آهنگهای ویژه

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1403

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس محرم و صفر سال 1403

  • حاج عبدالرضا هلالی

    حاج عبدالرضا هلالی

    آلبوم مراسم عزاداری شب پنجم محرم 1403/04/20 هیئت الرضا (ع)

  • کربلایی جواد مقدم

    کربلایی جواد مقدم

    نماهنگ رفیق

  • حاج محمد طاهری

    حاج محمد طاهری

    نماهنگ ساعتی بندگی - رمضان 1402

  • کربلایی امیر برومند

    کربلایی امیر برومند

    نماهنگ تصور کن

  • حاج محمود کریمی

    حاج محمود کریمی

    آلبوم مراسم عزاداری شب اول محرم 1401 - هیئت رایة العباس

متن روضه و توسل ویژه شب سوم محرم ۱۴۰۰

1
متن روضه و توسل ویژه شب سوم محرم ۱۴۰۰

متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س)

تو را آورده ام این جا، که مهمانِ خودم باشی
شبِ آخر رویِ زلفِ پریشانِ خودم باشی

*بچه هارو ديديد، وقتي ميان تويِ تاريكي، ميگن: بابا! من از تاريكي مي ترسم…زود بغلش ميكني…*

من از تاریکیِ شب هایِ این ویرانه می ترسم
تو را آورده ام خورشیدِ تابانِ خودم باشی

فِراقت گر چه نابینام کرده، باز می ارزد
که یوسف باشی و در راه کنعانِ خودم باشی

پدر! نزدیک بود امشب کنیزِ خانه ای باشم
به تو حق می دهم، پاره گریبانِ خودم باشی

اگر چه عمه دل تنگ است اما عمه هم راضی ست
که تو این چند ساعت را به دامانِ خودم باشی

*بابا! هميشه تو من رو تويِ بغلت مي گرفتي، امشب من ميخوام تو رو بغل بگيرم…بابا! چرا اندازه ي علي اصغر شدي برام!؟ هي بغل گرفته بود، مي گفت: قربونت برم بابا.*

از این پنجاهِ سالِ تو ،سه سالش قسمتِ ما شد

*باباها دوست دارن، عروسيِ دختراشون رو ببينن، قد كشيدن هاشون رو ببينن، نوه هاشون رو ببينن…*

از این پنجاهِ سالِ تو ،سه سالش قسمتِ ما شد
یک امشب را نمی خواهی پدر جانِ خودم باشی؟

*كاش دختراي شام كه مي گفتن من بابا ندارم الان مي اومدن، ديديد من هم بابا دارم؟ ديديد بابام مهربونه به دخترش سر ميزنه؟ همه باباها وقتي ميخوان پيش دختراشون بيان با پا ميان، اما بابايِ من تنها بابايي است كه با سر اومده…فرياد بزن بگو:حسين…در و ديوار گواهي ميدن فرداي قيامت چه جوري برا حسين گريه كردي، حسين….*

سرت افتاد و دستی از محاسن ها بلندت کرد
بیا خب میهمانِ کنج ویران خودم باشی

سرت را وقت قرآن خواندنت بر تشت کوبیدند

*يزيد گفته بود اينا خارجي هستن، وقتي سر رو آوُردن، سر شروع كرد قرآن خوندن، يزيد عصباني شد…*

سرت را وقت قرآن خواندنت بر تشت کوبیدند
تو باید بعد از این قاریِ قرآن خودم باشی

*جدِّت فرمود: قرآن بخون، بابات علي گفت: قرآن بخون، مادرت زهرا بهت قرآن خوندن و لحن رو ياد داد، خودت مظهر قرآني، خودت باطنِ قرآني، اما دخترت ازت يه خواهش داره، ديگه قرآن نخون، آخه وقتي قرآن ميخوني، يا چوبت ميزنن، يا سنگت ميزنن…حسين!…*

________________________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س)

«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ»
وَ ما خَصَّنا بِهِ مِنْ وِلايَتِكُمْ طيبا لِخَلْقِنَا وَ طَهارَةً لأِنْفُسِنَا وَ تَزْكِيَةً لَنا وَ كفّارَةً لِذُنُوبِنا

آفتابت خورد بر گلبرگ شبنم داده شد
اشک ما اینگونه از گرمای این غم‌ داده‌شد

گریۀ بر تو اصول کافیِ بخشایش است
این همان درسی‌ست که روزی به آدم داده شد

اعتباری هم اگر داریم از این اشک‌هاست
در کنار آبروها آبرو هم داده شد

یا حسینِ ما یقینا یا الهی گفتن است
بین تور روضه بر ما اسم‌اعظم داده شد

ای که ذکر تو دلیلِ التیام زخم‌هاست
هر زمان نام تو را بردیم مرهم داده شد

یک نخ از چادر سیاه فاطمه برداشتن
این چنین بر سر در هر خیمه پرچم داده شد

سینۀ ما آه را کم داشت زهرا ناله زد
از همان ساعت به هر سینه‌زنی دَم داده شد

عاشقانت فرصت دیوانگی میخواستن
ناگهان دیدن که ماه محرم داده شد

این تَه گودال رفتن مُزد شاهنشاهی است
رَمل‌ها تاجی‌ست که بر شاه عالم داده شد

________________________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س)

نعل تازه سنگ را هم نرم نرمش میکند
این چنین شرحی برای جسمی در هم داده شد
ساربانِ بی مروت دست بردارش نبود
تک تک انگشت هایش پای خاتم داده شد

وقتی مُحرم میرسه، توو روضه
سینه‌زنا رو میخره رقیه
اسمتُ وقتی میگم اشکم میاد
اسم تو گریه‌ آورِ رقیه

ُپر از گناهِ دل من ولی باز
منو توو جمع نوکرات میذاری
همیشه حاجتام و میدی بهم
قدِ امام حسن کرامت داری

من که به جز تو کسی و ندارم
دلم خوشه به این که هستم گدات
نوکریت و به سلطنت نمیدم
سرم بلنده چون میوفتم به پات

با دستای کوچیکتون همیشه
به ما میدی براتِ کرب و بلا
مثل همیشه شب سوم بازم
روضه می‌خونم بازم از زبون شما

خرابه سرده، آخ کف پام میسوزه
زندگی توو ویرونه خیلی بده
ببین چه نامرتبه وضع من
ببین که بی‌تو چی سرم اومده

دیگه منو ببر کنارِ خودت
زندگی واسه من عذابه بابا
این چیزایی که دورِ دست منه
النگو نیست، جای طنابه بابا!

دخترِ تو شبیه باباش داره
زخمای بی‌عدد روی صورتش
زجر کشیده دختر تو وقتی که
زجر، کشیده زد روی صورتش

یه دختر شامی همیشه اینجا
با طعنه‌هاش سر به سرم میذاره
خم میکنه قدش رو آخه میخواد
ادای دخترت رو دربیاره

خبر داری که بعد رفتن تو
سه ساله قد کشیده قَدِ صدسال
یه لحظه غم از یاد من نمیره
روزی که افتاده بودی توی گودال
ــــــــــــــــــــــــ

چرا هیشکی نمی‌فهمه خرابه جای دختر نیست
چشای هیچکسی قَدِ چشای دخترت تر نیست

خرابه خیلی بی‌رحمه، میترسم از شب تارش
خلاصه آخرش توو خواب سرت میریزه دیوارش

خدا مرگم بده دورت بگردم
من از مهمون‌ پذیرایی نکردم

خدا مرگم بده رنگم پریده
تو بابای منی سرِ بریده

خدا مرگم بده آروم ندارم
سرت رو روی دامنم میذارم

بخواب امشب رو که فردا، باید باهم بریم بازار
ببینم میخری واسم، لباس روشن گلدار؟

بخواب امشب رو که فردا خودت دنیام و میسازی
منو بازیم نداد هیشکی، بریم توو کوچه‌ها بازی

خدا خیرت بده بابای خسته
میشه نازم کنی دلم شکسته (پهلوم شکسته)

خدا خیرت بده که خیلی مردی
خوش اومدی ولی بوسم نکردی

خدا خیرت بده بمون کنارم
که نگن دخترات بابا ندارن

تمومه آسمانا رو به دنبال سرت بودم
با اینکه توی هر منزل کنار خواهرت بودم

می‌بینی کار دنیا رو، تو رو دیدم که توو تشتی
همه گفتن سفر رفتی، چرا اینجوری برگشتی

خدا صبرم بده سنگ صبورم
توومجلس یزید شکست غرورم

خدا صبرم دردم همینه
خدا صبرش بده آه از سکینه

خدا صبرم بده دیگه بریدم
توی بزم حرام چیا شنیدم
ــــــــــــــــــــــــ

نمیگم از غصه‌هام
نمیگم از شهر شام
دلم نمیاد که تو
دلت بگیره برام

اصلا لباسم پاره نیست
رخت تنم ابریشمه
اصلا کسی ما رو نزد
گوشواره‌هامم پیشمه

غصه نخور حال رقیه عالیه
جای تو هم کنارمون توی خرابه خالیه
تاج سرم، غصه نخور بخاطرم
شکسته نیست بال و پرم

یکی اومد روبه روم
یه سیلی زد باز به روم
میخواست که این لحظه رو
رو نِی ببینه عموم ببینه عموم

هر لحظه پای نیزه‌ها
زخمی شده احساس من
خون گریه کرده روی نِی
چشم عمو عباس من

نیزه‌ی بد، حسرت آغوش منو
خوونه دل عموم که دید، پارگی گوشِ منو
خونه دلش منو میزد مقابلش
همون که بوده قاتلش

کو تَنِ تو؟!
بگو چیشد پیکرِ تو؟!
بوی تنور و بوی نون
میوزه از رو سر تو

________________________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س)

با رخصت از خدایِ تعالی فقط حسین
ما گم نمیشویم هَدَینا فقط حسین

سر خَم نمیکنیم به هر قبله‌ی دروغ
دل را نمیدهیم به هرجا فقط حسین

*حسین .. آقام آقام .. اصلا امشب روضه خوان نمیخواد .. شبِ سه ساله‌ی ابی عبدالله .. اگه دختر داری باشی خودت میفهمی یعنی چی روضه این خانم ..*

بگذار هر که خواست گدایِ کسی شود
ما را چه کار با دگران، ما فقط حسین ..

*خیلیا رو تخت بیمارستانا چشم امیدشون به این حسین گفتن های منو توِ .. امشب بگو آقا برا بچه‌ت اومدم داد بزنم .. آخه شنیدم دم خرابه بدجوری بهش خندیدن .. هی با دست این دختر بچه رو نشون میدادن .. ای رقیه ..*

هرکس که خرده بر درِ بسته فقط حسن
هرکس دلش گرفته زِ دنیا فقط حسین

*یارالی آقام .. سوسوز آقام .. به جانِ اون بچه ای که اربعین نتونست بیاد کربلا ..*

سرمایۀ محبت زهراست دینِ من
سرمایۀ محبت زهرا فقط حسین ..

*دیگه اذیتت نکنم ببرمت گوشۀ خرابه .. اجازه بدید زبانِ حال بگم ان شالله اربعین کربلا عرض ادب کنیم .. عمه‌ش دید این بچه از خواب بیدار شده .. عمه امروز بدجوری بهم بی ادبی کردن .. عمه امروز برا ما نون صدقه آوردن .. عمه مگه ما سفره دار نبودیم مدینه؟! ..*

قوت من لعلِ لبِ توست به نان رو نزنم
چشم و دل سیر ترین دخترِ این شهر منم

نان نداریم، ولی شهر تصدق خورِ ماست
دختر شاهم و این هیمنه را میشکنم ..

تازیانه، به پدر گفتنِ من حساس است
سِیر کن غرقِ کبودی ست تمام بدنم ..

________________________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س)

سوختی سوختم شبیه همیم
تو آغوشِ هم ضریحِ همیم ..

با تن بی تن، برایِ منی
کمَم که بیای، بابایِ منی ..

چقدر پیر شدم تو روزایِ دل آزار
نبودی سرم داد کشیدن تو بازار
مگه دخترِ تو، نداره کس و کار ..

بابایی .. بابایی .. بابایی ..

پایِ زخمم به تو نرسید
نبودی که زجر موهامُ کشید ..

کارِ دنیاست دو تا دل تنگ
بهم برسن تو کاخِ یزید ..

یزید چوب به لب‌هات زده خیر نبینه
چجوری تونست چوب رو لب‌هات بشینه
لبِ تو چه پاره‌ست، همه دردم اینه ..
ــــــــــــــــــ
سری که روبرومی،خودتی یا عمومی
نشناختمت عزیزم خودت بگو کدومی

اَبروی نصفِ نیمه، حالِ سرت وخیمه
به همه گفتم این سر، تموم زندگیمه

خوش اومدی بابا؛
دخترت دیگه زیبا نیست ..
این خرابه جای ما نیست ..

منو زدن .. دشمنت سرم ریخت
منو زدن .. صورتم بهم ریخت

*اگه خسته شدی دیگه نگم .. اما این دختر انقده گریه کرد دیگه صداش گرفته بود .. ای بابا …*

عوضِ بوسۀ تو حرمله بیدارم کرد
با همان ضربۀ پا دست به دیوارم کرد

چادرم پاره شده پیرهنم گل دار است
زیرِ چشمم اثر رد شدن از بازار است
ــــــــــــــــــ
دلم آغوشِ گرم تو رو میخواد
خرابه سرد و دارم میلرزم
هوا سردِ ولی عیبی نداره
من از تاریکیا خیلی میترسم

از کسی که سرِ تو رو
رو نیزه بست بدم میاد
از اون که دندونِ تو رو
با سنگ شکست بدم میاد

یه شب جا موندمُ اومد سراغم
همون مردی که با من خیلی بد بود
الهی که دلش آتیش بگیره
که دل سوزوندنُ خیلی بلد بود

همش میگفت:
عموت کجاست؟! حالِ تو رو نگاه کنه
بگو از علقمه بیاد، دستِ بسته‌ت رو وا کنه

*آی بمیرم برات .. یه وقت دیدن سر یه طرف .. رقیه یه طرف .. هرچی زینب صدا زد رقیه عمه فدات شه، رقیه .. دیدن بلبلِ خرابه جان داده ..
ای حسین …*

یک جفت چشمُ، دو لبُ مویی که سوخته‌
بابا محال بود چنین مختصر شود ..

گفتی عروس میشوی ای دخترِ گلم
گفتم عروسی ام زِ همه ساده تر شود

من معنی سه سال پریشانی توام
بگذار این سه ساله شهید سفر شود

________________________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س)

یک روز جمعه عصر پاییز،دلم گرفت از این زمونه
خسته بودم از غمِ روز و خسته تر از بغضِ شبونه

میون این شهرِ پُر از کاخ،همه وجودم شده بود خاک
خرابه بودم، وسطِ مَردم پست،میونِ حاکمای ناپاک

تو شهری که رو منبراشم، لعن علی میگن همیشه
باید که نامش هم بشه شام، انگاری اصلاً صبح نمیشه

خدا خدا کردم که شاید، یکی بیاد تنها نمونم
بیشتر ازاین میونِ این شهر، بی حال و بیصدا نمونم

دیروز دیدم شلوغِ انگار، شلوغ تر از همیشه شد شام
یه عده رفتن سمتِ ساعات، یه عده هم رفتن رویِ بام

چشمام رو چرخوندم و دیدم، مهمونام از سفر رسیدن
چه مهمونایی همه خسته، با دسته بسته قد خمیدن

یه کاروانِ خسته اومد، یه کاروان که غرقِ آه بود
یه کاروان که نرسیده، ناله و ماتمش به راه بود

قافله ی زنان و اطفال، فقط یه آقا پیششون بود
اونم که از طناب و زنجیر، رو دست و پاش پُر از نشون بود

سئوالی تویِ ذهنمِ که، هنوز واسم بی دلیله
فکر میکنم با خودم آخه، کجان بزرگایِ قبیله

*شب اولی که اومدن خسته بودن، اما صبح این نامردا، اهل کاروان رو یه جایی می بردن، شب دوباره بر می گردوندن…*

نامردا اهلِ کاروان رو، نمی دونم کجا می بردن
ولی وقتی که بر میگشتن، آب و غذایی نمی خوردن

خلاصه شب شد و رسید، اما خواب مگه به چشمام می اومد
یکی همش با گریه می گفت، دیدی چه حرفایی بهم زد؟

یکی می گفت: پاهامُ عمه، نمی تونم زمین بذارم
یکی می گفت: از بس که سرده، چند شبِ که خوابی ندارم

یکی می گفت: دلم شکسته، از بس من رو مسخره کردن
یکی می گفت: خسته ام از اینکه، به حال و روزِ من میخندن

یکی یه گوشه تک و تنها، دو دستش رو گهواره کرده
میگه: تو کاسه آبِ می دونستی؟ بچه ام دیگه بر نمیگرده

________________________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س)

اما یکی با بقیه فرق داشت، سر رویِ دیوارا میذاشته
می ترسیدش گم شه دوباره، از عمه چشم بر نمیداشته

یه دختری که تویِ دستاش، انگاری رزقِ آسمون بود
نشونه ی خدا بود اما، رو صورتش کلی نشون بود

تو یکی از این شبا بود، که دخترِ با گریه پا شد
می گفت: دیگه بابامُ میخوام، شهر پر از سر و صدا شد

می گفت: الان بابامُ دیدم، گذاشت سرش رو رویِ شونم
عمه دیگه سر اومده صبر، خدایی دیگه نمیتونم

هی با خودش میگفت: که بابا، گفته به من که بر میگرده
قول داد میاد دنبالم امشب، خدایی خیلی دیر کرده

*چنان گریه ای می کرد، تمام شهر رو زد بهم،اعلامِ جنگ کرد به همه، نصف شب خرابه رو ریخت بهم…*

خوابِ یه شهر رو گریه اش انداخت، خرابه کرد رو سرِ این شام
یه عده یهویی حمله کردن، گفتن: کی گفت: بابامُ میخوام؟

*عمه اومد جلو، گفت: کارش نداشته باشید، الان آرومش میکنم…اینقدر بهش بر خورده بود دخترِ حسین، بلند شد، گفت: چی میگید؟ من بابامُ میخوام… باباتُ میخوای؟*

یه طبقی جلوش گذاشتن، که بویِ خون ازش می اومد
بچه سَرِ باباشُ تا دید، هی گریه کرد، هی خودشُ زد

چند دفعه باباشُ صدا کرد، بعد یهو ساکت شد و خاموش
صدا از هیچ کس نمی اومد، انگاری دیگه رفته از هوش

نگاهِ نیمه بازِ دختر، هنوز به چشمای بابا بود
حرفایِ دختر پدریشون، با چشم بود و بیصدا بود

پای درد و دلِ دخترت بشین، با لبِ پاره میخونم برات
لُکنَتَم داره اذیت میکنه، روضه با اشاره میخونم برات

با سر اومدی به دیدنم ولی، هیچ کجا بابا نمیآد اینطوری
گریه ی زیادمُ بُرید، نفسم بالا نمیآد اینطوری

اینطوری دستِ من و گره زدن، دستایِ عمه رو بستن اینطوری
سَرِ تو نمی تونم بغل کنم، آخه دستمُ شکستن اینطوری

وقتی که شبا تویِ تب میسوزم، لرزه به تنم می اُفته اینطوری
بعضی موقع ها یهویی بابایی، سر رو گردنم می اُفته اینطوری

بعد اون که رفتی بی خداحافظی، کارِ من سوز و گدازِ اینطوری
نمیشه که خوب ببینمت بابا، با چشی که نیمه بازِ اینطوری

تو بگو کجایِ دنیا یه گُلُ، میکنن از رویِ ساقه اینطوری
تو چه جوری افتادی از رویِ اسب؟ افتادم من از رویِ ناقه اینطوری

بعد اون شب که تو صحرا گم شدم، دیگه خم شد قامتِ من اینطوری
یکی در میون زد سیلی بهم، ضربه زد تو صورتِ من اینطوری

•✠•اَلّلهُمَّـ عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرَج•✠•

________________________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س)

صد شکر غبارِ حَرَمَت تاج سَرِ ماست
نامت همه شب ذکر قنوت سَحَرِ ماست

گفتند بسوزید…”سَمِعنا و اَطَعنا”

*آقاجان! ما از اون موقعي كه تو رو شناختيم داريم تويِ روضه هاي شما ميسوزيم، از موقعي كه تو رو شناختيم پدر و مادرمون يادمون دادن مُحرم لباسِ عزا تنمون كنيم، از وقتي دستمون رو گرفتن تو روضه ها آوُردنمون، نگاه كرديم ديديم مادرمون وقتي نامِ حسين مياد اشك ميريزه، بابا رويِ پاش ميزنه، ما از همون بچگي سوختيم و بزرگ شديم…*

گفتند بسوزید…”سَمِعنا و اَطَعنا”
عمری ست که سرمایه ی ما چشمِ تَرِ ماست

*همه ي داراييِ ما همين چشمِ خيسِ ماست، هر چي ميخواي ازم بگيري بگير، گريه رو نگير، روضه رو نگير، يكي دو سالِ الان كربلا نرفتيم، كربلا رو كه از ما گرفتن، روضه رو نگير، ديگه باورم نميشه برم كربلا، مگه اينكه امشب دخترت امضاء كنه…*

از نوکری توست به هر جا که رسیدیم
یعنی که غلامیِّ تو تنها هُنَرِ ماست

*يكي وزيرِ، يكي دكترِ، يكي وكيلِ، يكي استادِ، يكي مهندسِ، اما بذار همه ي اين عناوين كنار بره، من غلامِ تو هستم، من نوكرِ تو هستم…*

هر جا عَلَمی هست، همان جا حَرَمِ توست
پس کرب و بلایت همه جا در نظرِ ماست

از دار جهان هیچ نداریم به جز اشک
اشکی که خودش روز قیامت سَپرِ ماست

*اين اشك روزِ قيامت سپر ميشه در مقابلِ آتش، بوسيله ي اين اشك، ان شاءالله من و تو نجات پيدا مي كنيم…*

ای کشته ی بی غسل و کفن، تشنگیِ تو
داغی ست که تا روز ابد بر جِگرِ ماست

#شاعر احسان نرگسی

*شب، شبِ گريه است، شبِ اشكِ، سلام خدا بر اون دختري كه تنها سلاحش گريه بود، تنها وسيله دفاعيش گريه بود، گريه برا دختر بچه ها يه وسيله دفاعي است، بلا ببينه، اذيت بشه گريه ميكنه، اما معمولا يه دختر گريه كنه همه ميدَوَن سمتش كمكش كنن، ياريش كنن، سئوال ميكنن: عزيزم چي شده؟ چرا گريه ميكني؟ چيزي ميخواي؟ اما رقيه هر وقت گريه ميكرد بيشتر كتك ميخورد، اما با گريه اش پدرِ شام رو در آوُرد، گريه اش گريه ي معمولي نبود، جنس گريه اش از جنسِ گريه ي مادرش زهرا بود، گريه اش گريه ي قيام بود، گريه اش زير و رو كرد شهرِ شام رو…*

من به پای سرت سر آوردم
حاجتِ عمه را برآوردم

آنقدر که پدر پدر کردم
پدرِ شام را درآوردم

*گريه اش شهرِ شام رو بهم ريخت،شهر شام رو زير و رو كرد، مگه نميگن: گريه ي يتيم عرشِ خدارو به لرزه ميندازه، بعد از قصه ي رقيه، مَردم شام قيام كردن، ميخواستن بريزن تويِ كاخِ يزيد، ميخواستن كاخ رو رويِ سرش خراب كنن، كار به جايي رسيد كه مروانِ ملعون به يزيد گفت: دو تا كار ميتوني بكني: يا پاشي از اينجا بري، يا اينكه اين زن و بچه رو برگردوني مدينه، مردم دارن شورش ميكنن…
فدايِ گريه هات بشم خانوم، اندازه ي همه ي قافله گريه كرد، اندازه ي همه ي كاروان گريه كرد، گفت: بابا!…*

آه! وقت اذان زدند مرا
زخم ها با زبان زدند مرا

یک تنه کاروانِ گریه شدم
قدر یک کاروان زدند مرا

________________________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س)

همه ي دنیا برای بقیه
سَرِ گَرد و خاکیتم برای من

بسه دیگه این تنور و اون طبق
یکمم بیا بشین رو پایِ من

*مگه دختر نداري ميري تويِ تنور؟ مگه رقيه نداري ميري تويِ طشتِ طلا، بيا بشين رو پايِ خودم…*

وقتی از بالا می اُفتادی زمین
نمی دونی چی می اومد به سرم

همه رو شاید ببخشم ولی از
نیزه داره سَرِ تو نمیگذرم

اون از اينکه بی خبر رفتی سفر
حالا هم که اومدی نمی بریم

راستی بهت گفته بودم تو کوچه ها
بازار برده فروشا…بگذریم

راست میگن که یک شبه بزرگ شدم؟
دندونای شیریم و اصلاً دیدی؟

دختری که وصله ی جون تو بود
میدونی که چند شبه نبوسیدی

*اگه هر شب من رو نمي بوسيدي خوابم نمي بُرد، اگه هر شب صدات رو نميشنيدم خوابم نمي بُرد، الان چند شبِ صدات رو نشنيدم…*

من فقط یکم موهام سوخته همین
یکمم کبوده رنگم مگه نه؟

لباسام یه ذره نامرتبه
ولی من هنوز قشنگم مگه نه؟

*نگاه كن دخترت رو، بچه هاي شام مسخره ام مي كردن، چادرم رو نشون ميدادن، لباسم رو نشون ميدادن، هي گفتم: من دخترِ حسينم، بابام نويِ پيغمبرِ…
تا سر رو بغل كرد، دو تا اتفاق افتاد براي رقيه، وقتي سر رو بغل كرد، اول شك داشت كه باباشه، به عمه اش گفت: “ما هذا الرأس” اين سر مالِ كيه؟…{اصلاً رقيه نه، يه بچه ي سه ساله يه سر ببينه نبايد دق كنه؟ اونم تو اون تاريكيِ خرابه…} گفت: “ما هذا الرأس” هيچ كسي جوابش رو نداد، مگه ميشه به بچه ي سه ساله بگي اين سَرِ باباتِ؟ خودش فهميد، آروم آروم طبق رو كشيد جلو، سر رو برداشت، تا سر رو بغل كرد فهميد باباشِ…باباي من قشنگترين بابايِ دنياست، اگه خاكي هم باشه قشنگ ترين بابايِ دنياست، همچين كه سر رو به سينه فشار داد، ديگه دستاش جون نداشت…دو تا اتفاق افتاد، اتقاق اول اينكه زبونش گرفت، به لُكنت افتاد، ديگه نتونست درست حرف بزنه، اتفاق دوم هم همه ي درداش يادش رفت، اصلاً ديگه غصه هاي خودش رو فراموش كرد، دست كشيد رو صورتِ باباش، خرابه تاريك بود، درست صورت رو نمي ديد، همچين كه دست كشيد، دستش خورد به لبايِ باباش، به دندونايِ باباش، ديد لبا پاره پاره است، دندونا شكسته و خورد شده است، ديد سر ديگه ازش چيزي نمونده…امام سجاد فرمود: ” إِنَّ رَأْسَ أَبِی مُضَرَّجٌ” عرب به چيزي كه له شده باشه ديگه مثل اولش نشه ميگه:” مُضَرَّج” يه كاري بار سر بريده كردن…
اين دختر اين لباش رو گذاشت رويِ صورتِ بابا، چه جوري آروم بشم، چه جوري باهات حرف بزنم، يه كاري كرد، هيچ كي اين كار رو نكرده بود، نه زينب، نه زين العابدين، نه علي اكبر، اين كار مالِ رقيه است، لباش رو گذاشت روِ لبايِ پاره پاره…حسين…*

دوتامون لبامون پُر از خونِ
موهام مثلِ موهات پريشونِ
حالا مثلِ تو من يه دندونه، شكسته دارم

دوتامون موهامون پُر از دوده
قرارِ جدايي مگه بوده
يتيمي برا من هنوز زوده، سِني ندارم

امشب بيا خودم، مادر ميشم برات
خاكا رو پاك كنم، از صورت و لبات

حالا كه اومدي بيشتر پيشم بمون
لبات هات رو مي بوسم، قرآن برام بخون

*بابا! من چوب ندارم، قرآن بخون، راحت باش، بابا من لبات رو مي بوسم، من لبات رو چوب نميزنم، واسه دخترت قرآن بخون…*

•✠•اَلّلهُمَّـ عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرَج•✠•

________________________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س)

حرف دارم گلایه لازم نیست
تو ببین…آیه آیه نازل میشود

فقط اینجا که سایه لازم نیست
با محبت! بگو کجا بودی؟

*ما اگه بچه ي خودمون، يا يه بچه ي ديگه اي جلومون زمين بخوره طاقت نميآريم، يا اباعبدالله! چه جوري طاقت آوُرديد از بالا نيزه، وقتي ديدي تو كوچه ي يهودي ها بچه ات رو ميزنن…بچه وقتي به گريه ميوفته گلايه داره، بچه وقتي گريه ميكنه وقتي به باباش ميرسوننش هي ميخواد ميونه گريه هاش با باباش حرف بزنه، ميگه: كجا بودي تا حالا من رو اذيت كردن؟….گفت:بابا!*

وسطِ ماجرا چرا رفتی؟
بی هوا، بی صدا چرا رفتی؟

*ابی عبدالله با همه که خداحافظی کرد، بعضي روايات نوشتن اون لحظه رقیه تو خیمه خواب بود، تا چشمش رو باز کرد، دید یه عده تو خیمه ها ریختن، تا حالا این بچه عادت نداشته غیر از نوازش و بوسه ي عمو، تاحالا چیزی غیر اینا ندیده، توي كتابِ سحابِ رحمت نوشته: اين بچه طبق عادت هرروز، سجاده ي بابارو پهن کرده، یه وقت دید نانجیبا ریختن تو خیمه، شمر ملعون اومد مقابلش، این بچه نمیشناسه اینارو، فقط میگه “اَینَ اَبی؟” بابام کجاست؟ ميگه:چنان سیلی تو صورتش زدن…*

وسطِ ماجرا چرا رفتی؟
بی هوا، بی صدا چرا رفتی؟

بر روی نیزه ها چرا رفتی؟
بعد از آن بین شعله ها بودی

*بابا! بابا! بابا!…این بچه یه منظره ای رو دیده، عقده شده تا سر رو آوُردن براش، هی با خودش میگفت: اگه بابام اومد من باید اینارو ازش بپرسم *

چه بلایی پدر سرت آمد؟
یک نفر سمت پیکرت آمد

پای او روی حنجرت آمد
مشغولِ دست و پا زدن بودي

*حاج قاسم سلیمانی یکی از نوکرای این سه ساله بودن، همه ي مدافعان حرم افتخارشون این بود، گفتن ما باشیم، باز بخوان دوباره به این حریم بی احترامی کنن!؟… یکی از اين مدافعان حرم بچه اش زیر بغلشه دارن ازش مصاحبه میکنن، سئوال مي كنن ازش: این بچه رو چکار می کنی؟ گفت: من خودم، بچه هام، پدرم، مادرم، فدای یکی از کاشی هايِ حرم حضرت زینب… *

بینِ خورجین سَرِ تو را بردن
چادرِ خواهر تورا بردن

با لگد دختر تو را بردن
کوفه بودی، نه کربلا بودی

دیده اي بی پناهمان کردند
آمدند و سیاهِمان کردند

جور دیگر نگاهمان کردند
تو نپرسی زمن کجا بودی

*یه خوردشو برات میگم بابا کجا بودم….*

عمه را با طناب آوردن
بی حساب و کتاب آوردن

بینِ بزم شراب آوردن
پايِ آن چوبِ بي حيا بودي

*اگه به اجبار به ما بگن: بايد حتماً انتخاب كني، بابات رو بزنيم و يا مادرت رو، معلومه ميگيم: بابامون رو…اما اگه از دخترها سئوال كنند چي ميگن؟آخه دخترها بابايي هستن…وقتی می خواستن امام حسن رو بکُشن مادرش رو جلو چشش زدن، ولی وقتی میخواستن رقیه رو بکُشن، جلو چشمش چوب به لب و دهنِ باباش زدن…گفت: بابا چند تا سؤال ازت دارم:…*

نحوی صحبتم عوض نشده؟
حالتِ صورتم عوض نشده؟

آن قد و قامتم عوض نشده؟
میشناسی…تو آشنا بودی

این منم پریشانم
اي فدايت، شکسته دندانم

آمدي جانِ من به قربانت
هر شب اينجا دعايِ من بودي

________________________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س)

از کوهِ غصه هام، میخوام بگم یه کم
اگه الان نگم، پس کی باید بگم؟

زخماتو میبینم، درداتو میدونم
میخوام ببوسمت، ولی نمی تونم

دلم میخواست بشینم، بازم رو دامن تو
دستامو بندازم باز، به دورِ گردن تو

اما دیدم نمیشه، توکه بدن نداری
این تويي که باید سر، رو دامنم بذاری

حسین غریب مادر…

زخمایِ گوشم از، آتیش خیمه هاست
از حرمله بپرس، گوشواره هام کجاست

سوخته تو خیمه ها، گُلای چادرم
تو شام بجای شام، هی سیلی میخورم

یه جوری زد رقیه ات، چشاش سیاهی میرفت
راه و شبیه زهرا، هی اشتباهي میرفت

دندوناتو شکستن، چشامو بستم
اینقد نکش خجالت، منم مثه تو هستم

بابا بابا! بابایی…

*بذار از زبون خودش روضه بخونم: همچین که روپوش رو از طبق کنارزد، یه چند لحظه با تعجبی اين بچه نگاه ميكنه، بو، بویِ بابامه، اما چرا صورتش سوخته شده؟ چرا اینقدر صورت متلاشی شده؟ فقط چند تا سوال کرده ، صدازد” يا أبَتاهُ! مَنْ ذَا الَّذي أَيتمني علي صِغَر سِنّي؟”كي منو به این بچگی یتیم کرد؟…هی نگاه کرد این رگ ها چقدر نامرتب شده” مَنْ ذَا الَّذي قَطع وَ رِيدَيْكَ! مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ؟” اما یه سوال دیگه هم کرد: گفت ” يا أبتاهُ، لَيْتني كَنت قَبل هذا الْيَومِ عمياء”ای کاش من قبل از اینکه تو رو اینطوري ببینم چشام کور میشد، من بابای خوشکلم رو با این وضع نمی دیدم…خدايا! روزيمون كن از اون حسين گفتن هاي رقيه كه نفس هاي آخرش هي مي گفت:” اَبَتاه!حسين!….” بلند ناله بزن بگو: يا حسين!….

________________________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س)

با رخصت از خدایِ تعالی، فقط حسین
ما گم نمیشویم هَدَینا فقط حسین

سر خم نمیکنیم به هر قبله ی دروغ
دل را نمیدهیم به هرجا، فقط حسین

بگذار هرکه خواست گدای کسی شود
مارا چه کار با دگران، ما فقط حسین!

خیلی دعام‌ کرده اگر نوکرش شدیم
دارد هوای سینه زنش را فقط حسین

هرکس که خورده بر دَرِ بسته فقط حَسَن
هرکس دلش گرفته ز دنیا فقط حسین

ما با یکی خوشیم همان که عزیزِ ماست
ما با یکی خوشیم، خدایا فقط حسین

سرمایه ی محبت زهراست دینِ من
سرمایه محبت زهرا، فقط حسین

امسال جای ما وسط صحن خالی است
یک کربلا بده به گداها فقط حسین..

#شاعر پوریا هاشمی

یه حرم داره ارباب و یه جهانِ گرفتارش
زندگی رو تو کربلا می بینی

یه دفعه میرسیم پابوس
یه سالی تو هوای غم
یاد خاطره هامون و اربعین..

چشماتو ببند خیال کن
خیال کن، با خستگیِ تویِ جاده

رسیدی پایِ پیاده
شبت شبِ اون شب..

خیال کن، چه شوری و چه فروغی
گمی میونِ شلوغی، یادِ بی بی زینب
ــــــــــــــــــــــــــ
عطر خوشِ سیب، از دلِ صحرا وزیده
عمه! گمانم مهربانِ من رسیده

*عمه! حسِ خوبی دارم، به دلم برات شده بابام میاد…*

شامِ جدایی شد سحر، الحمدالله
آخر رسیدی از سفر، الحمدالله

رفتی بدونِ بوسه هایِ یادگاری
اصلاً نگفتی دختری داری، نداری

هر شب شبیه شمع، کارم سوختن بود
آمارِ زخمِ صورتِ تو دستِ من بود

بینِ من و تو نیزه داری گاه سد شد
سهمِ من از اصرارِ دیدارت لگد شد

در هر کجا با نیتِ آزار میزد
این زجر ترجیحاً مرا هر بار میزد

در کوفه مارا مردمی گمراه گفتند
خیلی به بابایت بد و بیراه گفتند

این حرمله دور و برِ ما تاب می خورد
این حرمله پیشِ ربابت آب می خورد

ما را میانِ خنده ی انظار بردن
ما را شبیه برده ها بازار بردن

*امام زین العابدین فرمود: ما رو همه به هم بسته بودن، سَرِ زنجیر گردنِ من بود، ادامه ی زنجیر گردنِ بچه ها، تا یکی زمین می خورد همه زمین می خوردن…*

از سنگ بدتر چشم های بام بودن
دور و برِ ما مست هایِ شام بودن

* بابا! دور و برِ سرت می رقصیدن، جلو چشمِ عمه زینب، می رقصیدن…*

تیرِ نگاهِ شوم پشتِ هم می آمد
ما بینِ زن ها گاه معجر کم می آمد

بگذار من از تو سئوالی را بپرسم
باید که این موضوع را حالا بپرسم

آن شب چه شد که خواهرم افتاد از پا؟
اصلاً بگو کارِ کنیزان چیست بابا؟

فهمیده ای که چه به روزِ خواهر آمد
کافی است بابا، اشکت مثلِ اشکِ من در آمد

مثلِ تو من هم غرقِ داغی بی حسابم
وقتش رسیده تا کمی پیشت بخوابم

________________________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س)

رو خاکِ خرابه نشستم که شاید
تو از در بیایُ، ببینی که کلافه ام

مثل اون قدیما، بگی ای عزیزم
بشین تا دوباره، موهاتُ ببافم

ولی دیگه محالِ، اینا خواب و خیالِ
رقیه دیگه بس کن، تا کی ناله

نداره چشات سویی، نه بابا، نه عمویی
نه چادر مونده واسه ات، نه کیسویی

نذاشتن یه بارم به خوابم بیایی
تو خواب هم نذاشتن، که روت رو ببوسم

می بینی که کارم، به جایی رسیده
که باید رگایِ گلوت رو ببوسم

نکردی یادی از من، منو میشناسی اصلاً
منم بابا رقیه، چشمت روشن

حالا باز کن چشاتو، من پیرم شدم یا تو؟
روضه امشب با من، گریه با تو

*رو پوش رو کنار زد بابارو نشناخت، دختر از دور بابارو ببینه بابارو میشناسه، میگن: روپوش رو کنار زد بابارو نشناخت، اساتید مقتل میگن: دو سه تا دلیل داشته، اول: جایِ چوبایِ عُبیدالله بن زیاد بوده، اینقدر محکم زده بود، شاید دلیلِ دوم تنورِ خولی بود، شاید این خاکسترا داغ بوده…چشم های بابارو نشناخت، اما اصلش رو نفس المهموم میگه، میگه: چهل منزل این کاروان توقف کرده، هرجا توقف می کردن سرهارو از بالایِ نیزه میکندن داخلِ صندوق میگذاشتن، روزِ بعد که دوباره میخواستن حرکت کنن دوباره سرها رو به نیزه میزدن، میگه: بعضی سرهارو می خواستن به نیزه بزنن بند نمیشد، مجبور میشدن به یه جایِ جدید بزنن، باباش رو نشناخت… زیرِ نورِ مهتاب شناخت” فَبَکى بُکاءً شدیدا، حَتّى غُشِيَ عَلَيها” تا بابارو شناخت غش کرد…این جمله ی ناله زدن و غش کردن چند جا اومده، برای ناله زدن اومده: یه جا علمدار اومد اذنِ میدان بگیره، امام حسین “فَبَکَى الْحُسَیْنُ، ‌بُکَاءً شَدِیداً ” امام حسین شروع کرد گریه کردن،یه جایی هم که حسین از میدان داره میاد، با آستینِ لباسش، اشکاش رو پاک میکنه،دست به کمر گرفته داره داد میزنه…اما برایِ غش کردن برای حضرت زهرا اومده، نوشته:” يُغْشَى عَلَيْهَا سَاعَةً بَعْدَ سَاعَة” میگه: بی بی مُدام غش می کرد و به هوش می اومد، میگه: دستمال زرد دورِ سرش بسته بود، اینقدر صورت زرد شده بود دستمال دیده نمی شد، همه بگید: یازهرا!….*

 

لینک کوتاه

اشتراک گذاری

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دیدگاه ها

1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.

2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.

3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.