اشعار ویژه تخریب بارگاه ائمه بقیع سال ۱۴۰۱

شعر تخریب بارگاه ائمه بقیع
سلام ای بهشتی که بی بارگاهی
پُر از سوزِ اشک و پُر از بغضِ آهی
اگر بی فروغی وَ یا بی پناهی
ولی روشنی تو به نورِ الهی
به برهانِ باقر به سیمای صادق
تو عرفانِ محضی به قرآنِ ناطق
غبارت به دردِ دلِ ما دوا است
که ویرانیِ تو گلستانِ ما است
نگاهت شبیهِ خودِ کربلا است
تجلّیِ تو تا به عرشِ خدا است
تو زیبا شَوی با گلِ یاسِ زهرا(س)
به حقِ دو دستانِ عباسِ زهرا(س)
ببین کرده امشب دلِ من هوایت
تصور کنم باغِ صحن و سرایت
شوَم زائرِ تربتِ با صفایت
غریبانه چون شمع گریَم برایت
به حقِ حسن کو بوَد جانِ سجاد
شود روزی صحنِ تو آزاد و آباد
تو تفسیرِ عشقی به رنگِ حقایق
ضریح و شبستانِ تو قلبِ عاشق
شکوهِ تو لبخندِ هر صبحِ صادق
پُر از عطرِ یاسی و باغِ شقایق
تو زیبایی ات کمتر از کربلا نیست
اگر چه به رویم درِ روضه وا نیست!
شاعر :هستی محرابی
_______________________________________________________
شعر تخریب بارگاه ائمه بقیع
گرد و غبار غم زده خیمه به سینه ام
من زائر قبور خراب مدینه ام
آنجا که گریه ها همه خاموش و بی صداست
هرکس بمیرد از غم آن سرزمین رواست
آنجا که بغض سینه گلو گیر می شود
حتی جوان ز غربت آن پیر می شود
خاکش همیشه سرخ و هوایش غباری است
از گریه های فاطمه آیینه کاری است
اهل مدینه باب عداوت گشوده اند
بر اهل بیت ظلم فراوان نموده اند
هرکس دم از علی زده تخریب می شود
صدیقۀ مطهره تکذیب می شود
دنبال بی کس اند که تنها ترش کنند
صیاد بلبل اند که خونین پرش کنند
ازنسل هیزمند و به آتش علاقه مند
تفریحشان تمسخر هر نالۀ بلند
در خواب هم نشان حیا را ندیده اند
نیروی خویش را به رخ زن کشیده اند
بغض علی زبانه کشد از وجودشان
رنگ ریا گرفته همه تار و پودشان
روزی که راه حضرت صدیقه بسته شد
با ضربه ای حریم ولایت شکسته شد
ظلمی اگر که هست از آن لحظه حاکی است
تصویر چادریست که در کوچه خاکی است
امواج یک صدا دلم آزار می دهد
گویا صدای صورت و دیوار می دهد
گویا به گوش می رسد از قصۀ فدک
آوای نیمه جان و ضعیف «علی کمک»
تصویر هر چه درد از آن صحنه شد بدیع
یک گوشه ای ز غربت آن لحظه شد بقیع
اوراق خاطرات غیورانه نیلی است
هر چه که هست صحنۀ یک ضرب سیلی است
بی درد مردمان زمان جان مرتضی
ما را رها کنید بمیریم زین عزا
روزی رسد ز سینه غم آزاد می کنیم
همراه منتقم حرم آباد می کنیم
گلدسته می زنیم چونان صحن کربلا
گنبد بنا کنیم چونان مشهد الرضا
ما داغ دار سیلی ناحق مادریم
چشم انتظار منتقم آل حیدریم
شاعر:قاسم نعمتی
_______________________________________________________
شعر تخریب بارگاه ائمه بقیع
همیشه خاکی صحن غریبها بد نیست
بقیع،پنجره دارد اگرچه مشهد نیست
چه دستها که رسیده است تا بقبع از دور
که قد کشیدن زایر به قامت و قد نیست
نه صحن مانده نه ایوان نه آینه نه رواق
اگرچه خاک ، دلیل نبود مرقد نیست
همیشه حس زیارت حرم نمی خواهد
که گاه عرض ارادت به رفت و آمد نیست
برای گریه شدن زیر آفتاب اینجا
میان ماندن و رفتن کسی مردد نیست
((دعای سوته دلان مستجاب ، خواهد شد))
در این حرم که اجابت به طاق و گنبد نیست
بقیع، خاکی عشق است پس بگو شاعر
اگر به شوق ضریح آمده ، نیاید، نیست
شاعر:محسن ناصحی
_______________________________________________________
شعر تخریب بارگاه ائمه بقیع
شُرطه ای داد زد و شاعرتان را کشتند
پشت این پنجره ها زائرتان را کشتند
ارث برد از پدر خاک، غم و درد و محن
چه قدر خاک نشسته ست روی قبر حسن
زیر این هرم عطش خیز، سراسر روضه ست
سایه انداختن بال کبوتر روضه ست
یادم افتاد از آن مرثیه ی عالم سوز
بدن شاه رها شد وسط دشت، سه روز
جگرم سوخت از این غربتِ بی پشت و پناه
دفن شد شاه به دستان دهاتی ها، آه…
گریه کردیم و در این حال نمردیم ببخش
تازه شد داغ تو هرسال، نمردیم ببخش
روضه خوان گفت که مرکب به تنت تاخته است
ای تن پاک تو پامال…نمردیم ببخش
روضه خوان گفت و شنیدیم و هنوز اینجاییم
اگر از روضه ی گودال نمردیم ببخش
دل ما سنگ خرابه ست، از آن هم بدتر
پا به پای غم غسال نمردیم…ببخش
سوم ماه محرم به تو قولی دادیم
ما اگر هشتم شوال نمردیم ببخش
شاعر: مسعود یوسف پور
1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.
2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.
3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.