آهنگهای ویژه

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1403

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس محرم و صفر سال 1403

  • حاج عبدالرضا هلالی

    حاج عبدالرضا هلالی

    آلبوم مراسم عزاداری شب پنجم محرم 1403/04/20 هیئت الرضا (ع)

  • کربلایی جواد مقدم

    کربلایی جواد مقدم

    نماهنگ رفیق

  • حاج محمد طاهری

    حاج محمد طاهری

    نماهنگ ساعتی بندگی - رمضان 1402

  • کربلایی امیر برومند

    کربلایی امیر برومند

    نماهنگ تصور کن

  • حاج محمود کریمی

    حاج محمود کریمی

    آلبوم مراسم عزاداری شب اول محرم 1401 - هیئت رایة العباس

متن روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها

82
متن روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها

متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س) – شب سوم محرم ۹۸

خرابه تاریکه
*خسته نشدی اینهمه داد زدی؟گریۀ شما با این سه ساله یه فرقش اینه که شماها که گریه میکنید کنار دستیت آرومت میکنه .. هی بهت آب میده هی حواسش هست تو حالت بد نشه اصلاً بالاتر مادر ما وایساده کنارت هی اشکاتُ پاک میکنه ..
امام سجاد فرمود ما گریه میکردیم با ته نیزه میزدن .. ما گریه میکردیم لگد میزدن .. اما تو امشب راحت داد بزن هرکی رفت خونه صداش گرفت بدونه یه ذره شکل رقیه شده*

خرابه تاریکه تو روشنش کردی
تو هم لبت زخمه تو هم پر از دردی

*چقد شکل هم شدیم بابا .. بابا من که چشمام درست نمیبینه تو منو نگاه کن*

نگام کن که چجوری پیرم کردن
بی امون منو زمین گیرم کردن
نگام کن بابا

زندگیمُ دادم ولی بابا عشقتُ نه
گهواره رو دادم ولی غم اصغرُ نه

*هرکی اهل کنایه بود من لال میشم این یدونه رو نمیتونم توضیح بدم هرکی گرفت داد بزنه*

سنگارو میدیدم ولی بابا عمه رو نه
گوشوارمُ دادم ولی بابا معجرُ نه

*فرمودند سرُ انداختن جلوش تا سرُ انداختن عقیلۀ بنی هاشم و بقیۀ مخدرات دویدن جلوی رقیه شاید سرُ نبینه .. خواستن یه کاری کنن حواسش پرت بشه سرُ نبینه ..*

برید کنار میخوام سرُ ببینم
زخمای روز آخرُ ببینم ..

*به خدا قسم امشبُ سالم رد کنی میرسیم به عاشورا ان شاءالله ، اینو حضرت آقای علوی می فرمود :کی میگه نشناخت ؟کی میگه گفت غذا نمیخوام؟ تا دید شلوغ شد خرابه زن و بچه ریختن به هم یه چیزی انداختن رو خاک ، همه چی همون اول دستگیرش شد*

برید کنار میخوام سرو ببینم
زخمای روز آخرو ببینم
جلو چشامو نگیرید که میخوام
پارگیای حنجرو ببینم ..

*سرو بغل کرد:
مَنْ الَّذي أَيتمني بابایی …
همتون کمک کنید یتیم نوازی همینه به خدا شب عاشورا همتون گریه کردید با این ، غریب گیر آووردنت حالا من امشب عوضش میکنم :
یتیم گیر آوردنت .. اینه رسمش؟*

مَنْ الَّذي أَيتمني بابایی
دیگه تو آغوش منی بابایی
اینهمه جا رفتی دلت نیومد
به دخترت سر نزنی بابایی

زندگیمُ دادم ولی بابا عشقتُ نه
گهواره رو دادم ولی غم اصغرو نه
سنگارو میدیدم ولی بابا عمه رو نه
گوشوارمُ دادم ولی بابا معجرو نه

*حالا حرفای در گوشی ؛ (دختر دارا میدونن) یه حرفای رو دخترا جلوی همه میزنن یه وقتایی بعضی حرفا حرفای درگوشیِ ، عمه نباید بشنوه*

کاشکی میشد بازم برام بخندی
پلکای زخمیتُ دیگه نبندی
خیلی تنم درد میکنه بابایی
از شبی که پرت شدم از بلندی

ببین لبم داره عجب شکافی
نمیشه موی سوختمُ ببافی
هر دفعه گفتم که بابامُ میخوام
بهم زدن یه سیلیِ حسابی

از کوچه ها نگو ،راستی خبر نداری از عمو
بگو اگه دیدیش ،سر رقیه سوخته مو به مو

از مجلس شراب چیزی بهش نگو

*بابا بهش نگو؛ چیو نگم؟بهش نگو تو جمعیت بودم دیدم یه نامحرم داره خواهرمُ نشون میده .. بابا تاحالا اسم کنیزُ نشنیده بودم .. بابا دیدم نامحرما به ما بد نگاه میکنن .. بابا بهش نگو ؛ عموم غیرت اللهِ .. بهش نگو ریختن روی سر عمم .. خودشُ انداخت رو بچه ها ،بچه هارو نزنن .. با کعب نی و تازیانه و نیزه … حسین .. بهش نگو از بالای ناقه افتادم .. بهش نگو موهامُ کشیدن .. بهش نگو پا برهنه رو خارا دویدم .. بهش نگو لگد خوردم ..*

زندگیمُ دادم ولی بابا عشقتُ نه
گهواره رو دادم ولی غم اصغرو نه
سنگارو میدیدم ولی بابا عمه رو نه
گوشوارمُ دادم ولی بابا معجرو نه

دستتُ بیار بالا ، به رقیه .. روزیِ اربعین دستِ رقیه ست .. باب الحسین رقیه ست .. بلند بگو یا حسین …

_______________________________________

متن روضه و توسل به حضرت رقیه – شب سوم محرم ۹۸ – قسمت اول

من آفتابِ فاطمه را ماه پاره ام
آغوشِ سیدالشهدا را ستاره ام

غم هایِ ناشنیده و درد نگفته را
بنوشته اند بر جگرِ پاره پاره ام

پروانه ای که بالُ پرش سوخته مدام
یا شمعِ روشنم که سراپا شراره ام

*ان شاءالله حرم رقیه سلام الله علیها ..*

هر روز دل چراغِ عزاخانه‌ی من است
هرشب بُوَد زمین و زمان یادواره ام

مه را غریب رویِ زمین دیده هیچکس!
خورشید را خرابه نشین دیده هیچکس!

طفلم ولی ز کوهِ بلند استوار تر
از هرچه مرد مردتر و سر به دار تر

با آنکه صورتم رویِ خاکِ خرابه است
آیینه ام زِ ماه بُوَد بی غبار تر

جانم شده نثار امامم هزار بار
دنیا ندیده مرد ز من جان نثار تر

مثل امام خویش چراغ هدایتم
بیش از هزار سال سفیر ولایتم

من قبله‌ی حوائج خلقم خدا گواه است
بازوم بسته بوده و دستم گره گشا است

*نگاه نکنید دستاش کوچیکه .. به خدا بزرگترین گریه های عالمُ باز میکنه .. کافیه امشب بگه ببین بابا اینا برام چجوری گریه میکنن .. بابا اینا عین شامیا نبودن .. سر هر بازار به ما بلند خندیدن بابا ..*

باید نوشت بر رویِ دیوار صحنِ من
سیلی به رویِ طفلِ کتک خورده نارواست

*امشب دیگه تو جلوتر از منی .. اومدی داد بزنی .. برای اون خانومی که چهل منزل دستاشُ بستن .. هی از این محل به اون محل چرخوندنش ..

اجازه بدید زبان حال بگم صدا ناله ت بلند شه .. دیگه این شبِ آخری می گفت عمه خسته شدم .. عمه تا کی به ما صدقه نون و خرما بدن .. ما هی به اینا بگیم بابا حرامِ به ما .. ما بچه های پیغمبریم .. تا کی تو خرابه بشینیم عمه خسته شدم من بابامُ میخوام ..

اینقدر اون شب بهانه گرفت ، زینب هر جور بود آرومش کرد تا گفت بابات رفته سفر گفت عمه میگی بابا رفته سفر میگم باشه ، میگی عمو رفته سفر میگم باشه ، میگی علی اکبر رفته سفر میگم باشه ، اما مگه شیرخواره بی مادر سفر میره .. پس چرا رباب هی دستاشُ تکون میده ..*

_______________________________________

متن روضه و توسل به حضرت رقیه – شب سوم محرم ۹۸ – قسمت پایانی

دلم آغوشِ گرم تورو میخواد
خرابه سردِ و دارم میلرزم ..
هوا سردِ ولی عیبی نداره
من از تاریکی ها خیلی میترسم ..

از کسی که ،‌ سرِ تورو رو نیزه بست ، بدم میاد
از اون که دندونِ تورو ، با سنگ شکست ، بدم میاد

عمو ! گوشواره ها رو کرده گوشش
النگوها رو دستش کرده باباش
میده گهواره رو آروم تکونُ
میخونه زیرِ لب ، لالایی داداش ..

میگفت بابا ، دلم میخواد صدا کنی دخترکم
آخه اگه صدات کنم اینا میزنن کتکم ..

*بابا جات خالی بود با دخترت چه کردن .. *

یه شب جاموندم و اومد سراغم
همون مردی که با من خیلی بد بود
الهی که دلش آتیش بگیره
که دل سوزوندنُ خیلی بلد بود

همش میگفت عموت کجاست حالِ تورو نگاه کنه
بگو از علقمه بیاد دستِ بسته تُ وا کنه …

یه جور میزد که انگاری گرفته
منو با مردِ جنگی اشتباهی
یه چیزایی میگم عمه نفهمِ
از اون شب میره چشمِ من سیاهی

از کسی که سرِ تورو رو نیزه بست بدم‌ میاد
از اون که دندونِ تورو با سنگ شکست بدم میاد ..

_______________________________________

متن روضه و توسل به حضرت رقیه – شب سوم محرم ۹۸ – قسمت اول

من آن مجاهد نستوه خردسال اسیرم
که شمع محفلِ آزادگی است رویِ منیرم

پیام خونِ خدا خیزد از زبانِ خموشم
که سیدالشهدا را به شهر شام سفیرم

رُخم کبود زِسیلی به چشم دوست چراغم
قدم کمان زِ فراقُ به قلب خصم چو تیرم

پناه هفت سپهرم ، که گفته دُخت یتیمم؟!
شفیعۀ دو سرایم که خوانده طفل صغیرم!

عزیز فاطمه هستم ز عزتم نشود کم
اگرچه در دل شب گوشۀ خرابه بمیرم

چه باک اگر که به سنگم زنند نخل کمالم
چه غم ز سلسلۀ روبَهان که دختر شیرم

مرا به شام نبینید در لباسِ اسارت
که تا خداست خدا بر تمام خلق امیرم

پیام آور خونِ شهید تا صفِ حشرم
ز سیدالشهدا باشد این مقام خطیرم

عدو به چشم حقارت نظاره کرد به حالم
خبر نداشت که حتی فرشته نیست نظیرم

یزید داد مرا جا به رویِ خاک خرابه
به ظن آن که شمارد میان خلق حقیرم

کجاست تا نگرد در همین خرابه ز عزت
پناهِ طفل صغیر و مطاف شیخ کبیرم

*شاهان به شکستگی بیایند اینجا
رخساره به خاکِ دَر بسایند اینجا

آنان که به ملک خود وزیر و شاه اند
اینجاست که حاجت از خدا میخواهند*

به سن کوچک من منگرید که آمدم اینجا
نه دست زائر خود ، دست خلق را بگیرم

اگرچه آمده مشهور نام من به رقیه
به سان فاطمه در عزت و جلال شهیرم

قسم به دامنِ پاک حسین پرور زهرا
که من عزیزم و ذلت ز هیچکس نپذیرم

خدا گواه است کتک خوردم التماس نکردم
مگر نه دختر ناموس کردگار قدیرم

_______________________________________

متن روضه و توسل به حضرت رقیه – شب سوم محرم ۹۸ – قسمت پایانی

دستگیر عالمم اما دو دستم بر سر است
من چهل منزل رُخم نیلیُ چشمانم تر است

گر به من گویند بابا را نخوان! سیلی نخور
صورتم سازم سپر گویم که بابا بهتر است

*من بابامُ میخوام … بزن ولی من بابامُ میخوام … من دلم برا بابام تنگ شده … آی قربون گریه هاتون .. رحمت به این گریه ها ، رحمت به چشم های خیس .. خوش به حال اونایی که بلند بلند بدون خجالت داد میزنن .. دیگه صداش بالا نمیاد ..

آی بابا .. بابا .. بابا ..
هیچ شعری ، هیچ مصیبتی شب سوم از این بالاتر نیست :

آی بابا .. بابا .. بابا ..

غرورشُ شکستن… اومد زانوهاشو بغل گرفت هی شروع کرد زبون گرفتن ..
آی بابا .. بابا .. بابا …

دخترایِ شهدای مدافع حرم دلشون کنار دل این خانمه .. خوش به حالشون شبیه این دختر شدن .. بابا از دست دادن ، یتیم شدن ، خونشون برا زینب و حسین رو خاک ریخت ..

گره به کار زیاده ، یه زمانی پسر یه آسیبی میبینه خانواده میگه ایراد نداره
(نمیدونم چند نفر میفهمید من چی میگم) ..خدا نکنه دختر یه آسیبی ببینه .. همۀ عشق یه دختر زیبایی شِ .. از شبی که از رو ناقه افتاد ، دیگه این دختر کمر راست نکرد ..*

گیسو نمانده زیر پایت پهن سازم
در کربلا غارت شده فرش حریرم

*روضه بخونم شما هم خوب گریه کنید .. سرُ بغل گرفت یه نگاه کرد :*

گمانم جرم دارد هر که شکل فاطمه باشد
شده با سیلیُ با کعب نی از من پذیرایی

من اگه امشب روضه خانمُ نخونم نمیشه ، یازهرا .. گریه کنا آماده اید روضه بخونم!؟..

سر بریده کآن داره حرف میزنه .. دخترم این اتفاق که با سیلی و تازیانه بریزن یه خانمُ بزنن فقط اینجا نبوده ریشه اش مدینه ست .. (کی؟!)
منو حسن میلرزیدیم .. بابامونو میبردن مسجد .. مادرمون پشت در افتاده بود ..

فقط یه جمله میگم اونم از زبان امام مجتبی ؛ تو اون مجلس هرکی بلند شد یه حرفی زد به امام مجبتی .. یه وقت مغیره بلند شد ، (تا بلند شد) امام حسن گفت تو بشین و اما انت یا مغیره ،أَنْتَ الَّذِی ضَرَبْتَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللهِ حَتَّی أَدْمَیتَهَا وَ أَلْقَتْ مَا فِی بَطْنِهَا ..(یعنی چی؟).. یعنی یادم نمیره مادرمُ گیر .. آوردی انقدر زدی .. مادرم تو خون خودش غلطید ..

گردیده بود قنفذ هم دست با مغیره
او با غلاف شمشیر این تازیانه میزد
من ایستاده بودم دیدم که مادرم را
قاتل گهی به کوچه گاهی به خانه میزد

*امشب نخونم کی بخونم؟! یه بیت دیگه میخونم از خرابه دوباره میبرمت مدینه .. صدا زد بابا :*

اگر با دست دنبال تو میگردم مکن مَنعم
که با یک ضربه سیلی ز چشمم رفته بینایی

*دوباره کآن سر بریده شروع کرد روضه خوندن .. آی دخترم قبل از اینم این اتفاق افتاده :*

روزی که عدو به کوچه راهم بگرفت
ابر سیهی چهره ماه م بگرفت
با دست به دنبال حسن میگشتم ..

رحمت خدا به این ناله ها من چیزی نخوندم اینجور داری گریه میکنی .. حرف اخرمُ بزنم گفت بابا قبوله قبلا هم مادرتو زدن چشماشم نمیدید قبوله ولی من فرق دارم :

_______________________________________

متن روضه توسل به حضرت رقیه – شب سوم محرم ۹۸

نیمه‌ی شب شده و خواب پریشان دارم
همرَه خون به لبم ، ذکر پدرجان دارم

داغ پی در پی و اندوه فراوان دارم
خواب دیدم که سری را روی دامان دارم

دیدم آن سر ، سر باباست ، خدا رحم کند
غرق خون غنچه‌ی لبهاست ، خدا رحم کند

شام هرچند پر از سایه‌ی اهریمن بود
تا که از خواب پریدم ، همه جا روشن بود
سر نورانی بابا به روی دامن بود ..

حسین .. غریب کربلا حسین ..

تا که از خواب پریدم ، همه جا روشن بود
سر نورانی بابا ، به روی دامن بود
چشمهای پدرم ، خیره به چشم من بود

*توی هر فرهنگی بگردید ، توی هر طایفه ای نگاه کنید ، بین هر قوم و عشیره‌ای برید پرس‌وجو کنید ، وقتی یه دختربچه یتیم بهانه‌ی بابا بگیره ، معمولی ترین کاری که میکنند آغوش میگیرند ، نوازش میکنند ، سعی میکنند به یه چیزی حواس بچه رو پرت کنن .. تنها جماعتی که سر بریده‌ی بابارو گذاشتن جلو بچه‌ی یتیم ..
حسین ..*

تا که چشمم به سر افتاد زبانم وا شد
لیله‌ی قدر من امشب چقدر زیبا شد

*أبتا … من ذاالذی أیتَمَنی عَلیٰ صغر سنی

تربیت شده‌ی دامان زینبه .. خانوم خانومای عالمه .. سه ساله‌س ولی آیینه تمام نمای مادرش زهراست … همونجوری که مادرش از علی توی خونه رو گرفت ، این خانوم متوجه امامش هست ، همه‌ی حواسش به حجت خداست ..*

بابا …
راضی‌أم این که نگیری به بغل دختر را
شاهدم خصم جدا کرده سر و پیکر را
برده حتی ز تو پیراهن و انگشتر را

بی خبر نیستم بابا .. من وظیفه شناسم .. وظیفه دخترت امشب اینه :
می‌تکانم ز سرِ سوخته خاکستر را

حسین ..
این ناله رو رها کن بگو حسین ..

چقَدَر رویِ کبود تو به زهرا رفته
بس که چوب از لبُ دندان تو بالا رفته

حسین …
گریه کنا گریه کنن ، ضجه کنا ضجه بزنن ، ناله بزن ، لطمه بزنن ، خودتو به آقا نشون بده …

می‌خوام روضه بخونم ناله بزن ، ای غریب مادر حسین ..

مگه چی میخوای بگی؟! دیگه چی مونده .. دیگه چی نگفتی که میخوای روضه بخونی .. عرض کرد آقای من ، مولای من .. اون غمی که شما فرمودید اگر اشک چشمم تموم بشه ، براش خون گریه میکنم کدوم غمه؟ غم شهادت عموجانتون علی اصغر هست
فرمود نه .. این غم ، غم بزرگتری هست ، عموجانم علی اصغر هم بر اون غم گریه می‌کنه .. عرض کرد آقا جان ،غم شهادت عموجانتون عباس هست؟
فرمود عباس هم به این غم گریه می‌کنه . آقاجان شهادت جد شما ابی عبدالله هست؟ فرمود حسین هم به این غم گریه میکنه‌..

این چه غمی هست؟!
فرمود شهادت‌ها حق ماست ، شهادت‌ها ارث ماست ، اما قرار نبود زیر این آسمون کسی دست عمه‌های منو ببنده ..

رفقا ما برای چی نمی‌میریم.. حسین جان پس کی قراره از غصه شما دق کنیم ..

تا که با عمه‌ی خود وارد بازار شدم
مورد مرحمت خنده‌ی اغیار شدم
هرکجایی که پدر سخت گرفتار شدم
متوسل به عموجان علمدار شدم

من نگویم که چه‌ها بر سر من آوردند
چادری را که برایم تو خریدی ، بردند

دل شب از خواب پرید ، گریه میکنه ، داد میزنه ، وای بابام ، وای بابام .. خانومای خرابه دورش جمع شدند ، هرکاری میکنند آروم نمیشه این دستای کوچولورو مشت می‌کنه ، هی به دهن میکوبه ، وای بابام ..
آقا زین العابدین دید سه ساله دهنش غرق خون شد ، دوید خواهرُ بغل گرفت به سینه چسباند ، عزیز دلم چرا اینجور می‌کنی ..
گفت الان خواب مجلس صبحُ دیدم ، هی با چوب به لب و دهن بابا ..

حسین ..

_______________________________________

متن روضه توسل به حضرت رقیه – شب سوم محرم ۹۸

من که بعد از تو به کوه دردها برخورده ام
از یتیمی خسته ام ، از زندگی سرخورده ام

دخترت وقتِ وداعت از عطش بیهوش بود
زهر دوریِ تو را با دیده ی تر خورده ام

دستِ سنگین یک طرف انگشترش هم یک طرف
از تمام خواهرانم مشت بدتر خورده ام

صحبت از مسمار اینجا نیست اما چکمه هست
با همین پهلو چنان زهرای بر در خورده ام

*اگر میخوای برای رقیه گریه کنی ، دخترتُ رو زانوت بشون نگاهش کن .. کسی موهای دخترتُ نمیکشه .. کسی معجر از رو سر دخترت نمیکشه .. کسی جلوی روی تو با چکمه به پهلوی دخترت نمیزنه ..*

زیر چشمم را ببین خیلی ورم کرده پدر
بی هوا سیلی محکم مثل مادر خورده ام

حرف های عمه خیلی سخت بر من می رسد
گوش من سنگین شده از بس مکرّر خورده ام

هر طرف خم شد سرم سیلی سراغم را گرفت
گاه از این ور خورده ام گاهی از آن ور خورده ام

ساربان لج کرد با من هی مرا میزد زمین
گردنم آسیب دیده بس که با سر خورده ام

بیشتر که گریه کردم بیشتر سنگم زدند
ایستادم هر کجا تا سنگِ آخر خورده ام

آه بابا دخترت را هیچ کس بازی نداد
زخم ها از خنده ی این چند دختر خورده ام

دخترت با درد پا طی مسافت می کند
پای من زخم است ، پای زخم اذیت می کند

_______________________________________

متن زمزمه و توسل به حضرت رقیه – شب سوم محرم ۹۸

اون‌شب از روی اون ناقه
توی راه بین اون صحرا
بازی می‌کردم افتادم
انقد غصه نخور بابا

غصه نخور بابا
توی راه بین اون‌صحرا
یکی دستش تو تاریکی
به گونم خورده چیزی نیست

هیچ کس نمیدونه
بپرس از عمه میدونه
یکی از من یه گوشواره
امانت برده چیزی نیست

*همچین که این سر رو از تو طبق می‌خواست برداره ، یهو از دستش افتاد .. گفت بابا می‌بینی بازوهام طاقت نداره .. از بس با تازیانه به این بازوهام زدن ..

یه وقته یه مرد زمین میفته بلند میشه، زود یاعلی میگه از جا پا میشه، اما زن با مرد فرق داره!.. زن وقتی زمین میفته خجالت میکشه .. قبل از این که بلند بشه از زیر چادر هی دورشو نگاه میکنه مردی ، نامحرمی ، کسی ندیده باشه…
اما بازم طاقت داره بلند بشه از زمین.

اما یه وقته یه دختر کوچیک‌ زمین میفته .. دختر وقتی زمین میفته ، از جا بلند نمیشه؛ تا بابا نیاد بغلش کنه .. تا بابا نیاد نوازشش کنه ..بوسش کنه از جا بلند نمیشه ، تازه هی میگه پاهام خیلی در میکنه بابا…

همچین که از ناقه زمین افتاد، گفت بابام حالا میاد بلندم میکنه …
از دور دید یه سیاهی داره میاد گفت حتما بابامه .. تا اومد جلو دید نه باباش نیست .. خدا لعنتش کنه زجرِ …
تا دید هی داره زیر لب داره میگه یازهرا یازهرا؛ گفت حالا که میگی یازهرا بذار یه کاری باهات بکنم که مثل مادربزرگت بشی که دیگه جلو من نام زهرا رو نبری…
چنان با چکمه به پهلوی این دختر زد…

من که بعد از تو به کوه دردها برخورده‌ام
از یتیمی خسته‌ام، از زندگی سرخورده‌ام

دخترت وقت وداعت از عطش بیهوش بود
زهر دوری تو را با دید‌ی تر خورده‌ام

دست سنگین یک طرف، انگشترش هم یک طرف
از تمام خواهرانم مشت بدتر خورده‌ام

صحبت از مسمار اینجا نیست، اما چکمه هست
با همین پهلو چنان زهرای بر در خورده‌ام

زیر چشمم را ببین خیلی ورم کرده پدر
بی هوا سیلی محکم مثل مادر خورده‌ام

حرفهای عمه خیلی سخت بر من میرسد
گوش من سنگین شده از بس مکرر خورده‌ام

هرطرف خم شد سرم سیلی سراغم را گرفت
گاه ازینور خورده‌ام گاهی ازآنور خورده ام

پشت خرابه دخترکی کج نشسته بود
میخواست تا ادای مرا در بیاورد

_______________________________________

متن روضه و توسل به حضرت رقیه – شب سوم محرم ۹۸

دوتامون لبامون پر از خونه
موهام مثل موهات پریشونه
حالا مثل تو من یه دندونِ
شکسته دارم ..

دوتامون موهامون پر از دوده
قراره جدایی مگه بوده
یتیمی برا من هنوز زوده
سنی ندارم ..

حق داری نشناسی ، موهام سفید شده
این روزا لرزشِ ، دستام شدید شده
از بین دخترا ، من خسته تر شدم
زودتر بیا بریم ، که دردسر شدم

نمی‌پرسم انگشترت چی شد
نپرسی ازم معجرت چی شد
ببین قسمت دخترت چی شد
توی خرابه ..

تو شام صد دفعه کربلا دیدم
بلا دیدی بابا بلا دیدم
سرت رو تو طشت طلا دیدم
حالم خرابه ..

امشب بیا خودم ، مادر بشم برات
خاکا رو پاک کنم ، از صورت و لبات
حالا که اومدی، بیشتر پیشم بمون
لبهاتو می‌بوسم ، قرآن برام بخون

سرِ روی نیزه بابام میشی
همون مهربون که میخوام میشی
تو هم‌بازی این روزام میشی
می‌بینی تنهام ..

خیال کن نریخته موهای من
ببین سالمه ابروهای من
دیگه خسته نیست زانوهای من
بشین روپاهام ..

من فرض میکنم ، آغوش داری و
من رو تو آغوشِ ، گرمت میذاری و
تو فرض کن منم ، گوشواره دارم و
اصلا نگاه نکن این ، گوشای پاره‌مو

همچین که این سر رو آوردن بغل کرد؛ بابا یادته شبا میومدم رو پاهات میخوابیدم برام لالایی میخوندی .. برام قصه تعریف میکردی ؟.. حالا منم پاهامُ دراز میکنم سرتو رو پاهام ‌میذارم .. میخوام برات لالایی بخونم:

لالا لالا ، گلم لالا
بابای خوشگلم لالا

اینقد با باباش حرف زد. راوی میگه یه مرتبه دیدم از موها شروع کرد هی نوازش می‌کرد ، همه جارو یکی یکی سوال می‌کرد: بابا موهات چرا سوخته؟!
همچین که رسید به این لب‌ها گفت: بابا دیگه از این ‌نمیگذرم. موهات سوخته بود حرف نزدم، پیشونیت شکسته بود حرف نزدم…
( نوشتن صورت هجده زخم کاری داشته)
از همه گذشتم، ولی از این نمیگذرم بابا.

آخه همۀ این زخمایی که تو صورتت هست ، تو سرت هست من ندیدم ، نمیدونم کجا این زخما پیش اومده برات .. اما بابا دیروز یه صحنه‌ای دیدم باور نمی‌کردم ، اما حالا فهمیدم چی شده .. حالا که من اونجا بودم این صحنه رو دیدم منم خودمو مثل تو میکنم
(چی؟!) دیروز می‌دیدم چوب یزید بالا میره، دستای عمه‌م بالا می‌رفت، چوب که پایین میومد قدّم نمیرسید ببینم به کجا میخوره، حالا فهمیدم اون نامرد با این لبهات چیکار کرده…

حسین …

_______________________________________

متن روضه و توسل به حضرت رقیه – شب سوم محرم ۹۸

بابا رفتی منو ، بردن با حرمله ..
پاهایِ کوچیکم ، پر شد از آبله ..

موهایِ سوختمُ ، شونه زد دستِ زجر
بابا جونم ببین ، دستامُ بسته زجر ..

از هرچی پست بدم‌ میاد
از مردِ مست بدم میاد
از اونی که سرِ تورو ، رو نیزه بست بدم میاد

بابایی مثلِ تو ، زخم اَبرویِ من
زیرِ ناخنِ زجر ، جا مونده مویِ من

من بازیچه شدم ، از من داری خبر
با مشت دندونایِ شیریم افتاد ..

شد چشمام تار منو زدن
روزی صد بار منو زدن
واسه خنده آدم بدا ، تویِ بازار منو زدن ..
____
رازِ من و لب هایِ تو معنا شدنی نیست
جز با نفسَم خونِ تو احیا شدنی نیست

دختر که زمین خورد زگیسو نکشیدش
بی ناز کشی های پدر پاشدنی نیست

هرچیز که از خیمۀ ما رفت به غارت
غیر از سر بازار که پیدا شدنی نیست

این پا نشدن پیش تو از بی ادبی نیست
این پایِ ورم کرده دگر پاشدنی نیست

نه پیر زمین خورده شود دخترِ سابق
نه این سر غارت شده بابا شدنی نیست

این گیسویِ کوتاه دگر شانه ندارد
زحمت نکش عمه،گره اش واشدنی نیست

آن شب جلویِ مادرِ تو ، بد کتکم زد
ورنه قد کوتاه چنین تا شدنی نیست

شد نیزیِ چکمه اثرش چون نوکِ مسمار
پهلویِ لگد خورده مداوا شدنی نیست

*صدا زد زنِ غساله ، به من بگید بزرگِ این قافله کیه ؟! همه نشون دادن عمۀ سادات زینبُ .. خانم جان دو سه تا سوال دارم .. من تو عمرم تا حالا یه همچین چیزی ندیده بودم .. (چی میخوای بدونی ؟!) گفت خانم جان به من بگو چرا دورِ گردنِ این بچه جایِ غل و زنجیرِ .. خانم جان به من بگو چرا پاهاش آبله زده .. خانم جان به من بگو چرا موهاش سوخته؟؟ ..*

ویرانه ام پر میشود از عطرِ گیسویت
بابا کجا بودی چرا خاکی شده مویت؟

پیدا نکردم جایِ سالم در سرت بابا
تا بوسه ای برچینم از مابین اَبرویت

پرواز کردم سویِ تو اما زمین خوردم
این روز ها زخمی شده بال پرستویت

سجاده ام را پهن کردم کنج ویرانه
من هم شبیه عمه هستم دعا گویت

این است روز و شب دعایم کاش من را باز
یکبار دیگر می نشاندی روی زانویت

أَلسَّلامُ عَلَیْک یا مَظلوم یا غَریب
أَلسَّلامُ عَلَى العَطشان عِندَ اَلْفُرَاتِ
أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسادِ الْعارِیاتِ

_______________________________________

متن روضه و توسل به حضرت رقیه – روز سوم محرم ۹۸

نشد که دست خودم را بیاورم بالا
مگر سپر شود و ضربه برسرم نخورد

قسم به غیرت سقا نشد دفاع کنم
که دست مرد غریبه به معجرم نخورد

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ اَميرِالْمُؤْمِنينَ و َابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيّينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِساَّءِ الْعالَمينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ثارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُورَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَيْكُمْ مِنّى جَميعاً سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ يا اَباعَبْدِاللَّهِ …

بزرگی کف یک دستُ صورتی کوچک
برای سیلی محکم تری بهم نخورد

مرا گرفت زِ موی سرم بلندم کرد ..
*لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصيبَةُ بِكَ عَلَيْنا وَ عَلى جَميعِ اَهْل ِالاِْسْلامِ و َجَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصيبَتُكَ فِى السَّمواتِ عَلى جَميعِ اَهْلِ السَّمواتِ فَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَيْكُمْ اَهْلَ الْبَيْتِ وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً دَفَعَتْكُمْ عَنْ مَقامِكُمْ و َاَزالَتْكُمْ عَنْ مَراتِبِكُمُ الَّتى رَتَّبَكُمُ اللَّهُ فيها و َلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً قَتَلَتْكُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُمَهِّدينَ لَهُمْ بِالتَّمْكينِ مِنْ قِتالِكُمْ بَرِئْتُ اِلَى اللَّهِ وَ اِلَيْكُمْ مِنْهُمْ وَ مِنْ اَشْياعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ وَ اَوْلِياَّئِهِم يا اَباعَبْدِاللَّهِ ..

این گونه نمی شود بیایید بزند
هرکس وسط معرکه آید بزند
امروز یزید را ادب خواهم کرد
بابایِ من را کسی نباید بزند

تو فخر قبیله ای کبودی عمه
تو قبله غم قرق سجودی عمه
ازلرزش دستان تو معلومم شد
بیش ازهمه توگرسنه بودی عمه

اجازه بدید اینجور بگم (زبانِ حال) از بس که این دست هاش اذیت شده بود تا سر رو بلند کرد از دستش افتاد .. زد تو سرش گفت وای باباجونم بابا جون میخواستم احترامت کنم سر رو تو بغلم بگیرم افتاد بابا .. دیدم از نیزه سرت افتاد از دست منم سرت افتاد .. ببخش بابا .. پاهاشو دراز کرد سرُ تو بغلش گذاشت اروم اروم شروع کرد دست کشیدن اشک میریخت خون هارو پاک میکرد …
شاید اینجور گفته باشه بابا من موندم کجای این صورتُ ببوسم میدونی روایت چی میگه ، هجده زخم عمیق به صورت حضرت فقط بوده کجا رو ببوسه گفت بهترین کار اینه من اون لبایی که صبح نانجیب بهش چوب خیزران زد اونا روببوسم ولی بابا یه چیزی میخوام بگم بی ادبی نباشه گفت بابا خوشحالم دندونام مثه دندون توشده حسین …..

_______________________________________

متن روضه و توسل به حضرت رقیه

خیلی روضۀ امشب روضۀ سختیِ ..

السلامُ علیکِ یا بنت ولی الله ..
السلامُ علیکِ یا بنت ابی عبدالله الحسین ..

من یه چیزی بگم‌ امشب میخوام یه مریضِ بد حالی رو گریز روضه خودم قرار بدم ، یه پسر بچه

خدایا هر خانواده ای که مریض بد حال داره ، نا امیده از هرجا ؛ به فرزندِ مظلوم سیدالشهدا سلام الله علیه همه رو به برکت سیدالشهدا شفا عنایت بفرما

امام صادق علیه السلام فرمود اگر کسی برا ما گریه کنه یا برا دردِ یکی از شیعیان ما گریه کنه یه قیمت داره ، مریض هامون ، سرطانی ها ، دکتر جواب کرده ها ..

خدا ان شالله هیچ وقت نا امیدتون نکنه .. چشمای زرد ، گود افتاده ، بدنِ نحیف ، لاغر ، بچه ی کوچک انقدر تحمل درد نداره .. مادرش میگفت ما جاهای مختلف میبریمش تو موقعیت های مختلف ازش عکس یادگاری میگیریم .. نگاهِ خانواده به این بچه اینه که معلوم نیست تا کی میبینیمش ، خدا نیاره اینکه آدم بچه ش رو ببینه حس کنه آخرین باره .. دلم رفت یه جایی بریم و برگردیم ان شالله حضرت زهرا کمک کنه .. اون لحظه ای که امیرالمومنین اومد بالاسرِ زهرای اطهر .. کلمینی .. کلمینی یا فاطمه .. چشمانِ مبارکش رو که باز کرد یه نگاهی به امام حسن و به امام حسین کرد یتیمی رو دید تو نگاه این دو تا آقازاده .. فرمود علی جان ابکنی وابک للیتامی ..آدم ببینه این نگاهِ آخره .. خدا ان شالله یه همچین امتحانی ما رو نکنه .. هرجا میریم باهاش عکس یادگاری میگیریم ، میدونیم کارش تمومِ .. دائم توسل میکنیم به اهل بیت ولی وضعش خرابه هر روز بدتر میشه . همۀ اینا رو عرض کردم که بگم گاهی این سخت ترین حالت ممکنه این‌که یه بزرگتری به فرزند کوچکش نگاه کنه و بفهمه که لحظاتِ آخرشِ .. قاعدتا چقدر باید از از این مراقبت کنن .. عصبانیش نکنید حالا اگه چیزی هم خواست بهش بدید .. کسی اینو عصبانی نکنه این معلوم نیست چند دقیقه ی دیگه چند روزِ دیگه هست ..

دختر بچه ای که رو خار دویده بود .. تازیانه خورده بود .. هرکسی نگاهش میکرد میفهمید همینطوری هم چیزی باقی نمونده .. رفتنیِ .. ان شالله دروغ گفته باشن که از جهاز شتر پایین افتاد ..

این اصلا حالت عادی همه میترسن وضعش مشخصه .. از این بچه هایی که اومدن کربلا نقل های متاخر میگن اکثرشون تو مسیر از شدت مصائب روحی و جسمی و ضربات سنگین از دنیا رفتن .. چیزی باقی نمانده ..

این تشتِ سر بابا لازم نداشت ..
این کارها رو نمی خواست .. خیلی تحمل کرد .. اینا رو آوردن تو یه مکانی قرار دادن که سقف نداشت ، میترسیدن دیوارها بریزه .. به هم میگفتن مارو اینجا آوردن این دیوارها رو سرمون خراب بشه .. تو خرابه داشتن زندگی میکردن .. خدا ان شالله نیاره براتون یه جمله دیگه عرض کنم ، روضه سخته من نمیتونم بیشتر از این برات باز کنم .. یه وقت یکی عزیزش از دنیا میره میگه الحمدالله براش یه جایِ خوبی پیدا کردیم مثلا دوست دارن یه حرمی ببرن دفنش کنند .. میگن یه جای خوب و آبرومندی دفن شد .. حسین جان دخترتُ تو خرابه دفن کردن …

_______________________________________

متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س) – شب سوم محرم ۹۸

ای به قربان تو که زخمِ ‌فراوان داری
دختری مُحتضر و سر به گریبان داری

زحمتت دادم، با سر، سَرِ دست آمده ای
مهربانی و به من لطفِ دو چندان داری

دست من بسته و اسبابِ پذیرایی نیست
خجلم سخت از این شیوه ی مهمان داری

* دختر بچه وقتی باخبر میشه بابا داره از سفر میاد،هی میره جلو آئینه می ایسته،موهاش رو شونه میکنه،لباسش رو مرتب میکنه،هی میگه:مادر! من خوشکل شدم؟ بابا میخواد منو ببینه…*

مثلاً شانه زدم،روسریِ نو بستم
مثلاً دختر خود را، رویِ دامان داری

*یادش بخیر رو پاهات می نشستم موهام رو شونه می کردی…*

آفتابِ سَرِ نی بودی و حتماً خَبرِ
به زمین خوردن من بین بیابان داری

زجر می گفت: که من خسته شدم از زدنت
دخترِ خارجی آخر چقدر جان داری…

*بابا! دیگه از خودم نمیگم،تو رو که با این وضع آوردن من حرفام یادم رفته…بابا!*

یک طرف موی سرت کمتر از آن است
مثل من سوخته ای،مویِ پریشان داری

خونِ دل خورده ام و سیر شدم از دنیا
از کجا آمدی ای سر،که بویِ نان داری؟

*بچه دیده،تو مجلسِ یزید بوده،هی عمه جلو چشمش رو می گرفت،وقتی نانجیب با چوبِ خیزران میزد، هی رو پا می ایستاد،هی می گفت:عمه! این سَرِ بابام نیست؟ داره قرآن میخونه…چرا دارن با چوب میزنن؟…*

بابا! لبِ بالاییِ تو کو؟چه شده با دهنت؟
جایِ خالی شده ی یک،دو،سه دندان داری

چوب در تشت به لب های تو نازل شده است
لحنِ ترتیلِ نو ، ای قاریِ قرآن داری

_______________________________________

متن زمزمه و توسل به حضرت رقیه (س) – شب سوم محرم ۹۸

بابایی!
بازم گُم شدم تویِ صحرا،کجایی؟
نه نایی برام مونده دیگه،نه پایی
میشه این دفعه قبلِ دشمن،بیایی

بابایی!
صدات کردم از بس، گرفته صِدامُ
عمو دیگه انگار نداره هوامُ
بیا قبل از اینکه بگیرِ موهامُ

بابایی!
چقدر گریه کردم،چقدر غصه خوردم
نبود عمه زینب،هزار بار می مُردم
چقدر رنج کشیدم،چقدر حرف شنیدم
چقدر با پاهایِ پر از زخم دویدم
بابایی! بابایی!…

بابایی!
به جز مرگ ندارم دیگه آرزویی
نه داداش برام مونده نه عمویی
نه صورت برام مونده دیگه،نه مویی

بابایی!
نبودی که من رو رویِ خار کشیدن
سه ساله ات رو تو کوچه بازار کشیدن
نوامیستُ بین انظار کشیدن

بابایی!
شکستن سرم رو،شکستن سرت رو
تویِ صورتِ من،ببین مادرت رو
نه تنها که پشتِ من از خم شکسته
یه جوری منو زد که دنده ام شکسته

_______________________________________

متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س) – شب سوم محرم ۹۸

برید کنار میخوام سَرُ ببینم
زخمایِ روزِ آخر رو ببینم
جلو چشامُ نگیرید که میخوام
پارگی هایِ حنجرُ ببینم

“مَن الَّذی ایتَمنی “بابایی
دیگه تو آغوشِ منی بابایی
این همه جا رفتی دلت نیومد
به دخترت سر نزنی بابایی

لبای غرق خون با تو چه کرده چوب خیزرون
زده چه ضربه ای شکسته دندونِ تو از همون
حالا که اومدی کنار من بمون

جایِ طناب رو تنمِ بابایی
زخمیِ دور گردنم بابایی
محلۀ یهودیا شلوغ بود
کاشکی فقط میزدنم بابایی

میون نامسلمونا حَرم رفت
اِنقده اونجا داد زدن سرم رفت
کاشکی فقط میزدنم بابایی
یه دسته موهام با گُل سَرم رفت

شبی که گُم شدم ، صدا زدم نزن میام خودم
سوخت بابا چادری که خریدی برا تولدم
کبودِ چشمم از شبی که گم شدم

*تو شام چی گذشت که گریه می کرد هی می فرمود : الشام .. الشام .. بابا شامیا خواستن غرورِ مارو بشکنن .. نانجیب گفت از بدترین محله ردشون کنید محلۀ یهودیا .. یه جوری دف میزدن ، پایکوبی میکردن همه بچه ها ترسیده بودن .. (به امام حسین اوج روضه همینه .. ) دامنِ عمه رو گرفت گفت عمه .. کاش عمو عباسم بود .. کاش علی اکبر بود عمه .. عمه اگه بابامُ ببینم میگم پاهام درد میکنه .. اگه بابامُ ببینم میگم از ناقه افتادم .. عمه اول گله گی زجر رو میکنم .. آخه نصف شب وقتی تو بیابون افتادم نگفت این بچه اس .. نگفت این دخترِ .. تا اومد جلو اول یه سیلی تو صورتم زد … بابا گوشم درد میکنه …*

_______________________________________

متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س) – شب سوم محرم ۹۸

به جرم اینکه ندارم پدر زدن مرا
شبیه مادرِ در پشتِ در زدن مرا

خبر نداشتم این ها چقدر نامردند
خبر نداشتم و بی خبر زدند مرا

خدا كند كه عمویم ندیده باشد، چون
پدر درست همین دور و بر زدند مرا

پدر، وقت غذا تازیانه می آمد
نه ظهر و شام كه حتی سحر زدند مرا

سرم سلامت از این كوچه ها عبور نكرد
چقدر مثلِ تو ای همسفر زدند مرا

چه بینِ طشت، چه بر نیزه ها زدند تو را
چه در خرابه، چه در رهگذر زدند مرا

چه چشم زخم، چه زخمِ زبان، چه زخمِ سنان
اگر نظر كنی از هر نظر زدند مرا

فقط نه كعبِ نِیّ و تازیانه و سیلی
سپر نداشتم و با سپر زدند مرا

پدر من از سرِ حرفم نیامدم پائین
پدر پدر گفتم هر قَدر زدند مرا

مگر به یادِ كه افتاده اند دشمن ها
كه بینِ این همه زن بیشتر زدند مرا؟

زدند مادرتان را چهل نفر یكبار
ولی چهل منزل صد نفر زدند مرا

_______________________________________

متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س) – شب سوم محرم ۹۸

خوش اومدی تو از سفر بابا
تو رو خدا منو ببر
کجا یهو تو بی خبر بابا
گذاشتی رفتی …

دیگه تمومه گریه و زاری
تمومه این شبایِ بیداری
آخه نگفتی دختری داری
گذاشتی رفتی …

نذار بازم بهم جسارت شه
همین لباسِ پاره غارت شه
منو ببر که عمه راحت شه
بابا .. بابایی ..

*هی میگفت عمه دلم برا بابام تنگ شده .. عاقبت اومدن جلو خرابه گفتن چرا سر صداس .. گفتن برید کنار .. کی بود باباشُ میخواست .. یه طشتی رو جلو بچه گذاشتن .. بچه ترسیده .. ناخنها شکسته ..

میگفت عمه من غذا نمیخوام .. آخه تقصیر نداره .. سری که توی تنورِ بویِ نون گرفته .. گفتن مگه باباتُ نمیخوای .. این روپوش کنار بزن .. تا روپوشُ کنار زد .. یه مرتبه بچه بغض کرد … عمه این بابای منه ..!!
بابا همیشه دخترت رو بغل میگرفتی ، حالا باید من بغلت کنم .. بابا ببخش دستام توان نداره ..آخه از رو ناقه افتادم .. شروع کرد موهای بابا رو با پنجه هاش شونه کردن .. نگاه به لب و دندون بابا کرد .. ارباب مقاتل میگه اینقدر با مشت به دهنش زد .‌.

دختری که از کربلا تا شام بهانۀ بابا رو گرفته .. یه وقت دیدن دیگه صداش نمیآد .. سر یه طرف .. این دختر یه طرف .. هر چی زینب سلام الله علیها میگفت : رقیه ..!! بابات اومده …
مگه نمیگفتی دلم برای بابا تنگ شده .. همچین که دستشُ آورد بالا دید جون نداره .. دید دستهاش سرد شده .. گفت زن ها بیایید .. باباش اومد بردش …*

_______________________________________

متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س) – شب سوم محرم ۹۸

لا حَولَ وَ لا قوَّهَ إلّا باللهِ العَلِیِّ العَظیم حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكیلُ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصیرُ
امیرالمومنین فرمودن توبه ، هم دلاتونُ پاک میکنه هم گناهای شمارو میشوره شبِ سوم محرمِ به نسخه امیرالمومنین عمل کنیم این دستامونُ بیاریم بالاتر از سرمون زن و مرد .. أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ ذُو الْجَلاَلِ وَ الْإِكْرَامِ‏ و اتوب الیه ..

میخوام یه قسم بدم ؛ هرجا میرسیدن همه دستایِ بنی هاشم میومد بالا که این دختر رو بگیرن .. تا میرسیدن عباس دستشُ میاورد بالا میگفت بدینش به من ..علی اکبر دستاش بالا میومد میگفت عموجان بدینش به من .. اینجا همه دستا میومد بالا تا این دخترُ بغل کنن .. یه جا هم هر موقع می گفت بابا یه دستی بالا میومد ..
حالا دستاتُ بیار بالاتر به ناله های رقیه خاتون الهی العفو

بیا تا خانه ی چشمم شود چراغانی
اگر قدم بگذاری به چشم بارانی

بیا که بی تو نیامد شبی به چشمم خواب
برای تو چه بگویم از این پریشانی

نه دل بدونِ تو طاقت میاورد دیگر
نه تو اگر که بیایی همیشه میمانی

چرا کنم گله از روزهایِ دلتنگی
تو حال و روز دلم رو نگفته میدانی

*سال هاست پا روضه بزرگ شدید ، گفت بابا یه نگاه به سر و وضعم کن .. بابا ببین آستین هام پاره شده ..*

ببین سراغِ تو را کوچه کوچه میگیرم
من از تمامیِ این مردمانِ کنعانی

یابن الحسن ..

آینه داره زینب و زهرا رقیه
کوچک ترین انسیه الحورا رقیه

خورشید در منظومه ی عشقِ حسینی
هفت ساله نوری راه دارد تا رقیه

جا داشت رویِ شانه ی کعبه اباالفضل
جا داشت رویِ شانه ی سقا رقیه

آرام تر از هر زمانی بود اصغر
میخواند تا بالاسرش لالا رقیه

تنها نه سال شصت و یک تا روز محشر
هر فتنه ای رو میکند رسوا رقیه

اگه گفتن این دختر گریه کرد فک نکنی این گریه ش از روی ضعفه! بعد از کربلا و عاشورا دو تا قیام دیگه ام داریم یکی قیام خطبه که پرچمش دست امام سجاد و خانم حضرت زینبِ .. دومین قیام ، قیام گریه ست که پرچم دارش این دختر سه ساله ست .. چنان گریه کرد یزید از مستی بیدار شد گفت این گریه برای کیه؟!.. چرا اینطوری گریه میکنه گفتن باباشو میخواد ..

این طفل بی آزار را آزار دادن
زجر بدی را دید در دنیا رقیه

زینب ز پا افتاد وقتی دید در راه
طفلان همه بر ناقه اند الا رقیه

طفل یتیمی ز حسین گمشده ..
*تا فهمیدن این دختر نیست .. دیدن نیزه ای که سر ابی عبدالله رو اون نیزه ست از تو زمین درنمیاد .. هرکاری کردن دیدن فایده ای نداره .. گفتن باید این بچه برسه .. میدونی چرا دیدن سر مبارک برگشته داره عقب قافله رو نگاه میکنه ؟! سادات ببخشید هرچی عمه جانتون اصرار کرد بزارید من خودم برم دنبالش گفتن نمیشه .. فرمانده این لشکر و کاروان اومد یه نگاه تو لشکر کرد یهو صدا زد زجر تو بیا .. گفت چیه امیر؟! گفت برو دنباله این بچه .. گفت من نمیتونم خسته ام گفت باید تو بری؛ گفت اگه من بخوام برم تنهایی نمیرم .. یه نگاه کرد من میگم ، اگه میخواست یکیُ مثل خودش ببره میگفت حرمله بیا بریم .. راه افتادن دوتایی باهم اومدن نامرد رسید یه جایی دید یه بوته ای داره تکون میخوره .. تا زجر بهش رسید دست انداخت زیر گردنش .. گفت بلند شو یه قافله رو اسیر کردی .. گفت نزنید من یتیمم ، بابا ندارم .. چنان سیلی تو صورتش زد ..

دلم میخواد بگم به زجر
سر به سر یتیم نزار
گوشواره مو خودم میدم
به زور سیلی در نیار

*هر طوری بود آوردش ، همۀ مخدرات منتظر بودن این بچه برسه ، یهو این نامرد گفت پیداش کردم اون که یه قافله رو اسیر کرده .. تا رسید ، دخترُ پرت کرد .. اول از همه عمه جانش اومد جلو نرفت تو بغل عمه .. رباب اومد نرفت .. سکینه اومد نرفت .. میدونی کجا رفت؟ ..
دیدن داره میره لابه لای نیزه ها ، اومد زیر نیزۀ عمو جانش ..

عمو بیا .. عمو بیا ..
صدایِ زجر میده عذاب
جلوی چشایِ ما میخوره آب
گاهی میخنده به اشکایِ رباب

خرابه اتفاق های زیادی افتاده ، اما یه حرفی برای اون موقعی هست که زن غساله میگه من دست به این بچه نمیزنم تا بزرگش نیاد ، گفت سوال دارم بگید بیاد ..
خانم زینب اومد جلو چی شده چی کار داری؟ گفت خانم این بچه چه مریضی داشته؟ گفت مریض نبوده ..
یتیمی درد بی درمان یتیمی ..

_______________________________________

متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س)

کجا بودی ای سرِ زخمی
کجا بودی صبحِ اُمیدم
کجا بودی من بدونِ تو
با گریه شب ها میخوابیدم ..

شاید من رو نشناسی ای بابا
آخه سنِ من خیلی رفت بالا
یه روز من رو پاهات ، الانم تو
بخواب رویِ پاهام لالا لالا ..

*مرحوم دربندی میگه پاهاشو دراز کرد سر رو گذاشت رو پاهاش*

لالایی چرا گردنت زخمه؟..
لالایی چرا صورتت زخمه؟..
لالایی نگو اینو میدونم
برا چی بابا رو لبت زخمه؟..

کجا دیدی دختری باشه
رو دستاشم یک سری باشه
کجا دیدی رو سر دختر
جلو باباش روسری باشه

*مگه بابات نامحرمه ؟.. نه عمه موهام کمی نامرتبه ..*

یادم رفته با دیدنش غم هام
یادم رفته شیرین زبونی هام
ان شالله بابامم یادش رفته
یه روزی بلند بود چقدر موهام

*من اگه محرم نبود اینو نمیگفتم به خود بی بی قسم..*

دیگه من موهامُ نمی بندم
واسه دندونامه نمی خندم
کجا بودی بابا تو راهِ شام
میدیدی که زخمامُ می بندم

نبودی من غصه ها خوردم
تو رفتی من ضربه ها خوردم
نبودی اون شب تک و تنها
کتک از اون بی حیا خوردم دیگه مردم

رقیه ات حالا خیلی غمگینه
به سختی جلو پاشو میبینه
صداش میکنن برنمیگرده
گوشام بعد از اون ضربه سنگینه

*عرض روضۀ منو التماسِ دعا .. دختربچه باباییِ .. سر وقتی اومد تو خرابه دست انداخت تو موهایِ سر بابا .. گفت عمه این موهایِ بابای منه؟.. دست انداخت به سر و صورت .. گفت عمه این سر و صورت بابایِ منه ؟.. اما یه وقت دید عمه عقب عقب رفت رقیه .. تا دستش خورد به لبایِ بابا گفت عمه این لبای بابای منه؟.. ( تعجب کرد.. ) دست انداخت به دندونای سر بریده .. کی چوب به لبات زده بابا .. غوغایی کرد تو خرابه دستاشو مشت کرد اینقدر زد تو دهن خودش .. لب و دهان خون آلود شد ..
هی گفت بابا بابا .. اینقدر گفت بابا یه وقت خانوم هرچی تکونش داد دید بچه صدا نمیزنه .. امام سجاد اومد جلو دست گذاشت رو قلبش گفت عمه کارش تموم شد عمه .. دیگه صدا نفسش بالا نمیاد عمه .. هی تکونش داد دید جواب نمیده .. آخ لباس و کنار زد دید همۀ صورتش غرقِ خونه …*

_______________________________________

متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س)

نصفه شب که بچه از دنیا رفت ، حکومت زنِ غساله فرستاد .. پیراهنِ بچه رو که درآورد گفت من غسل نمیدم ..!

_چرا ؟!.. گفت من خیلی بچه غسل دادم ، اما بچه ای که از گردن تا نوک پا سیاه شده باشه ندیدم ..
چش شده این بچه ؟!..
گفتن برو ما خودمون غسلش میدیم .. خودشون یه قبر کوچیک کندن .. بچه رو دفن کردن ..

یه وقتی زینب کبری دید اُم کلثوم بیتابانه گریه میکنه .. فرمود چرا اینجوری گریه میکنی ؟

عرضه داشت خواهر دیشب بچه اومد پیشِ من ، گفت عمه ؛ من هنوز گرسنه مِ … بهش گفتم سهم نان تموم شده ، انقدی که به ما غذا نمیدن ..
گفت عمه اگه نان نداری آب به من بده .. گفتم عمه آب هم تموم شده ، صبح آب میارن .. گریه میکنم که این بچه مثه باباش تشنه و گرسنه از دنیا رفت …

_______________________________________

متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س)

قسم به ساحت ذکر شریفِ او بابا
به روی من شده این اشک آبرو بابا
“عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد..”
چه خوب شد که شدم با تو رو به رو بابا

*بچه مخصوصاً دختر ، همه عشقش اینه وقتی باباش میاد تو خونه بره باباشُ بغل کنه .. بابا هم دستِ نوازش به سرش بکشه .. اونم دختری که چند وقته باباش رو ندیده ..*

چه حیف شانه نداری که سر بر آن بنهم
بگویم از غم خود ، شرحِ مو به مو بابا ..

*دختر وقتی میره تو آغوش باباش ، سرشُ آروم رو شونه باباش میذاره .. بابا نبودی اذیتم می کردن ..*

مرا ببخش که نشناختم تو را اول
به چهرۀ تو نمانده ست رنگ و رو بابا
خداش خیر دهد راهبِ مسیحی را
که با گلاب تو را داده شست و شو بابا

الهی خیر نبیند که خولیِ نامرد
کشیده دست به رویِ تو بی وضو بابا

نمانده وقتِ زیادی به رفتنم حالا
شدم کنارِ سرت گرم گفت و گو بابا

بیا و باز صدام بزن رقیۀ من
تو هم بخواه زِمن که بگو بگو بابا..

چه خوش گذشت به من این سفر کنار عمو
چه بد گذشت به من شامِ بی عمو،بابا..

لبِ ترک ترکت را ندیده می بوسم
چه خوب شد که به چشمم نمانده سو بابا

چقدر سخت لبت چوب خورده باباجان
چقدر سخت بریده شده گلو بابا .

_______________________________________

متن زمزمه و توسل به حضرت رقیه (س)

بمیرم از خدامه ، سویِ نیزه نگامه
نزن این جور منو اون که رو نی میبینی بابامه ..

گوشواره م رو نکش من خودم بِهت میدم
فقط عمو عباس نبینه ..
هر چی میخوای بزن من اگه حرف زدم
فقط عمو عباس نبینه ..

معجر و پس بده .. از رویِ نیزه ها
داره عمو عباس می بینه ..
لااقل عمه هامو نزن بی هوا
داره عمو عباس میبینه ..

میبینه که آتیش گرفته لباسام
میبینه که دیگه مثلِ پیرِزن هام

هنوز برایِ من سواله
چطور یه دختر سه ساله

شبا تو تاریکیِ صحرا
خوابیده رویِ خاک و خارا
وقتی که زجر اومد سراغش
نگم چطور بلند شد از جا ..

نگم چه جوری داشت هواشُ
اصلاً بلند نکرد صداشُ
کی میگه که تو راه برگشت
کشید موهاشُ ..

فقط دیدن که جون به تن نداره
یه جایِ سالم به بدن نداره
کسی نگفت یتیم زدن نداره

_______________________________________

متن سینه زنی و توسل به حضرت رقیه (س)

ای مهربونم .. بابا
دردت به جونم.. بابا
امشب بیا و سرم رو بگذار بر روی سینه
یاد تو کردم ، یاد شبایِ ، خوبِ مدینه ..

توی خرابه سر رو خاک میذارم ، بابا
ابر بهارم این شبا می بارم ، بابا
به زنده موندنم امید ندارم ، بابا

نیلی شده صورت من باباجون
چی کشیدم از خارای بیابون
هیچ کی نبود بگه به این نامردا
مهمونُ که نمیبرن به زندون ..

کنج خرابه .. بابا
چشام پرآبه .. بابا
ممنون که امشب اومدی بابا منو ببینی
ببخش اگر که ، فرشی ندارم ، تا که بشینی ..

باید بشه خرابه آب و جارو ، بابا
باید بشه شونه برای تو گیسو ، بابا
باید دیگه نگیرم دست به پهلو ، بابا

عمرم مثه مادرِ تو کوتاهه
تنم با تازیانه ها سیاهه
ناله زدم ولی به من می گفتن
غصه نخور ، بابای تو ، تو راهه ..

_______________________________________

متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س)

رواقِ خاک آلودِ شبستانی که من دارم
کجا و شأن بی پایان مهمانی که من دارم
ببافم فرش قرمز رنگ با گیسویِ خونینم
به کار آید همین مویِ پریشانی که من دارم

*فرش ندارم جلو پاهات بندازم .. از مهمون نوازیم شرمندتم باباجان .. از این سه ساله مدد بگیر به چشماتون التماس کنید .. امشب گره خیلی داریم .. دستامون خیلی خالیه آی دستایِ تاول زده … یه نگاه کرد به سر گفت :*

سر و رویت به هم خورده ..
*این چه پیشونی برای تو درست کردند.. آی قربون دندونای شکسته ت برم .. آی قربون این صورت خاکیت برم … اگر من بودم نمیذاشتم تو رو کنج تنور ببرن ..*

سر و رویت بهم خورده ولیکن باز زیبایی
ندارد هیچ کس مثل پدر جانی که من دارم

اگر چه خاکی هست اما شبیه تشت اصلاً نیست
بیا بنشین عزیزم رویِ دامانی که من دارم ..

*تا چشماش افتاد به لب و دندان ، گفت :…*

الهی بشکند دستی که محکم خیزران کوبید
شده لب پَر ، لبِ قاریِ قرآنی که من دارم

به جای دست از مویم بلندم کرده از بس زجر
پریشان تر شده مویِ پریشانی که من دارم

نمیدانم که از ضعف است یا که از شکستن هست
دلیلِ از سرِ شب دستِ لرزانی که من دارم

سراغت را گرفتم ، با لگد سرباز رومی زد
زبانم را نمی فهمد ، نگهبانی که من دارم

 

 

لینک کوتاه

اشتراک گذاری

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دیدگاه ها

1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.

2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.

3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.