اشعار مناجات با امام حسین (ع) در لیلة الرغائب ۱۴۰۱

شعر مناجات با امام حسین (ع) در لیلة الرغائب
در بند مرتضاییم، بی جیره و مواجب
ما ریزه خوار شاهیم، او صاحب مواهب
از باده اش خرابیم، مست ابوترابیم
ما جای خود که یک عمر، حق بر علیست راغب
تکیه زده به کرسی، نزد خدای اعلی
بالاتر از رسولان، در سلسله مراتب
معراج تازه رو شد، اصوات وحی از او بود
دست خدایی اش شد، وقت نزول، کاتب
از برکت وجودش دنیا به گردش آمد
خورشید با نگاهش می رفت سمت مغرب
در روز سخت خیبر، در جنگ هر دلاور
تنها علی است غالب، مافوق کل غالب
تا ذکر لب علی شد، یا والی الولی شد
شد ذکر عرش رحمن، یا مظهر العجائب
من آمدم بگیرم، کرب و بلای خود را
از خوان لطف حیدر، در لیلةالرغائب
یک عمر زیر دِینم، گریه کن حسینم
در راه سِیر عشاق، گریه بر اوست واجب
حتی سرش به نیزه، دلسوزِ خلق می شد
یک جلوه از نگاهش، شد راهِ خیر راهب
شاه از بلندی افتاد، خنجر به کُندی افتاد
سر از قفا جدا شد، با تیغ نامناسب
مهجور از وطن ماند، بر خاک پاره تن ماند
ارباب بی کفن ماند، ای وای از این مصائب
بی تاب روز وصلیم، آن منتقم می آید
می آید آن امامِ از چشمِ خلق غائب
شاعر:محمد جواد شیرازی
__________________________________________________________
شعر مناجات با امام حسین (ع) در لیلة الرغائب
ای دل دیوانه امشب پر بزن
پر به سوی خانه دلبر بزن
در بزن، هی در بزن، هی در بزن
در بنام حضرت حیدر بزن
رازق روزی اشک ما علیست
ذکر استغفار ما یک یا علیست
من کیام آلودهای غرق گناه
رفتهام یک عُمر راهی اشتباه
آه.. از این دل، امان از این نگاه
کوه عصیان مرا کن قدّ کاه
رحمکن بدجور ذلت میکشم
از علی دارم خجالت میکشم
دوستیها کردهام با دشمنم
آنکه بر شیطان وفا کرده منم
بوی معصیت گرفته این تنم
باز اما دم ز مولا میزنم
گرچه از اعمال خود رنجیدهام
با همین چشمم نجف را دیدهام
آنقدر که ظلم کردم بر خودم
ریختم آلودگیها در خودم
خیر، تو بودی، ولیکن شر خودم
نیستم من ناامید، آخر خودم…
گرچه با غفلت تورا آزردهام
نان خورجین علی را خوردهام
ابتدا تا انتها گفتم علی
با ملائک یکصدا گفتم علی
در نماز و در دعا گفتم علی
سالها من به خدا گفتم علی!
یا امین الله یا شمس العرب
یک نجف روزی من کن در رجب
از ازل تاب و تب من کربلاست
ذکرخیر بر لب من کربلاست
مکتب من مذهب من کربلاست
آرزوی امشب من کربلاست
تو دعایم کن گرفتارم حسین
من هوای کربلا دارم حسین
**
ای اسیر غصههای بیشمار
ای بروی صورتت گرد و غبار
تو تکوتنها و دشمن سی هزار
دور تا دور خیامت نیزهزار
داد بیداد از غمت، ای شاه دین
از روی مرکب چه بد خوردی زمین
بعد از آنی که بسویت تیر رفت
بعد از آنکه برتنت شمشیر رفت
شمر زود آمد به مقتل دیر رفت
ماندهام من از چه با تأخیر رفت
چکمهاش با پیکرت برخورد کرد
استخوان سینهات را خورد کرد
میبُرید و میبرید و میبرید
میکشید و میکشید و میکشید
خنجرش را خواهرت از دور دید
واحسینا گفت و به سویت دوید
ای تن بیسر تو کم پرپر بزن
پیش زینب دستوپا کمتر بزن
خیز از جا خواهرت در غربت است
گوش کن این طبل، طبل غارت است
لحظههای سخت آل عصمت است
مَحرم من خیمه بیامنیت است
خیز و غم از خاطر زنها بِبَر
دخترانت را ازین صحرا ببر
شاعر:سید پوریا هاشمی
__________________________________________________________
شعر مناجات با امام حسین (ع) در لیلة الرغائب
آنکه تقدیر مرا یک عمر پشت در نوشت..
نام من را بین مهمان های تو آخر نوشت
دیشب از بس گریه کردم صبح تحویلم گرفت
دعوت من را برای این دو چشم تر نوشت
جای نان میخواستم قدری تماشایش کنم
حیف باشد محضر صاحب کرم از زر نوشت
هرقدَر من معصیت کردم به روی من نزد
قصه ام را تا ابد در خانه ی دلبر نوشت
به من بی آبرو چه آبرویی داده است
من بدی کردم ولی او صورت دیگر نوشت
دست من را داد در دست علی مرتضی
بعد ازآن نام مرا در دفترش قنبر نوشت
یک علی گفتم تمام سیئاتم پاک شد
سرنوشتم را خداوند علی از سر نوشت
آخر خط بودم و زهرا به فریادم رسید
بعد ازآن بخت مرا از هرکسی بهتر نوشت
کل دارایی من این است.. عشقم به حسین!
بین ثروتمند ها اسم مرا مادر نوشت
چشم وا کردم که دیدم ناگهان درهیاتم..
دست زهرا در حسینیه مرا نوکر نوشت
از همانموقع چه کیفی میکنم من با حسین!
شرح آن را باید از امروز تا محشر نوشت
چندوقتی میشود دور از تو ماندم،وای من
فطرست را دست تقدیر عاقبت بی پر نوشت
**
ای فدای اسم شیرینت حسین جان کز ازل
حق به تقدیر گلویت کندی خنجر نوشت
نیزه ها روی تنت یکجور رفته کج شده
مزد هل من ناصرت را با سنان لشکر نوشت
شمر روی سینه ات مشغول ذبحت بود آه..
قاتلت را مقتل اما غصه معجر نوشت
شاعر:سید پوریا هاشمی
__________________________________________________________
شعر مناجات با امام حسین (ع) در لیلة الرغائب
جانِ ما در دستِ جانان هست و بس
کیست جانان او حسین جان هست و بس
قیمتی شد هر کسی شد هیئتی
لطف زهرا بر محبان هست و بس
باورم را با تو می سنجم حسین
نام تو معیارِ ایمان هست و بس
گریه بر هر درد بی درمان دواست
گریه ای که بر تو ریزان هست و بس
آن مسیری را که فرجامش نکوست
گریه بر آقای عطشان هست و بس
ای مریضِ لاعلاجِ نا امید
تربتِ او راهِ درمان هست و بس
کربلامان نیست دست این و آن
دستِ سلطانِ خراسان هست و بس
شاعر:سید حسین میرعمادی
__________________________________________________________
شعر مناجات با امام زمان (عج) در لیلة الرغائب
دل را به سر موی تو بستم
بند است امید من به مویی
جز اشکِ ندامتی که دارم
پیش تو ندارم آبرویی
باید که نماز وصل خوانم
از گریه گرفته ام وضویی
من در شبِ آرزو ندارم
جز وصل تو هیچ آرزویی
ای عشق! بیا که نیست ما را
غیر از مدد تو چاره جویی
شاعر:عاصی خراسانی
1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.
2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.
3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.