی حرم در آتش بود
و در طواف حرم، فوجی از کبوتر را

گذشتی از سر آب و به خاک افتادی
که سر به سجده گذاری هر آن مقدّر را

فرات بعد تو عمری‌ست تا که می‌گرید
عطش جز این نشناسد زبان دیگر را

تویی که نام تو با هرچه رود پیوسته‌ست
و بی تو آب نمی‌بیند آن طرف‌تر را

شاعر: ناصر فیض
__________________________

شعر شب تاسوعا – حضرت عباس (ع)

شیر افتاد و هزاران گرگ در دور و برش
هر که آمد نیزه ای می کاشت روی پیکرش

کار دنیا را ببین….کارش به مشک افتاده است
او که اقیانوس هم زانو زده در محضرش

مشک را تا خیمه ها هر طور می شد می رساند
حرمله نگذاشت‌‌‌.‌‌.. با تیری که زد بر ساغرش

زینب کبری ، همان کوه حیا، مجبور بود
بعد سقا بیشتر باشد به فکر معجرش

روضه یعنی از کنار خیمه می بیند حسین
در کنار علقمه می پاشد از هم لشکرش

غیرت الله است ، یعنی میرود بر نیزه ها
تا که باشد چند روزی سایه بان خواهرش

شاعر: احسان نرگسی رضاپور
______________________

شعر شب تاسوعا – حضرت عباس (ع)

حرم تشنه‌ی آبشاری که داری
و زینب اسیرِ و قاری که داری
دلِ اهلبیت از حضورِ تو قرص است
از این جذبه‌ی اقتداری که داری
تو هرجا که هستی حرم هم همانجاست
همه گِردِ تو در مداری که داری
علی هستی از اَلفَراری که دارند
علی هستی از تار و ماری که داری

پُر از صولتی تو/پُر از غیرتی تو/پُر از همتی تو/همه ماتِ این ذوالفقاری که داری/همه بنده‌ی اعتباری که داری/ دیاری که داری/بهاری که داری/ دلِ استواری که داری/و دیوانه‌یِ بیشماری که داری/بس است این غباری که داری/ که صاحب نسب تو/امیرِ ادب تو/یل منتجب تو/و واجب تو و مستحب تو/فقط روی لب تو
بگو با دل بی قراری که داری
امیری حسین فنعم الامیری

اگر رویِ دوشش عَلَم را بگیرد
دعاهای زینب حرم را بگیرد
برای سرودن از آقاییِ تو
خدا باید اینجا قلم را بگیرد
زمین تا که چیزی بگیرد زِ دستت
کفِ خاکی از این قدم را بگیرد
گره‌های کور مرا می‌گشاید
اگر چشم اهل کَرَم را بگیرد

به دل جا بگیرد/نفسها بگیرد/و بالِ مرا لطفِ آقا بگیرد/و دستِ مرا پیش زهرا بگیرد/سه ساله به دوشش چه خوش جا بگیرد/نشد در حرم سر به بالا بگیرد/از این سینه‌ها هرچه غم را بگیرد/غبارِ پَرِ چادری محترم را بگیرد/غرورِ حسین است و نورِ حسین / به کف ذوالفقارِ دودَم را بگیرد/و دم را بگیرد
امیری حسین فنعم الامیری

کسی پیش امواج دریا نماند
به پیش تو طوفان صحرا نماند
به لشکر بگویید اگر می‌تواند
که حیرانِ آن قد و بالا نماند
به جبریل گویید اگر می‌تواند
که مبهوت آن چشم زیبا نماند
چه خوش میدهی جان به تیغت به میدان
چنان میزند سر سری جا نماند

چنان میزند سر/چنان میزند پَر/چنان میزنی تو به لشکر مکرر/چو حیدر/از این سر به آن سر/از اول به آخر/که یک تَن در آنجا نماند برای تماشا نماند/و آنکه به ترسی دچار است به فکر فرار است/و زار است بگو زیر این دست و پاها نماند
به رویِ لبت غیرِ این بیتِ غَرا نماند
امیری حسین فنعم الامیری

دگر این برادر برادر ندارد
چرا پیکرِ تو بجز پَر ندارد
تو خوردی زمین خواهرت هم زمین خورد
دعا کُن تَرَک آیِنه بر ندارد
دلت آمد این خیمه‌ها را نبینی
مگر این حرم چند دختر ندارد؟
گرفته است زهرا به دامن سرت را
کسی تا نگوید که مادر ندارد

نفسها پریشان/همه زار و گریان/به فکر عمو جان/رباب است حیران/فقط فکرِ باران/علی تشنه بی جان شده وقت غارت/اسارت /جسارت/نه جانی توانی/بجز خنده آن جمعِ لشکر ندارد/پدر دست بر سر زمین خورده دیگر/و خواهر که می گفت با نوامیس خیمه/کسی با خودش چند معجر ندارد

شاعر: حسن لطفی
_______________________________

شعر شب تاسوعا – حضرت عباس (ع)

دیده‌‏ام در کربلای دست تو
عالمی را مبتلای دست تو

کربلا این‌قدر شیدایی نداشت
بی‌تو و بی‌ماجرای دست تو

می‏‌کُشد این حسرتم آخر که کاش
بود دست من‌ به جای دست تو…

چشم من با گریه می‌‏بندد دخیل
بر ضریح با صفای دست تو

هر که با دست تو دارد عالمی
من که می‌‏میرم برای دست تو

تا همیشه دست تو مشکل‏‌گشاست
ای خدا مشکل‏‌گشای دست تو

اوفتاد از پا امام عاشقان
تا که خالی دید جای دست تو

خم شد و برداشت و با احترام
بوسه زد بر پاره‌‏های دست تو

سایه هم، همسایۀ نامحرمی‌ست
گر چه می‏‌افتد به پای دست تو

ای به سودای تو اسماعیل‏‌ها
سر نهاده در منای دست تو

کعبه در سوگ تو می‏‌پوشد سیاه
تا نشیند در عزای دست تو

آب پاکی روی دست آب ریخت
ای به قربان صفای دست تو

شاعر: محمدعلی مجاهدی
_______________________

شعر شب تاسوعا – حضرت عباس (ع)

تا خیمه ها عباس دارد غم ندارم
پشتم به تو گرم است ای کوه وقارم

من رحمت الله و تو پرچم دار فضلی
بوسیدن دستان تو شد افتخارم

سلطانی ام در کربلا از توست عباس
در سایه ی قد تو ، صاحب اقتدارم

تنها تویی که سه حرم داری در عالم
دست جدایت را به چشمانم گذارم

تا که صدا کردی برادر یاری ام کن
بند دلم را پاره کردی ای نگارم

هر جا نظر کردم تو را دیدم به صحرا
گرد تن پاشیده ی تو بی قرارم

بوی مدینه می دهد خون لبانت
حس می کنم مادر نشسته در کنارم

شمشیر تیز است و عمود آهنین پهن
آشفته در هم گیسوانت ای بهارم

بر خیمه ها چشم طمع دارد دشمن
جان خودت صاحب علم دلشوره دارم

ترسم شود زینب اسیر بی حیایی
در فکر آن طفلان در حال فرارم

شاعر: قاسم نعمتی
_______________________

شعر شب تاسوعا – حضرت عباس (ع)

هرکس که در معامله با دوست غم خرید
حتی اگر زیاد خریده ست ، کم خرید

قبل از الست بود که ما گریه کن شدیم
ما را برای روضه ی خود در عدم خرید

اصلا دلیل خلقت ما نوکری اوست
این شد که در دل همه ی ما حرم خرید

گفتیم روسیاهی ما را نمی خرد
دیدیم از قضا همه را با کرم خرید

قیمت گرفته بود دل رو سیاه ما
وقتی حسین میوه گندیده هم خرید

یک قطره اشک شافع روز قیامت است
ما را حسین فاطمه با این رقم خرید

در استکان ساده چرا چای می خوریم؟
باید برای مجلس او جام جم خرید

خواهیم دید روز قیامت که فاطمه
یک قوم را به نرخ دو دست قلم خرید

شاعر: مجتبی خرسندی
______________________________

شعر شب تاسوعا – مناجات امام حسین (ع)

بی شک پسرم نیز بدهکارِ حسین است
ارثی شدنِ مستیِ ما کارِ حسین است

عمریست محرم پدرم سَردرِ خانه
حَک می کند این خانه عزادار حسین است

در تکیه ی او تکیه به اغیار نکردیم
دلگرمی ما تکیه به دیوار حسین است

وا شد نفسش هرکه در این شهرِ نفسگیر
بر سینه زد و گفت هوادار حسین است

دیوانگی ما به کسی ربط ندارد
تصمیم در این باره فقط کار حسین است

تربت بگذارید کمی زیر زبانم
در لحظه ی بیچاره گی ام چاره حسین است…!

شاعر: محسن کاویانی
________________________________

شعر شب تاسوعا – حضرت عباس (ع)

رفتی ولی فراق تو باور نمی شود
“داغی شبیه داغ برادر نمی شود”

باید چگونه بی تو به خیمه روم، دلم
وقتی حریف گریه ی خواهر نمی شود

خواهم تو را به خیمه رسانم ولی چرا
جسمت جدا ز نیزه و خنجر نمی شود

می خواهم از کنار تنت بگذرم ولی
فکرم رها ز غارت پیکر نمی شود

با رفتنت که آب به دردی نمی خورد
گیرم رسید آب، لبی تر نمی شود

دارد شکاف فرق سرت می کُشد مرا
اصلا گلی شبیه تو پر پر نمی شود

با من بگو چگونه تنت پُر ز تیر شد
با یک “سه پَر” تنت که پُر از پَر نمی شود

خواهم کِشم ز سینه ات این نیزه را برون
اما قسم به حضرت مادر نمی شود

خیزی اگر ز جا به خدا قول می دهم
زینب اسیر این همه لشکر نمی شود

شرح تو را چگونه رسانم به خیمه ها
از مشک پاره خاطره بدتر نمی شود

باید سر تو بند نگردد به روی نی
وقتی سرت به نیزه برابر نمی شود

شاعر: مهدی جلالی
_______________________________

شعر شب تاسوعا – حضرت عباس (ع)

دل به دریا زد و دریای دعا پشت سرش
یارب او را به سلامت برسان از سفرش

ماه اگر رفت کواکب همه سرگردان اند
ماه رفت از حرم و اهل حرم منتظرش

عهد کرده ست و مهم نیست اگر در میدان
لشکری عهد شکن صف بکشد دور و برش

چه ترک ها که عیان بود به روی لب او
چه شررها که نهان شعله کشید از جگرش

آسمان تیره شد از تیر به آنی، اما
این علمدار حسین است، چه باک از خطرش؟

دست عباس در آخر گره از کار گشود
که یدالله علی بوده و این هم پسرش

دست در آب فرو برد و خنک بودن آن
آتش بیشتری زد به دل شعله ورش

خاک هم خاک به سر ریخت از آهی که کشید
آب هم آب شد از دیدن چشمان ترش

آمد از علقمه با دست پر اما افسوس
چه امید ست به دنیا و قضا و قدرش؟

رفت از دست دو دستش، مگر از پا افتاد؟
گفت ای نفس غمی نیست به دندان ببرش

از چه خم شد؟ به گمانم که کمی چشمانش…
ناگهان آه‌…نگویم که چه آمد به سرش

حکم جان داشت در آن غائله آن مشک، چه سود
گر سر و چشم و دوتا دست نباشد سپرش؟

چه غریبانه زمین خورد به یاری حسین
چه دلیرانه وفا کرد به عهد پدرش

آسمان تاب نیاورد و ز غم خون بارید
چون که می دید چه ها کرده زمین با قمرش

آبرو را اگر از مادر اباالفضل گرفت
بر جهان فخر کند ام بنین با پسرش

ناگهان از کف شاعر قلم افتاد و شکست
به گمانم که حسین آمده، اما کمرش…

شاعر: سیدجعفر حیدری
___________________________

شعر شب تاسوعا – حضرت عباس (ع)

با تو می شد که جهان غرقِ ولایت بشود
خاندانِ علوی ..پُر ز صلابت بشود..

ای علمدارِ رشیدِ حرمِ عشق..بمان
تا که از دخترکان خوب حمایت بشود

پشتِ من می شکند گر بروی از پیشم..
بی تو اصلاً چه نیازی ست قیامت بشود

مطمئنم که پس از رفتنِ تو ..ماهِ زمین..
محضرِ زینب کبرا چه جسارت بشود

معجرِ اهلِ حرم را به حراجی ببرند
بعدِ تو زیور هر غمزده غارت بشود

می پسندی پسرِ اُمّ بنین..آلِ علی…
بعدِ پروازِ تو مقهورِ حقارت بشود

مطمئن باش که بعدِ از تو همین خواهر مان
بند بر سلسله و بندِ اسارت بشود

به روی نیزه سرت رفت اگر..دخترِ من
روبروی سرِ تو غرقِ شکایت بشود

شاعر : محسن راحت حق
______________________________

شعر شب تاسوعا – حضرت عباس (ع)

آب یعنی که هنوز اشکِ عطش جاری هست
که حسین (ع) تا به ابد منتظرِ یاری هست

آب یعنی که سلام ای لبِ عطشانِ حسین
جانِ نا قابلِ ما باد به قربانِ حسین

آب یعنی که عمو رفت ولی باز نگشت
ظالمی تیر زد و مَشک رها مانده به دشت

آب یعنی که رقیه جگرش می سوزد
بینِ آتش همه ی بال و پرش می سوزد

منتظر هست که سقای حرم بر گردد
عمو از علقمه با مشک و علم بر گردد

آب یعنی که حرم یکسره در هلهله است
بینِ این خیمه و آن خیمه همه هروله است

آب یعنی عطشی در دلِ ما شعله ور است
جگرِ تشنه ی یک دشت همه در شرر است

آن طرفتر بغلِ علقمه ای تشنه لب است
بنَگر ساقیِ ما را که سراپا ادب است

مگر این ساقیِ ما از لبِ دریا نرسید
لبِ او تشنه، چرا قطره ی آبی نچشید

خواهرم ، خوب ببین از سرِ زین افتاده ست
روح و جانم پسرِ امّ بنین افتاده ست

آب یعنی که عطش تا به ابد باقی هست
تبِ آن تشنه لبان زخمِ دلِ ساقی هست

ظالما! آب مگر مهریه ی زهرا نیست؟
بگو آیا پسرش وارثِ این دریا نیست

آب یعنی که لبِ تشنه ی ما محزون است
کربلا یکسره از روزِ ازل در خون است

آب یعنی که از آن نوش و عطش باور کن
یادِ لبهای عطشناکِ علی اصغر کن

دمی از خیمه برون آی تو ای خواهرِ من
این گلِ غرقِ به خون هست علی اکبرِ من

آب، یعنی که گلی از غمِ جانان جان داد
همه ی هستیِ خود را به رهِ پیمان داد

دلِ من رنجِ فراوانِ تو را می داند
خواهرم ، شام قدم های تو را می خواند!

شاعر: هستی محرابی
__________________________

شعر شب تاسوعا – حضرت عباس (ع)

شرمنده ام نشد که بمانم کنارِ تو
تسکین شوم برایِ دلِ بی قرارِ تو

اشکِ رقیه دیدم و گفتم که میشوم
مرهم به زخم های دلِ غُصِّه دارِ تو

رفتم فُرات را به حضورت بیاورم
تیری به مَشک خورد و شدم شرمسارِ تو

این نیزه ها نذاشت که با خود بیاورم
آبی برایِ کودکِ چَشم انتظارِ تو

تا پایِ دشمنان نرود سمتِ خیمه ها
دست و سر و تمامِ تَنم شد حصارِ تو

با ذکر یا أخا تو به بالینم آمدی
با این حساب من شده ام از تبارِ تو

شاعر: محسن زعفرانیه
____________________________

شعر شب تاسوعا – حضرت عباس (ع)

هرکه گرفتار غمت می شود
زنده به احیای دمت می شود

قطع یقین لطف نگاه شماست
تا که کسی محتشمت می شود

هر که به صحن تو مشرف شود
شیفته ی جام جمت می شود

طعنه به شاهان جهان می زند
هرکه گدای کرمت می شود

می زند آتش همه ی خلق را
تا که کسی شمع غمت می شود

روز قیامت گره اش وا شود
هر که دخیل علمت می شود

در صف عشاق،خریدار او
والده ی محترمت می شود

برگ امان نامه ی زهرا به حشر
دست جدا و قلمت می شود

ریخته بر شانه ی تو آبشار
ماه ز روی تو بُوَد وامدار

حال و هوای حرمش فرق داشت
مثل مسیح است دمش فرق داشت

معترفند کل علمدارها
پرچم و رقص علمش فرق داشت

هرچه گدا آمده بر خانه اش
گفته عطا و کرمش فرق داشت

روضه ی جانسوز زیاد و ولی
روضه ی دست قلمش فرق داشت

وقت سرودن ز غم مشک او
مرثیه ی محتشمش فرق داشت

صاحب منظومه ی احسان تویی
شادی این کلبه ی احزان تویی

شاعر: بردیا محمدی
________________________

شعر شب تاسوعا – حضرت عباس (ع)

اگر تیر و عمود و نیزه و شمشیر بگذارد
علمدار از علمداری نباید دست بردارد

سرش پرخون و مشکش خون، تمام پیکرش پرخون
بماند خون دل هائی که از شرم حرم دارد

چرا جان بر لب است از مشک آبی که به دندان داشت
چه شد از مشک پاره پاره خون تازه میبارد

برای صورت ماهش پناهی نیست، آه ای کاش
که دست تکیه گاهش را به تیر و تیغ نسپارد

به خیمه میرسد یک مشت یاس پرپر از آن یل
اگر تیر و عمود و نیزه و شمشیر بگذارد

شاعر: فاطمه معصومی
____________________________

شعر شب تاسوعا – حضرت عباس (ع)

اگر زمین بخورد، عرش را تکان بدهد
کسی که سرو قدش سایه بر جنان بدهد

به او همیشه مباهات می کند زینب
به کوه شانه ی او تکیه آسمان بدهد

به بارگاه پرش آسمان پناه آورد
پناه عالمیان را پرش امان بدهد

عجب نباشد اگر از خجالت آب شود
شبیه مشک خودش جرعه جرعه جان بدهد

جواب العطش خیمه را که مشک نداد
جواب کودک بی شیر را کمان بدهد

عقیق سرخ حسین از رکاب افتاده است
نگین سرخ بهانه به ساربان بدهد

بلند شو که پس از تو حسین می میرد
تو دست و پا بزنی و حسین جان بدهد

پس از تو آن که سرت را به دامنش دارد
سر بریده به دامان این و آن بدهد

پس از تو او سر خود را به طشت بگذارد
پس از تو زلف حسین تو بوی نان بدهد

لبی که بوسه روی دستهای تو می‌زد
پس از تو بوسه به لبهای خیزران بدهد

اگر شهید شوی گوشواره دق بکند
رقیه رنگ رخش را به ارغوان بدهد

شاعر: محسن حنیفی
____________________________

شعر شب تاسوعا – حضرت عباس (ع)

از نفس افتاد تا آرام ِ جان در علقمه
ایستاد و بر سرِ خود زد زمان در علقمه

مَشک گریان و علَم افتاد بر خاک و چطور
با لبِ تشنه؛ زمین خورد آسمان در علقمه

تیرها چشمش زدند و حضرت ماهِ حرم
غرقِ خون افتاد از تاب و توان در علقمه

در هم-آغوشیِ زخم نیزه ها جا مانده بود
هم برادر، هم عمویی مهربان در علقمه

بغض کرد و تیر خورد و جرعه ای لب تر نکرد
یاد شش ماهه! به یاد کودکان در علقمه

تکّه تکّه «کاشف ٱلکربِ» حرم تکثیر شد
روی خاک کربلا، شد بی نشان در علقمه

داشت می آمد ولی افتاد چندین مرتبه
سید و سالارمان، شد ناتوان در علقمه

از فشارِ «إنکسار» و از غم ِ «أدرک أخا»
شد حسین بن علی(ع) قامت کمان در علقمه

گریه میکرد و گمانم داشت پیش از قتلگاه-
با صدای خنده ها، می داد جان در علقمه!

شاعر: مرضیه عاطفی
_____________________________

شعر شب تاسوعا – حضرت عباس (ع)

یا غیاث المستغیثین کاشف الکرب الحسین
با تو دارم عهد دیرین کاشف الکرب الحسین
ای برایم عشق تو دین کاشف الکرب الحسین
زندگی شد با تو شیرین کاشف الکرب الحسین
رحمت ِ الله ، بر شیر حلال مادرم
شکر حق ساعت به ساعت من ابالفضلی ترم

ای مسیحای مسیحا معجزاتت محشر است
هر که بر آقایی ات ایمان ندارد کافر است
بین اصحاب الحسین شان تو چیزی دیگر است
آب دور قبر تو از آب زمزم بهتر است

آب هزار و چهارصد سال است سرگردان توست
غرق دریای وفا و غیرت و ایمان توست

سیدی هستم گدای روز و ماه و سال تو
ماه من یک عمرم کارم گشته استهلال تو
من همان هستم که مستم می کند تمثال تو
گریه بر تو مال من ، من هر چه دارم مال تو

گریه بر تو گریه بر داغ حسین فاطمه است
روضه گودال اصلا ابتدایش علقمه است

این زمانه ناگهان با کوفیان هم دست شد
دست دشمن باز شد تا جسم تو بی دست شد
پای کوبان لشکری ، از حال و روزت مست شد
دوره ات کردند لشکر هر مفر ، بن بست شد

کینه ها از مرتضی داده چه کاری دست تو
آه عجب تیری نشسته بین چشم مست تو

ابن ملجم با عمودی فرق حیدر را شکست
بشکند دستش الهی ، بی هوا سر را شکست
هلهله ها حرمت سردار لشکر را شکست
این زمین خوردن دوباره قلب مادر را شکست

مشک پاره پاره سیرت کرد از این زندگی
بر زمین افتاد علم ، مُردی تو از شرمندگی

یک طرف زهرای اطهر بر سر و سینه زنان
یک طرف آقا نشسته پای جسمت قد کمان
یک طرف آسوده خاطر ، حرمله، شمر و سنان
یک طرف چشم انتظاری رباب نیمه جان

یک طرف از ترس می پیچد به خود صاحب علم
یعنی آقا زنده می ماند که برگردد حرم

از حرم تا علقمه آقا تو را می زد صدا
آه در آن هلهله ، زهرا تو را می زد صدا
با پیمبر از نجف ، مولا تو را می زد صدا
دل پریشان زینب کبری ، تو را می زد صدا

آه سرلشکر بمان ، اوضاع لشکر خوب نیست
حضرت باب الحوائج حال خواهر خوب نیست

ذکر آقا می شود هل من معین بی تو ، نرو
شاهزاده می شود ویران نشین بی تو نرو
سنگ باران می شود ناموس دین بی تو نرو
می خورد در کوچه ها زینب زمین بی تو نرو

تو نباشی بی حیایی ها فراوان می شود
با حرم برخورد مانند کنیزان می شود

شاعر: محمدحسین رحیمیان
_____________________________

شعر شب تاسوعا – حضرت عباس (ع)

علقمه بس کن دگر ، اینقدر طنّازی مکن
اِدّعای بذل وبخشش ، دست ودل بازی مکن

تشنه میمانی خودت از دست و لعلی تشنه لب
پیش دریاها دگر بحثِ سرافرازی مکن

در حَرم ذکر همه اطفال باشد العطش
پس چو مردابی خموش و نغمه پردازی مکن

کلِّ دریاها بُود سرباز دستانش ، تو پس..
از خجالت عزم رفتن بهر سربازی مکن

گشته ساقی گرچه بی دست و سبویش چاک چاک
بهر دشمن رود بودی ، رود ، غمّازی مکن

تیر در چشمان او ، فرقش دوتا ، دستان جدا
جعفر طیّار ، نزدش بحث جانبازی مکن

قبر کوچک خود گواهت شد، یلِ اُمّ البنین
نوحه خوان بس کن دگر تو مستند سازی مکن

یک قلم در دست (تنها) مانده از مدحش خجل
اشک ، قدری صبر کن اینک تو لجبازی مکن

شاعر: حسن نبی جندقی

لینک کوتاه

اشتراک گذاری

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دیدگاه ها

1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.

2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.

3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.