آهنگهای ویژه

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1403

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس محرم و صفر سال 1403

  • حاج عبدالرضا هلالی

    حاج عبدالرضا هلالی

    آلبوم مراسم عزاداری شب پنجم محرم 1403/04/20 هیئت الرضا (ع)

  • کربلایی جواد مقدم

    کربلایی جواد مقدم

    نماهنگ رفیق

  • حاج محمد طاهری

    حاج محمد طاهری

    نماهنگ ساعتی بندگی - رمضان 1402

  • کربلایی امیر برومند

    کربلایی امیر برومند

    نماهنگ تصور کن

  • حاج محمود کریمی

    حاج محمود کریمی

    آلبوم مراسم عزاداری شب اول محرم 1401 - هیئت رایة العباس

اشعار شب هشتم محرم – سال ۱۳۹۹

0
اشعار شب هشتم محرم - سال 1399

شعر شب هشتم محرم – حضرت علی اکبر (ع)

چشم ها چون چشمه ای جوشید و دریا گریه کرد
آسمان لرزید و دل نالید و صحرا گریه کرد

ماه بر سر میزد و ابری پُر از فریاد شد
در زمین غوغا شد اما عرش اعلی گریه کرد

شبه پیغمبر میان خاک و خون غلطیده شد
حضرت روح الامین نالید و طوبی گریه کرد

خیره شد وقتی به سوی خیمه آل عبا
بغض کرد آن لحظه و در بین اعدا گریه کرد

کائنات از هم جدا شد لحظه جان دادنش
نوح بر سر میزد اما خضرو موسی گریه کرد

بند بند پیکرش ازهم جدا افتاده بود
نوحه خوان شد زینب کبری و لیلا گریه کرد

تکه تکه بر زمین میریخت سَرو هاشمی
در میان خیمه ها چشمان سقا گریه کرد

لختهء خون گلو راه نفس را بسته بود
زلف او در دست دشمن بود و تنها گریه کرد

آنقَدَر پا بر زمین کوبید زیر دست و پا
ارباً اربا شد قد رعنا و اعضا گریه کرد

فرق او شقّ القمر شد در بلای کربلا
خنده های دشمن از یک سو و مولا گریه کرد

نیزه ای در بین پهلوی علی جامانده بود
دست بر پهلو رسید آنجا و زهرا گریه کرد

شاعر: سعید مرادی
__________________________

شعر شب هشتم محرم – حضرت علی اکبر (ع)

سلام! صبح تجلی خاندان حسین!
سلام! روشنی چشم مهربان حسین!

بدون نور تو خورشید محتضر شده است
پس از تو تیره شود رنگ آسمان حسین

برای اینکه تجلی کنی به نام شهید
چه پیر کرده پدر را غمت، جوان حسین

تو از حسینی و سوی حسین بازآیی
که بازگشت تو باشد به آستان حسین

بنوش جرعه به جرعه جراحت از لب تیغ
بیا و جام عطش نوش، از دهان حسین

تو را بریده بریده صدا زده پدرت
چه خوب شرح نموده تو را زبان حسین

کنار حائر تو آسمان نشسته به خاک
کنار تو به زمین خورده زانوان حسین

در این عبا جگر پاره پاره حسن است
که روی هم همگی میشوند جان حسین

اجازه‌ای بده تا بر حسین سجده بریم
که از گلوی تو جاری شده اذان حسین

شاعر: محسن حنیفی
_________________________

شعر شب هشتم محرم – مناجات امام زمان (عج)

حیف دلی صرفِ انتظار نکردیم
کار زیاد است و ما کار نکردیم

زحمت ما با تو بوَد حضرتِ رحمت
غیر گِره رویِ شانه بار نکردیم

این عرقِ شرمِ ماست ریخت که محسن
رفت و سَری خرجِ اقتدار نکردیم

خسته شدم پایِ غمت پیرغلامی…
گفت که یک کار از هزار نکردیم

کاش که پیش تو بگوییم بنامت
هرچه که کردیم اگر ، قمار نکردیم

اهل مناجات بُرد فیضِ ملاقات
سعی کمی هم پِیِ دیدار نکردیم

مَرکب ما نه که ما مَرکب اوییم
نفس نگون را چرا مهار نکردیم

مرقد جدّت دل گریه کنان است
وای اگر سینه را مزار نکردیم

علتش این بود مادرِ تو حرم بود
این شب جمعه اگر هوار نکردیم

ناله‌ی شهزاده بود شاه زمین خورد
گفت که زخم تو در شمار نکریم

وضع تو پیداست از گفتن دشمن:
هیچ کسی را چنین شکار نکردیم

پیکر تو آخرش به روی زمین ماند
آه علی جان بگو چه کار نکردیم

شاعر: حسن لطیفی
__________________________

شعر شب هشتم محرم – حضرت علی اکبر (ع)

کوفیان منتظر و در صدد آزارند
نکند داغ تورا روی دلم بگذارند

پسرم خیمه همینجاست مرا گم نکنی
پسرم دور نشو سنگ دلان بسیارند

پسرم دستِ خودَت نیست اگر تنهایی
این جماعت همه از اسم علی بیزارند!

این جماعت همه امروز فقط آمده اند
داغِ هفتاد و دوتا گُل به دلم بگذارند

سنگ ها…هلهله ها…پیکر تو…یک لشکر
وای این قوم چرا این همه خنجر دارند؟

عصرِ امروز جوانان حرم جسمت را
باید از هر طرفِ دشتِ بلا بردارند

دیدی آخر تو به معراج رسیدی پسرم
باید انگار تو را پیش خودم بسپارند…

شاعر: محسن کاویانی
____________________________

شعر شب هشتم محرم – حضرت علی اکبر (ع)

بازدلشوره ای افتاده به جانم چه کنم
تندترمیزند آخرضربانم چه کنم

پسرم رفته و چندیست از او بی خبرم
باز هم بی خبری برده امانم چه کنم

آه یا راد یوسف پسرم برگردد
نگرانم نگرانم نگرانم چه کنم

همه ترسم از این است صدایم بزند
دیر خود رابه کنارش برسانم چه کنم

گرگهادور وبر یوسف من ریخته اند
پدری پیرم وافتاده جوانم چه کنم

به زمین خورده انار من وصد دانه شده
جمع باید کنم او راو ندانم چه کنم

جگرسوخته ام را زحرم پوشاندم
مانده ام زار که باقد کمانم چه کنم

شاعر: محسن عرب خالقی
________________________

شعر شب هشتم محرم – مناجات امام حسین (ع)

ذکر نزول عطا، یا حسن و یا حسین
علت لطف خدا، یا حسن و یا حسین

تا که خدایی شوم، کرب و بلایی شوم
می زنم از دل صدا، یا حسن و یا حسین

بانی اشک دو چشم، رحمت جاری حق
آبروی چشم ها، یا حسن و یا حسین

قبله ی حاجات ما، اوج عبادات ما
روح مناجات ما، یا حسن و یا حسین

یکی بدون حرم، یکی بدون کفن
سرم فدای شما، یا حسن و یا حسین

هر دو شهید مادر، هر دو غریب مادر
کشته ی یک ماجرا، یا حسن و یا حسین

حسن امام حسین، حسین اسیر حسن
هردو به هم مبتلا، یا حسن و یا حسین

تاب و قرار زینب، ذکر فرار زینب
در وسط شعله ها، یا حسن و یا حسین

شاعر: علی اکبر لطیفیان
________________________

شعر شب هشتم محرم – حضرت علی اکبر (ع)

بار من را كمرم نه سر زانو برداشت
كاسه ي زانوي من در طلبت مو برداشت

در خداحافظي ات بود كه من افتادم
آه راحت نتوان چشم ز آهو برداشت

آهوي خوش قد و بالاي حرم، ميكُشَمَش
نيزه زن را كه رسيد از رويت ابرو برداشت

هر چه كردم بخدا روي به قبله نشدي
علتش نيزه ي آن بود كه پهلو برداشت

ديدم از دور كسي رَختِ تو را ميپايد
آمدم زودتر از من او همه را او برداشت

زخمهاي بدنت از دو طرف مرتبط اند
هر كسي نيزه اي از پشت زد از رو برداشت

بين ِ ميدان نشد اما وسطِ خيمه كه شد
آخرش عمه ي تو دست به گيسو برداشت

بخدا خسته شدم آه كجايي اكبر
كاسه ي زانوي من در طلبت مو برداشت

عاقبت توي عبايي جگرم را بردم
با چه وضعييتي آخر پسرم را بردم

شاعر: علی اکبر لطیفیان
_________________________

شعر شب هشتم محرم – مناجات امام حسین (ع)

شمشیر می زنی و سپاهی برابرت
طوفان شده به برقِ نگاهِ دلاورت

چندین هزار نامه نوشتند و عاقبت
نا مردمانِ کوفه نبودند یاورت!

نامِ حسین وردِ زبان هایشان ولی
در قلبِ کورِ خویش، نکردند باورت

در ازدحام نیزه و باران سنگ ها
صد زخم اضافه شد به جراحاتِ پیکرت

انگار که گلویِ پُر از لَختِه های خون
بدجور بسته راهِ نفس هایِ آخَرَت

خوردی زمین، به وقتِ هجومِ حرامیان
در پیش چشم های پُر از اشکِ خواهرت

زینب، دوباره زینبِ سابق نمی شود!
تا اینکه دید، پیکرِ در خون شناورت

بی تابی رقیه امانش نمی دهد…
وقتی که می رود به سَرِ نیزه ها، سَرَت

شاعر: محسن زعفرانیه
________________________

شعر شب هشتم محرم – حضرت علی اکبر (ع)

قصد دارد بدود تاب و توانش رفته
پیرمردی که غریبانه جوانش رفته

هرچه میخواست که با پا برود باز نشد
عجبی نیست سوی معرکه جانش رفته

وقت پیری همه امید پدرها پسراست
تکیه گاه قدو بالای کمانش رفته..

فرصت اینکه کند پا به رکابش هم نیست
دیر راهی شود از دست زمانش رفته

از سر ماذنه افتاد موذن برخاک
تا به خیمه غم هنگام اذانش رفته

باچه ضجری به سر نعش علی می آید
باچه حالی که توان بهر بیانش رفته

آمد و دید پیمبر به زمین افتاده
آمد و دید که حیدر ضربانش رفته

هرچه میدید علی بود علی بود علی
بدنش بیشتر از حد مکانش رفته

آنقدر نیزه به هرجای تنش ریخته اند
که توان از بدن نیزه زنانش رفته

تیرها مثل حسن با بدنت لج کردند
هرچه تیر است دراین دشت نشانش رفته

عصمت الله به بالای سر شاه آمده
دید افتاده کنارش، وَ جانش رفته..

نوبت کار جوانان بنی هاشم شد
کار بسیار جوانان بنی هاشم شد

شاعر: سید پوریا هاشمی
_______________________

شعر شب هشتم محرم – حضرت علی اکبر (ع)

قد رعنای تو چون سرو سپیدار شده
کربلا محو رخ احمد مختار شده

دور تا دور سرت آیینه می چرخانم
بسکه گیسوی بلند تو دل آزار شده

تا کمی راه روی این دل من می لرزد
قد طوبایی زهراست پدیدار شده

چشم بد دور از آن قد رشیدت پسرم
قامتت شانه به شانه با علمدار شده

گر ترک خورده لبت غصه مخور ای بابا
تشنه ی وصلی و هنگامه ی دیدار شده

تا صدای تو شنیدم که پدر زود بیا
گفتم ای وای علی بی کس و بی یار شده

نیزه ها رفت چو بالا به سر خویش زدم
وسط معرکه این یاس گرفتار شده

کوچه ای باز شدو هر که زره آمدو زد
ماجرای تو شبیه درو دیوار شده

زشکافی که به پهلوی تو خورده پیداست
نوک نیزه اثرش چون نوک مسمار شده

دشمن آن بغض علی را سر تو خالی کرد
تن تو طعمه هر گرگ جگر خوار شده

بین محراب دو ابروی تو از هم شد باز
صورتت جلوه ای از حیدر کرار شده

خیز و زیر بغلم گیر و سوی خیمه ببر
ای جوانم ز غمت دیده ی من تار شده

اربا اربایی و کس معنی آن کی فهمد
این عبا تا به ابد محرم اسرار شده

شاعر: قاسم نعمتی
_________________________

شعر شب هشتم محرم – حضرت علی اکبر (ع)

دیدم اعضای تنت را جگرم سوخت علی
پاره های بدنت را جگرم سوخت علی

ناگهان زانویم افتاد زمین چون دیدم
طرز چانه زدنت را جگرم سوخت علی

چه کنم عمه نبیند بدن حمزه ای اَت
مُثله دیدم بدنت را جگرم سوخت علی

لخته خونی که برون از گلویت آوردم
ریخت خون دهنت را جگرم سوخت علی

باورم نیست که جسمت ز نظر پنهان است
نیزه بینم کفنت را جگرم سوخت علی

یوسفم ،کاش که می شد به میان حرمت
ببرم پیرهنت را جگرم سوخت علی

آن لبانی که اذان گفت، بهم ریخته است
خُرد بینم دهنت را جگرم سوخت علی

داغ پرپر شدنت جای خود، امّا بینم
داغ بی سر شدنت را جگرم سوخت علی

این همه نیزه میان بدنت گم شده است
با که گویم محنت را جگرم سوخت علی

از همان دور شنیدم رجزت را پسرم
این حسین و حسنت را جگرم سوخت علی

نعرة حیدری و نالة یا زهرایت
می شنیدم سخنت را جگرم سوخت علی

نشد آخر لب عطشان تو را آب دهم
چه کنم سوختنت را جگرم سوخت علی

گر نیایند جوانان حرم یاری من
که بَرَد خیمه تنت را جگرم سوخت علی

شاعر: محمود ژولیده
__________________________

شعر شب هشتم محرم – حضرت علی اکبر (ع)

ما را سرشته است گرفتارمان کند
خلق از اضافهء گِل دلدارمان کند

از خاک کربلا و نم اشک فاطمه
خلقت شدیم تا که علی وارمان کند

با یک نگاه، حضرت ارباب زاده ای
ما را خرید تا که خریدارمان کند

یوسف که آفریده شد آن گه نوشته شد
با یک کلاف، راهی بازارمان کند

بازار رفته بندهء یوسف شدیم ما
میثم شدیم تا که سر دارمان کند

هر بار، بارِحسرت ودردی به دل نشست
دستی رسید تا که سبکبارمان کند

نازم به چشم مست همان شاهزاده ای
که یک نگاه کرد که بیمارمان کند

از آن نگاه وصل به دریا شدیم ما
مجنون کوی اکبر لیلا شدیم ما

اى يكه تاز عرصه ى پيكار يا على
اى ترجمان آيه ى ايثار يا على

آيينه ى حسينىِ زهرا كه مى شود
هر لحظه با وجود تكرار يا على

يك لشكراست برق نگاهت كه مى زنى
چون صاعقه به قلب شب تار يا على

پا درركاب و دست به شمشير،كرده اى
در كارزار ، كار همه زار يا على

از رزم حيدرى تو پاشيده شد سپاه
فرياد زد ز شوق، علمدار يا على

بازوى لافتايى تو ذوالفقار شد
اى هيبت تو حيدر كرار يا على

اى قله ى غرور و قرار دل حسين
تنها مؤذن حرم يار يا على

اى حامى رقيه ز خيمه سفر نكن
گر مى روى برو جگرم را خبر نكن

وقتی تن تو طعمهء شمشیر می شود
آیینهء وجود تو تکثیر می شود

هر کس که از هراس هجوم تو می گریخت
برگشته و به کشتهء تو شیر می شود

اى نازنين جوان رشيدم، كمان شدم
داغ تو بر دل پدرت تیر می شود

برخیز ای تمام ادب، پیش پای من
دارد کنار تو پدرت پیر می شود

اى كه مدافع حرمى ، كوه غيرتى
بعد تو خيمه ها همه تسخير مى شود

سرو امید من ، همهء آرزوی من
برخيز خیمه بى تو زمینگیر می شود

بعد تو خاک بر سر دنیای دون علی
بی تو ز زندگی دل من سیر می شود

اى آيه ى مقطعه ى مصحف عبا
اى قاب تكه تكه ى تصويرمصطفى

شاعر : سعید نسیمی
______________________

شعر شب هشتم محرم – حضرت علی اکبر (ع)

الا که نور و صفا آفتاب از تو گرفت
ستاره سرعت سِیْر و شتاب از تو گرفت

به جلوه‌های جمال تو ماه خیره شده‌ست
شکوه وحی در آیینه‌ات ذخیره شده‌ست

تو عطر گلشن یاسین، شکوفهٔ یاسی
تو با پیامبر عشق، «اَشبَهُ النّاسی»

نگاه گرم تو باغ بنفشه‌کاری بود
در آبشار صدای تو، وحی جاری بود

کسی به جز تو کجا حُسنِ مهرپرور داشت
ملاحتی که تو داری فقط پیمبر داشت…

الا که سروِ خرامان‌تر از تو، باغ ندید
کسی که روی تو را دید، درد و داغ ندید

تو بازتاب سپهر چهار معصومی
تو سایه‌پرور مهر چهار معصومی

تجلّیات یقینت به اوج می‌زد اوج
امید در دل و جان تو موج می‌زد موج

ظهور و جلوهٔ ایمان مطلق از تو خوش است
ترنم «اَوَلَسنا عَلَی الحَق» از تو خوش است

همین که منطق تو منطق رسول خداست
حساب حُسن تو از دیگران همیشه جداست

بلاغت از سخنت می‌چکد، گلاب صفت
و گرمی از نفست خیزد، آفتاب صفت

کسی به کوی وفا چون تو راست قامت نیست
که قامتی که تو داری کم از قیامت نیست

حسین محو تماشای راه رفتن توست
مرو که خون تماشاییان به گردن توست…

الا که گردش تو در مدار حق‌طلبی‌ست
تو زمزمی و جهان در کمال تشنه‌لبی‌ست

تبارک اللَّه از آن خلقت پیمبروار
که حسن خلق تو آیینهٔ خصال نبی‌ست

بگو جمال جمیل تو را نگاه کند
کسی که عاشق روی پیمبر عربی‌ست

شجاعت تو علی‌گونه بود روز نبرد
شهامت تو نشانِ نماز نیمه‌شبی‌ست

به عزت تو و گل‌های کربلا سوگند
که خال کنج لبت مُهر هاشمی نَسبی‌ست

«هزار مرتبه شُستم دهان به مشک و گلاب
هنوز نام تو بردن نشان بی‌ادبی‌ست»

قسم به آینه‌ها نور مشرقینی تو
سفیر عشق، علی اکبر حسینی تو

شاعر : محمدجواد غفورزاده
________________________

شعر شب هشتم محرم – حضرت علی اکبر (ع)

لبی که تشنه ترین بود را به اکبر داد
مکید آن لب و شد عشق ، التیام علی

به دیدِ لشگریان گر چه بود پیغمبر
تمام بغض عدو بود بهر نام علی

«هوا ز جور مخالف چو‌ قیرگون گردید»
زدند فرق علی را به انتقام علی

تنش به خاک و به خون تا که از جفا افتاد
رسید عطر خوش مهر بر مشام علی

به روی ماهِ خودش روی شاه را حس کرد
فتاد حضرت صیاد هم به دام علی

برای اینکه نباشد خجل از آن لبها
ز بغض دیده رساند اشک را به کام علی

نمی دهد به بهشت آن بهشتِ مدفن را
که زیر پا شده جای علی الدوام علی

شاعر: حامد آقایی
___________________________

شعر شب هشتم محرم – حضرت علی اکبر (ع)

سوی میدانِ بلا ، شَه پسری آمده است
اَشهد اَنّ علیّا قَدَری ، آمده است

شده نامش چو علی کوریِ چشمان عدو
یا علی بهر پسر چون سپری آمده است

بس که از جِلوه شبیه است به رخسار رسول
شده شایع که رسول دگری آمده است

بین آن لشکر تاریک دلِ بی همه چیز
صحنه روشن شده ، قرص قمری آمده است

پیش چشمانِ پدر راه برو ، اکبر من
مادرت سوی تو با چشم تری آمده است

داغ عبّاس اگرچه کمرم را بشکست
رفته گیر از همه اعضا ، خبری آمده است

اِرباً اِربا شده اعضای تنت از دمِ تیغ
روی نِی بهر سفر ، همسفری آمده است

خامس آل عبا را برسانید عبا
نه تنی مانده نه پا و نه سری آمده است

این خبر را برسانید به لیلای حزین
با عبا سوی حرم یک پدری آمده است

شاعر: حسن نبی جندقی
____________________________

شعر شب هشتم محرم – حضرت علی اکبر (ع)

مثل یک پنجه که گیسوی رها جمع کند
عطر دامان تو را باد صبا جمع کند

جز عقیقِ لب سرخ تو لبی قادر نیست
بوسه ها از دهنِ خونِ خدا جمع کند!

بی سبب نیست چُنین بر بدنت جا شده اند…
تیر ها را تنِ انگشت‌نما جمع کند!

آن عمودی که سرت خورد..،کسی قادر نیست
این بهم‌ریختگی را اَبدا جمع کند

خواستی تا ببری لفظِ “پدر” را که..،نشد
حنجرَت کُشت خودش را که قُوا جمع کند

“قاب‌لبخندنبی”..،سنگ شکسته است تو را
دست من آینه..،نه..،آینه ها جمع کند

هر طرف دست به جسمت ببرم..،می ریزی
یک‌نفر ، سخت تو را از سر و پا جمع کند!

قدر يك دشت علی مانده به روی دستم
کارِ یک تکّه عبا نیست تو را جمع کند

سر نعش‌ات پدر از حال اگر رفت..،نترس…
عمه از خیمه می آید که مرا جمع کند

شاعر: بردیا محمدی
______________________________

شعر شب هشتم محرم – حضرت علی اکبر (ع)

نیزه می بارد به رویش همچو باران وایِ من
رحم در دلها ندارند نیزه داران وایِ من

یکّه و تنها نمانده لشکری همراه او
یک به یک رفتند همراهان و یاران وای من

هر کسی با هرچه دارد می زند حتی سِپر
کینه هاشان آشکار است و فراوان وای من

با لب عطشان و خشک و با گلویی سوزناک
ناگهان افتاد بر خاک بیابان وای من

زخم داران مدینه بر سرش افتاده‌اند
بین عجب نقشی زدند این غم گُساران وای من

او دگر نایی ندارد تا که برخیزد ز جا
میزنندش بی هوا این کینه توزان وای من

او یکی باشد و دشمن لشگری بی انتها
یک تن و صدها نه،بلکه سی هزاران وای من

زینت دوش نبی در زیر پای اَشغیاست
روی قرآن پا نهادند سهل و آسان وای من

زیر پای اسبهاشان نعل تازه می زنند
میرسد نوبت به جولان سواران وای من

شاعر: حمیدرضا عرب زاده
______________________________

شعر شب هشتم محرم – حضرت علی اکبر (ع)

کربلا دشتِ بلا خوانده و نامیده شده
دلم از داغِ علی(ع) خون شده! رنجیده شده

قامتِ تازه جوانم شده با خاک؛ یکی
جای-جایِ بدنش رفته و ساییده شد

نیزه ها آب-نداده پسرم را کشتند
با لب تشنه به خون خفته و غلتیده شده

روی پیشانی اش افتاده چه ردّ شمشیر
لبش از فرطِ عطش خشک و چروکیده شده

گلِ لیلا شده پرپر، چه به هم ریخته است
نه که با دست! که با تیر و کمان چیده شده

میگذارم نگران! صورتِ خود را با اشک…
به روی صورتِ زیبایِ خراشیده شده

شیشۂ عمر علی اکبرِ(ع) من خورد زمین
کمرم خم شده و… وای چه پاشیده شده

می برم بینِ عبا دار و ندارِ خود را
با همان دست که یخ کرده و لرزیده شده!

شاعر: مرضیه عاطفی
_______________________________

شعر شب هشتم محرم – حضرت علی اکبر (ع)

گیسویش وقتی پریشان و مجعد می شود
سوگواری شب هشتم زبانزد می شود

چشم های خیس لیلا گفت هنگام وداع
فرصت بوسیدنش آیا مجدد می شود

طبع نازکتر ز گل تا رفت بین داس ها
آه آه لاله های دشت ممتد می شود

عین یک سو لام یک سو یاء یک سو ریخته است
این هجاها روی هم شکل محمد می شود

تاتنش از هم نپاشد باد هم با احترام
دست بر سینه ز اطراف تنش رد می شود

پیکرش مثل فدک نامه است ،در مرثیه اش
غالبا بین دو روضه رفت و آمد می شود

گیسویش را روی نیزه باد هر سو می برد
مثل پرچم اهتزازش نذر گنبد می شود

شاعر: محسن حنیفی
___________________________

شعر شب هشتم محرم – حضرت علی اکبر (ع)

بِهَم آنقدر می‌آمد نمازم با اذانِ تو
گره عمری بِهَم خورده توانم با توانِ تو
تمامِ تو از آنِ من تمامِ من از آنِ تو
بمان پیشم که میمیرد بهارم با خزانِ تو

همیشه با تو می‌گفتم کنارم اکبرم که هست
چه غم از پیریَم وقتی نگاهِ آخرم که هست
کنارش گرچه لیلا نیست اما خواهرم که هست
دلت در گیسوانِ من دلم در گیسوانِ تو

به تو گفتم برو اما پدر پشتت به راه اُفتاد
نگاهِ بر نگاهِ تو ، لبم اما به آه اُفتاد
صدای شیونِ عمه میانِ خیمه‌گاه اُفتاد
کمان اَبرویِ ما رفتی حرم شد قَدکمانِ تو

از این بدتر نمی‌گردد که اسبت اشتباهی رفت
از این بدتر نمی‌گردد که چشمانت سیاهی رفت
میان حلقه‌ی جمعِ سپاهی بی پناهی رفت
انارِ فاطمه دیدم اناری شد لبانِ تو

سبکتر گشته‌ای اما شبیه پَر نمی‌مانی
چرا بر رویِ دستانم علی‌اکبر نمی‌مانی
چرا حرفی نمی‌گویی مگر دیگر نمی‌مانی
کدامین خشک‌تر بوده زبان من زبانِ تو

علی‌جان زندگانی از جوانمرده نمی‌آید
توانِ راه رفتن از زمین خورده نمی‌آید
نفَسهای مرا داغِ پسر برده نمی‌آید
لبت بوسیدم و خون شد دهانِ من دهانِ تو

زمین خوردی زمین خوردم پدر گفتی پدر گفتم
بهَم خوردی بهَم خوردم جگر گفتی جگر گفتم
مفَصل نیزه‌ها خوردی ولی من مختصر گفتم
چرا با فاصله مانده تمامِ استخوانِ تو

نگاهم تار می‌بیند کجا چیدم کجا چیدم
کشیدم دست بر خاک و تو را رویِ عبا چیدم
هزار و نهصد و اندی کنارِ هم تو را چیدم
ولی خیره به من مانده نگاهِ مهربان تو

تمام زخمهای تو تَرک خورده نمک خورده
شدی مانند زهرایی که در کوچه کتک خورده
فقط تنها تویی که ضربه‌های مشترک خورده
رسیده عمه و حالا کم آوردم به جان تو

شاعر: حسن لطفی
_______________________________

شعر شب هشتم محرم – حضرت علی اکبر (ع)

پدر آرامش دنیا، پدر فرزند أعطینا
پدر خون خدا اما، پسر مجنون پسر لیلا

به کم قانع نبود اکبر، لبالب گشت از دلبر
به یکدیگر رسید آخر، لب رود و لب دریا

پسر دور از پدر می‌شد، مهیّای خطر می‌شد
پدر هی پیرتر می‌شد، پسر می‌بُرد دلها را

در اين آشوب طوفانی، مسلمانان مسلمانی
مبادا اینکه قرآنی بیفتد زیر دست و پا

پسر زخمی، پدر افتاد، پسر در خون، پدر جان داد
پسر ناله، پدر فریاد، میان هلهله، غوغا

پسر از زخم آکنده، پسر هر سو پراکنده
پدر چون مرغ پرکنده، از این صحرا به آن صحرا

که دیده این‌چنین گیسو چنین زخمی شود پهلو؟
و خاک‌آلوده‌تر از او به غیر از چادر زهرا

شاعر: سیدحمیدرضا برقعی

لینک کوتاه

اشتراک گذاری

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دیدگاه ها

1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.

2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.

3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.