آهنگهای ویژه

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1403

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس محرم و صفر سال 1403

  • حاج عبدالرضا هلالی

    حاج عبدالرضا هلالی

    آلبوم مراسم عزاداری شب پنجم محرم 1403/04/20 هیئت الرضا (ع)

  • کربلایی جواد مقدم

    کربلایی جواد مقدم

    نماهنگ رفیق

  • حاج محمد طاهری

    حاج محمد طاهری

    نماهنگ ساعتی بندگی - رمضان 1402

  • کربلایی امیر برومند

    کربلایی امیر برومند

    نماهنگ تصور کن

  • حاج محمود کریمی

    حاج محمود کریمی

    آلبوم مراسم عزاداری شب اول محرم 1401 - هیئت رایة العباس

اشعار شب چهارم محرم ۱۴۴۵-۱۴۰۲

1
اشعار شب چهارم محرم 1445-1402

متن شعر طفلان حضرت زینب (س)

جبریل آمده است که شهپر بیاورد
عودی گرفته است که مجمر بیاورد
اینجا برای خواندن آیاتِ تازه‌ای
رفته است از بهشت که منبر بیاورد
زینب نوشت ، بعدِ همین نام تا ابد
باید سلام‌هایِ مکرر بیاورد
عالم ندیده است که در قامت زنی
مانندِ خویش حضرتِ حیدر بیاورد
باید تمامِ خلق فقط سجده‌اش کنند
او را اگر به عرصه‌ی محشر بیاورد
این فاطمه است آمده تا مادری کند
آری علیست رفته که خیبر بیاورد
دینِ بلیغ ، دین حسین است بعد از او
باید خدا دوباره پیمبر بیاورد
این کوه هم به اَمرِ امامش سکوت کرد
صبری که از جگر دو جگر دربیاورد
از خیمه‌گاهِ فاطمه تا خیمه‌ی علی
زینب رسیده است  دو لشگر بیاورد

کرببلا شگفتیِ طوفانِ زینب است
گریه کنید  گریه پریشانِ زینب است

اینجاست خواهرت دو برادر بیاورد
باید که زینیت دو برابر بیاورد
ای بی کسِ حرم ، حرمت را نگاه کن
حتی رُباب رفته که اصغر بیاورد
بر گردنِ  من است غریبی‌ات ، یاوری
من مرده‌ام مگر کسِ دیگر بیاورد
شرمنده است خواهر و  در خیمه‌گاهِ خود
بهتر از این نداشت که بهتر بیاورد
نگذار تا به موی سپیدت قسم دَهَم
حرفی مزن که اشکِ مرا در بیاورد
میدان دگر مَرو کمرت درد می‌کند
بگذار زینبت دو دلاور بیاورد
از خواهرت مخواه که پیراهنم بیار
باید بجاش  خاک به معجر بیاورد
گفتم : محمدم که بزن روی سینه‌ات
گفتم : که عون  پیشِ تو حنجر بیاورد
گفتم : محمدم  که عبای علی ببَر
گفتم : که عون چادرِ  مادر بیاورد

اشکِ حسین لاله‌ی دامانِ زینب است
گریه کنید  گریه پریشانِ زینب است

رفته حسین تا دو برادر بیاورد
از داغها هزار برابر بیاورد
از قتلگاه تا به حرم خون تازه است
رفته است تا به شانه دو پیکر بیاورد
با تیغ‌های مانده بر آن سینه‌ها رسد
جانی نداشت از تنشان در بیاورد
شرمنده بود ، جای کبودِ کبوتران
مجبور شد دو مُشت فقط پَر بیاورد
از پای‌کوبیِ سُمِ اسبان عجیب نیست
مجبور شد بجای بدن سر بیاورد
زینب به خیمه است مبادا اگر رود
شاید عرق به روی برادر بیاورد
ای کاش عصرِ روز دهم هم به خیمه بود
تا دیگری خبر سوی خواهر بیاورد
در بینِ خیمه بود و نمی‌دید قاتلی
گودال بود حوصله را سر بیاورد
وَالشمرُ جالسٌ نفَسِ مادرش گرفت
می‌خواست دادِ فاطمه را در بیاورد

یک سر به نیزه است که  گریانِ زینب است
گریه کنید  گریه پریشانِ زینب است

شاعر:حسن لطفی

_______________________________________________________

متن شعر طفلان حضرت زینب (س)

آه از این غصه‌ی جانکاه فقط آه حسین
می‌کشد فاطمه هرگاه فقط آه حسین

گفتنه‌اند آه هم اسمی است از اسماء خدا*
پس بگو آه فقط آه فقط آه حسین

دو سه باری که بگویی جگرت می‌سوزد
با همین روضه‌ی کوتاه فقط آه حسین

پدرم گفت حسین و پسرم هم با من
اولِ روضه‌ی هرماه فقط آه حسین

گریه و آه برا و حکمِ زیارت دارد
یاد کن وقتِ بزنگاه فقط آه حسین

وای از خیمه و خرگاه فقط وای حرم
آه از تشنگی شاه فقط آه حسین

از شروعِ سفر از شهر مدینه ، زینب
گفت تا آخرِ این راه فقط آه حسین

خواهرش وقت تماشای حسینش هربار
می‌کشید از جگرش آه فقط آه حسین

شاعر:حسن لطفی

_______________________________________________________

متن شعر طفلان حضرت زینب (س)

هر چه از روز واقعه می‌رفت
دل عاشق به شور می‌افتاد
داشت کم‌کم غروب می‌آمد
داشت از عشق دور می‌افتاد

یک به یک جمع عاشقان را دید
که چگونه پی لقا رفتند
مثل پروانه‌ها، پرستوها
بهر دیدار با خدا رفتند

با خودش زیر لب سخن می‌گفت:
خیمه‌ها خالی از دلاورهاست
نوبتی هم اگر حساب کند
نوبت انقلاب خواهرهاست

در یم عاشقی شناور شد
دل خود را به موج دریا زد
هر چه از عشق می‌رسد نیکوست
رفت مجنون و رو به لیلا زد

به کمر بست جوشن خود را
مثل مـادر حماسه بر پا کرد
رفت و استاد در برابر شاه
با فغان استغاثه بر پا کرد؛

ای سلیمان به درگه کرمت
سینه‌ای پر ز آه آوردم
گرچه مورم، به پیشگاه شما
بر سر دوش، کاه آوردم

ای که بر دیگران نظــر داری
خاطرت هست خواهری داری؟
خاطرت هست کنج این خیمه
وارث آه مادری داری؟

پیش این چشم‌های خیره به ما
دوست دارم که رو سفید شوم
بنت و اُخت شهیدم و حالا
پیش تو مادر شهید شوم

زِینِ أب هستم و جگر دارم
تا سر جان تو را هوادارم
عاشقی را تمام خواهم کرد
جای یک تیغ، من دو تا دارم

این دو تا پیش‌کش که می‌بینی
هدیه‌ی من به انقلاب توأند
جای جامه به تن کفن کردند
تا بدانی در التهاب توأند

بهر زینب اگر پسر هستند
هر دو تا بهر تو سپر هستند
هر دو شاگرد درس عباسند
اهل رزمیدن و خطر هستند

لب خود تر کن و تماشا کن
رزم این بچه‌شیرهایم را
پیششان یا علی بگو و ببین
غیرت این دلیرهایم را

دست رد کم بزن به سینه‌ی من
کاسه‌ی صبر من سرآمده است
رمز فتح دل تو دست من است
نوبت ذکر مادر آمده است…

دست رد می‌زنی به سینه‌ی من؟
سینه و میخ در که یادت هست!
قصد داری که بگذری از من؟
سیلی در گذر که یادت هست!

روضه خواند و گرفت حاجت خویش
وه که این زن چه باوری دارد
همه گفتند خوش به حال حسین!
چه وفادارخواهـری دارد

…با همان اسم رمز یا زهرا
سوی جبهه شتاب می‌کردند
در دل بی‌قرار مادرشان
گوئیا قند آب می‌کردند

شاعر:مصطفی هاشمی نسب

_______________________________________________________

متن شعر طفلان حضرت زینب (س)

بعد از علی‌اکبر عوض شد کربلایت
حتی عوض شد ناله‌هایت گریه‌هایت

غیر از زمانی که رقیه پیشت آمد
کمتر شنید اهل حرم حتی صدایت

دیدی سکوت تو حرم را زیر و رو کرد
دایی مگر مُردند خواهرزاده‌هایت

اصلا خدا ما را برایت آفریده
تا که کند ما را فدایت خاک پایت

مادر درون خیمه‌ی خود بغض کرده
می‌ترسد اینکه رد کنی ما را، فدایت

زهرا به استقبال ما می‌آید امروز
به شرط اینکه پشت ما باشد دعایت

وقتی بنا باشد اسیر شمر باشیم
بهتر همان که جان دهیم اینجا برایت

حج تو با قربانی ما عاشقانه است
ما را پذیرا باش مولا در منایت

دایی حسین انگار دیگر مهلتی نیست
دیدار بعدی روی نیزه در هوایت

شاعر:مهدی مقیمی

_______________________________________________________

متن شعر طفلان حضرت زینب (س)

لشکر کوفه به میدان دو برادر می‌دید
کربلا بار دگر عرصه‌ی محشر می‌دید

وقت تکبیر شد و گفت که ماشاءالله
پسر فاطمه رزم دو دلاور می‌دید

بین میدان بلا رزم ِ نمایان کردند
رزمشان کاش که می‌شد خود مادر می‌دید

عاقبت هر دو نفر را به دم تیغ زدند
بدنی داشت به خود زخم مکرر می‌دید

بی‌هوا نیزه تنی را به زمین دوخت و رفت
حنجری داشت به خود تیغه‌ی خنجر می‌دید

کاکل هر دو به دستان حرامی‌ها بود
دو بدن داشت به خود زخم برابر می‌دید

چشم ارباب پس از اکبر و قاسم به زمین
بار دیگر دو بدن‌پاره و بی‌سر می‌دید

خون‌جگر بین حرم مادرشان بی‌تاب است
شد دلش قرص که هم‌پای غم ارباب است

شاعر:مسعود اصلانی

_______________________________________________________

متن شعر طفلان حضرت زینب (س)

وقتی که در دور و برت لشگر نباشد
وقتی برایت یک نفر یاور نباشد
وقتی که هَل مِن ناصر تو بی جواب است
وقتی که شرم از سبط پیغمبر نباشد
خواهر اگر جان را نریزد زیر پایت
دیگر به جان تو قسم خواهر نباشد
باید که قربانی شوند این دو جوانم
باور بکن راهی از این بهتر نباشد
وقتی که عبدالله هم داده رضایت
عذری نمانده صحبتی آخر نباشد
وقتی وهب را مادرش تقدیم کرده
از یک مسیحی خواهرت کمتر نباشد
بگذار تا کامل شود عشق من و تو
بگذار بین ما کسِ دیگر نباشد
کاری بکن ای عشق من در روز محشر
تا خواهرت شرمنده از مادر نباشد
من هر چه را دارم اگر ریزم به پایت
جبران یک موی علی اصغر نباشد
هستند اولاد من ، اما خون اینها
رنگین تر از خون علی اکبر نباشد
گفتی همیشه خواهرت را دوست داری
حالا نباید روی حرفش نه بیاری

از غربتت مولا خبر دارند هر دو
بر حال امروزت نظر دارند هر دو
تنهایی ات اینجا درآورد اشکشان را
از غصه ات چشمان تر دارند هر دو
پوشانده ام بر تن لباس رزمشان را
بنگر چه تیغی بر کمر دارند هر دو
من که حریف بی قراری شان نبودم
شور عجیبی بین سر دارند هر دو
از لحظه ای که گفته ای “نه” ای برادر
حال و هوای محتضر دارند هر دو
از بسکه شوق پَر زدن تا دوست دارند
بر تن به جای دست پَر دارند هر دو
از نسل ابراهیم و اسماعیل هستند
در دستشان تیر و تبر دارند هر دو
وقت رجز خواندن شبیه شیر هستند
وای از دمی که نیزه بر دارند هر دو
مانند خورشیدند و آتش می فشانند
شیران جنگند و شرر دارند هر دو
با خونشان آمیخته شور شجاعت
مانند عباست جگر دارند هر دو
بگذار اینها سوی میدان پر بگیرند
من راضی ام هر دو به پای تو بمیرند

شاعر:مجتبی شکریان

_______________________________________________________

متن شعر طفلان حضرت زینب (س)

بنا نبود بمانی غریب در صحرا
و خواهرت بشود بی نصیب در صحرا

بنا نبود که تکیه به نیزه ات بزنی
مرا برای جهاد عظیم خط بزنی

بنا نبود مهیای سوختن باشی
میان خیمه پی کهنه پیرهن باشی

زمین نیوفت کتاب مقدس زینب
فدای بی کسی ات! ای همه کس زینب

عصای دست شدن رسم خواهری باشد
علی الخصوص که خواهر برادری باشد

براه عشق تو این چشم تر که چیزی نیست
جگر برای تو دادم پسر که چیزی نیست

بیا خودت پسران مرا ببر میدان
که پیشمرگ تو باشند این دو در میدان

بیا که شاهد حاجت روایی ات باشند
بزرگ کردمشان تا فدایی ات باشند

تورا بجان من آقا قبول کن بروند
بحق چادر زهرا قبول کن بروند

چه بهتر است نبینند راه بسته شده
در ازدحام ره قتلگاه بسته شده

چه بهتر است نبییند زخم خنجر را
به سمت خیمه ی زنها هجوم لشگر را

چه بهتر است نباشند و خون جگر نشوند
شبیه من وسط خیمه شعله ور نشوند

چه بهتر است نبینند اوج این غم را
بروی مادرشان ضربه های محکم را

چه بهتر است نبینند آب خواهم شد
اسیر وارد بزم شراب خواهم شد

شاعر:سید پوریا هاشمی

_______________________________________________________

متن شعر طفلان حضرت زینب (س)

*جامعُ‌الاَسرارِ خدا زینب است
منبع‌ُالانوارِ خدا زینب است
کاشف‌ُالآیاتِ کتابُ‌لَّه‌و..
اعظمِ اذکارِ خدا زینب است
مُنتهَ‌لآمالِ همه انبیا
کعبه‌ی اَبرارِ خدا زینب است

معنیِ نورُالثَقَلین است او
عینِ حسن عینِ حسین است او

هست اگر بارِ دگر فاطمه
بارِ دگر هست اگر فاطمه
نیست بجز نیست بجز زینبش
نیست مگر نیست مگر فاطمه
جمعِ حسین و حسن و زینبین
هست علی ضرب در فاطمه

اوست که خاتونِ دو عالم شود
فاطمه وقتی که مجسم شود

چادرِ او از جبروت آمده‌است
مقنعه‌اش از ملکوت آمده‌است
رفته به معراج زمانِ نماز
یاکه پیمبر به هُبوط آمده‌است
چشمِ حسین است به دستانِ او
تاکه دو دستش به قنوت آمده‌است

شیرترین حیدرِ بعد از حسین
حضرتِ پیغمبرِ بعد از حسین

ای همه وصفِ تو صفاتِ علی
ای کلماتت کلماتِ علی
عالِمه‌یِ عامِله‌یِ کامِله
جامعِ نورِ جلواتِ علی
ریخته از چادرِ تو بر زمین
جلوه به جلوه برکاتِ علی

در همه اوقات سلامُ علیک
عمه‌ی سادات سلامُ علیک

قامتِ تو قامتِ غم را شکست
دختِ علی را نتوان دست بست
دست به دامانِ تو هر آنچه بود
گوش به فرمانِ تو هر آنچه هست
ای شَرَفُ‌العِشق بتاب و بِبار
تاکه مسلمان بشود بُت پرست

خواست که غم دستِ تو بندَد ولی
غم که بُوَد در بَرِ دُختِ علی

با دو پسر آمده یا ذوالفقار
یا‌که علی آمده با ذوالفقار
چادرِ زهرا به کمر بسته و..
با خودش آورده دوتا ذوالفقار
گفت برادر سه سپر را ببین
گفت که ای شاه بیا ذوالفقار

بیرقِ تو بیرقِ زهرایی است
با دو عَلَم رزم تماشایی است

با کَمری خُرد غمم را ببین
دار و ندارِ حرمم را ببین
موقعِ پیریِ من و هیچ نیست
با نظرِ لطف ، کمم را ببین
ای نفَسَم با دو نَفَس آمدم
آه دم و بازدمم را ببین

هیچ نگفتی و به سر آمدم
جایِ همه با دو جگر آمدم

آه جوانمُرده سه جان با من است
شکرِ خدا این دو جوان با من است
بعدِ علی‌اکبرت آقا چه غم
گفت محمد که اذان با من است
نعره‌ی عبدُالَهِ من را ببین :
بعدِ ابالفضل کمان با من است

آمده هنگامِ جدایی‌شان
هردویشان رفته به داییشان

داغِ جوان دیده‌ای ای مو سپید
آمده‌ام تا که شوم رو سپید
پیر شدی بعدِ علی‌ات چه زود
وای حسینم شده اَبرو سپید
اِذن بده ورنه در این لحظه من
می‌شوم از دردِ تو گیسو سپید

چاک گریبان کُنَمَت رَد مَکُن
موی پریشان کُنَمَت رَد مَکُن

آب اگر نیست دو دریا که هست
نیست کسی زینبِ کبری که هست
باز پس از این دو غمی نیست نیست
مادرشان روزِ مبادا که هست
غصه ندارم اگرم رد کنی
تا قسمِ حضرت زهرا که هست

اِذن گرفتند و به میدان زدند
بوسه بر آن مادرِ گریان زدند

موقعِ رزمِ دو برادر رسید
نیزه ولیکن دوبرابر رسید
پشت به پشتِ هم و رو بر همه
تیزترین تیغِ دو پیکر رسید
تشنگی انداختشان از رَمَق
رزم ولی زود به آخر رسید

لشکر دشمن چقدر نیزه داشت
هرکه رسیده‌است دو سرنیزه داشت

تاکه خجالت نکشد آه ، شاه
مادرشان مانده در این خیمه‌گاه
این یکی از تیغ فقط گفت آی
آن یکی از دِشنه لبش گفت آه
آی حسین است و دوتا نیمه جان
آی حسین است و دوتا قتله‌گاه

مادری از بی پسری سوخت سوخت
در دلِ خیمه جگری سوخت سوخت

شاعر:استاد سید علی_ وسوی گرمارودی

_______________________________________________________

متن شعر طفلان حضرت زینب (س)

یک زن آمد که از او عشق مصور شده است
دو پسر داشت ولی صاحب لشکر شده است

دو کفن پوش دو پروانه دو شمشیر به دست
دو ذبیح اند که او حضرت هاجر شده است

داغ فرزند ، که زانوی پدر را لرزاند
سهم این مادر دلخون دو برابر شده است

مادر صبر ، عجب خیمه نشین شد وقتی
غرق در خون بدن آن دو کبوتر شده است

چه خجالت زده گردید برادر از او
چه خجالت زده خواهر ز برادر شده است

صوت مظلوم که برخواست به او خندیدند
همه ی درد همین بود که خواهر شده است

شاعر:میثم مومنی نزاد

_______________________________________________________

متن شعر طفلان حضرت زینب (س)

سلام حضرت دارالسلام‌ها زینب
سلام جامع جمع امام‌ها زینب
شکوه صبر و سکوت و صلابت و فریاد
حماسه‌ی ابدی  و سلام‌ها زینب
سلام ای جگرِ فاطمه  جهادِ علی
سلام خواهر صلح و قیام‌ها زینب
تمامِ پاسخِ پرسش  برای خلقتِ زن
جواب کاملِ این  احترام‌ها زینب
چه کس رسیده به نور نَوافِلت بانو
چه کس رسیده به شانت کدام‌ها زینب
حسین ملتمس یک قنوتِ تو تا که…‌
تمام با تو شود  ناتمام‌ها زینب
سلام زمزمه  هفت مرتبه سوگند
برای دیدن ختم کلام‌ها زینب

فقط نه روضه که باید کلام تو برسد
پیام داری و باید پیام تو برسد

برای خاکِ ترک خورده آب آوردی
هزار چشمه به جای سراب آوردی
تو از بهشت تو از نور از کنار خدا
تو با نهایت عزت حجاب آوردی
فقط تویی که در این روزگارِ پُر تشویش
برای عاطفه‌ی زن جواب آوردی
که جمع عاطفه و عقل و عشق و احساس است
و در کمال شرف انتخاب آوردی
تو نقطه چینی و باید ادامه‌ی تو شوند
تو خواهرانِ مرا در حساب آوردی
فقط خداست که آرامش تو را فهمید
که ایستادی و فصل‌الخطاب آوردی
تو روی دست هرآنچه که داشتی دادی
برای عشق دو عالیجناب آوردی

وداع نکردی و دیدی به شوقِ غم رفتند
خدای من  دو جگرگوشه‌ی حرم رفتند

خدا کند نرسد ناله‌های آخرشان
خدا کند نرسد دادشان به مادرشان
میان خیمه نشسته چسان؟ نمی‌دانم
دعا کنید  نبیند وداعِ آخرشان
نشسته فاطمه اینسو علی هم آنطرفش
نشسته‌اند  بگِریند پیش دخترشان
سوارِ نیزه به دستی بقیه را می‌خواند:
زمانش آمده بازی کنیم با سرشان
سوارهای حرامی چقدر می‌چرخند
که حلقه تنگ شود دورِ حلقِ حنجرشان
که تا نیامده عباس کار خود بکنند
که تا گلاب کشند از تمام پیکرشان
جگرخراش بوَد ناله‌های وا اُمّا
سپاه ساخت خدایا علیِ اکبرشان

حسین آمد و در بِینشان زمین اُفتاد
بلندمرتبه شاهی زِ صدرِ زین اُفتاد

شاعر:حسن لطفی

_______________________________________________________

متن شعر طفلان حضرت زینب (س)

سلام احترام مدام خودم
عزیز دلم، هم کلام خودم

نماز من و قبله گاه منی
رخ توست بیت الحرام خودم

علی نفسِ احمد، تو نفس منی
تمام وجودم، تمام خودم

دوتا دسته گل تربیت کرده ام
که هدیه دهم بر امام خودم

نمردم که تنها و بی کس شوی
مرا رد نکن التیام خودم

قسم می خورم بر نخ معجرم
قسم می خورم من به نام خودم

به زینب قسم با دلم بد نکن
کمِ خواهرت را بیا رد نکن

از آن کودکی بی قرارت شدم
شب و روز هر لحظه یارت شدم

مرا هیچ گاه از سرت وا مکن
گره خورده با روزگارت شدم

خودت شاهدی سالیانی حسین
به هر ماتمی غصه دارت شدم

پس از رفتن اکبرت، بی قرار
از این دیده ی اشکبارت شدم

جلوتر بیا بچه ها نشنوند
من آماده بهر اسارت شدم

الهی شهیدان راهت شوند
الهی نبینند غارت شدم

اجازه بده از برت می روم
دگر می نشینم میان حرم

شنیدم که راهی میدان شدند
دوتا شیرمردم رجز خوان شدند

شنیدم چنان حیدری کرده اند
که یل های دشمن گریزان شدند

به یاد رخ فاطمه بوده اند
اگر در دل جنگ گریان شدند

شنیدم که در اوج گرمای جنگ
دوتایی گرفتار و عطشان شدند

گرفتند از هر طرف دورشان
دو تا لاله ام سنگ باران شدند

شنیدم پر از زخم شد جسمشان
سپس طعمه ی نیزه داران شدند

به عون و محمد قسم یا حسین
ندارم غمی بر دل الا حسین

اگر داغ دیدم فدای سرت
شده قامتم خم فدای سرت

محمد سرش رفت بر نیزه ها
زمین خورد عونم فدای سرت

اگر زیر مرکب تن جفتشان
شده نامنظم فدای سرت

دوتا بچه ام نذر تو بوده اند
نکن فکر این غم فدای سرت

نبینم که از شرم گریان شوی
عزیزم دو عالم فدای سرت

اجازه بده تا زره تن کنم
وجود خودم هم فدای سرت

همه می روند و بمان در برم
بگو بار دیگر به من خواهرم

شاعر:محمد جواد شیرازی

_______________________________________________________

متن شعر طفلان حضرت زینب (س)

بزرگ آفرینش اوج اعجاز خدا زینب
به یک پیکر تمام خمسه‌ی آل عبا زینب
عبا، یعنی حجاب روی اصحاب کسا زینب
و شد تفسیر کاف و ها و عین و صاد و یا زینب
چی میفهمیم از زینب و ما ادراک ما زینب

چه میفهمیم از آن آیینه‌ی خیر النسا زهرا
از آن پا تا به سر حیدر از آن سر تا به پا زهرا
از آن در کوفه پیغمبر از آن در کربلا زهرا
از آن در خَلق و در منطق از آن خُلق  و صدا زهرا
بلی گفتیم یا زهرا اگر گفتیم یا زینب

کمی از ماتمش اوج مصیبت بود عالم را
به اشکش اشک میریزیم ایام محرم را
کتیبه چادرش، از معجرش داریم پرچم را
از او داریم عزای اشرف اولاد آدم را
بزرگ بانوان ام المصائب ربنا زینب

زنی از خیمه نازل شد زنی سر تا قدم قران
وجودش سوره‌ی توحید روحش سوره‌ی انسان
زنی چون کوه پابرجا زنی در کسوت مردان
که چون خورشید عمری در حجاب نور خود پنهان
قمر آورده با خود سوی میدان بلا زینب

دو ماه آورده همراه خودش چون قاسم و اکبر
دوتا مانند جدهاشان دوتا جعفر دوتا حیدر
که عمری سرفراز از نامشان باشد همین مادر
رجز خواندند شد با این رجز در کربلا محشر
میان خیمه اما دست دارد بر دعا زینب

برایش اشک میریزد فرات و دجله جیحون هم
به گرد عشق او هرگز نخواد بود مجنون هم
که خود آواره اولادش برای عشق در خون هم
برای پیکر طفلان نرفت از خیمه بیرون هم
به بالین علی رفته است اما تا کجا زینب

شاعر:سید محمد حسین حسینی

_______________________________________________________

متن شعر طفلان حضرت زینب (س)

اول راه جمع بسیاری
نامه دادند جانب جانان
بی وفاها یکی یکی رفتند
گرچه ماندند بهترین یاران

یک به یک امدند کرب و بلا
دور ارباب عشق جمع شدند
مثل هفتاد و دو گل عاشق
همه پروانه های شمع شدند

زینب آرام میشد ان وقتی
یار سوی غریب می امد
ان طرف سی هزار می رفتند
این طرف هم حبیب می امد

با حبیبان که راه می افتی
عشق را انتخاب باید کرد
مسلم عوسجه به ما اموخت
ریش با خون خضاب باید کرد

زن و فرزند را رها کرد و
رفت با عشق اشنا بشود
عشق یعنی زهیر عثمانی
خواست صد مرتبه فدا بشود

زندگی مرگ دارد و آدم
با شهادت پر از حیات شود
عامر از نسل نوح آمده است
ساکن کشتی نجات شود

بیست سال تمام هر شب و روز
از اجل خواست تا امان بدهد
ارزوی بریر این بوده است
در رکاب حسین جان بدهد

تیزی تیغک مغیلان را
کودک خردسال می داند
راز ان خار کندن شب را
نافع ابن هلال می داند

تیر باران شروع شد بعدش
شد فدایی حجیر با پدرش
دست در دست هم شهید شدند
ای به قربان جندب و پسرش

شاهد زخم های پیغمبر
از احد آمده است کرب و بلا
چه کسی جز کنانه جنگیده است
در رکاب دو سید الشهدا

در میان سواره های یزید
این دلاور پیاده می جنگید
بوی صفین داشت شمشیرش
مثل حیدر جناده می جنگید

رفت عابس برهنه در میدان
مست مست از می سبوی حسین
ما همه عاشقیم اما اوست
شاه دیوانگان کوی حسین

ان زمانی که عشق می اید
هیچ چیزی مقابلش سد نیست
رو سفیدی جون میگوید
رو سیاهی همیشه هم بد نیست

کم کمک ظهر شد اذان گفتند
شد فدای نماز خواندن او
تیر ها را به جان خرید سعید
تا نباشد گزند بر تن او

کربلا ظهر روز عاشورا
یک دم انگار روز محشر گشت
نام زهرا دوباره معجزه کرد
اخرین لحظه بود حر برگشت

کشتگانش اگرچه کم بودند
سهم دارد در ان میان ایران
خوش بحال غلام ترک حسین
پسر فاطمه سن قوربان

وای بر من که در تمام عمر
گریه کم کرده ام برای شما
ای شما ای فداییان حسین
پدر و مادرم فدای شما

شاعر:سید محمد حسین حسینی

_______________________________________________________

متن شعر طفلان حضرت زینب (س)

به دست خویش گرفته‌ست هر دو ماهش را
چنان امیر که می‌آورد سپاهش را

پر است هر قدمش از هزار بیم و امید
چو عاشقی که بگیرند از او نگاهش را

عصای پیری مادر جوانی پسر است
برای سوختن آورده تکیه‌گاهش را

به غیر این دو پسر هیچ در بساطش نیست
و در برابر خورشید برده آهش را

قسم به چادر زهرا قسم به اشک علی
برای جلب رضا می‌شناخت راهش را

برای دفع بلا بردشان به قربانگاه
مگر که حفظ کند این چنین پناهش را

به خیمه رفت و نیامد پس از شهادتشان
نخواست تا که ببیند شکسته شاهش را

دو ماه پاره به دست حسین بود و شنید
بگو به خواهر من تن کند سیاهش را

شاعر:سید محمد حسین حسینی

_______________________________________________________

متن شعر طفلان حضرت زینب (س)

رضایِ توست رضایِ خدایِ این دو نفر
خداست شاهدِ حالِ رضایِ این دو نفر

همین که قصدِ فداییِ تو شدن دارند
هزار مرتبه جانم فدایِ این دو نفر

به التماس کشیده است کارِ من پیشت
ببین که آبرویم ریخت پایِ این دو نفر

اگر قبول نداری فدایِ تو بشوند
کفن به تن کنم اینک، به جایِ این دو نفر

تو در عبایِ خودت دیده‌ای هزار اکبر
به من نمی‌رسد آیا بلایِ این دو نفر؟

سکوت کردی و حال رضایتت پیداست
دعات بدرقه شد در قفایِ این دو نفر

دو نسلِ حیدر و جعفر به معرکه زده‌اند
ملائک‌اند تمام قُوایِ این دو نفر

یکی زده به یَسار و یکی زده به یمین
غرور می‌چکد از ماجرایِ این دو نفر
**
به ناگه از همه سو سیلِ تیغ و تیر آمد
شکست در نظرِ من صدایِ این دو نفر

اگر چه در پِیِ آنان به معرکه زده‌ای
محال شد که ببینی شفایِ این دونفر

ز دور دیده‌ام آخر به دست آوردی
تو عاقبت بدنِ نخ نمایِ این دو نفر

برون ز خیمه نیایم برایِ دیدنشان
اگر چه پَر زده قلبم برایِ این دونفر

چه اقتدایِ شریفی به رأسِ تو دارند
به نیزه شد سرِ از تن جدایِ این دو نفر

شاعر:مهدی قربانی

_______________________________________________________

متن شعر طفلان حضرت زینب (س)

بیا بنگر که زینب با خودش دو اختر آورده
دو خورشید جهان آرا دو ماهِ انور آورده

به اینان نان عصمت شیر با مهر علی داده
دو سرباز از تبار آستان جعفر آورده

خداوندا پذیرا باش از من همچنان هاجر
که سویت زینب اسماعیل های دیگر آورده

اگر هاجر یکی گل هدیه کرده در ره داور
عزیز حیدر و زهرا دو از گل بهتر آورده

الا ای آسمان بنگر که وقت خیبر ثانی
یکی مادر ز اولاد علی ، دو حیدر آورده

بیا لیلا ببین اینجا دو جان بر کف در این صحرا
برای یاریِ خون خدا و اکبر آورده

عجب بازار سرخی پا گرفته بر سر این خاک
به پیش پای اصغر لاله های احمر آورده

خزان کربلا گر چه رسیده بر بنی هاشم
ز باغ جان زینب دو اقاقی سر در آورده

یکی از شوق جانبازی چو بازی پر در آورده
یکی با رعد شمشیرش شکوه محشر آورده

میان خنده میگریند و میگریند با خنده
تو گویی تیغ ، پیغام وصال دلبر آورده

ببین زینب برایت هدیه از بازار جانبازی
حسین فاطمه دو سرو ، اما بی سر آورده

عجب داغی به دل مانده از این تصویر جانفرسا
شهیدان را حسین با خجلت و چشم تر آورده

شاعر:داریوش جعفری

_______________________________________________________

متن شعر اصحاب الحسین (ع)

تیر می‌آمد ز هر سو، ایستاد امّا سعید
گفت درس عاشقی را این چنین با ما سعید

تیر می‌آمد ز هر سو بی‌محابا می‌گرفت
تیرها را با سر و با قلب و دست و پا سعید

سینه‌اش آماج تیغ و نیزه بود، اما نبود
در دلش دردی به جز تنهایی مولا، سعید

تا نماز عشق در میدانِ خون برپا شود
داد جانش را هزاران بار بی پروا سعید

بر زمین افتاد؟ نه، کوچید سمت آسمان
با پرستوهای سرخ ظهر عاشورا سعید

در جواب این وفاداری، امامش مژده داد:
پیش روی من تویی در جنت الاعلی سعید

شاعر:اعظم سعادتمند

_______________________________________________________

متن شعر اصحاب الحسین (ع)

از جنس حیدر است رجزها که از بر است
با یا علی همیشه دهانش معطر است

در وصف او کتاب فراوان نوشته‌اند
دیگر نوشته‌اند که این مرد، دیگر است

در آسیاب کوفه نکرده‌ست مو سفید
او پیرِ پای منبر اولاد حیدر است

بر دست اگر که نیزه بگیرند، سربلند
در دست اگر که تیغ بگیرند، او سر است

با سنگ و تیر و نیزه و شمشیر آمدند
حق داشتند، جبهه‌‌ی‌شان نابرابر است!

تیغ از غلاف خویش اگر در بیاورد
تنها خودش به منزله‌ی چند لشکر است

با تیغ در غلاف، به میدان قدم گذاشت
گفت آن‌که پای پس کشد از مرد کمتر است

حاشا نفس نفس بزند پیر کارزار!
این‌ها نفس نفس که نه، ذکر مکرر است

وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست
دیدند شیر معرکه دیگر کبوتر است…

وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست
معلوم بود فکر لب خشک اصغر است

وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست
پیچید بوی سیب… وَ این بیت آخر است

شاعر:محمد حسین ملکیان

لینک کوتاه

اشتراک گذاری

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دیدگاه ها

1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.

2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.

3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.