اشعار شب دوم محرم – سال ۱۴۰۰
متن شعر شب دوم محرم ورود کاروان به کربلا
من ندانم چه حساب است، بیا برگردیم
که دلم در تب و تاب است؛ بیا برگردیم
نام این دشت زد آتش به غم آباد دلم
این چه خاک است؟ چه آب است؟ بیا برگردیم
جلوه ی روی تو در مردمک چشم من است
تا که این عکس به قاب است، بیا برگردیم
نکند بی تو از این معرکه برگردم من
هجر، سرگرم شتاب است، بیا برگردیم
بین اینان که ز صخره دلشان سنگ تر است
سنگ بر آینه باب است، بیا برگردیم
ما همه تشنه ی دیدار تو و طرح عطش
نقشه اش نقش بر آب است، بیا یرگردیم
دخترت چشم به من دارد و گوید: عمّه
تا عمو پا به رکاب است، بیا برگردیم
دوش در گوش دلم خواند رفیقی بیتی
با ردیفی که چه ناب است: بیا برگردیم
طاقت تیر ندارد گلوی اصغر تو
تا در آغوش رباب است، بیا برگردیم
شاعر: جواد هاشمی
__________________________________________________________
متن شعر شب دوم محرم ورود کاروان به کربلا
سحر که ناله پر درد در گلوی من است
زجا بلند شوم وقت گفتگوی من است
مرور می کنم ایام عمر می بینم
هزار راه نرفته است رو بروی من است
همین یکی دو سه قطره ز اشک هم دارم
قسم به چشم تو ته مانده سبوی من است
تو ناز می کنی ومن پی تو سرگر دان
چه بی اثر همه اوقات جستجوی من است
چه گویم از غم هجران همین بس ای اقا
برای نافله با خون دل وضوی من است
به خاک چادر زهرا قسم که اشک حسین
تمام ثروت عمرا ست و ابروی من است
میان روضه خدا شاهد است من می فهمم
نگاه مرحمت مادرت به سوی من است
به این دو دیده گریان خویش می نازم
نمی ز چشمه کوثر میان جوی من است
به هر چه عشق قسم می خورم شب جمعه
زیارت حرم جدت ارزوی من است
غروب سرخ حریم حسین دیدنی است
صدای روضه ز لبهای تو شنیدنی است
شاعر: قاسم نعمتی
__________________________________________________________
متن شعر شب دوم محرم ورود کاروان به کربلا
روی پرهای فرشته کعبهای عالی مقام
میرود در بینِ صحرا میرود بیتُالحرام
میرود دریا ، به دنبالش مدینه مثل رود
میرود باران ، به دنبالش مدینه تشنه کام
آفتابِ مکه در محمل نشست و بار بست
صبح و شامِ مکه بعد از آن فقط شد شام شام
رد شد از یثرب رسولالله فرمود: الوداع
رد شد از سمتِ نجف شاه نجف گفتا سلام
کیست او نورِ مفاتیحالجنانی مستجاب
کیست او طوفانی از نهجالبلاغه در کلام
کیست او وقتی که زهرا را ادامه میدهید
حجةالله است زهرا دخترش قائم مقام
فاطمه وقتی تجلی کرد زینب نام شد
فاطمه شبهای قدر و زینبش ماه صیام
کیست: اقیانوس آرام است اما با حسین
مرتضایی در حجاب و ذوالفقاری در نیام
کیست زینب ابتدایِ حاء و سین و یا و نون
کیست زینب انتهای شعرهای ناتمام
حق بده عُمان اگر از زینباللهی نوشت
حیرتش بود و خودش با واژههای خام خام
این علی یا فاطمه یا که حسن یا که حسین…
در شگفتم از زنی اینگونه دارد چند نام
آسمان در کُلِ عمرِ آسمانیاش ندید
از تمامیِ برادرها کنارش جز قیام
سایهاش را چشم همسایه ندیده نیم قرن
سایهاش هرچند باشد بر دو عالم مستدام
کَس ندیده کوه را وقتی که میآید چنین
کَس ندیده چادری اینگونه غرقِ استلام
کربلا در کربلا آمد اگر زینب رسید
کربلا شد کربلا با نام زینب والسلام
بین عرش و فرش حائل زانویِ عباس بود
ورنه عالم را نباشد طاقتِ آن نیم گام
در شگفتم از زمینی که تحمل میکند
تا که او آهسته بگذارد قدم با احترام
جعفر و عون و محمد قاسم و اکبر همه
گِرد او هستند گیرند از دو دستش هرکدام
گِرد گردش از برادرها شلوغ افسوس گفت :
آه از حُسنِ شروع وای از حُسنِ ختام
چار پرده روی محمل داشت اما عاقبت
دید طوفان شد زمین خونین هوا شد سرخ فام
پردههای محملش را با حرم آتش زدند
میدود دنبال دخترها خدایا در خیام
خوب شد این صحنه را چشم عزیزانش ندید
شاه بانویی زمین اُفتاد در بینِ عوام
هرچه خانم گفت عباسم ولی او پانشد
وای از احوالِ زینب وای از چشم حرام
عاقبت همسایهها دیدند او را بر زمین
عاقبت او دید شاگردانِ خود را رویِ بام
سختتر از هر جراحت دیدن لبخند بود
از مسلمانهای کوفه از یهودیهای شام
جای طفلان یتیم خسته بیبی ، خورد خورد
تازیانه جای آب و خیزران جای طعام
دید وقتی که کنیزش نان تعارف میکند
خواست از آنجا رود اما امان از ازدحام….
شاعر: حسن لطفی
__________________________________________________________
متن شعر شب دوم محرم ورود کاروان به کربلا
خیرهام…از بیرقِ سُرخت نگاهم را نگیر
جز خودت چیزی نمیخواهم پناهم را نگیر
باز بارَم را به دیوارِ حرم انداختم
جانِ من از شانههایم تکیهگاهم را نگیر
آمدم مانند حُر برخیز راهم را بگیر
میرَوم مانندِّ جُون اینبار راهم را نگیر
اشتباهم را گناهم را گناهم را ببخش
هِق هِقم را گریههایم را سلاحم را نگیر
من به این شبها به این روضه به این غم دلخوشم
بِرکهای غمگینم از من عکسِ ماهم را نگیر
بین هیئت مثل تو یا مثل زهرا میشوم
هرچه میخواهی بگیر ای عشق آهم را نگیر
تو میانِ ما نشستی حیف خیسِ گریهام
آه ای اشک اندکی راهِ نگاهم را نگیر
شاعر: حسن لطفی
__________________________________________________________
متن شعر شب دوم محرم ورود کاروان به کربلا
تاکه فرمود رسیدیم عَلَم را کوبید
یک علمدار بر این خاک قدم را کوبید
بر رویِ سینهی خود تیِغ دودَم را کوبید
بینِ این دشت ستونهایِ حرم را کوبید
بیرق افراشته شد ، باد تکانش میداد
کیست این مرد که یک دشت نشانش میداد
زانویش خم شده و هست مُهَیا خانوم
با ادب گفت علمدار بفرما : خانوم
آمد از محملِ خود حضرت زهرا ، خانوم
دست بگذاشت رویِ شانهیِ سقا خانوم
گِرد او پنج برادر همه میچرخیدند
پنج تن دورِ سرِ فاطمه میچرخیدند
چو بزرگیش قسم در همهی عالم نیست
پردهی محملش از پردهی کعبه کم نیست
گرچه در سایهی عباس نشان از غم نیست
شُکر مَحرم پُر و یک دیدهی نامحرم نیست
گرچه مانند عمو دور و بَرِ زینب بود
هرچه غم بود فقط بر جگرِ زینب بود
مادرش آه امان از دلِ زینب میگفت
همهی راه امان از دلِ زینب میگفت
گاه و بی گاه امان از دلِ زینب میگفت
سخت جانکاه امان از دلِ زینب میگفت
رفت در پیشِ برادر که برادر چه کنم
جگرم سوخته ، با نالهیِ مادر چه کنم
میزَند شور دلم تاب ندارد اینجا
دل پریشانیام آداب ندارد اینجا
جانِ من جان رُباب آب ندارد اینجا
بچه بیدار شده خواب ندارد اینجا
به لبش پیشِ تو لبخند نمیآید وای
گریهی اصغرمان بند نمیآید وای
حرفِ این دخترکان است از اینجا برویم
ساربان تا که نرفته است بگو تا برویم
کوچهی مادرمان خانهی زهرا برویم
باشد آقا همهاش حرفِ تو اما برویم
دست ما نیست عطش بِین حرم اُفتاده
مُردم از غم چه کنم بد به دلم اُفتاده
همهی فکر و حواسم به تو باشد برگرد
قبل از آنکه به سَرَت شمر بیاید برگرد
به عروسِ تو قسم حرمله آمد برگرد
کاش بر تیر خودش زهر نمیزد برگرد
کاش دوریِ شما قسمت خواهر نشود
زینبت کاش که بی پنج برادر نشود
عزم کردی نروی کاش خزان برگردد
لااقل گو که از آن جمع سنان برگردد
زودتر از همه آن تیر و کمان برگردد
چشمِ آن جمعیت از سمتِ زنان برگرد
سایهی روی سرم از سرِ اطفال مَرو
تاکه من زندهام آقا لبِ گودال مَرو
شاعر: حسن لطفی
__________________________________________________________
متن شعر شب دوم محرم ورود کاروان به کربلا
این بیرق و سیاهی ماتم مقدس است
آب و هوای تکیه برایم مقدس است
گریه برای تو به خدا ارث مادری ست
این قطره های جاری شبنم مقدس است
«فرمود امام صادق علیه السلام که:»
چون گریه کرد بر غمت آدم مقدس است
در شش شبانه روز زمین آفریده شد
شش گوشه ات برای خدا هم مقدس است
تو انتهای دار و ندار منی حسین
دیدی چقدر دار و ندارم مقدس است
در بین ماه های خدا جور دیگری
برما هلال ماه محرم مقدس است
شاعر: محمود یوسفی
__________________________________________________________
متن شعر شب دوم محرم ورود کاروان به کربلا
صد شکر غبار حرمت تاج سر ماست
نامت همه شب ذکر قنوت سحر ماست
گفتند بسوزید…سَمِعنا و اَطَعنا
عمری ست که سرمایه ی ما چشم تر ماست
از نوکری توست به هر جا که رسیدیم
یعنی که غلامیِّ تو تنها هنر ماست
هر جا عَلَمی هست همان جا حرم توست
پس کرب و بلایت همه جا در نظر ماست
از دار جهان هیچ نداریم به جز اشک
اشکی که خودش روز قیامت سپر ماست
ای کشته ی بی غسل و کفن، تشنگی تو
داغی ست که تا روز ابد بر جگر ماست
شاعر: احسان نرگسی
__________________________________________________________
متن شعر شب دوم محرم ورود کاروان به کربلا
اگرچه راه بهشت است راه کرببلا
نرو به کرببلا، پادشاه کرببلا
حرم بدون تو بی تکیه گاه می گردد
مرو پناه حرم ای پناه کرببلا
مرو که نیزه و شمشیر و خنجر و سنگ است
به دست اهرمن کینه خواه کرببلا
مرو که بغض علی را درون دل دارد
سپاه اهرمن کینه خواه کرببلا
چه چشمها که به راه علیِ اکبر توست
مباد تیره شود قرص ماه کرببلا
نشان تیر و کمانش گلوی اصغر توست
درنده حرمله ی دل سیاه کرببلا
مرو که دست حرامی مباد لطمه زند
به روی دخترک بی گناه کرببلا
مرو وگرنه میفتد مسیر تو آخر
به سمت گودی خون، قتلگاه کرببلا
خدا نیاورد اما مباد بر بدنت
به نعل تازه بتازد سپاه کرببلا
شاعر: جواد محمودآبادی
__________________________________________________________
متن شعر شب دوم محرم ورود کاروان به کربلا
از این در با صفاتر من ندیدم آستانی را
به جز اینجا نمیدانم در این عالم نشانی را
ملایک اذن میخواهند بزرگان آرزو دارند
که در این محفل گریه بشویند استکانی را
تمام عمر دنبال پناه و مامنی بودم
نجستم بهتر از روضه زمانی را مکانی را
امیدم روز محشر هست نشانم میدهی با دست
ملایک را بفرمایی بیاریدش فلانی را
خدایا آرزوی من زمان مردنم این است
که با یک یاحسین ع گویم وداع این دار فانی را
وصیت نامه خود را نوشتم بعد بسم الله
که من بی کربلا دیگر نخواهم زندگانی را
بدون کربلا دیگر نفس بالا نمی آید
بیا ای قاصد مرگم بیاور مرگ آنی را
بنای درد و دل دارم ولی این اشک ول کن نیست
بنا باید کنم دیگر بساط روضه خوانی را :
همه دیدند بابایی بیابان را تفحص کرد
که تا شاید کند پیدا تن و جسم جوانی را
رسید از خیمه ها زینب س به امداد امام خود
وگر نه آن شکسته دل، ز کف میداد جانی را
بمیرم دشمنش خندید ولی او گریه ها سر داد
بیایید ای بنی هاشم بَرید این قدکمانی را
شاعر: اسماعیل روستایی
__________________________________________________________
متن شعر شب دوم محرم ورود کاروان به کربلا
با خودش دارد امیرِ مهربان این کاروان
زیر پا حس میکند هفت آسمان این کاروان
با حرارت دورشان گرم طواف است آفتاب
از پرِ جبریل دارد سایه بان این کاروان
میرود منزل به منزل مادرانه پشتِ سر
میخورد با دست زهرا(س) آب و نان این کاروان
خسته شد هرگاه، فوراً با نگاهی بر حسین(ع)
بیشتر از پیش میگیرد توان این کاروان
از حبیب بن مظاهر تا به طفل شیرخوار
دلبری کرده ست با پیر و جوان این کاروان
با صدای شبه پیغمبر مهیّا میشود
در صفوف عاشقی با هر اذان این کاروان
از امامش یک قدم هرگز نمی افتد جلو
از علمدارِ وفا دارد نشان این کاروان
هست لبخندِ رقیه(س) التیام خستگی
با خودش آورده یک آرام ِ جان این کاروان
چیست تقدیرش؟چه ها خواهد شد و با زینب(س) است
غرقِ در دلشوره های بیکران این کاروان
عده ای سرهایشان بر نیزه خواهد رفت و بعد…
خیمه ها میسوزد و بر سر زنان این کاروان
میرود ده روز دیگر دست-بسته، داغدار…
تا به شهر شام با شمر(لع) و سنان(لع) این کاروان!
شاعر: مرضیه عاطفی
__________________________________________________________
متن شعر شب دوم محرم ورود کاروان به کربلا
« ای تو ای دلبر و دلدار بیا برگردیم»
تا نباشیم عزادار بیا برگردیم
یاد عباس علمدار کنم من امشب
ای تو سردار وفادار بیا برگردیم
تا علمدار بدیدند دگر لرزیدند
جان آن میر علمدار بیا برگردیم
مینوسم غزلی ناب به یاد عباس
روز روشن که شده تار بیا برگردیم
غم گرفته همه کرب و بلا را امشب
ای مرا سرور و سالار بیا برگردیم
بر دلم باز تو دانی که بسی غم دارم
با دلی خسته و غمخوار بیا برگردیم
من به چشم دل خود خیمه سوزان دیدم
میچکد اشک ز رخسار بیا برگردیم
من شفایی ز تو خواهم که دلم بیمار ست
ده شفایی تو به بیمار بیا برگردیم
غم گرفته همه کرب و بلا را امشب
ای مرا سید و سالار بیا برگردیم
شاعر: محمد جهان زاد
__________________________________________________________
متن شعر شب دوم محرم ورود کاروان به کربلا
نگاه میکنم از هر طرف به دور و برم
پر است چهرۀ نورانی بنیهاشم
برای خاطر زینب خدا نگه دارد
علی اصغر و عباس و اکبر و قاسم
اگرچه ناقه بلند است موقع اطراق
کجا برای پیاده شدن غمی دارم؟
تبسم از لب من لحظهای نمیافتد
دلم خوش است به همراه محرمی دارم
برای آمدن از محملم به روی زمین
دو دست من، پسر بوتراب میگیرد
مؤدب است، محبت به خواهرش دارد
برای من قمر من رکاب میگیرد
ز روز حرکتمان از مدینه تا اینجا
چه غصهایست مرا تا که اکبری دارم
ز دست غصه و غمهای این زمانه چه باک؟
کنار خویش علمدار لشکری دارم
چه کاروان پر از شور و عشق و امیدی
حرم پر است ز لبخند و مشکها پر آب
و تازه غصه ندارد، فرات نزدیک است
بخواب در بغل آرام ای عزیز رباب
خدا کند که فقط چشم زخممان نزنند
خدا کند که بلا سمت خیمهها نرسد
خدا کند که سرانجام داستان حسین
به تیر و نیزه و طوفان کربلا نرسد
خدا کند که نبینیم در کنار هم
رقیه، زجر، کتک، تازیانه، آبله را
رباب بی پسرش زنده ماندنش سخت است
خدا به خیر کند داستان حرمله را
خدا نظر کند أبن طُفِیل برگردد
که ضرب تیغ خودش را به بازویی نزند
خدا کند نشود باز، پای شمر اینجا
که ضربه با نوک چکمه به پهلویی نزند
شاعر: مهدی مقیمی
__________________________________________________________
متن شعر شب دوم محرم ورود کاروان به کربلا
خیمه بر دوشم ولی من را کجا آوردهای
وای بر زینب مگو که کربلا آوردهای
آمدی تا قتلگاهت تا کنارت دق کنیم؟
آه میبینی چهها بر روزِ ما آوردهای
از میان محملم وافاطمه آوردهام
از میان قافله واغُربتا آوردهای
مادرم را در پیِ خود موپرشان کردهای
خواهرت را در زمینی آشنا آوردهای
سایهام را چشم نامحرم ندیده بازگرد
اهلِ خود را پیش جمعی بی حیا آوردهای
گَه به اکبر خیرهای گاهی به قاسم ، گاه من….
وای فهمیدم چرا چندین عبا آوردهای
بازگرد آقا مدینه تا نبینم با عبا…
پیکری را اِرباًاِربا… نخ نما… آوردهای
هم مغیلان است هم تیغ است هم شنهای داغ
مرحمی آیا برای زخم پا آوردهای؟
از چه میپرسی عزیزم چند معجر پیش ماست ؟
چند پیراهن برای بچهها آوردهای ؟
گفتی از زخمِ هزار و نهصد و پنجاه تیغ
ای زبانم لال آقا بوریا آوردهای
حرمله آنجاست خولی هست با شمر و سنان
من که هیچ اما رُبابت را چرا آوردهای ….
شاعر: حسن لطفی
1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.
2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.
3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.