آهنگهای ویژه

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1403

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس محرم و صفر سال 1403

  • حاج عبدالرضا هلالی

    حاج عبدالرضا هلالی

    آلبوم مراسم عزاداری شب پنجم محرم 1403/04/20 هیئت الرضا (ع)

  • کربلایی جواد مقدم

    کربلایی جواد مقدم

    نماهنگ رفیق

  • حاج محمد طاهری

    حاج محمد طاهری

    نماهنگ ساعتی بندگی - رمضان 1402

  • کربلایی امیر برومند

    کربلایی امیر برومند

    نماهنگ تصور کن

  • حاج محمود کریمی

    حاج محمود کریمی

    آلبوم مراسم عزاداری شب اول محرم 1401 - هیئت رایة العباس

متن روضه و توسل ویژه شب عاشورا محرم ۱۳۹۹

4
متن روضه و توسل ویژه شب عاشورا محرم 1399

متن روضه و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین (ع)

اذن سلوک اهل نظر دست زینب است
آیینه مکاشفه در دست زینب است

*شیخ حسن سامرایی، میگه تویِ سامرا ، امامِ زمان رو دیدم، فرمود: شیخ حسن! به مردم بگو برا من دعا کنند. گفتم: آقا! همه شمارو دعا می کنن. فرمود: خدارو به عمه جانم قسم بدن…*

سوگند بر نمازِ شبی که قضا نشد

* امام زین العابدین میگه: حتی شامِ غریبان، بین کشته ها، نمازِ شبِ عمه جانم قضا نشد، فقط فرق می کرد، نشسته می خواند…*

فیضِ حضور و فوضِ سحر، دستِ زینب است.

*مثل امشب بود، ابی عبدالله گفت:خواهرم!تویِ نمازِ شب برام دعا کن…اگه دوست داری اهلِ نماز شب بشی، باید متوسل به حضرت زینب بشی، بگو: خانوم جان! حالش رو ندارم، ولی قلباً نماز شب رو دوست دارم…*

سوگند بر نمازِ شبی که قضا نشد
فیضِ حضور و فوضِ سحر، دستِ زینب است

جنگِ عقائد است، از عالِم جدا نشو
نذر و نظر، دعا و و اثر دستِ زینب است

در اوجِ هجمه ها، کمر راست می کنیم
چون همچنان قضا و قَدَر دستِ زینب است

فوراً به عاشقانِ زیارت خبر دهید
در اربعین براتِ سفر دستِ زینب است

*خدارو چه دیدی، شاید اربعین اومدی گفتی: یادت میاد شبِ عاشورا، من از همون شب دعا کردم ، تو خوابم هم نمی دیدم بیام کربلا…*

فتح و الفتوح کرد، زد از ریشه ظلم را
تاریخ ثبت کرد، تبر دستِ زینب است

بیش از تمامیِ اُسرا تازیانه خورد

*بزرگترِ اُسرا شدن همینه، علمدار شدن همینه، همیشه خودش رو سپرِ بچه ها می کرد، اینا امانتن دستِ من…*

بیش از تمامیِ اُسرا تازیانه خورد
بر کودکانِ تشنه، سپر دستِ زینب است

*برا همین اربعین گفت: حسین جان! حیف نامحرما کنارِ من هستن، واِلا کبودی هایِ تنم رو نشونت میدادم…*

اشک از خودش بگیر و معرفت از خودش بخواه
یعنی که اشک و سوزِ جگر، دستِ زینب است

بر خیزران تشر زد و فرمود که نزن
مسئولِ حفاظت از سر، دستِ زینب است

*نزن، مگه نمی بینی بچه اش داره می بینه؟ نزن، نزن. آخه، بچه، خودش اومد پرسید،گفت: عمه! صدایِ بابایِ مَنِ؟ بابام داره قرآن میخونه؟…
شبِ عاشوراست، آخرین شبی است که زینب برادر رو می بینه،گفت: داداش! یه سئوال ازت دارم، بلاهایی که سَر تو میاد بیشترِ یا بلاهایی که سَرِ انبیاء و اؤلیا میاد؟ خواهر برادری دارن صحبت می کنن، گفت: خواهرم! چون خودت میخوای میگم.
خواهرم!عزیزم! حضرتِ آدم از بهشت رونده شد، در فراق حوا هم گریه می کرد، در حالی که می دونست حوا در امن و امانِ، اما نوامیسِ ما بعد از من به اسارت میرن…
خواهرم! مردم حضرتِ نوح رو سنگ باران کردن، اما من رو اول تیر بارون میکنن، بعد سنگ بارون میکنن
خواهرم! حضرتِ ابراهیم خلیل الله، وقتی که پرتابش کردن تویِ آتیش، آتیش گلستان شد براش، اما آتیشِ نیزه بدنِ من رو پاره پاره میکنه…
خواهرم! ازجَدّمون رسول الله بگم: زدن یکی از دندونایِ مبارکش رو شکستن، اما با چوبِ خیزران اینقدر رو لب و دندونای من میزنن، که تعدادِ زیادی از دندونام میشکنه…
خواهرم! حضرتِ یعقوبِ پیغمبر در فراقِ یوسفش نابینا شد، خیلی گریه کرد، یوسفش رو بهش برگردوندن، اما اکبرِ من دیگه به من بر نمیگرده…
زینبم! بابام علی رو با یک ضربه شهید میکنن، اما بیشتر از هزار ضربه به من میزنن….گفت: زینبم! حسن موقعِ جون دادن، سرش تویِ بغلِ من بود، اما هیچکی نمیاد سَرِ من رو تویِ دامن بگیره…

__________________________________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین (ع)

تو از حال و روزم خبر داری یا نه؟
به اشکای زینب، نظر داری یا نه؟

الهی بمیرم، نبینم غماتُ
بکِش رو سرِ من، یه لحظه عباتُ

اگه میشه حرف از جدایی نزن
قرارِ دلِ بیقرارم بمون

به أَمَّنْ يُجیبی که خوندی قسم
نباشی می میرم

کنارم بمون، به فکرِ منم باش
منی که هنوز،میلرزه دلم تا صدام میزنی

نباشی چه جوری صبوری کنم
تو سنگِ صبورِ غمایِ منی

دیگه قصه ی ما رسیده به جایی
که راهی نداریم به غیر از جدایی

من اینجا غریب و تو یاور نداری
بیا فکر کن اصلاً، که خواهر نداری

تو خیره شدی به من و چادرم
منم مات انگشت و انگشترت

سرِ من فدایِ سرِ بچه هات
سرِ بچه هام هم فدایِ سَرت

به گرد و غبارِ غمِ بی کسی
که فردا میشینه رویِ معجرم

نبینم غمات و پاشو عُمرِ من
خودم غصه هاتُ به جون میخرم

*رفت جلویِ خیمه ی ابی عبدالله، صدا زد، دید کسی جواب نمیده، جلو رفت دید داداشش نیست، کجا رفته؟ خواهر خیلی به برادر علاقه داره، کجا رفته؟ گفتن: خانوم! رفته پشتِ خیمه ها، زینب رفت، دید آقا رویِ زمین نشسته، هی داره میخونه:… “یا دَهرُ اُفّ لَکَ مِن خَلیلی” دنیا! اُف بر تو. سر نیزه رو در آوُرده بود، خارهایِ بیابون رو از تویِ زمین در می آوُرد، داداش! داری چیکار میکنی؟ نصف شبی خار در میآری؟ خواهرم! نمی دونی فردا چه خبر میشه…
تو اگه تویِ خیابون یه بچه ای رو ببینی که داره گریه میکنه، میگی بچه است، جونم چرا گریه میکنی؟ تا نبریش پیشِ بابا و مادرش خیالت راحت نمیشه، اما مثه فردا همچین ساعتی، بچه هایِ ابی عبدالله با پایِ برهنه، تو بیابونایِ داغِ کربلا…
اینجا یه وداع بود، زینب حرف هاش رو زد، ابی عبدالله هم صحبت هاش رو کرد، یه وداعِ دیگه ای هم مدینه بود، یه پهلوونی اومد بالا سَر خانومش، گفت: علی جان! من رو شب غسل بده، شب کفن کن، شب هم دفن کن، علی جان! گریه کن” اِبکنی یا ابالحسن وَبکِ لِلیَتامی” علی برا بچه هام گریه کن، عقده هات رو خالی کن، تویِ خودت نریز،گفت: علی جان! بچه هام رو به تو میسپارم، اما جونِ تو و جونِ حسینم، من عادتش دادم هر شب یه کاسه ی آب بالا سرش میذارم، نکنه تشنه بمونه…اینجا بی بی اینقدر سفارش کردی، اما کربلا، میگه: تا اومدم سر از بدن جدا کنم، دیدم یه صدایِ یه خانوم داره میاد، هی میگه: ” بُنَیَّ! قتلوک و مِنِ الماءِ مَنَعوک” همه بگید: حسین!

__________________________________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین (ع)

“اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ”

امام زمان در ناحیه ی مقدسه اینجوری سلام میده:”اَلسَّلامُ عَلى غَریبِ الْغُرَبآءِ، أَلسَّلامُ عَلى شَهیدِ الشُّهَدآءِ، أَلسَّلامُ عَلى قَتیلِ الاَدْعِیآءِ” سلام به اون آقایی که به دستِ حرومیا کشته شد”أَلسَّلامُ عَلى عَلِىّ الْکَبیرِ،أَلسَّلامُ عَلَى الرَّضیـعِ الصَّغیرِ” میرزایِ شیرازی میگه: اصلاً نیاز ی به تیر و سنان و حرمله و شمر نبود، همین داغِ علی اصغر برا حسین بس بود، اگه صبر کرده بودن ابی عبدالله از این غصه می مُرد، نیزه نمی خواست”أَلسَّلامُ عَلَى الْمَدْفُونینَ بِلا أَکْفان” سلام بر اون بدن هایی که کفن نشدن…اومد پیشِ آقا زین العابدین گفت: آقا! من خیلی غریبم، هی از غربتش گفت، آقا فرمود: اینقدر نگو من غریبم، الان تو بمیری خاکت میکنن یا نه؟ گفت:آره مگه میشه خاکم نکنن! گفت: غریب بابایِ مَنِ که خاکش هم نکردن…”أَلسَّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ” سلام بر اون بدنهایی که با خونِ بدن غسل داده شدن”أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَرى” سلام بر اون آقایی که جلو چشمِ همه نحر شد”أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى” سلام بر اون آقایی که اهالیِ روستا اومدن خاکش کردن، همیشه قتل تویِ خلوت انجام میشه، اما موقع تشییع جنازه شلوغ میشه، کربلا برعکس شد، تویِ شلوغی کشتن، اما تویِ تشییع جنازه کسی نیومد…
امام باقر می فرمایند در موردِ روزِ عاشورا”لِیَندُبِ الحُسَین و یبْکیهِ”روزِ عاشورا برا جَدِّ ما هم گریه کنید و هم زار بزنید. یعنی اگه اشک هم ندارید زار بزنید،امروز فقط من و تو نیستیم، آسمونی ها هم دارن با ما ناله میزنن، در و دیوار هم دارن اشک میریزن…*

اسمت رو بُردم زیرِ بارون، بارون گریه کرد
تربت گذاشتم لای قرآن، قرآن گریه کرد

ذوالجناح از میدون اومد سر میزد رو زمین
مصیبت از بس سنگینِ حیوان گریه کرد

به یادِ لب هایِ خُشکِ تو دجله گریه کرد
کتیبه ها و پرچم ها و حجله گریه کرد

ظهر عاشورا زیرِ تیغ خوندی تو نماز
آخرین سجده ات گودال بود، قبله گریه کرد

صدایِ اَلمُعینت اومد اصغر گریه کرد
از رویِ تَلِ زینبیه خواهر گریه کرد

عده ای بی نصیب از گودال رفتن خیمه ها
پنجه ها اومد سمتِ زنها، معجر گریه کرد

*در مقتلِ لهوف نوشته:پشت خیمه ها خندق کندن، ابی عبدالله فرمود: همه ی خیمه هارو بیارید نزدیکِ هم، خندق رو پُر از هیزم کردن، تا طبلِ جنگ زده شده، ابی عبدالله فرمود: هیزم هارو آتیش بزنید، یه دلیل آتیش زدن، گفتن: اول امنیتِ خانم ها، مُخدَّرات در امنیت باشن، دوم مدیریتِ خیمه ها…جنگ شروع شد، میگه: “يَرْجِعُ إِلي مَرْكَزِهِ” ابی عبدالله هی می رفت یه منطقه ای و بر می گشت، می رسید اونجا می گفت:” لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِااللّهِ الْعَلِي الْعَظيمِ” یه نگاه می کرد سمت خیمه ها دوباره می رفت سمت اون مرکز، هی این کار رو تکرار می کرد، چرا؟ برا اینکه خانوم ها بگن: الحمدالله، هنوز آقا هست، هنوز حسین زنده است، هنوز سایه ی حسین بالا سَرِ ما هست…
آقا یه سئوال: مگه نمیگن: چند هزارنفر بودن،آیا می تونستن با تیراندازی کارِ حسین رو تموم کنن؟ بله می تونستن، چرا نکردن؟ چون می خواستن پاداشِ بیشتری از عُبِیدُالله بن زیاد بگیرن، گفت: یه گزارشی بهش بدیم، جگرِش خنک شه…*

__________________________________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین (ع)

نفس هایِ خورشید به آخر رسیده
که صبرِ غروبش، دیگه سر رسیده

هوا تیره و تار، حرم در تب و تاب
عَلَم رویِ خاکُ، شریعه پُر از آب

حوالیِ مغرب دراوجِ عطش
همه جایِ دشت و گرفته غبار

دلِ آسمون خونِ با دیدنِ
غمِ ذوالجناحِ بدونِ سوار

با بالی که سوخته دراین غُربتُ
غمِ چهره ای که درخون شد خضاب

داره برمیگرده به سمتِ حرم
غریبونه اما پُر از اضطراب

لبش تشنه ی آب، تنش سرد و بی حال
تویِ ازدحام و شلوغیِ گودال

یه لشکر به سمتِ، تنش می دویدن
همین که زمین خورد، همه کِل کشیدن

چقدر تیر آوُردن برا کشتنش
غریب گیر آوُردن تویِ قتلگاه

چقدر نامُرتب زدن نیزه رو
بریدن سرش رو ولی بی گناه

جلو چشمِ مادر، بالایِ سَرِش
به شوقِ غنیمت، قیامت شده

نه کهنه لباس و نه انگشتری
امون از غریبی که غارت شده

*امروز امام حسین سه بار خورد رویِ زمین، هر سه بار با گونه ی راست خورد رو زمین” فَسَقَطَ الْحُسَيْنُ،عَنْ فَرَسِهِ الَي الارْضِ عَلي خَدِّهِ الاءيْمَن” از رویِ اسب با طرفِ راستِ صورت افتاد رو زمین…تا افتاد، یه خانومی از بالایِ تَل، صدا زد: ” وا اَخاه، وا سَيّداه، وا اَهْلَ بَيْتاه، وا جَدّاه ” حسینم افتاد…
تا دید خواهر بیتاب شده، اومد با هر وضعی شده بلند بشه، کمک گرفت از نیزه، اومد بلند شه تا خواهر رو خوشحال کنه، تا یه ذره بلند شد” وَ ضَرَبَهُ آخَرُ عَلي عاتِقِهِ المُقَدَّسِ بِالسَّيْفِ ضَرْبَةً كَبا بِها عَلي وَجْهِه” یکی رسید، چنان نیزه ای به شونه ی آقا زد، استخوانهای شونه خُرد شد، دوباره با طرفِ راست صورت رویِ زمین افتاد…بگو:حسین…
دوباره صدایِ خواهر رو شنید، میخواست دوباره بلند بشه، دفعه ی سوم: “وَ كانَ قَدْ اَعيا ، فَجَعَلَ يَنُوءُ وَ يَكُب”اینبار دیگه کسی نزد، از بس خسته بود، از بس خون رفته، ازبس داغ دیده، از بس بدن تیر خورده، دیگه نتونست تحمل کنه، دوباره با طرفِ راستِ صورت افتاد رو زمین…
حالا فهمیدی چرا رقیه بابا رو نشناخت؟ از بس صورت خاک و خونِ، تازه امشب این سر باید بره مهمونی، زنِ خولی میگه: نیمه شب بیدار شدم، دیدم صدایِ گریه میآد، نور از داخلِ تنور میآد، یه خانومی هی میگه:” بُنَیَّ!…*
چهار نفر روزِ عاشورا خیلی ابی عبدالله رو اذیت کردن، سه نفر اسمشون تویِ مقاتل هست، یکی نیست، یکیش حرمله است، تا ابی عبدالله لباسِ عربی رو بالا زد تیر به قلبِ مقدسِ آقا زد…
دومی سنانِ، خوب صبر کرد، یه پیرِ مرد محاسن سفیدکه تیر خورده،داغ دیده، استخون شکسته، بدن پُر از جراحت، این دیگه نیزه زدن نداره، اومد بالا سَرِ حسین، دیدن حسین داره شکر خدا میکنه، تا دهان باز شد…
سومی شمر بود، مقاتل میگن: دو کارِ زشت شمر کرد، اول پاش رو گذاشت رویِ سینه، دوم پنجه زد به موهایِ ابی عبدالله…اما اسمِ چهارمی نیومده که بشه لعنش کنیم، چهارمی رو فقط مردها متوجه میشن، دید یه خواهری به سر زنان داره میاد، رفت سراغِ این خواهر، میگه: اینقدر لگد به پهلوهایِ زینب زد…

اسمت رو بُردم زیرِ بارون، بارون گریه کرد
تربت گذاشتم لای قرآن، قرآن گریه کرد

*اویس قرنی شنید دندون پیغمبر شکسته، زد دندونِ خودش رو شکست، یا اباعبدالله! شرمنده ام من هنوز زنده ام…*

غریبِ رو نیزه، اصلاً خبر داری
به من جسارت کرد، یه مَردم آزاری

تو کوچه و بازار، مارو می چرخوند
اونی که تو گودال، با پا برت گردوند

__________________________________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین (ع)

چه اضطراب و چه باکى ز آفتاب قیامت
که زیرِ سایه ی این خیمه کرده ایم اقامت

شفیعِ گریه کنانش ائمه اند یکایک
به این دلیل که جمع است در حسین امامت

کسى که آه ندارد، چه سود آهِ خجالت
کسى که اشک ندارد، چه سود اشکِ ندامت

چه نعمتی است نشستن میانِ مجلس روضه
که جبرییل در ایجا فِکنده رَحلِ اقامت

*بعضی ها که نمی دونن برن روایات رو بخونن،می بینن ملائک به هم میگن: چرا اینقدر خوش بو شدین؟ میگن:رفتیم مجلسه روضه، خودمون رو به در و دیوار کشیدیم…*

کسى که بارِعَلَم را به شانه اش نکشیده ست
بعید نیست بمیرد به زیرِ بارِ ملامت

کسى که در پِىِ کارِ حسین نیست، محال است
که پشتِ سر بگذارد صِراط را به سلامت

کسی که اسم حسین را شنید و اشک نبارید
ز دوستی چه نشانی، ز شیعِگی چه علامت

کسی که در کَفَنَش تربتِ حسین نباشد
چه خاک بر سر خود میکند به روزِ قیامت

*الحمدالله شبِ عاشورا رو هم دیدیم،ان شاءالله خودمون رو امشب خرجِ ارباب کنیم، خوشبحال شما که هر کی یه گوشه سرش رو پایین انداخته داره با حسین نجوا میکنه، بعضی از من و شما دارن گوشه و کنار گریه میکنن، میگن:حسین جان! کاش ما هم بودیم تویِ خیمه ات… الحمدالله امشب اینجا تو خیمه ی حسین هستیم… بگو: حسین….*

کسی که قبر حسین را ندید و رفت ز دنیا
به نزدِ فاطمه ریزد زدیده اشکِ ندامت

به روزِ حشر که جمله فقیر و کاسه به دستند
خدا به زائرِ تو میدهد مَقامِ زِعامت

غبارِ خاکِ عزاىِ تو را که بر سَرِ ما شد
برابرش نکنم با هزار تاجِ کرامت

چه نابجاست به وصفِ شهادتِ تو شهادت
چه نارواست به وصفِ شهامتِ تو شهامت

پس از قیامتِ عُظمای تو به دشتِ غریبی
خدا قیامتِ خود را سند زده است به نامت

* چه اسمِ قشنگی داری: حسین جان،حسین جان!…معلوم نیست سالِ دیگه زنده باشیم، امشب یه جور دیگه عرضِ ادب کنیم، کربلا چه خبرِ؟…*

امشب، شبِ قیامتِ کُبرایِ دیگر است
هر لحظه یک گزارشِ صحرایِ محشر است

امشب رسد به گوش، مناجاتِ عاشقان
فردا، به رویِ خاک، بدن‌هایِ بی‌‌سر است

امشب، عَلَم به دستِ علمدارِ کربلاست
فردا، تَنَش به علقمه، در خون شناور است

امشب رباب، دستِ دعایش بر آسمان
فردا تَسَلّیِ دلِ او، داغِ اصغر است

امشب دعا به جانِ جوانان کند، حسین
فردا به رویِ دامنِ او جسمِ اکبر است

امشب عطش گرفته ز قاسم توان و تاب
فردا به جایِ آب، دهانش ز خونْ تر است

امشب دعایِ زینب کبراست:یا حسین
فردا لبش به زخمِ گلویِ برادر است

امشب حسین گرمِ مناجاتِ با خداست
فردا هزار پاره ز شمشیر و خنجر است

*امشب روضه برا ما همین قَدَر بَسِ، زینب تا صبح دلشوره داشت،خدایا! داداشم چقدر غریبِ…

__________________________________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین (ع)

*اینقدر امشب،شبِ بزرگ و باعظمتی است، که ابی عبدالله مهلت گرفت که قرآن بخونه، عبادت کنه، یه شب مهلت گرفت تا بعضی ها رو حُر کنه، شاید یکی بیاد سمتِ خیمه هاش، پاسبانِ خیمه ها عباسِ، جلوتر از همه ی خیمه ها،خیمه ی عباسِ، یعنی تا عباس هست، احدی جرأت نمیکنه نزدیکِ خیمه ها بشه…

همچین که قدم میزنه،یه وقت شنید یه صدایی میآد، یه نگاه کرد فرمود: چه کسی است که جرأت کرده نزدیک خیمه ها بشه؟ یه وقت دید حُر داره میآد، میگه:عباس! منم حُر.. چی میخوای؟ گفت: اومدم آقام رو ببینم…”آمدم راه ببندم، که به تو دل بستم” سرش رو پایین انداخت، اول حرفی که ابی عبدالله زد:فرمود: حُر! سرت رو بالا بیار…گفت:حسین جان! دلِ بچه هات رو لرزوندم….

امشب غوغایی بود در دشتِ کربلا،خیمه ی هاشمیون، خیمه ی اصحاب، همه دور هم لبخند میزنن، خوشحال بودن، اما با هم حرف میزدند، به هم می گفتن: اینا بچه های پیغمبرند، بچه هایِ علی و زهرا هستند، فردا اول نفر ما بریم میدون جونِ مون رو فدا کنیم، اما تو خیمه ی بنی هاشمیا، همه میگفت: فردا اول ما بریم،اینها مهمان ما هستند، اینقدر زینب دلشوره داشت، آخرین شبی است که زینب نگاه به قد و بالایِ حسین میکنه،آخرین شبی است که رقیه راحت میخوابه، آخرین شبی است که رباب علی اصغر رو بغل گرفته،”یا اباعبدالله!”…خدا رحمت کنه اونایی که برا حسین بلند بلند گریه میکنن، پیغمبر فرمود:زهرا جان!حسینت رو لب تشنه می کشن، گریه کرد گفت:بابا! اون روز شما هستید؟ فرمود:نه، باباش علی هست؟نه، من هستم:نه گفت: پس کی برا حسینم گریه میکنه؟ فرمود پیغمبر: زهراجان! غصه نخور، آخرالزمان یه عده ای میان، مرداشون برا حسین مثه زنِ جوان مُرده گریه میکنن…بعد صدیقه ی طاهری دستش رو بالا آوُرد، برایِ همه ی شماها دعا کرد، فرمود: منم فردایِ محشر یه دونه از اونها رو تنها نمیذارم…”مادرجان! شبِ عاشوراست..”

حبیب میگه: داشتیم دور خیمه ها میگشتیم ببینیم کسی یه وقت نزدیکِ خیمه ها نشه، میگه: یه وقت دیدم از دور یه نفر هی میشینه، لحظه ای بعد بلند میشه، حرکت میکنه،باز میشینه، گفتم: کیه که نزدیکِ خیمه ها شده؟ با عجله اومدم دیدم ابی عبدالله است، داره هی مناجات میخونه، این بوته ها و خارهای بیابون رو میکِنه، گفتم: آقاجان! چه میکنی؟ فرمود: حبیب! فردا همه ی مارو میکُشن، خیمه ها رو غارت میکنن، زن و بچه ام آواره ی بیابان ها میشن، میخوام این خارها کمتر پاهایِ بچه هام رو آزار بده…حسین….دستت بیاد بالا، با تمام وجوت صدا بزن: یا حسین!…

__________________________________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین (ع)

داری میری از حرم، تو خیمه ها همهمه است
بوسه به زیرِ گلوت، وصیتِ فاطمه است

بعدِ خداحافظی، یه ذره آروم برو
یکی دو ساعت دیگه، دیگه ندارم تو رو

اونی که نمیذاره بری، بی قراریِ سکینه اتِ
یه ساعتِ دیگه قتلگاه، قاتلِ تو رویِ سینه اتِ

*هقت تا وداع داشته ابی عبدالله، دوتاش رو براتون میخونم، همچین که داشت می رفت،شنید صدایِ گریه ی زینب،میاد، هرچی گفت:حسین! نرو…به راهش ادامه داد، زمین و زمان میگه:حسین نرو، ملائکه ها میگن:حسین نرو…اما دلش میگه: برو به وعده ات تا آخر عمل کن…

زینب گفت:الان یه کاری میکنم، قدم از قدم بر نداره، صدا زد: حسین! جانِ مادرم صبر کن…”مَهلاً،مَهلا،یابن الزهرا!..” جلو اومد، حسین خواهر رو بغل گرفت، سرِ زینب رویِ شونه ی حسین،سر حسین رویِ شونه ی زینب، لابه لایِ گریه ها حسین یادِ مادر کرد، گفت: حسین جان! من رو بغل گرفتی یادِ مادر کردی،گفت: آخه زینب! تو بویِ مادرم رو میدی…همه بچه هام رو به تو می سپارم خواهر،مراقب باش…

همچین که این بار اومد حرکت کنه، دید ذوالجناح حرکت نمیکنه، هر چی نهیب زد، دید حرکت نمیکنه، حیوان سرش رو پایین آوُرد، یه وقت ابی عبدالله نگاه کرد دید سکینه بغل گرفته دستایِ ذوالجناح رو، بابا! تا پایین نیایی، نمیذارم قدم از قدم برداری، باباجان! باهات کار دارم،بابارو از ذوالجناح پایین آوُرد، گفت: بابا! یادتِ داشتیم می اومدیم، خبرِ شهادتِ مسلم رو دادن؟ گفت: بابا یادتِ حمیده دخترِ مسلم رو صدا زدی، دستِ یتیمی به سرش کشیدی؟ بابا! میدونم اگه بری دیگه بر نمی گردی، بابا! قبل از اینکه تازیانه ها من رو نوازش کنن، تو دستِ یتیمی به سرم بکش…*

با این صدایِ خسته، با پر و بالِ بسته
بابا منُ بغل کن، خیلی دلم شکسته

نفسی برام نمونده که،دَمِ آخری صدات کنم
منُ تویِ آغوشت بگیر، تا یه دلِ سیر نگات کنم

*حالا روضه ام اینه: دختری که ساعتی پیش بابا بغلش گرفته، ساعتی نمیگذره واردِ گودال شد، یه وقتِ دید عمه نشسته بالایِ یک بدنِ بی سر داره گریه میکنه، گفت: عمه! چرا اینجا نشستی؟ بلند شو بریم…عمه مگه این بدنِ کیه اینجور براش گریه میکنی؟ گفت: عزیزم بشین،این بدنِ پاره پاره ی بابات حسینِ…*

شلوغ شده قتلگاه، دور تا دورش دشمنِ
هر کی با هرچی داره، به پیکرت میزنه

برایِ انگشتری، ساربان انگشت بُرید
یکی بگه قاتلش، برای چی از پشت بُرید؟

به طرفِ خاکِ قتلگاست، همه چشایِ خیسِ حرم
سرش رو بریدن و شده، نوبتِ نوامیسِ حرم

*حسین…ان شاء الله امشب به حُرمت این حسین حسین گفتن ها بلا از کشورِ امیرالمؤمین دور بشه…حسین…*

__________________________________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین (ع)

یارالی یعنی:
همه جایِ بدنت زخمی بود
ذره ذره ی تنت زخمی بود
حتی کُنجِ دهنت زخمی بود

آخرش کار رو به شمر مُحوَّل کردن
یامظلوم،یامظلوم

تو رو با خنجرِ کُند مُعطَّل کردن
یامظلوم،یامظلوم

یارالی یعنی:
نیزه رو نیزه زدن نامردا
همه با هم اومدن نامردا
همه با لگد زدن نامردا

به تو پیشِ مادرت جسارت کردن
یامظلوم،یامظلوم

به تو با ضربه ی پا جسارت کردن
یامظلوم،یامظلوم

*نمی دونم از کجا روضه بخونم؟ شبِ عاشوراست…*

داغ یعنی جوانِ رعنایت
تشنه لب رویِ خاک جان بدهد
نانجیبی میانِ سینه ی او
نیزه اش را تکان تکان بدهد

*حسین…”اگه امروز و فردا راه داره صدقه ای برا امام زمان بده، بخدا قلبِ آقا در فشارِ، تو هم امشب نباید ساکت باشی، باید بهم بریزی…..”*

بدونِ آب بریدن حنجرِ او را
کشانده اند به گودال مادرِ او را

عصا زدن به او پیرمردها
بلکه در آورن نَفَس های آخرِ او را

*بذار روضه بخونم:
هلال میگه اومدم دَمِ گودال، دیدم صدا خس خسِ نفس هاش میاد، سپرم رو آب کردم، اومدم گودال، دید شمر داره بیرون میاد، سر تا پاش خونیِ، کجا میری هلال؟ آب می برم براش، یه لبخندِ بدی زد، گفت: دیر اومدی، الان سیرابش کردم، گفتم: تو که کارِ خودت رو کردی، چرا دست و پات میلرزه، گفت: هلال! داشتم می بریدم، صدایِ ناله ی زنی رو شنیدم، داد میزد: ” بُنَیَّ! قَتَلُوکَ،ذَبَحُوکَ وَ مِنْ الْمَاءِ مَنَعُوک‏”….عرضم تمام، شبِ آخرِ، مُزدم رو بگیرم…*

هر کی هرچی شد، داره می بَره
یکی داره پیرُهَنِ پاره می بَره

زینب میگه: وای، از دلِ رباب
زیرِ عباش، حرمله گهواره می بَره

مادرت بمیره، نبینه انگشتر نداری
خودم رو رسوندم، کسی نگه مادر نداری

آه!غریبِ مادر حسین

دیر اومد زینب، تا به پیشِ تو
افتاده بود تو پنجه های شمر، ریشِ تو

کارِ دنیارو، می بینی داداش
باید ببوسم رگ هایِ ریش ریشِ تو

گفتم که بلند شو از رو سینه اش جواب نداد
خدا خدا کردم، رقیه از خیمه در نیاد

*اگه یه دونه از شما نگران باشید که زن و بچه هاتون حال و اوضاعشون خوب نیست، درنگ نمی کنی،بدو میری میگی به زن و بچه ام برسم…شمرِ نانجیب داشت کارش رو می کرد، اباعبدالله حواسش به خیمه ها بود، زیر چشمی خیمه ها رو نگاه می کرد، یهو داد زد: نیا…مگه نگفتم: نیا…با سپر میزدن زینب را….*

نگرانی کشتنت عزیزِ دلم
نگرانی که حال ِ خوبی نیست

پیش چشمانِ داغ دیده ی تان
موقعِ رقص و پایِ کوبی نیست

* همه ی مجلس، دستات، رو به آسمان، صدات حرم برسه: حسین…..*

__________________________________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین (ع)

*شب عاشوراست…مولای ما امام زمان را به سلامت بدار…شب عاشوراست،ما رو با امام زمانمون آشتی بده…شب عاشوراست،حاجات عزیز زهرا رو برآورده بخیر بگردان،شب عاشوراست…کربلا غوغاست…*

چنان اسفند می‌سوزد به صحرا ریگ‌ها فردا
چه خواهد شد مگر در سرزمین کربلا فردا

تمام دشت را زینب به خون آغشته می‌‌بیند
مگر بارانِ خون می‌بارد از عرشِ خدا فردا

برادر! دل گواهی می‌دهد امشب شبِ قدر است

*امشب رو قدر بدون،امشب،شب مناجاته،شب گریه ست،امشب،شب گرفتنه،شب خواستنه…*

برادر! دل گواهی می‌دهد امشب شبِ قدر است
اگر امشب شب قدر است قرآن‌ها چرا فردا…؟!

*چرا فردا قرآن ها رو به نیزه می زنند؟…اگر سال بعد عاشورا نبودم،به مادرت قسم،دوسِت داشتم…*

برادر! دل گواهی می‌دهد امشب شبِ قدر است
اگر امشب شب قدر است قرآن‌ها چرا فردا…؟!

*مراقب باش! این سرمایه (اشک) رو مفت از دست ندی…*

همه در جامه احرام دست از خویشتن شستند
شگفتا عید قربان است گویا در مِنا فردا

ببین شش ماهه‌ات بی‌تاب در گهواره می‌گرید
علی از تشنگی جان می‌دهد امروز یا فردا…

*همیشه به این جمله فکر می کنم موقعِ روضه علیِ اصغر…نه به حالِ رباب…نه به حالِ حسین…نه به پرپرزدن علیِ اصغر…من همیشه به زینب فکر می کنم…آخه حسین صدا زد مثل فردا
“یا اختاه! ایتینی بِوَلَدیَ الرَّضیع….”زینب برو شش ماهه من رو بیار…با خوشحالی آمد کنار رباب…رباب! زینب به فدات…علیِ اصغر رو بده…رباب! بچه رو آماده کن…همیشه به این فکر می کنم که وقتی علیِ اصغر رو از دست های آقا تحویل گرفت، علی اضعر رو تحویل رباب داد…زینب رو ببخش…زینب رو ببخش…*

ببوسم کاش دست و پای اکبر را و قاسم را
همانانی که می‌افتند زیر دست و پا فردا

برادر وقت جان‌افشانی عباس نزدیک است
قیامت می‌شود وقتی بگوید یا اخا فردا

*یه گریز بریم شب تاسوعا و برگردیم…*

“داغ اکبر رمق از زانوی من برد ولی
بی برادر شدن از داغِ پسر سخت تر است…”

برادر خوب می‌خواهم ببینم روی ماهت را
هراسانم که نشناسم تو را بر نیزه‌ها فردا

به مادر گفته بودم تا قیامت با تو می‌مانم
تمامِ هستیِ من! می‌روی بی من کجا فردا…؟!

*شب عاشوراست…یا زینب! یا عقیله بنی هاشم!به مادرت گفتی تا قیامت با حسین می مونم…من امشب یه خواهشی میخوام بکنم ازت،برای اولین بار…هم از طرف خودم،هم از طرف همه روضه خون ها،هم از طرف همه خادما…تو که می دونی…خبر داری…داداشتم می دونه…ما میایم مصیبت برادر تو رو می خونیم عزیز میشیم…مردم به ما احترام میذارن…من می خوام زحمتت بدم شب عاشورا…دوتا پیغام دارم از طرف همه نوکرای بردارت…یکی رو به مادرت بگی…بگی فلانی از زبون همه نوکرا گفت:*

صورت او شد کبود و آبرویش مال ماست…

*این رو به مادرت بگو…بگو نوکرات گفتن:تو سیلی می خوری،ما احترام میشیم…*

صورت او شد کبود و آبرویش مال ماست…

*زیارت جامعه ائمه المومنین چی میگه؟” بابی انت و امی یا آلَ المصطفی…”قربون شما برم…جونم فداتون…” اِنّا لانَملِکُ اَن نَطوفَ حَولَ مَشاهِدِکُم…”ما کار دیگه ای بلد نیستیم…فقط بلدیم هی بیایم کربلا…هی بریم مشهد… بیایم تو این هیاتا…بگیم:حسین…کشتنش…یه عذرخواهی دیگه هم دارم…این رو به برادرت بگو:*

تو تهِ گودال رفتی،من شدم بالانشین…
از تو دارم آبرویی هم اگر دارم،حسین…

*فردا می برنش ته گودال…آی بمیرم…دختراش اینطوری نگاه می کنند…

تو تهِ گودال رفتی،من شدم بالانشین…
از تو دارم آبرویی هم اگر دارم،حسین…

__________________________________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین (ع)

خداروشکر
ببین رقیه! جمع مون چقد جمعِ
ما مثل پروانه ایم و بابا شمعِ
ما مثل پروانه ایم و بابا شمعِ

همه هستن
علی اکبر و ببین چقد ماهه

*رقیه خوشحال باش…هنوز بچه ها خیلیاشون نفهمیدن چه خبره…۴سال،۵سال،۳سال…*

همه هستن
علی اکبر و ببین چقد ماهه
خنده نوگلِ رباب چه دلخواهه
عمو با آب رسیده خسته ی راهه

*عمو رفته برامون آب آورده…*

پیچیده صوت بابا تو خیمه
قرآن می خونه امشب
ولی چرا بارونیه بازم
چشمایِ عمه زینب…

*منم می خوام خودمو بهت نشون بدم…امشب اومدم بگیرم و برم…از بچگی بهم گفتن هیات رفتی شب عاشورا باید یه چی بخوای…امشب شهادتنامه عشاق امضا می شود…*

یاثارالله و ابن ثاره…

*امشب شب مناجاته…میگه صدای قرآنِ بابا در خیمه ها پیچید…عباس رو فرستاد…برادرم برو..”اِرجِع اِلَیهِم…”
ما کجاییم…تو کجا…ما چقدر نازل و پست شدیم…تو چقدر بالایی…ما چجوری فکر می کنیم به این روضه ها و هیاتت…داره میگه شب عاشورا شب مناجاته…برادرم،عزیزم! “اِرجِع الیهم فَاِن اِستَطَعتَ اَن تُؤَخِّرَهُم اِلى غَدْوَةٍ وَتَدْفَعَهُمْ عَنّا الْعَشِيَّةَ…”اگه میتونی برو امشبی رو به تاخیر بنداز…بگو امشب رو صرف نظر کنند…اما به جاش فردا هر کاری دلشون خواست بکنند…”لَعَلَّنا نُصَلّى لِرَبِّنَا الْلَّيْلَةَ…”تا ما بتونیم یه شب دیگه نماز بخونیم… داره دیر میشه…نمیخوای یه نگاه به من بکنی؟نمی خوای من رو عوض بکنی؟منم به راه خودت بیام…آقا من رو ببخش…چه کار کنم؟اگه من همین جور بمونم برا خودت بد میشه…”وَنَدْعُوَهُ وَنَسْتَغْفِرَهُ…”روضه شب عاشورا همینه…این که فکر کنی من کجا؟! آقام کجا؟! “فَهُوَ يَعْلَمُ اَنِّى قَدْ كُنْتُ اُحِبُّ الصَّلاةَ لَهُ “خدا می دونه من چقدر نماز رو دوست دارم “وَتِلاوَةَ كِتابِهِ…”چقدر عاشق قرآن خوندنم…آخرین باری که دو ایه قرآن خوندی کی بوده؟آی بچه هیاتی!شعار بده زیاده…بعضی ها راهش رو یاد گرفتن…می دونن تو مظهر فضل خدایی….خودشون رو به تو منتسب می کنند…آبرو می خرند…” وَكَثْرَةَ الدُّعاءِ وَالاِسْتِغْفارِ…”من عاشق دعا و استغفارم…یا اباعبدالله امشب بیا برای ما هم استغفار کن. امام صادق علیه السلام فرمود: اباعبدالله الحسین از سمت راست عرش به گریه کن هاش نگاه می کنه و خودش براشون استغفار می کنه …حتی در روایت هست از پدران بزرگوارشون که برای گریه کن هاش… برای زائراش، استغفار می کنند…*

ارباب باوفا منُ نگاه کن
از عرش خدا منُ صدا کن…

__________________________________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین (ع)

” وباتَ الحُسَينُ عليه السلام و أصحابُهُ تِلكَ اللَّيلَةَ ولَهُم دَوِيٌّ كَدَوِيِّ النَّحلِ…” سیدبن طاووس نوشته امشب رو امام حسین و اصحابش تا صبح راز و نیاز کردند.صدای زمزمه هاشون بلند بود…مثل صدای زنبور عسل.”ما بَينَ راكِعٍ وساجِدٍ وقائِمٍ وقاعِد..”یکی سجده بود…یکی در حال قنوت بود…امام صادق علیه السلام فرمود:هر کسی شب عاشورا کنار امام حسین علیه السلام بمونه کربلا؛خدا رو در حالی ملاقات می کنه روز قیامت که به خون خودش آغشته هست،انگار که همراه امام حسین در میدان جنگ شهید شده.امشب ما رو دست خالی رد نکن از در خونه ت…اگه آخرین شب عاشورای عمر ما باشه چی؟!امشب به ما عطا کن*

ای که می بخشی با انگشتری،انگشت خویش
دست خالی رد نکن ما را ز کویت یا حسین!

*شب عاشوراست…یه روضه شب عاشورایی بگو برامون…اصحاب رو که گفتم که هر کدوم دونه دونه بلند شدند چی گفتند…اولشم که می دونید چی گفت:”هذاالیل قَد غَشِیَکُم ….”تاریکه…شب شده…فَاتَّخَذوها جَمَلا..”شب رو مرکب راهوار خود قرار دهید.” فَاِنَّ القوم اِنَّما یَطلُبونی…”اینا من رو میخوان…”ولَو قَد أصابوني لَهَوا عَن طَلَبِ غَيري…”اگر به من دست پیدا کنند دیگه با کسی کاری ندارند.”ثُمَّ لِيَأخُذ كُلُّ رَجُلٍ مِنكُم بِيَدِ رَجُلٍ مِن أهلِ بَيتي…”شما که دارید میرید دست زن و بچه منم بگیرید،ببرید.
تاریخ طبری نوشته…بسیاری از منابع اهل سنت نوشتند…آقای ما امام سجاد علیه السلام فرمودند:” إنّي جالِسٌ في تِلكَ العَشِيَّةِ الَّتي قُتِلَ أبي صَبيحَتَها..”در اون شبی که بامدادش پدرم به شهادت رسید(حالا بعضی میگن عصر بوده…بعضی میگن نزدیک غروب بوده…نشسته بودم. “وعَمَّتي زَينَبُ عِندَي تُمَرِّضُني… “عمه م از من پرستاری می کرد…عمه م به فکر من بود…” إذِ اعتَزَلَ أبي بِأَصحابِهِ في خِباءٍ له..”پدرم کناره گرفت،به خیمه خودش رفت.”وعِندَهُ حُوَيٌ‏ مَولى أبي ذَرٍّ الغِفارِيِّ”غلام ابوذرغفاری کنار پدرم بود.” وهُوَ يُعالِجُ سَيفَهُ ويُصلِحُهُ..” و شمشیر پدرم رو اصلاح می کرد…پرداخت می کرد…و أبي يَقولُ:پدرم زیر لب می گفت:”يا دَهرُ افٍّ لَكَ مِن خَليلِ‏ كَم لَكَ بِالإِشراقِ وَالأَصيلِ”ای روزگار چه بد دوستی بودی.”مِن صاحِبٍ أو طالِبٍ قَتيلِ وَالدَّهرُ لا يَقنَعُ بِالبَديلِ،وإنَّمَا الأَمرُ إلَى الجَليلِ وكُلُّ حَيٍّ سالِكُ السَّبيلِ‏”امام سجاد علیه السلام فرمود:”فَأَعادَها مَرَّتَينِ أو ثَلاثا “پدرم این شعر رو دوبار یا سه بار تکرار کرد.”حَتّى فَهِمتُها…”من فهمیدم…” فَعَرَفتُ ما أرادَ “منظور پدرم چیه…”فَخَنَقَتني عَبرَتي… فَرَدَدتُ دَمعي…” بغضم رو فرو بردم…”ولَزِمتُ السُّكونَ…”سکوت کردم…چیزی نگفتم…”فَعَلِمتُ أنَّ البَلاءَ قَد نَزَلَ…”دیگه فهمیدم بلا نازل شد…” فَأَمّا عَمَّتي فَإِنَّها سَمِعَت ما سَمِعتُ…”اما عمه ام زینب…حرفایی که من شنیدم…زینب هم شنید…”وهِيَ امرَأَةٌ، وفِي النِّساءِ الرِّقَّةُ وَالجَزَعُ فَلَم تَملِك نَفسَها…”مثل بقیه زن ها نازک دل بود…نتونست جلوی خودش رو نگه داره… ” أن وَثَبَت تَجُرُّ ثَوبَها…”بیرون رفت..”وإنَّها لَحاسِرَةٌ حَتَّى انتَهَت إلَيهِ…” دامنش رو زمین کشیده میشد…درمانده بود…پریشان بود.صدا میزد:” وَاثُكْلاه! لَيتَ المَوتَ أعدَمَنِي‏ الحَياةَ! “ای کاش من مرده بودم…”اليَومَ ماتَت فاطِمَةُ امّي وعَلِيٌّ أبي وحَسَنٌ أخي! “چه حرفایی دارم میشنوم؟!انگار دوباره مادرم از دنیا رفت…پدرم از دنیا رفت…برادرم از دنیا رفت…” يا خَليفَةَ الماضي وثِمالَ‏ الباقي…”ای جانشین گذشتگان…ای پناه بازماندگان…”فَنَظَرَ إلَيهَا الحُسَينُ عليه السلام فَقالَ: يا اخَيَّةُ، لا يُذهِبَنَّ حِلمَكِ الشَّيطانُ..”زینب مراقب باش شیطان بردباری تو رو نبره.صدا زد: “بِأَبي أنتَ وامّي يا أبا عَبدِ اللّهِ؛ استَقتَلتَ نَفسي فِداكَ! “خودت رو آماده کشته شدن کردی؟!”

__________________________________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین (ع)

فَرَدَّ غُصَّتَهُ…”(زین العابدین میگه من نگاه می کردم)پدرم غصه خودش رو خورد. “وتَرَقرَقَت عَيناهُ…” چشمان مبارکش پر از آب شد…چشمان مبارکش خیس شد… “لَو تُرِكَ القَطا لَيلًا لَنامَ…”اگر مرغ قطا رو به حال خودش میگذاشتن از خوشی خوابش می برد.ادامه میده: فردا برات میگم:اصحابش که شهید شدند…عباس بن علی که شهید شد…اراده میدان که کرد؛اسبش حرکت نمی کرد.سکینه آمد؛دستاش رو دور دستای اسب حلقه کرد؛صدا زد:”یا اَبَه! اِستَسلَمتَ لِلمَوت؟! “تسلیم مرگ شدی؟!صدا زد ” لَو تُرِكَ القَطا لَيلًا لَنامَ..”اگر مرغ قطا رو به حال خودش میگذاشتن از خوشی خوابش می برد.سکینه گفت:فقط یه خواهش! “رُدَّنا اِلی حَرَمِ جَدِّنا…”ما رو برگردون مدینه بعد برو…

“سيطول بعدي يا سكينة فاعلمي
منك البكاء اذا الحمام دهاني
لا تحرقي قلبي بدمعك حسرة ”

*قلب بابات رو نسوزون دخترم…*

شب عاشورا زینب صدا زد:”يا وَيلَتى، أفَتُغصَبُ نَفسُكَ اغتِصابا…”آیا اینقدر تحت فشاری؟ اینقدر سختی ها بر تو عارض شده؟”فَذلِكَ أقرَحُ لِقَلبي؟! “همین قلب من رو بیشتر ریش می کنه…”و أشَدُّ عَلى نَفسي! “میدونید زینب چه کار کرد؟! چنان به صورت خودش زد… “ولَطَمَت وَجهَها، و أهوَت إلى جَيبِها وشَقَّتهُ..”دست به گریبان برد…پیراهن رویین رو پاره کرد…”وخَرَّت مَغشِيّا عَلَيها…”بیهوش شد…افتاد…”فَقامَ إلَيهَا الحُسَينُ عليه السلام، فَصَبَّ عَلى وَجهِهَا الماءَ…”آب مختصری در خیمه ها بود که بسیاریش قابل نوشیدن نبود… مقداری بر صورت خواهر پاشید…صدا زد:”يا اخَيَّةُ، اتَّقِي اللّهَ وتَعَزَّي بِعَزاءِ اللّهِ…”خواهرم حریم الهی رو نگه دار،خواهرم تقوا پیشه کن…خواهرم تقوا محصول عمل مستمر و مکرره…از خدا پروا کن…”وتَعَزَّي بِعَزاءِ اللّهِ…”از خدا کمک بخواه و آرام شو..” وَاعلَمي أنَّ أهلَ الأَرضِ يَموتونَ…”همه اهل زمین می میرند…”و أنَّ أهلَ السَّماءِ لا يَبقَونَ..”آسمانیان نمی مانند.” و أنَّ كُلَّ شَي‏ءٍ هالِكٌ إلّا وَجهَ اللّهِ الَّذي خَلَقَ الأَرضَ بِقُدرَتِهِ ويَبعَثُ الخَلقَ فَيَعودونَ، وهُوَ فَردٌ وَحدَهُ…”خواهرم! هر چیزی از میان میره جز ذات خدا که با قدرتش زمین رو آفریده…او که مردم رو مبعوث میکنه؛همه رو برمی گردونه،او تنها می مونه.” أبي خَيرٌ مِنّي…”بابای من بهتر از من بود… “وامّي خَيرٌ مِنّي…” مادرم از من بهتر بود”و أخي خَيرٌ مِنّي…”برادرم از من بهتر بود.”ولي ولَهُم ولِكُلِّ مُسلِمٍ بِرَسولِ اللّهِ اسوَةٌ “اونا و هر مسلمانی پیامبر خدا رو بهترین اسوه می دانند.” فَعَزّاها بِهذا ونَحوِهِ…”با این کلمات زینب رو تسلّا داد بعد شروع کرد زینب رو قسم دادن.”یا اخَيَّةُ ! إنّي اقسِمُ عَلَيكِ فَأَبِرِّي قَسَمي، لا تَشُقّي عَلَيَّ جَيبا..” تو رو قسم میدم اگر من رو کشتن گریبان چاک ندی “ولا تَخمُشي عَلَيَّ وَجها..”به صورت خراش ندی..” ولا تَدعي عَلَيَّ بِالوَيلِ وَالثُّبورِ إذا أنَا هَلَكتُ…”وقتی من رو کشتن،ناله نزنی..فغان نکنی…” ثُمَّ جاءَ بِها حَتّى أجلَسَها عِندي…”خواهر رو با احترام بلند کرد و کنار منِ زین العابدین نشاند. “وخَرَجَ إلى أصحابِهِ…”و خارج شد.”فَأَمَرَهُم أن يُقَرِّبوا بَعضَ بُيوتِهِم مِن بَعضٍ…”صدا زد: اصحابم! خیمه ها رو به هم نزدیک کنید…”و أن يُدخِلُوا الأَطنابَ‏ بَعضَها في بَعضٍ…”طناب خیمه ها رو در هم بتنید…”و أن يَكونوا هُم‏ بَينَ البُيوتِ إلَا الوَجه الّذی منهم عدوَّهم..”به نحوی که خودشون میان خیمه ها قرار بگیرن.فقط سمتی که دشمن از سمت مقابل میاد رو باز بگذارند.

__________________________________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین (ع)

گذشت…ساعتی گذشت…زینب بنت علی آماده عمل به وصیت شد…عصر روز عاشورا شد…اینجا رو دیگه زین العابدین وصف نمی کنه…اینجا رو دیگه باید یه نامرد بگه از لشکر دشمن…که این حرفا رو که به زینب زده،یه غریبه یه نااهل این ها رو چطور وصف می کنه.میگه گودی قتلگاه برادرش افتاد…دست و پا می زد..” والحسین یَجودُ بِنَفسِه..”با این پا هی به زمین می کشید…سینه ش سنگین شد…آسمان تیره و تار شد…منادی صدا زد:”الا یا اهلَ العالَم! قُتِلَ الحسین بِکربلاء عَطشانا…”خواهرش از خیمه ها بیرون آمدند…پیرمردهایی بالای بلندی گریه می کردند…صدا زد: “اَما تبکون فلایَنصرونَه؟! “چرا دارید گریه می کنید؟دارن برادرم رو می کشن؟آمد جلو…دید عمر سعد گریه می کنه.صدا زد: “یابن سعد! اَیَقتُلُ ابوعبدالله و انت تَنظُر؟! “دارن برادرم رو می کشن،تو داری نگاه می کنی؟!عمرسعد رو برگرداند،شروع کرد های های بر حسین بن علی گریستن…راوی میگه:زینب شروع کرد به دویدن‌..”فَواللهِ لا اَنسی زینب…”از خیمه ها بیرون آمد “وَ هیَ تُنادی بِصوتِِ حزین.. و قلبِِ کَئیب…”زینب آمد بیرون..با یه صدای محزونی،با یه قلب سوخته ای…چنان ناله ای زد…”فَاَبکَت والله کلَّ صَدیقِِ و عَدُو…”گریبان چاک نزد…به صورت خراش نزد…واویلا نگفت…فقط یه نفر رو صدا زد…”یا محمداه هذا حسین بالعراء…”امتحان ما رو بیین…” يَا مُحَمَّدَاهْ بَنَاتُكَ سَبَايَا و الی الله المُشتَکی…” دخترات رو به اسیری می برن…ای خدا ! داغ زینب رو تو بشنو…”و الی الله المُشتَکی و الی محمد المصطفی و الی علی المرتضی و الی فاطمه الزهراء…هذا حسین بالعراء، تَسْفِي عَلَيْهِمْ رِيحُ الصَّبَا…قَتیل اولادِالبغایا…”حرامزاده ها کشتنش… “واحزناه! بِأَبِي مَنْ‏ أَضْحَى‏ عَسْكَرُهُ فِي يَوْمِ الْإِثْنَيْنِ نَهْباً ….”ای به قربان برادرم که روز دوشنبه ای تمام وسایل خودش،وسایل همسرانش،وسایل دخترانش رو به غارت بردند.”بِأَبِي مَنْ شَيْبَتُهُ تَقْطُرُ بِالدِّمَاءِ….”از محاسن برادرم خون میچکه….*

خداروشکر
سایه ی بابا رو سر عزیزاشه
دلخوشیِ حرم به دست سقاشه
یکی بگه که جمع مون نمی پاشه

خداروشکر
چه یارای با غیرتی داره بابا
محاله که تنها بذارنش فردا
یکی بگه رو نی نمیره این سرها

چی میشه فردا آه کی میدونه؟
از جمعِ ما کی می مونه…
امشب عمه پیشِ باباس
فردا اما سرگردونه…

*یه آدم و این همه کار…یه آدم و این همه دختر بچه…یه زن و این همه مصیبت! ما رو ببخش! اگه نوکرای خوبی برات نبودیم…*

تو تهِ گودال رفتی،من شدم بالانشین
از تو دارم آبرویی هم اگر دارم حسین

*همه دستا راستتون رو بلند کنید…حالا نوبت ماست مثل اصحابش خودمون رو نشون بدیم…*

یاثارالله و ابن ثاره…

حسین جانم!
دلم مثلِ اسفندِ رو آتیشه
امشب شهادتنامه ها امضا میشه
یه کاری کن دلِ ما کربلایی شه

حسین جانم!
هر جا بری می خوام که پا به پات باشم
تا آخرین قطره ی خون باهات باشم
کنار تو میون قتلگات باشم

گدا مگه جز تو کی رو داره
یا ثارالله وابن ثاره
میخواد برات بمیره صدباره

یا ثارالله وابن ثاره…

__________________________________________________________________________

متن مناجات و توسل به امام زمان (عج)

شب دامنه‌ها دارد از بی سر و سامانی
ای صبح طلوعی کن از مشرق روحانی

گرداب کند پرخاش موج استُ شرارت ها
ای نوح پناهم باش در این شب طوفانی

از مروه صفا رفته مشعر شده شعر غم
مانند حَجَر اَسوَد در سر به گریبانی

دارم به سر راهت از هر مژه جارویی
هر دانه ای از اشکم سر گرم چراغانی

تنها تو خبر داری از روضه آن گودال
از آن همه زخم تن از آن همه عطشانی

خون گریه کنی آری بر عمه خود زینب
آنگونه که تا کوفه میرفت به مهمانی

العجل العجل العجل یا منتقم

*آقا جان میشه شما امشب روضه رو برامون شروع کنی .. چند تا از اون سلام هایی که به ارباب میدی ..*

أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ
أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ

__________________________________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین (ع)

آقاجان شما مثل دیشب گفتی به قمر بنی هاشم حتی وقتی شمر هم اومد گفتش بچه های خواهر من کجان؟ براتون امان نامه آوردم .. فرمودی برو جوابشُ بده .. تو ابالفضلی.. هیچکس از در خونه‌ی تو نباید دست خالی برگرده حتی شمر .. برو جوابشُ بده ..

آقا اومد چیه نانجیب چی میگی؟ گفت امان نامه برات آوردم .. فرمود لعنک الله و لعن امانک خدا هم تو رو لعنت کنه هم امان نامه‌تُ .. نانجیب برای من امان نامه آوردی پسر فاطمه و بچه هاش در امان نباشند .. چنان شمشیر کشید اگر خودشُ کنار نمیکشید اولین کشته قبل از عاشورا این نانجیب به درک واصل میشد ..

آقاجان هم خودت امر کردی عباس جواب بده هم خودت تو لحظه‌ی آخر اومدی ازش دستگیری کنی همچین که سینه اش سنگین شد چشماشو ابی عبدالله باز کرد دید نانجیب رو سینه‌ش نشسته فرمود جای بلندی نشستی .. اگر همین الانم بری قول میدم خودم ازت دستگیری کنم .. (عزیز دلم ارباب اون لحظه‌ی آخر دست شمرم میخواد بگیره آخه من و تو هر چقدر هم بد باشیم ده شبه آوارشیم داریم میگیم حسین ..)

امشب بیعتُ برداشت گفت هرکی میخواد بره بره اینا فقط با من کار دارن برای اینکه دیگران خجالت نکشند اول رو کرد به اباالفضل گفت عباسم برو دست زن و بچه‌م هم بگیر .. عرضه داشت سیدی و مولای جواب مادرت زهرا رو چی بدم؟! بابام منو برای همچین روزی تربیت کرده جواب علی رو چی بدم ؟! سیدالشهدا امامِ میخواد بگه من به هیچکس احتیاج ندارم هر کی میخواد بره حتی به عباسم نیاز ندارم برید .. ظهیر تو برو ..

ظهیر عثمانی مذهب بود اومد بیاد مکه گفتن حسین مکه است برگشت، بدش میومد ابی عبدالله هم که برگشت. هرجا میومد خیمه بزنه میگفت خیمه های حسین منو خیمه هامو دورتر بزنید چشمم نیوفته به خیمه های حسین .. تو یه نگاه طوری عوض کرد مثل امشب حضرت گفت ظهیر تو هم برو .. گفت اگه هزار مرتبه منو تکه تکه کنند بدنمُ آتیش بزنن خاکسترم و به باد بدن دوباره زنده بشم دوباره دورت میگردم .. هر کسی و یه طوری گفت چه جوابایی دادن امشب وقتی حضرت زینب اومد دید حضرت داره شمشیر تیز میکنه یا *دَهر اُف لک ..* گفت داداش دل کنده شدی؟! دیگه امیدت قطع شد حسین جان؟! یه حرفی زد حضرت زینب عجیبه میخواست یاراش و امتحان کنه حضرت عرضه داشت داداش یاراتُ امتحان کردی برای فردا ..
هلال داره میشنوه پشت خیمه حضرت زینب داره نگهبانی میده دلشوره افتاد اومد پهلوی حبیب ،مسلم بن اوسجع دختر امیرالمومنین نگرانه ، به وفاداری ما شک داره .. قربون حبیب برم سوار بر مرکب شد اومد جلوی خیمه حضرت زینب سلام الله علیها عرضه داشت : ای دختر امیرالمومنین ای دختر فاطمه فردا چنان از برادرت دفاع میکنیم انقدر شمشیر میزنیم شمشیر هامون کند بشه غم به دلت راه نده .. مسلم بن اوسجع گفت حضرت فرمود زینبم برو از خیمه بیرون ازشون تشکر کن دختر امیرالمومنین اومد تشکر کرد جزاکم الله خیرا .. خدا به همتون خیر بده داداشم خیلی غریبه ..

مثل فردایی ابی عبدالله تنهای تنها بود به یه شمشیر شکسته تکیه زده بود یاد دیشب افتاد یا حبیب .. یا مسلم بن اوسجع .. یا ظهیر .. ببینید حسین تنهای تنها شده .. (یه طوری حسین حسین بگو یه طوری صداتو گره بزن مادرش حضرت زهرا سلام الله علیها دعات کنه ..) چه توفیقی پیدا کردیم زنده بودیم شب عاشورا را درک کردیم .. حالا که درک کردی همونطوری که ابی عبدالله فرموده هر کی میخواد بره بره یعنی حسین نیازی به کسی نداره، نیازی به ناله های ماهم نداره .. ما باید ناله هامون و برسونیم بگیم آقا ما نمردیم امشب تا صبح برات سینه میزنیم .. امشب با مادرت هی ناله میزنیم ای حسین ..

__________________________________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین (ع)

یابن شبیب گریه کن از غربت حسین
در کربلا شکسته شده حرمت حسین
شد زخم از مصیبت او پلک چشم ما
خنده رود ز لب چو شود صحبت حسین

بر تن نداشت جد غریبم توان و تاب
یابن شبیب ذکر لبش بود آب آب

یابن شبیب نیزه به حلقوم دیده شد
چون سر ز تن او بریده شد
یابن شبیب پیکر جد غریب ما
در زیر نعل اسب به هر سو کشیده شد

یابن شبیب چکمه به پهلوی او زدند
در پیش عمه چنگ به گیسوی او زدند

یابن شبیب جد غریبم کفن نداشت
یوسف به قعر چاه ولی پیرهن نداشت
از بس که زخم بر روی زخم دگر زدند
یک جای سالمی به تمام بدن نداشت

یابن شبیب ترک روی آیینه دیده ای
جای سم ستور به یک سیه دیده ای

یابن شبیب گریه بجز داغ او نکن
این حرف را به پیش کسی بازگو نکن
ناموس جد مرا روی تل با اشاره گفت
ای بی حیا حسین مرا زیر و رو نکن

یابن شبیب تیغ به حنجر کشید شمر
با کام تشنه از تن او سر برید شمر

چند جا ابی عبدالله زینبُ آرام کرد که حتی کار از دست مادرش زهرا نمیومد کار از دست امیرالمومنینم نمیومد پیغمبرم نمیتونست آرومش کنه .. وقتی قنداقه رو آوردش مادر دست پیغمبر داد هر کاری کرد دید زینب آروم نمیشه دست باباش داداش حسنش اومد ابی عبدالله دوید مادر میشه منم خواهرمُ بغل کنم .. همچین که بغلش کرد نمیدونم در گوشش چی گفت یه مرتبه گریه زینب تموم شد .. شاید بهش گفت حالا زوده برای گریه کردن .. یه جاهم امشب بود عمه‌ی سادات وقتی شنید داداش داره اینطور میگه یا دَهر اُف لک …
انقدر گریه کرد .. گفت بشین قربونت برم زینبم بشین جد من از من بهتر بود رفت .. بابام از من بهتر بود رفت .. مادرم از من بهتر بود کشتنش .. داداشم همینطور گفت آره اما هر کدومشون رفتن گفتم خدا سایه‌ی حسینُ رو سرم نگه داره .. همه‌ی دلخوشیه من ..

من آروم نمیشم حسین .. گفت داداش امشب فقط مقابل من بشین نگاهت کنم .. اشاره کرد دست ولایت به قلب زینب .. امشب یه جا هم فردا وقتی اباعبدالله باهمه خداحافظی کرد نوبت زینب شد دید دوباره زینب بی قراره کجا داری میری‌ حسین؟!.. مارو دست کی میسپاری ؟!.. علمدارت که کشته شده .. علی اکبرت که قطعه قطعه شده .. دور تا دور ما حرامی ها هستن .. اینجا هم دست ولایت اشاره کرد آروم شد .. گفت میخوای بری برو قربونت برم زینب فدات بشه برو اما چند گام ذوالجناح بیشتر برنداشت یه وقت دید یه صدای ناله میاد مهلاً مهلاً یابن الزهرا حسین ..

برگشت خواهرم قربونت برم مگه نگفتم تو خیمه بمون .. چرا داداش امر تو اطاعت کردم اما دست خودم نبود .. گفت قربونت برم چی میخوای بگی بگو؟! گفت داداش اون لحظه آخر مادر منو بغل کرد گفت کربلا نیستم پسرمُ یاری کن عوض من .. اون لحظه‌ی آخر زیر گلوی حسینمُ ببوس ..

زینب داره زیر گلو رو ببوسه اما هنوز نمیدونه چرا مادر گفت زیر گلوشُ ببوس .. تا اون لحظه ای که اومد بالای تل زینبیه دید نانجیب خنجرُ روی حنجر داداش گذاشته ..

__________________________________________________________________________

متن سینه زنی و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین (ع)

تنهایی، رویِ خاکِ داغ این صحرایی
با لب تشنه لب دریایی، تنهایی ..

مظلومی، زیرِ تیغ و نیزه هم آرومی
از یه قطره آب هم محرومی، مظلومی

تو قتلگاه‌صورتت رو، زمین گذاشتی‌بمیرم
برای اون لحظه‌ای که‌نفس نداشتی بمیرم

آه .. کشتن، تو رو بی گناه کشتن ..

بد حالی، با تنِ خسته توی گودالی
همه اومدن عجب جنجالی، بدحالی ..

دلتنگی، بی رمق شدی ولی میجنگی
رویِ پیشونیت نشسته سنگی، دلتنگی ..

بشکنه دستی که آقا پیروهنت رو در آورد
تو اون شلوغی گودال عقیقتُ ساربان برد

آه .. رفتن، رو تن تو راه رفتن ..
آه .. کشتن، تو رو بی گناه کشتن ..

__________________________________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین (ع)

تک و تنهاست حیدری دیگر
نه سپاهی نه لشکری دیگر
نه پسر نه برادری دیگر
جز خدا نیست یاوری دیگر
دوستانش همه شهید شدند
دشمنانش همه یزید شدند

صبح تا عصر پیکر آورده
چقدر جسم بی سر آورده
لیک با آنکه اصغر آورده
خستگی را زِ پا درآورده
کوهِ غم رویِ دوش چون کوهی
عزم میدان نموده نستوهی

با همه تشنگیِ بی حدش
بست بر سر عمامۀ جدش
شد قیامت چو راست شد قدش
سِیلی از اشک و آه شد سدش
میکند با هزار افسوسش
غیرت‌الله ترکِ ناموسش

*خیلی برا یه مرد سخته زن و بچه‌شُ بین نامحرما رها کنه ..*

میخورد بوسه بر سر و رو ها
دست‌ها در نوازشِ موها
کس نداند چه گفت زان سوها
که درآورده شد النگوها
او چه گفته که میشود با هم
گرهِ معجرِ همه محکم

حرفِ تاراج را زدن سخت است
گریۀ مرد پیشِ زن سخت است
رفتنِ روح از بدن سخت است
از یتیمی خبر شدن سخت است
همه طی شد اگر چه جان بر لب
روبرو شد حسین با زینب ..

*بعد پنجاه و چهار سال این خواهر و برادر میخوان از هم جدا بشن ..*

دو خدایِ وفا مقابلِ هم
دو دل آرام آگَه از دلِ هم
چارۀ مشکلند و مشکلِ هم
دو مسیح‌اند یا دو قاتلِ هم
هر دو یک روح در دو جسمِ پاک
یک نفر اما با دو جسم و اسم پاک

هر دو هستند جانِ یکدیگر
آشنا با زبانِ یکدیگر
شده شرحِ بیانِ یکدیگر
اشکشان روضه‌خوانِ یکدیگر
کس نشد جز خدایشان آگاه
ز آنچه گفتند با زبانِ نگاه

*وقتی حرفا رو زدن، وقتی اون وصیتُ عمل کرد، ابی عبدالله جدا شد، مهلاً مهلا رو گفت، زیرِ گلو رو بوسید .. رفت به سمتِ میدان حالا فصل دوم شعر رو بشنو:

موجِ خون بر تنُ به اوجِ جلال
داشت حالی محول الاحوال
رفته از حال یا شده بی حال
شد به هر حال راهی گودال
تا زِکف داد جانِ جولان را
دوره کردند فخرِ دوران را

میرسد بر تنش زِ هر تکبیر
*تکبیر میگفتن نیزه میزدن، الله اکبر میگفتن شمشیر میزدن .. وَ كُلٌّ یَتَقَرَّبونَ اِلَی اللّهِ بِدَمِهِ .. میگفتن هر چی بیشتر بزنی ثوابِ بیشتری میبری ..

میرسد بر تنش زِ هر تکبیر
تیر یا نیزه سنگ یا شمشیر
شک ندارم جبینِ او که شکست
چشم خود را خدایِ او هم بست

بر سرم خاک، شاه بر خاک است
غرق در خاک و خون تنی پاک است
به خدا این عزیزِ افلاک است
که تنِ پاکِ او پر از چاک است
این چه شرحی ست خاک بر دهنم
کاش صحت نداشت این سخنم

*افتاد تو گودال.. بعضیا میگن تنها جون داده .. نه! تنها جان نداد ..*

وای بر من که خواهرش هم بود
خواهرش بود، مادرش هم بود
غیر از آنها برادرش هم بود
پدرش، جّدِ اطهرش هم بود
بس که گفتن عطش، عطش کردن
شمر آمد تمام غش کردن ..

*همه داشتن نگاه میکردن .. دورِ حسین جمع بودن ..*

سنگ آمد به جنگِ آیینه
سنگ و آیینه خصم دیرینه
داشت از بس به سینه‌ش کینه
سنگ دل، پا گذاشت بر سینه
خنجرش را گذاشت بر حنجر
حنجرِ عشق کِی بُرد خنجر؟!

*بابا ما تو حرم ابی عبدالله هم بدونِ کفش نمیریم، میگیم با کفش تو حرم بریم بی ادبی به حسینِ .. پا گذاشت رو سینه .. ابی عبدالله یه نگاه کرد گفت خیلی جایِ بلندی رو انتخاب کردی برا نشستن .. میدونی کجا نشستی؟! اینجا بوسه‌گاهِ پیغمبرِ ..*

آنکه ننگِ ابد برایش ماند
آنکه شیطان برادرش میخواند
شمرِ پستی که عرش را لرزاند
جسم پاکِ حسین برگرداند
پیشِ چشمانِ اشک ریزِ خدا
سر برید از تنِ عزیزِ خدا

__________________________________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین (ع)

*هی زیرِ لب میگفت صَدَقَ جَدي رسُول الله .. جدم گفته بود چه سگی تو رو میکشه.. جدم گفت صورتش پیسی داره، صورتش مثه سگ میمونه، بهم گفته بود چهره نحسِ تو رو ، عصبانی شد بلند شد گفت حالا یه کاری میکنم منو نبینی .. کاشکی با دست بر میگردوند .. با لگد حسینُ برگردوند .. ای حسین ..*

سرِ او را که بُرد مظهرِ ظلم
نام‌ها خوانده شد زِ دفترِ ظلم
تنِ مظلوم ماند و لشکرِ ظلم
اولِ غارت است و آخرِ ظلم
لشکری گرگ و یوسفی بی سر
هرکه زد هر چه داشت بر پیکر

هرکسی خسته میشد از زدنش
می ربود آنچه میشد از بدنش
این یکی برد جوشن از بدنش
دیگری برد کهنه پیرهنش
سنگ ها را که بر جنازه زدن
تازه بر اسب نعل تازه زدن

*ده نفر اسب هاشون رو نعلِ تازه زدن .. ده تا اسب میشه چهل تا نعل .. اونم تازه.. بدنشُ له کردن..

امام سجاد تو خطبه شام وقتی پیغمبرُ معرفی کرد أَنَا ابْنُ مَكَّةَ وَ مِنَى أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا، أَنَا ابْنُ مَنْ دَنا فَتَدَلَّى فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى‏أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى أَنَا ابْنُ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى. أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ خَرَاطِيمَ الْخَلْقِ حَتَّى قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ. أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ بِسَيْفَيْنِ وَ طَعَنَ بِرُمْحَيْنِ وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَيْنِ وَ بَايَعَ الْبَيْعَتَيْنِ وَ قَاتَلَ بِبَدْرٍ وَ حُنَيْنٍ وَ لَمْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ .. وقتی امیرالمومنین رو معرفی کرد وقتی مادرشُ معرفی کرد گفت أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ دید همه دارن گریه میکنن گفت حالا بهت بگم بابام کیه؟! بگم من پسرِ کی‌ام؟!انا ابن الحُسَين القَتيل بِكَربَلا .. فرمود أنَا ابنُ مَن قُتِلَ صَبرا وكَفى بِذلِكَ فَخرا .. الله اکبر .. قتل صبر میدونی چیه؟! زمانِ جاهلیت حیوانات رو یه جوری میکشتن پیغمبر گفت حرامِ حیوان رو اینجوری بکشید .. حیوان رو مینداختن تو یه قفس، درُ روش می بستن انقد بهش نیزه میزدن، انقد بهش شمشیر میزدن .. انقدر عذاب میکشید خودش رو به در و دیوار میزد .. پیغمبر گفت این کار حرومِ .. امام سجاد میگه بابایِ منو اینجوری کشتن .. انقدر بهش نیزه زدن .. زود راحتش کنید مادرش داره میبینه ..

 

لینک کوتاه

اشتراک گذاری

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دیدگاه ها

1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.

2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.

3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.