اشعار مرثیه حضرت مسلم بن عقیل (ع) و ایام مسلمیه – ۱۴۰۱

شعر مرثیه حضرت مسلم بن عقیل (ع) و ایام مسلمیه
در کوچه وقتی سنگها بر صورتم خورد
خیلی برای خواهر تو گریه کردم
درازدحام کوچه های کوفه ، یادِ
اهل وعیالِ مضطر تو گریه کردم
تا مادران را در بر اطفال دیدم
یاد رباب و اصغر تو گریه کردم
وقت اذان ظهر دلتنگ تو بودم
یاد اذان اکبر تو گریه کردم
گفتم به طوعه که نرو در پشت ان در
با روضه های مادر تو گریه کردم
تا کاخ ان ملعون مرا با زجر بردند
مردانه پای دختر تو گریه کردم
در زیر لب گفتم به قربان سر تو
از بام اینجا بر سرِ تو گریه کردم
اینجا میا که آب هم فکر لبت نیست
لب تشنه یاد حنجر تو گریه کردم
شاعر:محمد جواد مطیع ها
______________________________________________________________
شعر مرثیه حضرت مسلم بن عقیل (ع) و ایام مسلمیه
طلوع کرده شفق در نگاه شعلهورت
اسیر چشم تو باران، نسیم در به درت
تو از کدام لبِ تشنه قصه میخوانی؟
که رودهای جهان گشتهاند همسفرت
چه بر تو رفت در آن لحظهای که فهمیدی
از آب و رنگ خیانت پُر است دور و برت…
چه داغها که دلت را پر از شرر کردند
چه زخمهای عمیقی که مانده بر جگرت
نه آسمان که شبی بیستاره و تاریک
که تکه ابر سیاهیست در نگاه ترت
تو را چنان که تویی هیچکس نخواهد بود
اگر جدا شود از تن هزار بار سرت
شاعر:شیرین خسروی
______________________________________________________________
شعر مرثیه حضرت مسلم بن عقیل (ع) و ایام مسلمیه
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش
به آن غریبترین سربهدار وادی عشق
به «مسلم بن عقیل» و دو نور چشمانش
به عزم شب شکن و همّت علیوارش
به صبر و قوّت قلب و شکوهِ ایمانش…
میان معرکه، چون کوه محکم و نستوه
ستاده در بَرِ اهریمنان به کف جانش
تمام شهر پر از دشمن است و میبارد
نفاق و فتنه ز بارو و بام و ایوانش
در آستان مُحرّم، به خاک و خون غلتید
منای کوفه ببینید و عید قربانش
طلایهدار بزرگ قیام عاشورا
فدای نهضت سرخِ حسین شد، جانش
شاعر:حسین شمسایی
______________________________________________________________
شعر مرثیه حضرت مسلم بن عقیل (ع) و ایام مسلمیه
عشق تو کوچهگرد کرد مرا
این منِ از همیشه تنهاتر
در غمت ای غم تو عاشقسوز!
چشم من کاش هرچه دریاتر
شهر در انتظار رؤیت توست
همه از روی بام چشمبهراه
چون قرار است ماه من روزی
باشی از روی نیزه پیداتر
شهر در انتظار رؤیت توست
همه آمادۀ پذیرایی
همۀ شهر حاضرند ولی
بامها سنگها، مهیاتر
چه کند کاروان اگر کوفه…؟
چه کند کاروان اگر در شام…؟
این همه پرسشِ بدون جواب
و یکی از یکی معماتر
میشود دید هر کجا حتی
بین این کاسهآب، عکس تو را
با لب خشک میشود حالا
آخر قصهام چه زیباتر
شاعر:رضا یزدانی
______________________________________________________________
شعر مرثیه حضرت مسلم بن عقیل (ع) و ایام مسلمیه
آهش زمین کوفه را غم بار می کرد
از فرط غربت تکیه بر دیوار می کرد
_
شرمنده بود و خسته بود و دل شکسته
بهر کسی گوئی دعا بسیار میکرد
_
نامردی و نیرنگ شهر کوفیان را
در غربت پس کوچه ها اقرار میکرد
_
دلواپسی در دیده گانش موج میزد
با نا امیدی زیر لب تکرار میکرد
_
کوفه نیا ،کوفه نیا امروز در شهر
با هر که حرفت را زدم انکار میکرد
_
کوفه نیا من با دو چشم خویش دیدم
آهنگرش هم روز و هم شب کار میکرد
_
بازار تیر و تیغ و نیزه داغ داغ است
هرکس برای کشتنت انبار میکرد
_
آنکه برایت نامه ها میداد دیروز
امروز بر قتل شما اصرار میکرد
_
آقا نیا در کوفه تو یاری نداری
دشمن فقط داری هواداری نداری
_
پیر و جوان این جماعت بی وفایند
عبد زن و فرزند و یه کیسه طلایند
_
دیروز مشتاق وصال یار بودند
امروز هم پیمانه با اهل زنایند
_
کوفه نیا این قوم قصد جنگ دارند
در انتظار کشتن طفل شمایند
_
اهل حرم را باز گردان اهل این شهر
در فکر غارت کردن خلخال هایند
_
من از سر بازار ها فهمیدم اینها
پایش بیفتد بی حیای بی حیایند
_
شاعر:حسین محسنات
______________________________________________________________
شعر مرثیه حضرت مسلم بن عقیل (ع) و ایام مسلمیه
از کعبه رو به کرببلا میکند حسین
وآنجا دوباره کعبه بنا میکند حسین
ـ
گر ساخته است خانهاى از سنگ و گل، خلیل
آن جا بنا ز خون خدا میکند حسین
ـ
روزى که حاجیان به حرم روى مینهند
پشت از حریم کعبه چرا میکند؟ حسین
ـ
آن حجّ ناتمام که بر عمره شد بدل
اتمام آن به دشت بلا میکند حسین
ـ
آنجا وقوف در عرفات ار نکرده است
فریاد معرفت همه جا میکند حسین
ـ
آنجا اگر که فرصت قربانیاش نبود
اینجا هر آن چه هست، فدا میکند حسین
ـ
آنجا که سعى بین صفا در دویدن است
این جا به قتلگاه، صفا میکند حسین
ـ
آنجا حنا حرام بُوَد بهر حاجیان
اینجا ز خون خویش حنا میکند حسین
ـ
وقتى به خیمهگاه رود از پى وداع
اینجا دوباره حجّ نسا میکند حسین
ـ
بعد از هزار سال به همراه حاجیان
هر سال رو به سوى منا میکند حسین
ـ
از چار سوى کعبه ز گلدستهها هنوز
هر صبح و ظهر و شام ندا میکند حسین
ـ
بشنو دعاىِ در عرفاتش که بنگرى
با سوز دل هنوز دعا میکند حسین
ـ
سر داده است و حکم شفاعت گرفته است
بر وعدهاى که داده، وفا میکند حسین
ـ
در اوج منزلت که «مؤیّد»! از آن اوست
گاهى نگاه سوى گدا میکند حسین
شاعر:استاد سید رضا مؤید
______________________________________________________________
شعر مرثیه حضرت مسلم بن عقیل (ع) و ایام مسلمیه
پایش امضا زدند خیلی زود
نامه را تا زدند خیلی زود
نامه را تا نکرده در واقع
کوفیان جا زدند خیلی زود
آستین های قتل مهمان را
ظهر بالا زدند خیلی زود
دیر نارو به فکرشان آمد
دیر… اما زدند خیلی زود
اول عازم شدند خیلی زود
بعد نادم شدند خیلی زود
باغ داران کوفه هم آن شب
سکّه لازم شدند خیلی زود
مثل قاضی شُریح, مثل شمر
همه عالِم شدند خیلی زود
همه ی دارها خریدارِ
سرِ مسلم شدند خیلی زود
پس پریشان شدند خیلی زود
بس پشیمان شدند خیلی زود
پیش هفتاد و دو نفر کافر
پس مسلمان شدند خیلی زود
نامه داران کوفه ظهرِ دهم
نیزه داران شدند خیلی زود
قاریان وای باعث قتلِ
خود قرآن شدند خیلی زود
اسب, خونْ یال, رفت خیلی دیر
با پر و بال رفت خیلی دیر
شمر آماده گشت خیلی زود
توی گودال رفت خیلی دیر
با حساب دو ساعت و اندی
زینب از حال رفت خیلی دیر
درخودش گیر کرد خیلی دیر
کوفه تغییر کرد خیلی دیر
حلق اصغر بدون شک از آب
تیر را سیر کرد خیلی دیر
با حساب رقیه, داغ حسین
عمه را پیر کرد خیلی دیر
وَ عمو زود رفت خیلی زود
وَ عمو دیر کرد خیلی دیر
آفتاب سر حسین تو را
نیزه تفسیر کرد خیلی دیر
شاعر:مهدی رحیمی
1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.
2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.
3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.