متن سینه زنی و توسل ویژۀ وفات حضرت أُم البَنین (س) سال ۱۴۰۲

سینه زنی و توسل ویژۀ وفات حضرت أُم البَنین (س)
باور ندارم بی دست و بی مشک نقش زمین شی
باور ندارم سرو رشیدم با خاک عجین شی
سخته برا من باور کنم که بی بال و پر شی
دستت رو دادی تا افتخارِ ام البنین شی
با عطشِ خیمه ها بی تاب شدی، عباسم!
ساقی بچه های ارباب شدی، عباسم!
اما خبر رسیده که مشکت رو تیر زدن
تو علقمه از خجالت آب شدی، عباسم!
آه! مِن بعد با غصه هم نشینم
من امُّ البنینِ بی بنینم
«وَیلی وَیلی… وَیلی عَلی شِبْلی»
بعد از تو عباس، یک شب نشد که راحت بخوابم
فکرِ عمود و فرقِ تو مادر میده عذابم
شمعم که ذرّه ذرّه غم تو میکنه آبم
تا روز محشر من شرمسار از روی ربابم
به دنیا اومدی علمدار بشی، ای رودُم!
برا حسین یارِ وفادار بشی، ای رودُم!
ای شیر مرتضی ندارم باور یک روزی
زخمی جنگ گرگ و کفتار بشی، ای رودُم!
آه! میسوزم با آهِ حزینم
من امُّ البنین بی بنینم
«وَیلی وَیلی… وَیلی عَلی شِبْلی»
_______________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل ویژۀ وفات حضرت أُم البَنین (س)
قسمت این بود که تو مَحرم حیدر باشی
به علی مونس و هم خانه و همسر باشی
قسمت این بودکه در زندگی مشترکت
به عزیزانِ دلِ فاطمه مادر باشی
آفرین بر تو که هنگام ورودت گفتی
آمدی خادمه یِ خانۀ کوثر باشی
قسمت این بود که در بین تمامیِ زنان
تو فقط صاحب یک ماه و سه اختر باشی ..
قمرت یک نفره لشگرِ انصارِ خداست
پس عجب نیست که تو مادر لشگر باشی
خاک این خانه تو را قبله ی حاجات کند
متعجب نشوگر شافع محشر باشی ..
غم این خانه زیاد است زیاد است زیاد ..
سعی کن، مَرهمِ زخمِ دلِ دختر باشی
این یتیمان همه به واژه ی در حساسند
نکند در بزنند و تو پسِ در باشی
چار تا بچه ی این خانه همه مادریاند
نکند تب بکنی گوشۀ بستر باشی
_______________________________________________________________________________
روضه و توسل ویژۀ وفات حضرت أُم البَنین (س)
ای اُمِّ عشق مادرِ سرلشکر ادب
وی سایه سارِ قد تو رویِ سر ادب
بانویِ سرسپردۀ همسنگرِ ادب
در آسمان ملقبِ بر مادرِ ادب
از لحظه ای که واردِ بیت الکرم شدی
با احترام کردن خود، محترم شدی
روزِ عروسیت شد و اوجِ عزیزیت
مبهوت شد زمانه از آن اشک ریزی ات
قربان این درایت و دشمن ستیزی ات
رفتی به بیت عشق به شرط کنیزی ات
از ابتدا بنام تو بر احترام بود
جان تو نذرِ خدمتِ چندیدن امام بود
در ظّل نورِ فاطمه با غم عجین شدی
شمسُ الضحی مکتب حقُ الیقین شدی
ماه تمام چهار مه جبین شدی
دادی بَنی و حضرتِ اُم البنین شدی
ام البنین شدی و به تو التفات شد
آغوشِ تو پناه زنان و بنات شد
بانو تو کیستی که بنازد کرم به تو
باب النجات داده کلیدِ حرم به تو
غرق توسل است عرب تا عجم به تو
داده امام عصر، خدا را قسم به تو
یعنی تو شاهراهِ نزولِ عنایتی
سجادۀ عبادتی و باب حاجتی
عالم به حیرت است از این جانثاریات
مادر شدی و برف شدی بهر یاری ات
جان ها فدای مادری افتخاری ات
قربان این تفضل و این سفره داری ات
خورشیدِ در تلألؤیی و ذره پروری
تو باب فضلی و به اباالفضل مادری
مادر شدی که داغ ببینی کمان شوی
در هر بهار راوی فصل خزان شوی
باران شوی، خمیده شوی، نیمه جان شوی
گریان شوی و مادر گریه کنان شوی
ما را ز اشک خویش تو تزکیه کرده ای
خاکِ بقیع را تو حسینیه کرده ای
بعد از حسین از دل و جانت سرور رفت
گریان شدی و نالۀ تو تا قبور رفت
بر پیکری که زود سرش در تنور رفت
از بس گریستی تو، زِ چشم تو نور رفت
آه از جگر کشیدی و قلبت کباب شد
بعد از حسین خانۀ شادی خراب شد
بعد از حسین زنده نمودی قیام را
گریان نمود گریۀ تو خاص و عام را
زینب که رفت داغ تو انگار تازه شد
یعنی دوباره داغ علمدار تازه شد
زینب که رفت پیر و خمیده کمر شدی
نالان شدی شکسته شدی مختصر شدی
یعنی که رو به قبله شدی محتضر شدی
چشم انتظارِ دیدنِ روی پسر شدی
اما یلان تو همه در خاک خفته اند
در بین خاک با تن صد چاک خفته اند
وقتش رسیده روضه حساس را بخوان
در بزم گریه عطرِ گل یاس را بخوان
مجلس بگیر نوحۀ احساس را بخوان
یک چند صفحه مقتل عباس را بخوان
شرح نزول ساقی سرمست را بگو
از مرکب افتادن بی دست را بگو
*وقتی خواست از رو اسب به زمین بیاد همه شنیدن، بی دست بوده .. از روی اسب به زمین افتاد ..*
برگو چگونه عطش گریه خیز شد
جسمش چگونه مرکز ثقلِ ستیز شد
شمشیر حمله کرد و سرنیزه تیز شد
بالا بلندِ خیمه تنش ریز ریز شد
برگو چگونه نالۀ زن ها بلند شد
با پارچه سرش به روی نیزه بند شد
*برا بی بی ام البنین روضه بخوانیم .. همون روضه ای که خودش خوانده : باور نمی کنم کسی جرائت کرده باشه بر سر مبارکت زده باشه اون هم با عمود آهن . اما شنیدم اول دست هاتُ قطع کردن .. دوم شنیدم تیر به چشمت زدن .. آنگاه عمود آهن بر سرت زدن .. سرت از هم پاشیده شد .. همچین که رو زمین خواست بیفته صدا زد داداش زود بیا “اخا ادرک اخا” ابی عبدالله به سرعت آمد. راوی میگه تو این آمدن دیدن به لحظه ایستاد، پیاده شد، شی رو برداشت به چشم گذاشت .. جلوتر آمدم دیدم دست های عباسِ .. با همون وضع آمد تا رسید به بدن یه نگاه به آن بدنِ پاره پاره و تیر باران خورد کرد، صدا زد «أَلانَ إنکَسَرَ ظَهرِي وَ قَلَّت حِيلَتِي وَ انقَطَعَ رَجائِي»(۱) بمیرم برات .. دیگه کسی نیامد سمتِ این بدن .. کار حسینم بعد از این تمام شد .. دشمن فرصت پیدا کرد اول بدن رو غارت کرد بعد طوری به بدن صدمه زد که امام چهارم حضرت رو به سختی جمع کرد .. همه گفتن عباس قد رشیدی داره .. اما هرکی رفته سردابِ آقا میگه یه قبرِ کوچکی قرار دارد ..*
_______________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل ویژۀ وفات حضرت أُم البَنین (س)
همه روزا رو با تنهایی می جنگه
برا پسرش چقده دلش تنگه
«ویلی ویلی عَلی الخِیَم
ویلی ویلی عَلی الحَرم
چی سرت اومد ای پسرم ای پسرم»
پسرامو کشتن فدا سر حسینم
قمرامو کشتن فدا سر حسینم
پاییز اومد و برگ و بارمو گرفتن
ثمرامو کشتن فدا سر حسینم
«ای دل ای دل دوباره انگار عاشوراس
ای دل ای دل صاحب عزا امشب عباس»
همه پسراش مث نورِ مهتابن
همه پسراش فدایی اربابن
از نسلِ شاه لافتى شیرانِ دشت کربلا
جون به کف و دلشده ى خونِ خدا
با این که امان نامه واسشون آوردن
یه ثانیه از خیمه ها تکون نخوردن
چار تا دلاور چهار تا شیر میدون
علم حسینو رو شونه شون می بردن
«ای دل ای دل دوباره انگار عاشوراس
ای دل ای دل صاحب عزاس امشب عباس»
یه مادری که حالا دیگه تنها شد
تشنه برای دیدن یه سقا شد
دلگیر از دستِ روزگار
خسته دلتنگ و بی قرار
اشکِ توو چشماش شبیهِ ابر بهار
داره میره اما با قامت خمیده
حالا دیگه مادر به آرزوش رسیده
میگه همه جا بشنَوَن تمومِ مردم
مادرِ اباالفضل یه مادرِ شهیده
«ای دل ای دل دوباره انگار عاشوراس
ای دل ای دل صاحب عزاس امشب عباس»
_______________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل ویژۀ وفات حضرت أُم البَنین (س)
یک رباعی داشته دیوان تو
چار گل روییده در دامان تو
چار قل خواندیم در قرآن تو
همسر شیری خود، شیر آفرین
مثل قطره آمدی دریا شدی
خاک بودی تربت اعلا شدی
تا کنیزِ خانه ی زهرا شدی
خانه ات شد قبلهٔ عرش برین
وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا يَميني
اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني
آنکه حکم صبر از الله داشت
پیش چَشمت سر درون چاه داشت
نیمه شب ها روضه ی کوتاه داشت
پیش چَشمم خورد زهرا بر زمین
وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا يَميني
اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني
وقت رفتن پیشِ چَشم زیبنت
گفته ای عباس را ای نور عین
بر نمی گردی مدینه بی حسین
جان تو جانِ امامِ من همین
«وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا يَميني
اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني»
بند قلب دختر زهرا گسست
تا کنارِ علقمه افتاد دست
با عمودی فرق عباست شکست
خورد با صورت زمین آن مه جبین
تا علمدارِ حرم از حال رفت
یوسفِ زهرا سوی گودال رفت
دستِ دشمن جانبِ خلخال رفت
حمله کردند از یسار و از یمین
یا فاطمه قومِی عَلیَ الطُفوفی
هذا حسینٌ طُعمةً السُیوفی
وَ الارضُ تَبکی وَ السَّماء واویلاه
هذا حسینٌ بِالدِّماء واویلاه
دوست سینه زن شد و شب گریه کرد
شمر تا خندید زینب گریه کرد
نعل می رقصید و مرکب گریه کرد
ذوالجناح آمد به خیمه شرمگین
_______________________________________________________________________________
زمزمه و توسل ویژۀ وفات حضرت أُم البَنین (س)
ای یار حبل متین، امّ بنین، غمی به جان دارم
آوردم بر تو خبر، خون جگر، به دیدگان دارم
گویم این را زار و حزین، تسلیت ای امّ بنین
با دو چشم غرق به خون، شد ابالفضل نقش زمین
به علقمه یاسَت، ز کینه پرپر شد
دو دستِ عباست، جدا ز پیکر شد
گفتا با شور و نوا، أدرک أخا یا حسین
شرمنده ام به خدا، أدرک أخا یا حسین
ببین که مشکم پاره شده، برادرت بیچاره شده
ز غصه بیتاب است شراره دارد جان و دلم
ز روی شش ماهه خجلم که تشنه ی آب است
_______________________________________________________________________________
روضه و توسل ویژۀ وفات حضرت أُم البَنین (س)
کاش در این دمِ آخر پسرانت بودند
شرزه شیرانِ جگردارِ جوانت بودند
این زِمین گیر شدن،علت خونین بالی ست
سرِ بالین تو جایِ پسرانت خالی ست
گفتن از بی کسی ات حال بکاء می خواهد
مادرِ داغِ جوان دیده، عصا می خواهد
چه بگویم ؟ که از این بغض ، صدا می گیرد
چه کسی گوشه ی تابوت تو را می گیرد ؟
گفتنش نیز به جان، غُصه و غم می ریزد
مادر از مرگ پسر، زود به هم می ریزد
مادر ! این لحظه ی آخِرکمی از ماه بگو
از قد و قامتِ آن دلبر دلخواه بگو
روضه ی مَشک بخوان پشت سرت گریه کنیم
یک دلِ سیر برایِ قمرت گریه کنیم
مادر ! آنگونه بخوان که جگر عالم سوخت
پایِ این روضه شنیدم دلِ مروان هم سوخت
روضه ی مشک بخوان، روضه ی گودال نخوان
هر چه خواندی فقط از معجر و خلخال نخوان
خوب شد کرببلا را تو ندیدی مادر
خنده ی حرمله ها را تو ندیدی مادر
خوب شد شام بلا را تو ندیدی مادر
داخل طشت طلا را تو ندیدی مادر
کوهی از غم به سرِ شانه ی زینب دیدند
دخترت را ملاعام معذب دیدند …
_______________________________________________________________________________
روضه و توسل ویژۀ وفات حضرت أُم البَنین (س)
سلام ما به تو ای هاجرِ چهار ذبیح
درود ما به تو ای مریمِ چهار مسیح
سپهرِ نورفروزِ سه اختر و یک ماه
عجب نه خوانم اگرمادرت به ثارُ الله
سلام بر تو و ابناء و شوهرت، مادر
بـه عطرِ دامنِ عباس پرورت ، مادر
ادب به قامت زهرایی ات قیام کند
وفا به غیرت عباس تو سلام کند
اگر چه با همه گفتی کنیزِ زهرایی
به چشم آل محمّد عزیز زهرایی
فرمود بچه ها ، آقازاده ها ، من نیومدم براتون مادری کنم ، من کجا و مادر شما فاطمه ی زهرا کجا ؟ من اومدم کنیزِ درِ خونه ی مادرتون زهرا باشم …*
تو بعد فاطمه در بیت وحی، فاطمه ای
تو آسمان ادب را همیشه قائمه ای
به نفس پاکِ محمّدتو همدمی مادر
مسیحِ عشق و ادب را تو مریمی مادر
بهشت، شیفته چار لاله یاست
کلید بابِ حوائج به دست عبّاست
هـزار قافله دل پای بست فرزندت
نشان بوسه مولا به دست فرزندت
*یه روز دید مولا، قنداقه عباسشو بغل گرفته، هی دستاشو می بوسه ، … آقاجانم، آیا دستای بچم، عیب و نقصی داره ؟ … نه اُمُّ البنین، دارم این دستهارو می بوسم، آخه یه روزی قراره برای حسینم ازبدن جدا بشه …*
حسین را که بسی داشت در کنار، شهید
به جز تو نیست کسی مادرِ چهار شهید
به چار ماهِ خود اشکی نریختی ز دو عین
گریستی به حسین و گریستی به حسین
*گفتند اُمُّ البنین عباست رو کُشتند، گفت از حسین چه خبر ؟ اُمُّ البنین، یکی یکی پسرایت را کشتند، گفت بگید از حسین چه خبر؟ … انگار نه انگار … فقط اول براش مهم این بود، ببینه چه بلایی بر سرِ حسین اومده …*
اگر تو نام نبردی ز شاخه یاست
گریست دیده ی زهرا برای عبّاست
* یه مادر از یک پسر احترام گرفت، یه مادر هم از یک پسرِ دیگه احترام گرفت، دو تا مادر تلافی کردند..*
اگر تو نام نبردی ز شاخه یاست
گریست دیده ی زهرا برای عبّاست
*تو اینجا گفتی حسین، فاطمه هم کنار علقمه، هی صدا میزد : آی پسرم، عباسم …*
الا تمام وجودت پُر از نوایِ حسین
به گریه نائبةُ الزینبی برای حسین
روایتِ عطشِ کربلاست در اشکت
سلامِ گریه کنان حسین، بر اشکت
سرود زخم گلوی حسین وِردِ لبت
خلوص زینب و عبّاس در نماز شبت
تو مادر شهدا، همسرِ علی هستی
هزار حیف، غریبانه چشم خود بستی
*چرا میگه غریبونه، مگه شب برداشتند، نه والله، روز برداشتند ، اما : ..*
خزان رسید چو بر برگِ لاله یاست
نبود ، جعفر و عثمان و عون و عبّاست
*مادرِ چهارتا پسره، اما وقتی از دنیا رفت، یه دونه پسراش نبودند زیرِتابوتش رو بگیرند؟ این مادر خیلی غریبانه تشییع شد … *
سپهر و مِهر و مَه وکوکبت کجا بودند ؟
علی، حسین، حسن، زینبت کجا بودند ؟
هَماره ریخت به رخ از دو دیده، یاقوتت
اگر به دوش غریبانه رفت تابوتت
دگر به پیکرت آثارِ تازیانه نبود
دگر مراسم تشییعِ تو شبانه نبود
تو داغدارِ شهید کنارِ علقمه ای
همیشه فاطمه بودی، همیشه فاطمه ای
نگه به خاطرِذریّه ی بتولم کن
مرا که «میثمِ» آلوده ام، قبولم کن …
*روزها می اومد، چهار صورت قبردرست میکرد، می نشست، انقده گریه میکرد خانم، حرف دلش این بود :*
دیگر مرا، اُمُّ البنین نخوانید
زیرا که من، دیگر پسر ندارم
_______________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل ویژۀ وفات حضرت أُم البَنین (س)
هر روز غروب توی بقیع میشکنه بغض آسمون
ستاره ها داد می زنن امُّ الْبَنین روضه نخوون
هر روز صدای گریه هاش میرسه تا عرش خدا
از سوز روضه خوندنش قیامتی میشه به پا
«أُمُّ البَنین.. أُمِّ بی بَنین…»
مدینه کربلا میشه شهر فرشته ها میشه
آدم و یعقوبم میان مدینةُ البُکاء میشه
فرقی نمی کنه براش کسی نیاد تو روضه هاش
عالم و بر هم می زنه بغضِ نشسته تو صداش
به سینه و سر می زنه بقیع باهاش نوحه گره
دَم تمومِ نوحه هاش حسینِ من بی کفنه
رو خاکایِ سرد بقیع صورت چار قبرکشیده
طوری غریب حسین میگه انگارکه گودال و دیده
از پسراش نشد یه بار با کسی حرفی بزنه
زمزمه ی لبش شده حسین من بی کفنه
طاقت نداره، کارشه شبا میره سئوال کنه
با گریه می خواد از رباب عباسش وحلال کنه
طفلی سکینه رو بگو دل نداره نگاش کنه
روُش نمیشه مثل قدیم أُمُّ البَنین صداش کنه
«أُمُّ البَنین…أُمِّ بی بَنین…»
_______________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل ویژۀ وفات حضرت أُم البَنین (س)
گِل تو سرشت عباسه همه سرنوشت عباسه
مرحبا به عفتت بانو دامنت بهشتِ عباسه
سلام ما به این همه ارادت و احساست
سلام ما به هیبت و به قامتِ عباست
با مسما ام البنین، عشقِ سقّا ام البنین
روحِ دریا ام البنین، إِشفعینا ام البنین
همه ی جلال عباس از، وَجنات ذوالجناح توست
ادب وغیرت اولادت اثرِ شیر حلال توست
تو بهترین، تجسم خلقت دریا هستی
تو مادرِ تموم بچه های زهرا هستی
بعد زهرا ام البنین ،کُفِّو مولا ام البنین
عشق سقّا ام البنین، إِشفعینا ام البنین
گرچه غرق درد واندوهی بر اراده برتر از کوهی
تو فَناه فی الحسین بودی بِفَداک نفسی وروحی
دمِ بقیع روضه برا حسین به پا می کردی
با روضه هات، مدینه رو کرب وبلا می کردی
مادر ایثار وادب
گوهر نسوان عرب
بانوی با اصل ونصب
_______________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل ویژۀ وفات حضرت أُم البَنین (س)
سنگ صبور حیدری تو فاطمه ی دیگری
ای مَحرم سِرِّ حسین ای فدای تو نامادری
امُّ الشُّهدای بانوی وفایی
با قبر غریبَت تو کرب و بلایی
ام البنین همسر مولا
ام البنین یاور مولا
ام البنین مادرِ شیر نرِ مولا
اسمت به زبون همه اومد به جای فاطمه
جای تو هم اومد یه روز فاطمه کنارِ علقمه
مثل خودِ زهرا أُمُّ الحَسنینی
سر حلقه ی وصل عباس و حسیني
امالبنین روح مُهذَّب
امالبنین جانِ مؤدَّب
ام البنین سنگ صبورِ دل زینب
ام البنین همسر مولا
ام البنین یاور مولا
ام البنین مادر شیرِ نرِ مولا
إِبنِ امیرِ لو کَشَفْ عباس شَرف إِبنِ شَرف
حرزِ حرم زینبِ ای امیر سپاه نجف
رزمنده شدم در گردانِ ابوالفضل
عالم همه تحتِ فرمانِ ابوالفضل
رزمنده ها، لشکر سقّا
مدافع خیمه ی مولا
مدافع و فدایی دخترِ زهرا
ام البنین همسر زهرا
ام البنین یاور مولا
ام البنین مادر شیر نر مولا
وقتی یَلت از صدر زین افتاد با صورت رو زمین
برداشت سرشو فاطمه هَنیئا لَکِ ام البنین
با فرق شکسته تا لحظه ی آخر
می بارید و میگفت شرمنده برادر
بچم شرمندهی مَشک وعلم شد
شرمنده ی اهل حرم شد
قدِّ حسین بعد ابوالفضل تو خم شد
ام البنین همسر مولا
ام البنین یاور مولا
ام البنین مادر شیر نر مولا
_______________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل ویژۀ وفات حضرت أُم البَنین (س)
عاشقی یعنی: دل بریدن از غیر یار
خود ندیدن تا پای دار
تو زمستون لاله چیدن عینِ بهار
مادر شهید عاشق تر از همه
پای عاشقی لایق تر از همه
مُقَلِّدِ ام البنین و شقایق تر از همه
فدای اون مادری، که داده دل پای دین
شهید دادن دل میخواد، شبیه ام البنین
جان فَدا بودن یعنی: اخلاص
در هر لباس، رهرو عشق، بی ادعاست
بی خبر از، اشک و هراس
با تمام هوش وهواس
وقف او که فرمانرواس
مثل عباس امرِ مولاش امر خداست
پاکی دل از، دامانِ مادره
مادرِ شهید، پاک و مطهره
دلش مثل، ام البنین شده،که از دنیا میگذره
تمام این مکتب و به امر زهرا ببین
با این همه لاله و این همه ام البنین
فدای اون مادری که داده دل پای دین
شهید دادن دل میخواد شبیه ام البنین
اون پلاکهایی که مث راز
موند زیر خاک صادقانه، گفتن فِداک
به شهیدی، که گفت “اَخا اَدرِک اَخاک”
مادرونه شد،خون گریهٔ لهوف
پشت حق شکست در لحظهٔ خصوف
مقطعه شد عشق و رو زمین
پراکنده شد غروب
شنیدن از خیمه ها تا ماه اومد رو زمین
صدای زهرا رو با، صدای ام البنین
فدای اون مادری که داده دل پای دین
شهید دادن دل میخواد، شبیه ام البنین
_______________________________________________________________________________
روضه و توسل ویژۀ وفات حضرت أُم البَنین (س)
الا مادر به قربون جمالت
رخ چون بدر و ابروی هلالت
عباس من شنیدم کام عطشان
جان سپردی …
*خیلی چیزا به من گفتن ، یه دونه اش این بود ، عباسم …*
شنیدم کام عطشان جان سپردی
گُل اُم البنین شیرم حلالت
شنیدم دست هایت را بُریدن
شنیدم چشم نازت را دریدن
چو طفلان این خبرها را شنیدن
همه از هم خجالت میکشیدن
*شاید گفته باشه، بشیر، باورم نمیشه عمود به فرق عباس زدن ؟! مگه میتونستن به این راحتی این کار رو کنن ؟! اول گفت، خانم، دستاشو جدا کردن کنار علقمه … بعد یه نانجیبی تیر به چشمش زد … وای … اما یه وقت یه نانجیبی صدا زد، اونی که از صبح همه ی لشگر کوفه رو در رعب و وحشت نگه داشته، تویی ؟؟ صدا زد نانجیب الان که دست ندارم اومدی ؟؟ الان که تیر به چشمم زدن اومدی ؟ … عباس من که دست دارم، … یه وقت چنان با عمود آهنین به فرق عباس … صدای نالش بلند شد، داداش … داداش دیگه برادرت رو دریاب… این صدا رو به کربلا برسون همه با هم…. ان شاالله شهدا ، گذشتگان امام راحل فیض ببرن صدا رو به کربلا برسان بگو یا حسین …*
_______________________________________________________________________________
روضه و توسل ویژۀ وفات حضرت أُم البَنین (س)
ای که نامت زینتِ عرش برین
ماه بانوی سماوات و زمین
فاطمه نامی و هم ام البنین
قوّتِ قلب امیرالمؤمنین
ای مادر ابوالفضل بانوی بی قرینه
هستی ما فدای بی بی ام البَنینه
*عرضه داشت در عالم مکاشفه یا ابوالفضل العباس! گرفتارم آقا چیکار کنم راهنمایی کردند، فرمودند: توسل به مادرم ام البنین بدین.. امیرالمؤمنین به عقیل برادرشان فرمودند: از یک طایفه ای که اهل جهاد و مبارزه ی با کفر و شمشیرزن باشن شجاع باشن یه دختری رو برای من انتخاب کن. عرضه داشت، آقا جان !برا چی این چنین مشخصاتی این چنین خصوصیاتی؟ فرمودند: میخوام یه پسر شجاعی ازش به دنیا بیاد ذخیره باشه برا حسینم تو کربلا…. مدتی گذشت عقیل آمد داداش یا علی! اون گوهر گرانبهایی که میخواستی از طایفه ی بنی کلاب پیدا کردم. خواستگاری رفتند خیلی قضیه اش شیرینه خواب دید ام البنین ،خواب عجیبی رو دید. خوشحال خانه ی امیرالمؤمنین دعوت شد. در خانه که رسید هاشمیان در اطرافش بودند شروع کرد گریه کردن. خدایا این خونه یه روزی خانمش فاطمه ی زهرا بوده، این خانه مَهبط جبریل امین بوده، برین بچه های فاطمه رو بگید بیان به من اجازه ی ورود بدن… آی اومدن خودش رو انداخت رو قدمای زینب، گفت: خانوم من نیومدم جای مادرشان رو بگیرم. اومدم کنیز شما باشم… مدتی گذشت امیرالمؤمنین وارد خانه شد دید خانمش اونقدر گریه کرده چشما قرمزه، فاطمه! خبری شده چرا ناراحتی خانومم؟ تا گفت: فاطمه گریه ش شروع شد آقا ازتون خواهش میکنم دیگه به من فاطمه نگید. جلوی چشم این بچه های فاطمه ی زهرا سبب رو سوال کردعرضه داشت آقا نمیخوام دل این بچه ها برنجه احساس میکنم هروقت به من فاطمه میگید.. این بچه ها به یاد مادرشون زهرا میفتند.مولا فرمودند: باشه از امروز به شما میگیم ام البنین، ام البنین یعنی مادر پسرها،آقا من پسری ندارم. فرمودند: خدا به تو پسرهایی میده که کربلا یاری حسینم میکنند. گذشت مدتی زینب اومد خبرِ ولادت ابوالفضل رو به امیرالمومنین داد..انقدر خوشحال اومد قنداقه ی ابوالفضل رو دستش دادندخوشحال اذان و اقامه در گوش عباس گفت.. اما یه وقت دیدند بندهای قنداق رو باز کرد آستین های نوزاد رو بالا زد.. هی بازوان عباس رو میبوسه اشک میریزه. تا به مادرش خبر دادند اومد صحنه رو دید. آقا مگر دستای بچم عیبی دارد؟ نه ام البنین !اتفاقا همون دستهای رشیدو قوی که من میخواستم داره همون بازوان قوی رو داره که من میخواستم ..پس چرا گریه میکنی؟ مثل اینکه پیغمبر روزِ ولادت حسین وحسن روضه خواند. امیرالمؤمنین شروع کرد روضه ی عباس خوندن… ام البنین این دستها تو کربلا کنارِ نهر علقمه از بدن جدا میشن در راه یاری از حسینم ..دیدن این مادر اومد قنداقهٔ عباسش رو دست گرفت هی دور سر حسین میگرداند. یعنی عباسم بلاگردان حسین ..عباسم فدای حسین زهرا.. خدا میدونه مردم فاطمه ی زهرا کم نگذاشت برا عباسش جبران کرد. کجا ؟روز عاشورا وقتی که از اسب روی زمین می افتاد دست در بدن ندارد …
(یا فاطمة الزهرا، آی مهمونای امام زمان آقاتون رو دعوت کنید روضه ی ابوالفضل نه خودشون قول دادن بیان آقا قول دادند بیان آقا قربون قدمت یا صاحب الزمان کدام گوشه ی مجلس داری برا عمو گریه میکنی..) آه فرمودند: صدای خانمی رو شنیدند هی میگفت: میوه ی دلم عباس منم.. پسرم اباالفضلم ..عرضه بدارند خانوم! مادر من ام البنین تو مدینه ا ست شما کی هستید؟ فرموده باشند منم مادرت زهرا…*
_______________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل ویژۀ وفات حضرت أُم البَنین (س)
اشکهای دلِ دریایی میباره این شبِ رویایی
برای بانوی زهرایی، زهرایی، زهرایی
اشکهای دلِ دریایی، میباره این شبِ تنهایی
برای بانوی زهرایی، زهرایی، زهرایی
دوباره داره پرش میسوزه
بازم چشای ترش میسوزه
هنوز تا سکینه رو میبینه
دلش برا پسرش میسوزه
«ای وای….»
آروم بگیر، توی شبهای دلواپسی
ام البنین، داری به آرزوت میرسی
_______________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل ویژۀ وفات حضرت أُم البَنین (س)
زن رشک حور بود و تمنّای خود نداشت
چون آسمان نظر به بلندای خود نداشت
اسمی عظیم بود که چون رازِ سر به مهر
در خانه ی علی سَر افشای خود نداشت
ام البنین کنایه ای از شرمِ عاشقی ست
که از حُجب تاب نام دل آرای خود نداشت
در پیش روی چهار جگر گوشه ی بتول
آیینه بود و چشم تماشای خود نداشت
زن؟ نه ! همای عرش نشینی که آشیان
جز کربلا به وسعت پرهای خود نداشت
در عشق پاره های جگر داده بود ولیک
بعد از حسین میلِ تصّلای خود نداشت
عمری به شرم زیست که عباس وقتِ مرگ
دستی برای یاری مولای خود نداشت
_______________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل ویژۀ وفات حضرت أُم البَنین (س)
تموم افتخارم اینه مادر تو منو میبینه
داد میزنم به روز محشر شفیعِ من ام البنینه
از مادرت ام البنین هر چی میخوام میگیرم
هر شب اینو میخوام ازش یه روز برات بمیرم
با هر نَفس پر میزنم دور سرِ اباالفضل
تا به ابد دلداده ام به مادرِ اباالفضل
هر جا برات گریه کنن بهشته یا اباالفضل
زهرا به روی قلبِ من نوشته یا اباالفضل
ذکر شما دوای درداست اسم شما شبیه زهراست
تپش تپش دلم میخونه سَیِّدَتی یا أُمِّ عباس
از عشقِ عباست بی بی دلم آروم نمیشه
مولاتَنا امَّ البَنین ذکر لبم همیشه
با هر نفس پر میزنم دور سرِ اباالفضل
هرجا برات گریه کنم به عشقِ یا اباالفضل
زهرا به روی قلبِ من نوشته یا اباالفضل
تو آسمون پُر ستاره ابر چشام همش میباره
دلم به دستِ مادر تو شبیه مشکِ پاره پاره
در بین طوفانِ بلا دستِ تو تکیه گاهم
وقتی که یا زهرا میگم تو میکنی نگاهم
با هر نَفس پر میزنم دور سرِ ابوالفضل
تا به ابد دلداده ام به مادرِ ابوالفضل
_______________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل ویژۀ وفات حضرت أُم البَنین (س)
دیدن مشک دریده ات میگیره جون منو آخر
برای دست بریدت الهی من بمیرم مادر
عباسِ من خودت بگو چی شد کنار علقمه
چجوری تیرو از چشات بیرون کشیده فاطمه
شد آسمونم بی ستاره من موندم و این مشک پاره
دارو ندارمو گرفتن ام البنین پسر نداره
تو زمین خوردی و آتیش به دلِ امِّ بَنین افتاد
شنیدم صددفعه تو راه سرت از نی به زمین افتاد
برام سکینه گفت چطور رفته سرِ عمو به نی
پیش چشم زینب زدن سرش رو از پهلو به نی
اسمم رو از زهرا بپرسیدحالم رو از ابرا بپرسید
نشونی مزارِ ماه و از زینب کبری بپرسید
«ام البنین پسر نداره…»
_______________________________________________________________________________
روضه و توسل ویژۀ وفات حضرت أُم البَنین (س)
*بگم یافاطمه، تو مدینه از صدای گریه شما مردم اعتراض میکردند، میگفتند یا علی به فاطمه بگو یا شب گریه کنه یا روز گریه کنه، اما من یه مادر سراغ دارم تو مدینه آزادانه گریه میکرد !
ام البنین .. می اومد کنار بقیع می نشست … امشب نام مادری اومد که خیلی شجاع و قهرمان بود، خیلی با ادب بود ، ام البنین. این خانوم هم وقتی گریه میکرد، زنهای مدینه باهاش گریه میکردند، روضه میخوند، میگفت: عباسم! شنیدم کربلا عمودِ آهن به فرقت زدند، مادر!
بگو یااباالفضل، من هرکجا باشم، اون طرف دنیا هم که باشم، برا غمهات گریه میکنم ، آقا، امیدم تویی یا باب الحوائج ..
میگفت : عباسم!مادر، برام خبر آوردند وقتی عمود آهن به فرقت زدند، دست در بدن نداشتی ! عجیب روضه میخوند این مادر، منم یک جمله از زبون شما دلسوخته ها بگم، بگم بی بی جان : نبودی کربلا وقتی عمود به فرقِ عباست زدند، اباالفضل دست در بدن نداشت، یه مرتبه دیدند عباست با صورت روی زمین آمد ..*
نمیدانی که با دستِ بریده
زِ روی اسب افتادن ، چه سخت است
*من روضه ام را با یک سئوال از شما تموم میکنم، با صورت روز زمین اومدن یه طرف ، اما سئوال من اینه : اگه تیری توچشم باشه !
اگر تیری درون چشم باشد
نمیدانی زمین خوردن چه سخت است
ابی عبدالله، کنار بدن عباس خیلی غریب بود …”لَمّا قُتِلَ الْعَبّاسُ بانَ الْانْکِسارُ فى وَجْهِ الْحُسَیْنِ..”
عباس كه كشته شد، ديدند چهره حسين شكسته شد.وقتی کنار بدن عباسش رسید، رنگ از چهره اش پرید، رنگِ چهره امام حسین تغییر کرد، یه نگاه به بدن بی دست کرد، یه نگاه به فرقِ عمود خورده کرد ..آخه کنار دو تا بدن، قدرت زانوشو از دست داد، یکی کنار بدن علی اکبر(ع) بود، یگی کنار بدن اباالفضل (ع) .اما فرق داشتن با هم، کنار بدن علی اکبر وقتی نشست روی زمین، صدا زد جوان ها بیائید، جوانها اومدند، اما تا نگاهش به اباالفضل افتاد :”یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ”ای کسی که غم و اندوه را از چهره امام حسین میبری. ای اباالفضل، ای عباس، نگاه به چهره عباس کرد، نیرو گرفت …اگر علی اکبرم رفت، عباس دارم، اما کنار بدن عباس که دیگه کسی نبود، خودش تنهای تنها ، صدا زد :”الْانَ إِنْکَسَرَ ظَهْری وَقَلَّتْ حِیلَتی..”
هر کجای مجلس که نشستی ، به قصد فرج امام زمان ، یاحسین …
_______________________________________________________________________________
روضه و توسل ویژۀ وفات حضرت أُم البَنین (س)
بانو سلام میکنم اینجا خوش آمدی
از خاک ، سمتِ عالَمِ بالا خوش آمدی
ای تشنه ی بهشت به دریا خوش آمدی
من زینبم ، به خانه ی مولا خوش آمدی
پیداست در نگات که با نیت آمدی
اینجا به نیتِ کمک و خدمت آمدی
باغ بهشت باغچه ای در سرای ماست
جای گِلیم عرش خدا زیر پای ماست
رزقِ تمام خلق فقط از دعای ماست
خلقِ تمام عالَم و آدم برای ماست
این خانه ی بهشتیِ زهرا و حیدر است
اینجا محل وحی شدن بر پیمبر است
این خانه را به غیر صفا پُر نمی کند
دل را به غیر عشق خدا پُر نمی کند
سجاده را به غیر دعا پُر نمی کند
هر کس که جای فاطمه را پُر نمی کند
اُم البنین از بعد مادرم پدر خاک، بوتراب
کرده تو را به همسری خویش انتخاب
گفته پدر که روی به سوی خدا کنیم
ما مثل مادر، اهل زمین را دعا کنیم
با اسم فاطمه همه رفع بلا کنیم
زین پس تو را به واژه ی مادر
صدا کنیم
تو آمدی که فاطمه را یاوری کنی
در حق ما شکسته دلان مادری کنی
اُم البنین قطعا شنیده ای که پَرِ مادرم شکست
شاخه به شاخه برگ و بَرِ مادرم شکست
اُم البنین ،در کَنده شد و پَرِ مادرم شکست
از ظلم و کینه ها کمر مادرم شکست
از آن به بعد بود سرش درد می گرفت
می خواست پا شود کمرش درد می گرفت
اما نترس دیگر شعله به این در نمیزنند
دیگر به خانه سر زده ها ، سر نمیزنند
سیلی به روی فاطمه دیگر نمیزنند
هرگز تو را مقابل حیدر نمیزنند
_______________________________________________________________________________
روضه و توسل ویژۀ وفات حضرت أُم البَنین (س)
اینجا که آمدی به همه نور عین باش
فکر مرا نکن تو به فکرِ حسین باش
حسین! ای تشنه لب حسین.. حسین
حسین! عشق زینب حسین.. حسین
حسین ! ای بی کفن حسین.. حسین
حسین ! عریان بدن حسین.. حسین
در آن شبی که بار سفر بست مادرم
من را صدا زد و نفسی گفت : دخترم
جانِ تو و حسین گُلِ سرخِ بی سرم
من مانده بودم و غم و درد برادرم
از آن به بعد مادرِ این سر جدا شدم
کم کم فراهمِ سفرکربلا شدم
*کربلا کربلا کربلا
این دل تنگم عقده ها دارد
گوئیا میلِ کربلا دارد …
حرف کربلا شد ، زینب دید همه چیز آماده است ، الان وقتشه …*
حرف از کسی شد آن که به ما یار میشود
در این مسیر مونس و غمخوار میشود
در کربلا هر آینه کَرّار میشود
می آید و به لشگر علمدار میشود
ام البنین تو آمدی
که ماه شب تار ما شوی
مادر برای میر و علمدار ما شوی
حتما به او بگو غم این نور عین را
از داغ مادرم همه دم شور و شین را
غم های مانده برجگر عالمین را
اسرار عشق و واژه ی ذُخرالحسین را
حتما به او بگو که امید برادر است
مَشکی به او بده و بگو آب آور است
حتما بگو قضیه ی آن مَشک پاره را
حتما بگو قضیه ی آن شیرخواره را
افتادنِ بدون پرِ آن سواره را
سیلی زدن به صورت ماه و ستاره را
*اُم البنین حق داری برا عباست گریه نکنی، آخه مادرم برا بچه ات مادری کرد، مادرم اومد سرشو بغل کرد، نذاشت بچه ات تنها جون بده، اما مادرم وقتی رفت توو گودال ، دید دارن سر را می برن، هی صدا زد بُنَیَ …*
_______________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل ویژۀ وفات حضرت أُم البَنین (س)
آسمانها بین دستانت ملائک تحت فرمانت
رسل در ظل ایوانت فدای شأن پنهانت
منم بی دل، تویی دلبر
منم بنده تویی سرور
منم سرباز تویی رهبر
تویی حیدر
به قربان حسین جانت، اباالفضل
جان بقربانت اباالفضل
امامت هست پابستت تمام هست از هستت
چه اعجازی ست در دستت قیامت ضربه ی شَصتت
تو عاری از عدم هستی امیر با کرم هستی
تو که صاجب علم هستی مدافع حرم هستی
«بقربان حسین جانت اباالفضل
جان بقربانت اباالفضل»
تو از اسرار مستوری تو از اوصاف ما دوری
ماهی، نور علی نوری خودت شعری، خودت شوری
امیرِ بی قرینی تو
فدای شاه دینی تو
خود حبل المتینی تو
یَل ام البنینی تو
عجب سقا و سرداری
عجب میر و علمداری
عجب عشقی عجب یاری
نگاه حیدری داری
«بقربان حسین جانت، ابالفضل
جان بقربانت اباالفضل»
_______________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل ویژۀ وفات حضرت أُم البَنین (س)
پسر ام البنین السَّلام
قمر ام البنین السَّلام
قسمِ من، به ابروی علمدار
به این هیبت و شوکت
به بازوی علمدار ….علمدار …
قسم من در خونه ی خورشید
کنار حرم یار به گیسوی علمدار…
علمدار…..علمدار….
بهترین برادرِ شاه، پسرِ علی ولیُ الله
ضربان فاطمه السَّلام، پهلوان علقمه السَّلام
قسم من با این روی گنهکار میونِ
صف محشر به دستای علمدار..علمدار
توی سینه ام فقط جای نگاره
تو این خونه ی قلبم فقط جای علمدار
علمدار….علمدار…..
معنی نَصرُ مِنَ الله پسر علی ولیُ الله
بهترین برادرِ شاه پسرِ علی ولی الله
ای دعای روز و شب السَّلام
یَل هاشمی نسب السَّلام
قد کشیدم سر خوان علمدار
که هستم همه عمرم مسلمانِ علمدار
علمدار… علمدار
من مریدِ مراد همه عالم
دخیلِ عَلم یار پریشان علمدار
علمدار علمدار…
به تو صد ماشاء الله پسر علی ولی الله
بهترین برادر شاه پس علی ولی الله
_______________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل ویژۀ وفات حضرت أُم البَنین (س)
موج پرچم به فرمان ام البنینه
اشک نم نم به فرمان ام البنینه
وقتی عباس به فرمانشه شک نکن
پس کل عالم به فرمان ام البنینه
به فرمان ام البنین ابر بارون میشه
به فرمان ام البنین ماه پیدا میشه
کسی که فلج هم به دنیا اومد تو حرم
به فرمان ام البنین پا میشه
نذر سال هیئت رو تامین میکنه
فردای منو تو رو تضمین میکنه
از حالا داره برای اربعین بعد
جای موکبا رو هم تایین میکنه
«یا ام البنین…»
یه زنِ کربلایی جوونش بمیره
اعتقادش به ام البنین بی نظیره
میره انقدر میمونه تو صحنِ اباالفضل
تا جونِ بچه اشو پس نگیره نمیره
اراده کنه یک شبه کور بینا میشه
اراده کنه یک شبه مرگ مُنحل میشه
اصلاً جمع کنید مشکلات همه عالم
اراده کنه یک شبه حل میشه…
سفره دار شنبه های کرب و بلا
عمرش رو گذاشت برای کرب و بلا
با اینکه نبود ولی با چهارتا شهید
غوغا کرد تو ماجرای کرب و بلا
_______________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل ویژۀ وفات حضرت أُم البَنین (س)
ستاره میبارم قمر ندارم من
به من نگید مادر، پسر ندارم من
«ام البنینم وای…»
*حضرت ام البنین آنقدر مهربونه غیر ممکنه بری در خونه ش درو باز نکنه. شنیدی اون فقیر رو که هر سال میومد جیره ی یه سالش رو میگرفت و میرفت..اومد در خونه ی عباس در زد بی بی فرمودکیه؟ گفتن اون مسکینی که هر سال میاد… گفت برو بهش بگو اون آقایی که تو میگی کربلا جامونده هرچی میخواد بهش بدید بره تا بهش دادند.. گفت من از دست شما نمیخوام. من از دست همون آقا میخوام .مادر قسمش داد انقدر دل ما رو نسوزان من مادر عباسم ،اینا همش ماله عباسه… اونی که میگی دستاش رو قطع کردند عمود آهنین به فرقش زدند..*
«ام البنینم وای…»
جسم عزیزم رو چه زیرورو کردند
به پیکرِ عباس نیزه فرو کردند
وقتی به خاک افتاد علقمه شد بیتاب
تا مشک آبش ریخت شد از خجالت آب
«ام البنینم وای…»
*پیش زینب اصلاً اسم عباس رو نمی آورد پیش رباب اسم عباسش رو نمی آورد.همش سرش پایین بود میگفت: رباب ببخش عباسم رو، خانوم ببخش عباسم رو، شنیدم دور عباسم رو گرفتن، شنیدم از دور تیربارونش کردن، وگرنه مَشک رو میرسوند به خیمه، به من قول داده بود. شنیدم خیلی نامردی زدنش، شنیدم از آقا اجازه خواست.. آقا اجازه نداد بره میدون. وگرنه عباس همه رو حریف بود به من قول داده بود…*
کجاست علی اصغر رباب پریشونه
گهواره خالی رو لالایی میخونه
کاروان با این دلم چه ها کردی
سه ساله ی ما رو چرا نیاوردی
«ام البنینم وای…»
چو خیمه ها وا رفت وقتی علمدار رفت
ناموس آل الله تو کوچه بازار رفت
شنیده ام زینب زد دست غم بر سر
از داغ اون گودال از دست اون خنجر
به سمت گودال از خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود دیر رسیدم من
سر تو دعوا بود داد کشیدم من
سرتو رو بردن دیر رسیدم من
ای عزیز دلم ای حسین شهیدم
_______________________________________________________________________________
روضه و توسل ویژۀ وفات حضرت أُم البَنین (س)
بنال ای دل؛ دلِ عالم غمین است
شبِ جان دادن ام البنین است
در این ماتم مگر اگر اشکی بریزد
جزایش با امیرالمومنین است
غمِ ام البنین پایان ندارد
که دردِ بی کسی درمان ندارد
نظر بر کربلا می کرد و می گفت
بیا جانا که مادر جان ندارد
بیا عباسِ من ای نورِ دیده
زِ هجرت قامتِ مادر خمیده
بیا تابوتِ مادر را تو بردار
بزن بر سینه با دست بریده
_______________________________________________________________________________
روضه و توسل ویژۀ وفات حضرت أُم البَنین (س)
خانم ام البنین در مقام و شأن و منزلت ایشون، همین بس که بهر حال این قابلیت رو این خانوم داشت که زیر یک سقف باامیرالمومنین زندگی کنه و به بچه های حضرت زهرا خدمت کنه…
خیلی قبل تر از این حرفها هم خواب دید که یک قرص قمر و سه ستاره از آسمون در دامنش فرود آمد، به پدرش عرض کرد که بابا من همچین خواب دیدم، پدرش هم انسان روشنی بود، خیلی انسان روشن و اهل ولایی بود.
پدرش گفت :بابا ازدواجی خواهی کرد که ثمره ازدواج چهار پسر، هر چهار پسر عالم را روشن میکنند، یکی از بقیه قوی تر و بزرگتره، بقیه ستاره اند پیشش ،بعدها که حضرت امیر،عقیل رو فرستاد برای خواستگاری،
حضرت عقیل فرمود: به پدر امالبنین که برادرم امیرالمومنین خواستگاره، او اینقدر معرفت داشت که عرض کرد: شما به آقا بگید، ما باید منت بکشیم دختر ما بیاد به کنیزی خونه شما!
از ابتدا هم بی بی آمدن تو خونه امیرالمومنین، یکی از مقاصد مهمشون خدمتگذاری به بچه های حضرت زهرا بود…
بعد هم که عاشق و دلباخته امام حسین شد، بچه ها را جوری تربیت کرد که اینها جز به فدا شدن برای امام حسین به چیز دیگه ای فکر نکنند…
شخص سائلی هر سال می اومد در خونه ی ابوالفضل، می اومد عرض میکرد: آقا! خرج سال من رو بده من برم، حضرت هم بهش عنایت میکردن، این خرج سالش رو میگرفت و می رفت بی خبر از همه جا بود، اون سال هم مثل هرسال اومد و در زد وکنیز اومد دم در که کیه؟
سائل بهش گفت: برو بگو گدای همیشگی اومده…
چی میخوای؟ گفت برو به آقا بگو، سائل اومده ،میگه خرج سالم رو بده! برم…
کنیز رو ساده دلی خودش گفت برو دیگه اینجا نیا! گفت چرا؟گفت اون آقا روکربلا کشتنش، شهیدش کردند، دیگه نیست…
این هم سرش رو انداخت پائین که من به خانواده ام گفتم میرم میگیرم حالاجواب زن و بچه ام رو چی بدم؟سرش رو انداخت پائین و ناامید داشت میرفت و تو فکر بود که چکنم؟ دید کنیزه داره میدوه میاد… چه اتفاقی افتاد؟ کنیز آمد داخل خانه خانم فرمود کی بود؟ گفت: خانم! یه گدایی بود گفتم بره! گفت چی میخواست؟گفت: من گدای هرسالم اومدم خرج سالم رو بگیرم ردش کردم گفت با اجازه کی ردش کردی؟
مگه در خونه ی تو اومده بود ردش کردی؟
بدو دنبالش پیداش کن برو بگو برگرده
کنیز دوید گفت: آقا! برگرد بیا خانم خونه کارت داره، اومد سلام کرد بی بی فرمود: این کنیز اشتباه کرد، به شما اشتباه گفت، عباس شهيد شده، مادرش که نمرده، تا هر وقت خواستی بیا اینجا خرجت رو از من بگیر من هستم…*
هر چند او دگر پسر خویش را ندید
هر گز غمین نشد که عباس شد شهید
دق کرد بعد از اون که به او این خبر، رسید
بودند دیو و دد همه سیراب و می مکید
خاتم به جای آب لب انور حسین
کارش دگرنشستن در آفتاب شد
آتش فشان، قصه و کوه مذاب شد
شرمنده نگاه غریب رباب شد
آنقدر سوخت شمع وجودش که، آب شد
رو می گرفت، نزد دوتا خواهر حسین
*کار شبهای امالبنین این بود هر شب راه می افتاد تو کوچه پس کوچه های بنی هاشم، در خونه بنی هاشم، یکی یکی در میزد عباسم رو حلال کنید، می خواست آب بیاره نگذاشتن ،اما یکی از این خونه ها رو وقتی میرسید در نمی زد، اینقدر مینشست گریه می کرد تا صدای گریه اش به صاحب خونه می رسید، صاحب خونه می اومد در رو باز می کرد خودش رو می نداخت رو پای صاحبخونه، می گفت: رباب! عباسم رو حلال کن…
ام البنین دیگر پسر ندارد واویلا واویلا
دیگر بنی هاشم قمر ندارد واویلا واویلا
دیگر مرا ام البنین نخوانید واویلا واویلا
_______________________________________________________________________________
روضه و توسل ویژۀ وفات حضرت أُم البَنین (س)
عمری برای داغ زهرا گریه کردی
هر نیمه شب همپای مولا گریه کردی
در پای تو خاک بقیع از اشک، گِل شد
وقتی که گفتی: واحسینا گریه کردی
اول برای زینب و داغ حسینش
بعدش برای دست سقا گریه کردی
یک بار دیدی که رباب از حال رفته
صد بار مثل موج دریا گریه کردی
*اُم البنین خودش رو کنیزِ بچه های فاطمه می دونست، بچه هاش رو هم فدایی بچه های فاطمه…*
دیدی رقیه نیست جای او سکینه
هر بار که می گفت بابا، گریه کردی
خوب است که شام غریبان را ندیدی
با روضه های خارِ صحرا گریه کردی
حرف سه شعبه آمد و از حال رفتی
دیدی کسی می افتد از پا گریه کردی
گرم عزای بچه های خود نبودی
با گریه های زینب اما گریه کردی
طشت طلا و خیزران را که ندیدی
اَبری شدی با حرفِ زن ها گریه کردی
حرف کنیز آمد سکینه زود تب کرد
لطمه زدی هی صورتت را، گریه کردی
بی بی نبودی موی دختر بچه ها سوخت
قد تمام سینه زن ها گریه کردی
*اگه رفتید تشییع جنازه ی یه مادر، دیدید صدای گریه ای بلند نشده، سوت و کورِ، بدونید اون مادر پسر نداره، پسرِ که مجلس مادر رو گرم میکنه، بخدا اُم البنین پسر داشت اما کربلا پسرهاش رو شهید کردن… امروز شما مجلس این مادر رو با ناله هاتون گرم کنید…
فرمود بچه ها رفتید کربلا، نکنه بی حسین برگردید، خودتون رو فدای حسین کنید، لذا وقتی بشیر برگشت مدینه، داشت خبر از شهدای کربلا میداد، اُم البنین صدا زد: بشیر! بگو ببینم از حسینم چه خبر داری؟ گفت: اُم البنین حسین رو کربلا کشتن، بشیر سئوال کرد: چرا از عباست خبر نمی گیری، چرا نامِ عباس رو نمی بری؟ صدا زد: آخه عباسِ من مادر داره، اما حسین مادر نداره… ای حسین!…
سکینه اومد جلو، رباب اومد جلو، بی بی زینب اومد جلو، اُم البنین زینب رو بغل گرفت، فرمود: چرا زینبم اینقدر پیر شدی؟ فرمود: مادر! نبودی ببینی کربلا حسینم رو با لب تشنه سر بریدن، اُم البنین صدا زد: مگه عباسم کجا بود؟ گفت: مادر! عباست رو علقمه شهیدش کردن، سرش رو جدا کردن، از بالای نیزه من رو نگاه می کرد…*
اَلا مادر به قربون جمالت
رُخ چون بدر و اَبروی هلالت
شنیدم کام عطشان جان سپردی
گل اُم البنین شیرم حلالت
شنیدم دستهایت را بریدند
شنیدم چشم نازت را دریدند
چوطفلان این سخنها را شنیدن
همه از هم خجالت می کشیدند
انیس گریه هایم را گرفتند
توان دست و پایم را گرفتند
کمانی تر شدم از زینب افسوس
سر پیری عصایم را گرفتند
_______________________________________________________________________________
روضه و توسل ویژۀ وفات حضرت أُم البَنین (س)
با عروساش، بین گذر، نشسته
رو چادرش خاک چقدر، نشسته
چندماهه که، بچه هاشو ندیده
چندماهه اینجا، بی خبر، نشسته
خبر دادن بهش، بشیر اومده
اومده امّا، سر بزیر اومده
منتظر یه کارِوون، امیر بود
ولی یه کارِوون اسیر بود
همه امیدش، دیگه ناامید شد
خبر دادن که عباسش شهید شد
نمیدونم، که از بشیر چی شنید
روزگارش سیاه موهاش، سفید شد
تلخی راهو واسشون عسل کرد
مشکل بی مادری شونو، حل کرد
ام البنین اومد توی قافله
دخترای فاطمه رو، بغل کرد
روزای خوب، تموم شد و شب رسید
کاسه ی صبر همه، بر لب رسید
چیزی نمونده بود بمیره زینب
ام البنین به داد زینب رسید
نوحه میخونه، واسه دردونه هاش
مرهم داغ زینبه، شونه هاش
عمه ی سادات میزنه رو سرش
ام بنین میزنه رو گونه هاش
*دست عبدالله رو گرفته، بدو عزیزم، ام البنین میدوه، پسر عباس میدوه، دید دروازه شلوغه، ام البنین نگاه کرد، یهو صفا رو وا کردن، مردا عقب ایستادن، راه باز کنید، خانم مدینه داره میاد، اومد جلو، خانمِ امیره، بشیر به لکنت افتاد، بشیر چه خبر؟ خانم اومدی، عباستو، پسراتو، شهید کردن. داره نگاه میکنه، بشیر حسینم؟ صدای ناله بلند شد، ام البنین.. “قُتِلَ الحُسین”، اونم چجوری، وَحیداً، عَطشاناً، عُریان..اینا رو شنید. ام البنین جمعیت رو زد کنار، یه جمله ای گفت: تا شنید” قُتِلَ الحُسین”، صدا زد پس بگو زینب خونه خراب شده دیگه.. بقیه کجان؟ام البنین بیرون شهرن، دروازه رو وا کردن. ام البنین هراسان اومد دید یه چند تا خیمه زدن، نگاه میکنه، تا دیدن ام البنین داره میاد،بچه ها دویدن، دور دامن ام البنینو گرفتن، دخترا سر یکی رو شونه، یکی رو سینه. هی داره نگاه میکنه، عبدالله هی چادرو میکشه، چته عزیزم؟
یوما.. یوما… جانم پسرم.. کجاست، عمه کجاست، کیو میخوای عزیزم؟
همه دخترا اومدن، سه ساله کجاست، کلثوم! رقیه کجاست؟ عبدالله هی سراغ رقیه رو میگیره.. زینب کجاست؟ شنید ام البنین اومده، ام البنین بیچاره شد، چرا؟، منتظر یه خانم رشیده ست، یه خانم حیدری، اما اونی که دارن میارنش، مگه زینب چندسالشه، یعنی چی دارن میارنش؟، حیدریه، ولی شبیه فاطمه شده. یه پیرزن، زیرِ بغلاشو گرفتن، داره میاد، ام البنین داره میدوه، او دید ام البنین داره میاد، صدا زد، وا عباسا، ام البنین دید زینبو، میزد تو صورت، وا حسینا… رسیدن به هم، سرا رفت تو بغل هم، شایدم رو خاک نشستن دوتایی، امام زمان ببخشید منو آقا.. انقده گریه کردن، انقده ناله زدن، زین العابدین فرمود: عزاست، چادر عزا بزنید، ام البنین دونه دونه داره سراغ میگیره، پرسید زینب با کی برگشتی؟، علی اکبرت، قاسمت، هر چی ام البنین می پرسید زینب سر تکون میداد، همه؟، بچه های حسن کو؟ حتی عبدالله؟، ام البنین مث مادرم زدنش، حتی وقتی رفتم، جنازه ش هم پیدا نکردم، زیر سُم اسبا یجوری له شد، اصلا پیدا نکردم عبدالله رو… ام البنین همینجوری نگاه میکنه، یهو صدا زد عروسم کجاست؟ بگید عروسم بیاد، دلم برا علی تنگ شده. تا اینو گفت صدای ضجه ی زنا بلند شد، یهو بلند شد گفت زینب دیگه نگو رباب رو هم نیاوردی. زینب صدا زد ام البنین، رباب بیرونه، اومد دید زیر آفتاب یه نفر نشسته، صدا زد اینجا چرا نشستی؟ بلند شو، تو شیرخواره داری، زیر آفتاب چرا؟، زینب از جاش بلند شد، ام البنین رهاش کن..*
گریه نکن رباب، عروسِ مادرم
گریه نکن رباب، منم یه مادرم
از وقتی که برگشتیم زیر سایه نرفته
1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.
2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.
3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.