آهنگهای ویژه

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1403

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس محرم و صفر سال 1403

  • حاج عبدالرضا هلالی

    حاج عبدالرضا هلالی

    آلبوم مراسم عزاداری شب پنجم محرم 1403/04/20 هیئت الرضا (ع)

  • کربلایی جواد مقدم

    کربلایی جواد مقدم

    نماهنگ رفیق

  • حاج محمد طاهری

    حاج محمد طاهری

    نماهنگ ساعتی بندگی - رمضان 1402

  • کربلایی امیر برومند

    کربلایی امیر برومند

    نماهنگ تصور کن

  • حاج محمود کریمی

    حاج محمود کریمی

    آلبوم مراسم عزاداری شب اول محرم 1401 - هیئت رایة العباس

اشعار شب چهارم محرم – سال ۱۳۹۹

0
اشعار شب چهارم محرم - سال 1399

شعر شب چهارم محرم – طفلان حضرت زینب (س)

باید که راه بر دل تو واکنم حسین
تا کِی به غربت تو مُدارا کنم حسین

یک گوشه می‌نشینم و هِی گریه میکنم
شاید میان قلب تو غوغا کنم حسین

حالا که از غم علی‌اکبر تو تا شدی
باید به محضر تو کمر تا کنم حسین

موی سفید بعد علی در سرت نماند
هر غصّه تو را به دلم جا کنم حسین

پیش زنان و اهل حرم خجلتم نده
پیش تو من چقدر تقلّا کنم حسین

من حاضرم به جای تلافی خنده ها
با خون دوای غربتت امضا کنم حسین

طفلان خانه زاد مرا هم قبول کن
خواهم که سر به پیش تو بالا کنم حسین

*” وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست”
مجبورم اینکه صحبت زهرا کنم حسین

راضی مشو که همره طفلان بیایم و…
در زیر سنگ جسم تو پیدا کنم حسین

راضی مشو که ببینند بر سرت
با قاتلان مست تو دعوا کنم حسین

راضی به مو کشیدن من پیش شان مشو
دیگر چگونه درد خود افشا کنم حسین

پیش پسر کشیده به مادر زدن رواست؟
آیا دوباره فاشِ مُعمّا کنم حسین

*مصرعی از محمد سهرابی

شاعر: مجتبی صمدی شهاب
__________________________________

شعر شب چهارم محرم – طفلان حضرت زینب (س)

هستی اش را داد تا محفوظ باشد معجرش
مثل کوهی ماند پای اعتقاد و باورش

وقت بیرون رفتن از خانه، حسین و مجتبی
با یل ام البنین بودند در دور و برش

مریم و آسیه را دیدم که می آموختند
با چه شوقی درس عفت را به پای منبرش

دختر نور است این بانو و بی شک آفتاب
می شود مانند شمعی بی رمق در محضرش

اسم او ذکر شب و روز همه آیینه هاست
عصمت الله است این آیینه نام دیگرش

حضرت زهرای اطهر مظهر حجب و حیاست
ارث برده این عقیله حجب را از مادرش

حضرت زهرای اطهر آنکه پیش کور هم
چادرش را برنخواهد داشت از روی سرش

هر کسی در این جهان از عفتش دم می زند
یا به زهرا اقتدا کرده ست یا بر دخترش

شاعر: احسان نرگسی رضاپور

______________________________

شعر شب چهارم محرم – طفلان حضرت زینب (س)

با تمامِ هستی‌ات خود را ندیدن مشکل است
سخت‌تر از خود زِ اولادَت بُریدن مشکل است
نیمه شب از خوابِ طفلانت پریدن مشکل است
بعدِشان یک لحظه حتی آرمیدن مشکل است

یک شبه یکباره یک‌دَم قَد خمیدن مشکل است

از جگر از جان مگو وقتی که مادر نیستی
از غمِ طفلان مگو وقتی که مادر نیستی
از دلی سوزان مگو وقتی که مادر نیستی
آه از باران مگو وقتی که مادر نیستی

داغِ مادر را فقط قدری چشیدن مشکل است

از همه از هرکسی او بیشتر آورده است
هرکه با سر آمده خانم سه سر آورده است
او فقط خود را نه بلکه دو پسر آورده است
دو پسر نه دو سپر نه دو جگر آورده است

قبلِ قربانی شدن شانه کشیدن مشکل است

داد اول بازهَم روزیِ میکائیل را
بعد از آن خانم تَفَقُد کرد عزرائیل را
بعد لطفی کرد با پا بالِ جبرائیل را
بعد هم آورد از خیمه دو اسماعیل را

آه ابراهیم این غم را شنیدن مشکل است

زینب آمد یا که نه می‌آمد آنجا فاطمه
زینب است این یا حسن یا که علی یا فاطمه
گفت عباس از ادب این کیست آیا فاطمه؟
لافتا الا علی لا سیف الا فاطمه

کربلا را بی حضورش آفریدن مشکل است

در شُکوهِ او علی را حق تعالی ریخته
در حجابِ او خودش را نیز مولا ریخته
تشنه است اما به زیرِ پاش دریا ریخته
کاسه آبی پُشتشان با گریه زهرا ریخته

گفت پیشِ محضرش با سر رسیدن مشکل است

با برادر گفت آقاجان دو جانم را ببین
پیشِ رویِ خود تمامِ خانِمانم را ببین
پیرمردِ این حرم دو نوحه خوانم را ببین
ای جوانمُرده کمی دو نوجوانم را ببین

بعدِ اکبر ماندن و جامه دریدن مشکل است

چادرِ مادر به سر کرد و از این غم گریه کرد
گریه کرد و پیشِ او اربابِ عالم گریه کرد
گریه کرد و پشتِ او عباس یکدَم گریه کرد
زیرِ لب تا گفت مادر ، مادرش هم گریه کرد

گفت بی سوگند از اینجا پریدن مشکل است

بِینِ خیمه بود و می‌آمد صدایِ بچه‌ها
مادر است و کاش میرفت او بِجای بچه‌ها
حیف آبی نیست ریزد پُشتِ پای بچه‌ها
وای می‌آمد زِ میدان ناله‌های بچه‌ها

دیدنش که هیچ مادر را ندیدن مشکل است

اینکه هردَم با شهیدان بود حالا نیست نیست
اینکه با اکبر پریشان بود حالا نیست نیست
با حسینِ خویش نالان بود حالا نیست نیست
زیرِ تیر و سنگ‌باران بود حالا نیست نیست

از میانِ نیزه‌ها مادر شنیدن مشکل است

ناله‌ها می‌آمد و زینب صدا میزد حسین
حالشان بَد میشُد و زینب صدا میزد حسین
یک نفر سَر میزد و زینب صدا میزد حسین
گفت عونَش اَشهدُ… و زینب صدا میزد حسین

سمتِ او در بِینِ نامحرم دویدن مشکل است

شاعر:حسن لطفی
__________________________

شعر شب چهارم محرم – طفلان حضرت زینب (س)

نور چشمم فدای طفلانت
جان زینب همیشه قربانت

زندگی من و تب و تابم
دست من خالی است دریابم

حیف شد بیش از این توانم نیست
حاصلی جز دو نوجوانم نیست

تو که دریای رحمتی آقا
تحفه ام را عنایتی آقا

این دو فرزند نازنین،هدیه
من و شرمندگی از این هدیه

این دو گرچه تعلقات منند
حاصل عمر من حیات منند

تو ولی زندگی و جان منی
من زمینم تو آسمان منی

دوست دارم به راه تو بروند
پیش مرگ سپاه تو بروند

لحظه لحظه اگر سترگ شدند
این دو با عشق تو بزرگ شدند

من نبینم غریب خواهی شد
لحظه ای بی حبیب خواهی شد

فکر این دو نشسته بر آهم
فکر غیر از تو را نمی خواهم

بعد از این خستگی نباید داشت
جز تو وابستگی نباید داشت

ای که آهنگ التماس منی
بعد از این تو فقط حواس منی

می شوم بی سپر فدای سرت
مادری خون جگر فدای سرت

سر تو نازنین سلامت باد
سر این دو پسر فدای سرت

اشک هایم فقط به خاطر توست
این همه چشم تر فدای سرت

سر طفلم اگر شود فردا
روی نی جلوه گر فدای سرت

تن اینها اگر ز هم پاشید
آه من را کسی نخواهد دید

نوه ی مرتضی همان بهتر
که نبیند اسیری مادر

شاعر: حسن کردی
___________________________

شعر شب چهارم محرم – طفلان حضرت زینب (س)

چه می شود که بگیری به دامنت سر ما را
سر شکسته همچون علی اکبر (ع) ما را

یقین که موی سپیدش سپید تر شود از این
اگر زمین بگذاری تو روی مادر ما را

هم او که شیر به ما داده از محبت زهرا (س)
و با ولایت حیدر (ع) سرشته جوهر ما را

رقیه منتظر ماست پس به ما بده قولی
به خیمه ها برسانی سلام آخر ما را

شبیه قاسم دایی شدیم بال شکسته
بیا و جمع کن از روی خاکها پر ما را

تمام آرزوی ماست: تیغشان بشود تیز
که پیشمرگ گلویت کنند حنجر ما را

به عشق اینکه نمانَد برای رأس تو نیزه
خوشا به نیزه بدوزند پس سراسر ما را

میان خنده آن نیزه دارهای حرامی
شما اجازه نده روسری مادر ما را…

شاعر : عباس احمدی
__________________________________

شعر شب چهارم محرم – طفلان حضرت زینب (س)

قامت كمان كند كه دو تا تیر آخرش
یك دم سپر شوند برای برادرش

خون عقاب در جگر شیرشان پر است
از نسل جعفرند و علی این دو لشكرش

این دو ز كودكی فقط آیینه دیده‌اند
آیینه‌ای كه آه نسازد مكدرش

واحیرتا كه این دو جوانان زینب‌اند
یا ایستاده تیر دو سر در برابرش؟

با جان و دل دو پاره جگر وقف می كند
یك پاره جای خویش و یكی جای همسرش

یك دست، گرم اشك گرفتن ز چشم‌هاش
مشغول عطر و شانه‌ زدن دست دیگرش

چون تكیه گاه اهل حرم بود و كوه صبر
چشمش گدازه ریخت ولی زیر معجرش

زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت
تا كه خدا نكرده مبادا برادرش…

شاعر: سید حمیدرضا برقعی
___________________________________

شعر شب چهارم محرم – طفلان حضرت زینب (س)

گفتن از زینب و عشقش به تو کار زهراست
زینبی که همه‌ی دار و ندار زهراست
پرورش یافته‌ی باغ و بهار زهراست
باعث فخر همه ایل و تبار زهراست

عمه نه؛ مادر سادات پس از زهرا اوست
هیچ کس ثانی زهرا نشود، تنها اوست

خواهرت هست و بر این فیض مباهات کند
همه را مست خودش وقت مناجات کند
قبل تکبیر اذان با تو ملاقات کند
بهتر از حضرت عباس مواسات کند

شیرزن نه به خدا خالق غیرت زینب
حافظ خانه‌ی توحید و امامت زینب

نشر این عشق فقط از کرم زینب توست
عاشقی مشق شده با قلم زینب توست
هرچه غم در دل ما هست غم زینب توست
سرّ تربت که شفا از قدم زینب توست

کربلا جلوه‌گهِ محترم زینب شد
پیش‌تر از حرم تو حرم زینب شد

آمده تا که دوباره همه را مات کند
اینکه پیش از همه عاشق شده اثبات کند
نذر اولاد تو یک قافله سادات کند
تو دهی اذن و بر این ذهن مباهات کند

نه نگو ورنه قسم بر لب زینب آید
نام زهرا ببرد تا که گره بگشاید

این دو یوسف دو غلام علی اکبر هستند
این دو تا آبروی عترت جعفر هستند
آشنا با همه آیات مطهر هستند
تربیت یافته‌ی ساقی لشگر هستند

این جگرگوشه و آن پاره‌تن زینب توست
این حسین و دگری هم حسن زینب توست

حرمله کو که سه‌شعبه به کمان بگذارد
کو سنان نیزه به جسم دو جوان بگذارد
شمر کو پا به روی سینه‌شان بگذارد
سرشان را ببرد روی سنان بگذارد

تن‌ِشان را به سُم مرکبشان بسپارد
تا که دست از سر تو قوم لعین بردارد

شاعر: جواد حیدری
__________________________

شعر شب چهارم محرم – حر بن ریاحی

فرمانده بودی آمدی سرباز دین باشی
دُر باشی و حُر باشی و مرد آفرین باشی

از حضرت زهرا شفاعت را طلب داری
باید بگویم هر چه داری از ادب داری

چون در حقیقت حضرت زهرا نگاهت کرد
با یک نظر فرمانده ی کل سپاهت کرد

معنی حُرکربلا اینطور شد ساده
هرکس که زهرا شد خریدارش،شدآزاده

نعلین را در کربلا انداختی بر دوش
یعنی به فرمانت شدم آقا سراپا گوش

سرباز اربابی و حکم آمد از آن بالا
فرماندهی لشکر صدیقه ی کبرا

تو در حقیقت چون که بر ارباب پیوستی
روز نخستین راه را روی خودت بستی

روز نخستین صحبت ارباب پاکت کرد
روز دهم تاثیر کرد و سینه چاکت کرد

پیوستنت تاریخ را یکدفعه برگرداند
بیش ازهمه این بازگشتن شمر را سوزاند

یک بار با برگشتنت یک بار با جنگت
یعنی دودفعه شمر افتاده ست در چنگت

فرمانده ی محض سپاه توبه کارانی
ازاین جهت درد مرا هم خوب میدانی

یک آیت از مجموع اعجاز حسینی تو
چون اولین سردارِ سرباز حسینی تو

درکربلا ازاین جهت مثل علی هستی
که بر سر خود دستمال زرد را بستی

آن دستمالی که حسین از مادرش دارد
حُر مثل سربندی همان را بر سرش دارد

پیداست بر انگشتر کرب و بلا دُرّی
زهرا خریدار تو شد ازاین جهت حُرّی

یعنی گریز روضه ی حُر میشود کوچه
یعنی ازآن نامردها پُر میشود کوچه

شاعر: مهدی رحیمی
____________________________

شعر شب چهارم محرم – طفلان حضرت زینب (س)

با تو خورشید شدم، بی تو شبِ تار شدم
غمِ تنهایی تو دیدم و بیمار شدم

سایه رویِ سرم! زینبِ تو آشفته ست
یار کم داری و از دلهره سرشار شدم

پیش من بغض خودت را به گلویت نسپار
جانِ من حرف بزن! از غم تو زار

نگرانم شده ای! دل‌نگرانت شده ام
عاشقت هستم و عمریست وفادار شدم

گریه میکردم از اوّل که فدایت بشوم
دل به من دادی و یک عمر بدهکار شدم

مادر از غربتِ امروزِ تو آنقدر گریست
که به والله به عشقِ تو پسردار شدم

نذر تو خون گلویِ پسرانم! بپذیر …
سجده کردم که به این رتبه سزاوار شدم

شاعر: مرضیه عاطفی
_________________________________

شعر شب چهارم محرم – طفلان حضرت زینب (س)

دو خورشید جهان¬آرا، دو قرص ماه، دو اختر
دو آزاده، دو دلداده، دو رزمنده، دو هم¬سنگر

دو شایسته، دو وارسته، دو دردانه، دو ریحانه
دو نور دیده در دیده، دو روح روح در پیکر

دو یاس ارغوانی نه، بگو دو آیة قرآن
دو یوسف نه، دو اسماعیل از یک قهرمان هاجر

کشیده شانه بر مو، شسته صورت از گلاب اشک
گرفته چون دو قرآن دخت زهرا هر دو را در بر

به سر شور و به رخ اشک و به کف تیغ و به دل آتش
به سیرت، سیرتِ قاسم، به صورت، صورتِ اکبر

منای کربلا گردیده محو این دو قربانی
نوای نینوا از نایشان بر گنبد اخضر

گرفته دستشان را برده با خود زینب کبری
که قربانی کند در مقدم ثار الله اکبر

بگفت ای جان جان، جان دو فرزندم به قربانت
تو ابراهیمی و اینان دو اسماعیل ای سرور!

دو اسماعیل نه، دو ذبح کوچک، نه دو قربانی
قبول درگهت کن منتی بگذار بر خواهر

اگر اذنم دهی اینک به دست خود بگردانم
دو فرزند عزیز خویش را دور علی¬اصغر

امید زینب¬ است ای آفتاب دامن زهرا¬
که افتد این دو قرص ماه را بر خاک راهت سر

سفارش کرده عبدالله جعفر بر من ای مولا
که این دو شاخة گل را کنم در مقدمت پرپر

به اذن یوسف زهرا دو ماه زینب کبری
درخشیدند در میدان چو خورشید فلک گستر

فلک در آتش غیرت، ملک در وادی حیرت
که رو آورده در میدان دو حیدر یا دو پیغمبر!

یکی می¬گفت دو خورشید از گردون شده نازل
یکی گفتا دو مه تابیده یا دو آسمان اختر

ندا دادند ما دو شیرزاده¬ایم زینب را
که باشد جدة ما فاطمه صدیقة اطهر

پیمبر جد و زهرا¬ جده و مادر بود زینب
حسین بن علی خال و پدر عبدالله جعفر

خروشیدند همچون شیر با شمشیر یک لحظه
دو حیدر حمله¬ور گشتند بر دریایی از لشکر

تو گفتی در احد تابیده دو بدر جهان¬آرا
و یا دو حیدر کرار رو آورده در خیبر

ز آب تیغ هر یک آتشی می¬ریخت در میدان
که گفتی شعلة خشم خدا پیچیده در محشر

چو آتش بر فلک فریاد می¬رفت از دل دشمن
چو باران بر زمین می¬ریخت دست و پا و چشم و سر

ز هم پاشیده چون پیراهن از هم هر دو اعضاشان
ز بس بر جسم¬شان بنشست زخم نیزه و خنجر

به خاک افتاد جسم پاکشان چون آیة قرآن
دریغا ماند زیر دست و پا دو سورة کوثر

چو بشنید از حرم فریادشان را یوسف زهرا
به سرعت آمد و بگرفت همچون جانشان در بر

دریغا دو همای عشق در آغوش ثارالله
همای روحشان از موج خون در آسمان زد پر

چو دید از قتلگه آرند آن دو سرو خونین را
درون خیمه زینب گشت پنهان با دو چشم تر

نهان شد در حرم کو را نبیند یوسف زهرا
مبادا چشم حق گردد خجل ز آن مهربان مادر

بیا لیلا تماشا کن مقام و صبر زینب را
که در یک لحظه داده در ره دین دو علی¬اکبر

به ثارالله و صبر زینب و خون دو فرزندش
سلام “میثم” و خلق خدا و خالق داور

شاعر: استاد غلامرضا سازگار
_______________________________

شعر شب چهارم محرم – مناجات امام حسین (ع)

ای راه مستقیم الی الله یا حسین
ای زینت همیشه ی عرش خدا حسین

باید طبیب ها به شما رو بیاورند
نامت دواست ذکر شما هم شفا حسین

دست مرا بگیر که این دست عمری است
بر سینه ام فقط زده سنگ تو را حسین

تنها به اشک روضه تو پاک می شود
بعضی گناه های گنه کار ها حسین

سوءالقضاست مهر تو در دل نداشتن
حُسن القضاست عشق به کرببلا حسین

آشوب درد بودم و حالا به مهر تو
آرامشی عجیب گرفته مرا حسین

محتاج مثل من که چنین سربلند دید؟
محتاج توست زندگی این گدا حسین

می خواستم که دل نسپارم به هیچ خاک
عشق به کربلای تو نگذاشت یا حسین

در خلسه ی حقیقت شبهای روضه هست
حالی که نیست بهتر از آن هیچ جا حسین

تعریف عشق با تو عوض میشود مدام
هر اربعین شروع دوباره ست با حسین

شاعر: حسن کردی
______________________________

شعر شب چهارم محرم – طفلان حضرت زینب (س)

می روی دنبالِ فرزندانِ من سلطان عشق
بیش از این زحمت نکش ای جانِ من سلطان عشق

کودکانم جای خود..هستیِ زینب هم فدات
خویش را خسته نکن جانانِ من سلطان عشق

می روم در خیمه ها پنهان شوم غصّه نخور
چهره را پنهان نکن قرآنِ من سلطان عشق

خیمه می مانم که ننشیند به پیشانی عَرَق
بی خیالِ بچّه ها عطشانِ من سلطان عشق

مرکبِ تو می کشد سنگینی بارِ دو گل..
باز هم می آوری طفلانِ من سلطان عشق

این دو تا را هدیه کردم تا بمانی پایدار
منّتت را می کشم منّانِ من سلطان عشق

چهره ات درهم نکن قربانِ لبخندِ لبت
خنده ات باشد فقط درمانِ من سلطان عشق

سرفرازی کن عزیز فاطمه در کربلا…
سربلندیّ ات بُود سامانِ من سلطان عشق

شاعر: محسن راحت حق
_____________________________

شعر شب چهارم محرم – طفلان حضرت زینب (س)

آورده ما را با خودش مادر؛ که قربانت شویم
تا که برایت جان دهیم و حافظِ جانت شویم

إذن از تو میخواهیم تا با غیرتی حیدرنشان
در وادیِ میدان بتازیم و رجز خوانت شویم

از کودکی سیرابمان کردی و وقتِ آن شده
تا تشنه لب؛ جان-دادۂ لب های عطشانت شویم

باید سپر برداشته، باید که از «سر» بگذریم
نگذار تنها شاهدِ حال پریشانت شویم

ما آرزو داریم که مثلِ علیِ اکبرت(ع)
در خیمه نه! در معرکه ملحق به یارانت شویم

دل دل نکن دایی! به خواهرزاده هایت نه نگو
قابل بدان پایِ رکابت، از شهیدانت شویم

«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هَاجَرُوا و َجَاهَدُوا»*
بگذار تا تفسیری از آیاتِ قرانت شویم!

*سورۂ مبارکۂ أنفال/ابتدای آیۂ(٧٢)
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هَاجَرُوا و َجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوا وَّنَصَرُوا أُولَٰئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ…
ﻣﺴﻠﻤﺎً ﻛﺴﺎنی ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ، ﻭ ﻫﺠﺮﺕ ﻛﺮﺩﻧﺪ، ﻭ ﺑﺎ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻭ ﺟﺎنﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﺟﻬﺎﺩ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﻛﺴﺎنی ﻛﻪ ﻣﻬﺎﺟﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﭘﻨﺎﻩ ﻭ ﺟﺎ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﻳﺎﺭی ﻛﺮﺩﻧﺪ، ﺍﻳﻨﺎﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﻳﺎﺭ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮﻧﺪ…

شاعر: مرضیه عاطفی
______________________________

شعر شب چهارم محرم – حر بن ریاحی

کِی شود حُر شَوَم و توبه ی مردانه کنم؟!
سینه ام را ز چه مَنزلگهِ بیگانه کنم؟!

سینه ویران شده ی توست به ولله حسین
گنج را من طلب از سینه ی ویرانه کنم

ای تو مستانگی من! چه لزومی دارد
عشقِ تو باشد و من باده به پیمانه کنم

میروَم‌ هیئت و در بَدو ورودَم زین پَس
مشکلی نیست اگر نیّت میخانه کنم

خنده ای کُن بوَزَد بویِ خوشِ سیبِ حرم
وَ اناری بده تا با دل و جان دانه کنم

آه اگر شمع تویی تا به اَبد شرمَم باد
خنده بَر حالِ پُراز گریه ی پروانه کنم

ای سَرِ نیزه نشین کاش نسیمی بودم
تا که گیسویِ پریشانِ تو را شانه کنم

بارها توبه شکستَم تو ولی بخشیدی
کِی شَوَد حُر شَوَم و توبه ی مردانه کنم؟!

شاعر: محسن کاویانی
_______________________________

شعر شب چهارم محرم – طفلان حضرت زینب (س)

زینبِ کبری شدی تا عشق را معنا کنی
کربلا را تا ابد با اشکِ خود احیا کنی

روح بخشیدی به آیینِ پدر بعد از نبی
پیروی از مادرِ خود حضرتِ زهرا کنی

سوختی چون شمع در پای ولایت تا فقط
بیرقِ سرخِ حسین را در زمین بر پا کنی

ای علَم بر دوش از کرببلا تا شامِ غم
ای که با لبخندِ اشکت درد را زیبا کنی

تو پیمبر دامنِ زهرا شده معراجتان
آمدی تا بابِ رحمت را به رویم وا کنی

تو رسولِ مرسلِ کرببلای غربتی
با سرِ بالای نیزه نیمه شب نجوا کنی

در لبت آوازِ سرخِ کربلا، آهِ عطش
دشتِ خونِ تشنه را با اشکِ خود دریا کنی

در زمینِ کربلا تحتِ ولیِ امرِ خود
اقتدا بر مادرت در ظهرِ عاشورا کنی

ای تماشایی ترین زیباییِ صبرِ خدا
ای که با گوشه نگاهت هر دلی شیدا کنی

در زلالِ معرفت بی انتهایی چون علی(ع)
این همه درد غریبی را کجا انشا کنی

زینب ای امّ المصائب اسوه ی صبر و رضا
هستی ات را داده ای تا عشق را معنا کنی

کربلا با نامِ تو در چشمِ ما زیبا شده
ای که با اعجازِ نطقت ظلم را خنثی کنی

ای که راضی بر رضای حق، ممنونیم اگر
نامِ ما را در ردیفِ عاشقان امضا کنی

ما مدافع بر حریمت گشته‌ایم از جان و دل
کن دعا شهدِ شهادت را نصیبِ ما کنی

شاعر: هستی محرابی
___________________________

شعر شب چهارم محرم – طفلان حضرت زینب (س)

همان سروی که تندیس وقار و استقامت شد
وجودش شاه تیغی با صلابت در علامت شد

علی مرتضی در باطن و زهراست در ظاهر
ظهور آیه ی نوراست و مروارید عصمت شد

صحیح ترجمان رب خدرالقدس یعنی که
غبار چادر او موجب ایجاد خلقت شد

مفاتیح لبش غرق زیارتهای مأثوره است
قنوتش جلوه کرد و قبه ای از استجابت شد

غزل ها حُرّ توّابند و منبرها به استغفار
تمامش دون شأن زینب است آنچه روایت شد

دو فرزندش دم “یا نور” و “یا قدوس” او هستند
دو تا قرص قمر تقدیم خورشید امامت شد

به سوی ماه روی نیزه قامت بست عاشورا
چه خوشحال است تقدیم امامش این دو رکعت شد

دو تا فرزند اسماء و دو تا اسماء حسنایند
دو حرف از اسم اعظم که در این مقتل تلاوت شد

یکی پهلوش شد زخمی، یکی بازوش شد زخمی
مصیبت های پشت در، میان این دو قسمت شد

دو لاله یا دو ریحانه، دو کوه شانه در شانه
به روی خاک افتادند، یعنی که قیامت شد

محمد پاسبان پیکر زخمی عونش شد
محمد تا زمین افتاد جسم عون غارت شد

ملائک تا دم خیمه، خبر بردند با گریه
به روی بالها تشییع دو خورشید طلعت شد

ولی از خیمه ی چشمش نیامد اشک یک لحظه
میان خیمه ی خود باز مشغول عبادت شد

از اینکه در میان معرکه زهرا نشد او را
از اینکه جان نداده پای او، غرق خجالت شد

دو تا دلبند روی نیزه ها دارد ولی هر شب
هلال خویشتن را دید و مشغول زیارت شد

کسی که پرده دار محملش بودند مریم ها
حریمش هتک حرمت شد، گرفتار اسارت شد

شاعر: محسن حنیفی

 

لینک کوتاه

اشتراک گذاری

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دیدگاه ها

1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.

2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.

3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.