آهنگهای ویژه

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس محرم و صفر سال 1403

  • حاج عبدالرضا هلالی

    حاج عبدالرضا هلالی

    آلبوم مراسم عزاداری شب پنجم محرم 1403/04/20 هیئت الرضا (ع)

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1403

  • کربلایی جواد مقدم

    کربلایی جواد مقدم

    نماهنگ رفیق

  • حاج محمد طاهری

    حاج محمد طاهری

    نماهنگ ساعتی بندگی - رمضان 1402

  • کربلایی امیر برومند

    کربلایی امیر برومند

    نماهنگ تصور کن

  • حاج محمود کریمی

    حاج محمود کریمی

    آلبوم مراسم عزاداری شب اول محرم 1401 - هیئت رایة العباس

اشعار ناب آئینی

اشعار مدح ویژه ولادت حضرت علی اکبر (ع) سال ۱۴۰۲

2
اشعار ویژه مدح ولادت حضرت علی اکبر (ع) سال 1402

متن شعر مدح حضرت علی اکبر (ع)

چشمانمان بر دست ذره‌پرور لیلاست
مستی ما از نام مستی‌آور لیلاست
یک قافله حور و پری، دور و بر لیلاست
در شهر تنها صحبت از تاج سر لیلاست

دل می‌تپد وقتی که حرف از دلبر لیلاست

کوری چشم هرکه ما را بی نوا خوانده
محبوب‌مان مارا به دیدار خدا خوانده
دل را به دنبال خودش تا هر کجا خوانده
ما را برای جشن فرزندش فراخوانده

این مُهر و دعوت‌نامه لطف دیگر لیلاست

امشب برای شمس دین، قرص قمر آورد
بانو برای شاه عالم، شیر نر آورد
یک دسته گل، یک پارچه آقا، پسر آورد
صاحب نفس، صاحب لوا، صاحب جگر آورد

میلاد مولود سراپا اطهر لیلاست

در مرتبت محمود و در عزّ و جلال احمد
در مهربانی فاطمه و در کمال احمد
در بین میدان مرتضی و در جمال احمد
ابرو و چشم و گیسوان و خط و خال احمد

این تازه مولود مدینه، محشر لیلاست

“والیل”  قطعاً مدحت گیسوی او باشد
مصداق ناب “والضحی” هم روی او باشد
عرش خدا مدهوش عطر و بوی او باشد
“إنا هدیناه السبیل “اش سوی او باشد

شمس و ضحا و قدر و نور و کوثر لیلاست

با یک نظر از مُهر تربت، باده می‌سازد
سجادها از وصله‌ی سجاده می‌سازد
“قد قامتِ…” او قبله را آماده می‌سازد
با یک نفس، صدها مؤذن‌زاده می‌سازد

الله اکبر! او علیِ اکبر لیلاست

در خاک دشمن می‌دهد جولان به تنهایی
با نعره‌هایش می‌کند طوفان به تنهایی
با ذوالفقار تشنه و بُرّان به تنهایی
سر می‌زند مثل سپهداران به تنهایی

شیر حسین بن علی و حیدر لیلاست

رود زلالی هست و دریا می‌شود گاهی
در شب چو خورشیدی هویدا می‌شود گاهی
مثل عموی خویش، سقا می‌شود گاهی
جمع تمام آینه‌ها می‌شود گاهی

عباس و عبدالله و عون و جعفر لیلاست

با روضه‌اش، راز پریشانی شش‌گوشه‌ست
مرثیه‌ی همواره طوفانی شش‌گوشه‌ست
هم رونق شب‌های روحانی شش‌گوشه‌ست
هم شک ندارم باعث و بانی شش‌گوشه‌ست

کربُبَلا سرمست سیب نوبر لیلاست
::
قطعاً تحمل کردن زخم زبان سخت است
بوسه گرفتن از عزیز نیمه‌جان سخت است
راهی شدن تا کوفه‌ی نامهربان سخت است
داغ جوان دیدن برای مادران سخت است

مرثیه ی محزون و گریه آور لیلاست

تا کوچه وا کردند و در دام بلا افتاد
غرق به خون از پشت مَرکب، بی هوا افتاد
با “یا أبا”یش ولوله در خیمه‌ها افتاد
این ارباً اربایی که زیر دست و پا افتاد

ای کربلایی‌ها! جوانِ پرپر لیلاست

شاعر:علیرضا خاکساری

______________________________________________________________

متن شعر مدح حضرت علی اکبر (ع)

و بی مقدمه با رخصت از جناب قمر
نوشتم اول خط، سیدی علی اکبر
خدا به حضرت ارباب هدیه داد پسر
خوشابه حال پسر یا خوشا به حال پدر

خوشا به حال هرآنکس که نام خادم داشت
علی رسید،جهان شاهزاده لازم داشت

و جلوه کرد در عالم، علی دوباره علی
که بُرد نام علی را به هر مناره علی
علی‌ست وارث والایی و وقار علی
به دست اوست برازنده… ذوالفقار علی

حسین بر لبش الله اکبر آورده
خدا برای جهان باز حیدر آورده

به سینه مُهر “أنا فاطمی نسب” دارد
زمانْ زمانِ تبراست، پس غضب دارد
به انتقام، سر از دشمنان طلب دارد
همیشه نعره‌ی یا فارس العرب دارد…

علی کنار ابالفضل، مثل جان و تن‌اند
بگو که جمع ابالقاسم و ابالحسن‌اند

اگرچه عالم و آدم به شوکتش رو زد
اگرچه هیبت عباس هم دم از او زد
قدش به قامت افلاک اگرچه پهلو زد
ولی مقابل زینب همیشه زانو زد

حسین گفت که بی او دلم شفیق نداشت
اگر نبود… علمدار من رفیق نداشت

میان کرببلا خواست تا نشان بدهد_
_علی شده، که برای حسین جان بدهد
چرا بهانه به دست حرامیان بدهد
نخواست تا به امان‌نامه‌ها امان بدهد

نظام لشکر خودکامه را به هم می‌زد
همین که دور و بر خیمه‌ها قدم می‌زد

شاعر:مجید تال

______________________________________________________________

متن شعر مدح حضرت علی اکبر (ع)

در شباهت به نظر نفسِ پیمبر شده است
بی‌جهت نیست که اسمش علی اکبر شده است

چه بگویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست
اکبر است و صفت اکبر، مخصوصِ خداست

حرکات و سکنات و وجناتش طاها
مادرش آمنه بوده‌ست مگر یا لیلا؟

با همه، خُلقِ عظیمش سرِ احسان دارد
این پیمبر چقدر تازه مسلمان دارد

ماه عالم شده از دیدن رویش سرمست
«پیرهن‌چاک و غزل‌خوان و صراحی در دست»

سنگ در دستش از اعجاز قمر می‌گردد
گر به خورشید بگوید نرو، برمی‌گردد

جان علی، جسم نبی، جلوۀ کوثر بوده
سرّ لولاک، از اول علی اکبر بوده

هر زمان عطر حضورش به هوا برمی‌خواست
نفس پنج تن آل عبا برمی‌خواست

ذاتش آیینه در آیینه پیمبر گشته
بارها از شب معراجِ خودش برگشته…

بی‌نقاب آمدنش پیش عمو دیدنی است
به اباالفضل قسم قامت او دیدنی است

چه بگویم من از آن سروِ خرامانِ بهشت
حرف حق را قلم خواجۀ شیراز نوشت:

«شاه شمشادقدان، خسرو شیرین‌دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف‌شکنان»

زلفش آن‌روز که در دست نسیم افتاده
سمت و سو داده به تحریر مؤذن‌زاده

کربلا هم عطشش چندبرابر شده بود
تشنۀ صوت اذان علی اکبر شده بود

أشهدُ أنّ… به این مرد ولی باید گفت
اشهدُ أنّ علی بعدِ علی باید گفت

جلوی چشم پدر، رد شدنش را عشق است
أشهدُ أنّ محمّد شدنش را عشق است

باد آورده به همراه، شمیم #صلوات
می‌وزد بر سر کوی تو نسیم صلوات

ابر رحمت تویی و تشنۀ الطافِ تو دشت
مشک از چشمۀ چشمان تو پر برمی‌گشت

کیستی ای که پیمبر شدی از کل جهات
باز هم بر گل روی علی اکبر صلوات..

شاعر:محمود یوسف پور

______________________________________________________________

متن شعر مدح حضرت علی اکبر (ع)

آفتاب خدا نمایان شد
بین دریا دوباره طوفان شد
ماه در پشت ابر پنهان شد
خانه ای بازهم چراغان شد

چون رسیده دوباره پیغمبر

به تحقق رسیده رویاها
نعمت آمد دوباره از بالا
کشتی نوح آمده اینجا
گشته مجنون این پسر لیلا

بیقرارش هزار شمس و قمر

در این خانه باز غوغا شد
دو جهان غرق در تمنا شد
باب رحمت در آسمان واشد
یکی از اهل بیت بابا شد

میدهد مژده بر فلک اختر

تو به سمت خدا نظر داری
ارث زهراست گر جگر داری
باغ طوبایی و ثمر داری
بعد از امشب توهم پسر داری

مهر فرزند هست روی جگر

این جهان هر زمان ولی دارد
مشکل و غم سینجلی دارد
ذوالفقارش چه صیقلی دارد
فاطمه بازهم علی دارد

در شجاعت مثال او حیدر

کوثر از لعل او سبو گیرد
عالم از نامش آبرو گیرد
کعبه با بودنش وضو گیرد
عمه بوسه ز روی او گیرد

شافع محشر است و خود محشر

ریزه خوار دعای او افلاک
قدر وشانش فراتر از ادراک
پیش پایش شود سلیمان خاک
او کجا و کجا خس و خاشاک

مثل و همتا ندارد او دیگر

همچو دریا که بر خروش آید
خواب و بیدار هم به هوش آید
خون رگهای ما بجوش آید
از دل دشت چون به گوش آید
بانگ الله اکبر  ،، اکبر

همچو یک شیر نر به میدان زد
از همه زودتر به میدان زد
تا که قرص قمر به میدان زد
آرزوی پدر به میدان زد

از پی اش چشم ساقی لشگر

بین آن ازدحام تا افتاد
پیش چشم امام تا افتاد
و علیک السلام تا افتاد
وسط قوم شام  تا افتاد

آمد از ره پدر ولی مضطر

هستی اش را به خالقش بخشید
پدر افتاد تا پسر را دید
روی جسم جوان خود خوابید
ثمرش را روی عبایش چید

یک عبا و هزار تا پیکر

شاعر:عباس گروسی

______________________________________________________________

متن شعر مدح حضرت علی اکبر (ع)

به نام خالق هستی..به نام نامیِ حیدر
قلم بر صفحه میچرخد به اذن ساقی کوثر
ملائک یک صدا گویند با اولاد پیغمبر
علی اکبر..علی اکبر..علی اکبر..علی اکبر

جوان ارشد ارباب چون برگ گل و شبنم
نزاییده چنان شهزاده ی ما مادر عالم

عجب سروی عجب ماهی عجب دلدار زیبایی
چه اربابی..چه مهتابی..چه خورشید دل آرایی
چه آقایی..چه غوغایی..چه مجنون و چه لیلایی
عجب تصویر زیبایی…حسین و صوت لالایی

به یک جلوه رسول الله و یک جلوه خود حیدر
به هیبت چون عموجانش…بنازم بر علی اکبر

از این پس او نفس های امیرالمومنین باشد
برای او همین کافیست..باقی نقطه چین باشد
خدا می خواست اصلا ماجرایش اینچنین باشد
که او نور دو چشم حضرت ام البنین باشد

به پیشانی او مهر لب مولای ما خورده
به هر خنده علی اکبر،دل از ارباب ما برده

تو آن عشقی که در عالم ندارد هیچ مصداقی
دلیل سر کشیدن ها…حدیث بزم عشاقی
حَسن گونه ست رفتار تو از بسکه خوش اخلاقی
کریمی و کرم داری…در این ره صدر آفاقی
-‌
بده خرجیِ مارا..ما به دستان تو دل بستیم
علی جان رد مکن مارا..گدای خانه ات هستیم

به پای مدح تو زانو زده ارباب قاجاری
به منطق چون کلافِ خواجه عبدالله انصاری
تغزل در نگاه شاعران در وصف اشعاری
گهی در شعر لیلایی..گهی در شعر سرداری

تو بالاتر از اعجازی..شفیق ساقیِ خیمه
تو بودی از همان اول رفیق ساقی خیمه

تو در میدان همان‌ بودی که عباس بن حیدر بود
چنان کردی که لشکر گفت این طوفان محشر بود
تمام دشت از خشم نگاهت معدن سر بود
نفهمیدند این حیدر و یا غوغای اکبر بود

همه دامانشان را خیس کردند از نگاه تو
چرا که ترس مولا بود در چشم سیاه تو

تو رفتی و حرم پاشیده شد از هم علی اکبر
کنارت شد قد رعنای سقا خم علی اکبر
تو پخشی در دل صحرا ولی کم کم علی اکبر
حسین آمد به بالینت ولی درهم علی اکبر

تو خس خس کردی و بابا کنارت بال و پر میزد
ز داغت پیش یک لشکر،پدر داد از جگر می زد

شاعر:آرمان صائمی

______________________________________________________________

متن شعر مدح حضرت علی اکبر (ع)

میخانه ی ما گرچه فرشی ساده دارد
قدرومقام اندازه ی سجاده دارد
اینجا متاعی که گران است اشک چشم است
اینجا سبویی که شکسته باده دارد
رَد میشدم ازکوی دلبر هاتفی گفت
باغی پر انگور آخر این جاده دارد
آن خانه ای که صاحبش مردکریم است
حتی برای گرگ هم قلاده دارد
روزی اگرآقاسفرباشدنباشد
عیبی ندارد خانه آقازاده دارد

آنکس که دل را از گِل حیدرسرشته
ماراگدایان علی اکبرنوشته

من عاشقم دربه در صحراشدن را
خاک قدوم اکبرلیلا شدن را
سِرِ ابی عبداللهی این بوده اما
باتوچشیده لذت بابا شدن را
ازمجتبی و مرتضی و مصطفی تو
ارثیه بردی خوش قدوبالا شدن را
توقبله بودی کعبه رادادی گرفتی
این فیض در شش گوشه پایین پاشدن را
شبهای شیرین مناجاتم گرفتم
ازپیچش موهای تو یلدا شدن را

نورجمالت درشب تاریکم ای ماه
بردأَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَم را به الله

بهترهمان که صورتت مستورباشد
تاچشم های شوم ازتو دور باشد
مثل ستون مسجدازسنگم بخواهی
درسنگها هم میشودانگورباشد
خورشیدی وبر روی نی منزل گرفتی
تامحمل عمه حجابش نورباشد
بعدازحسن توسفره داری درمدینه
پس سفره ممکن نیست جمع وجورباشد
یابن الحسن یابن الحسین آیینه ی توست
کاری بکن تا که گدامجبورباشد

پا بند سفره تاصف محشربماند
درنامه اش مهرعلی اکبر بماند

غرق کن امشب مرا در جام در می
بستند دوباره جامه ی احرام در می
وقتی طوافم در مَطاف کربلا شد
عیبی ندارد که شوم بدنام در می
شد قامت رعنای تو قدقامت دین
پس میشد کرببلا اسلام در می
تیروکمان مِی نیزه ها مِی سنگها مِی
چه پر مَشِقَت میگذاری گام در مِی
حرف عبا آمد حسین بن علی سوخت
پیغمبرش رادید سرانجام در مِی

حرف عبا آمدنمازی دست وپاکن
باخواهرم برگرد اذانت را به پاکن

بالابلندکربلا برگردعمه
بالاسرتو آمده با درد عمه
ازخیمه تامقتل برای دیدن تو
بالشگری جنگیده فرداً فرد عمه
افتادی و بعدازتوبابای حرم را
تنها خودش تاخیمه ها آوردعمه
پیغمبربین عبا پیچیده برخیز
افتاده بین لشگری نامردعمه
ازحنجرت خون لخته بیرون کردبابا
ازگوش خود خون لخته بیرون کردعمه

شاعر:حسین قربانچه

______________________________________________________________

متن شعر مدح حضرت علی اکبر (ع)

ای طلعت زیبای تو، عکس جمال لم یزل
وی غره ی غرای تو، آیینه ی حسن ازل

ای دره ی بیضای تو، مصباح راه سالکان
وی لعل گوهر زای تو، مفتاح اهل عقد و حل

ای غیب مکنون را حجاب، زان گیسوی پر پیچ و تاب
وی سر مخزون را کنار، زان خط و خالی از خلل

پیش قد دلجوی تو، طوبی گیاه جوی تو
ای نخله ی طور یقین، وی دوحه ی علم و عمل

روح روان عالمی، جان نبی خاتمی
طاووس آل هاشمی، ناموس حق، عزوجل

در صولت و دل حیدری، زانرو علی اکبری
در صف هیجا صفدری، درگاه جنگ، أعظم بطل

در خَلق و خُلق و نطق و قیل، ختم نبوت را مثیل
ای مبدأ بی مثل و بی مانند را نعم المثل

ای تشنه ی بحر وصال، سرچشمه ی فیض و کمال
سرشار عشق لا یزال، سرمست شوق لم یزل

ذوق رفیع المشربت، افکنده در تاب و تبت
تو خشک لب، ز آب و لبت، عین زلال بی زَلَل

کردی چو با تیغ دو سر، در عرصه ی میدان گذر
بر شد ز دشمن الحذر، وز دوست بانگ العجل

دست قضا شد کارگر، در کارفرمای قدر
حتی إذا انشق القمر، لما تجلی و أکتمل

عنقاء قاف قرب حق، افتاد از هفتم طبق
در لجه ی خون شفق، نجم هوی، بدر أفل

یعقوب کنعان محن، قمری صفت، شد در سخن
کای یوسف گل پیرهن، ای طعمه ی گرگ أجل

ای لاله ی باغ امید، از داغ تو سروم خمید
شد دیده ی حق بین سفید، و الرأس شیباً إشتعل

ای شاه اقلیم صفا، سرباز میدان وفا
بادا «علی الدنیا العفا» بعد از تو ای میر أجل

ای سرو آزاد پدر، ای شاخ شمشاد پدر
ناکام و ناشاد پدر، ای نونهال بی بدل

گفتم ببینم شادیت، عیش شب دامادیت
روز مبارک بادیت، «خاب الرجاء و الأمل»

زینب شده مفتون تو، آغشته أندر خون تو
لیلی ز غم مجنون تو، سرگشته ی سهل و جبل

شاعر:محسن غروی اصفهانی

______________________________________________________________

متن شعر مدح حضرت علی اکبر (ع)

ندا رسید که امشب شب جوانان است
شب بلند سرور همـه دل و جان است

میان خانـه مـولا گلـی نـمـایـان شد
ز برکت قدمش عالمـی چـراغـان شد

دوبـاره جلـوه نموده جـمـال پیغمبر
به خلق و صورت و سیرت مثال پیغمبر

علی ست نام نکویش بُود علی اکبـر
عـلیِ اکبـر مـولا نگـو بگـو حـیـدر

شباهتی ست علی را به جده اش زهرا
شباهتش بشـود آشـکـار در صحـرا

ستاره ای شده پیدا در آسمان حسین
تمام هستیِ مولا، علی جوان حسین

عمو حسن عمو عباس بیـقـرار توأند
هـزار شاخه گل یـاس بیـقـرار توأند

تـو یاس مـادری و فـاتح دل پدرت
خدا کـشیـد تو را از شمـائـل پدرت

به گرد توست چو پروانه عمه ات زینب
به یاد مادر خود بوسه می زند بر لب

به روی دست تو را ناز میدهد همچين
ز عمه دل تو ربودی چه چیز بهتر ازاین

تو را کشید در آغوش مثل یک قفسی
تو را گرفت و گمانم نمیدهد به کسی

حسین دوم دنیـا تـویـی علی اکبـر
عصـای پـیـری مولا تویی علی اکبـر

به روز کرب و بـلا تکـیـه گـاه بابایی
تو هم شبـیـه عمویت سپــاه بابایی

موذنی تـو به روز دهم به کرب و بـلا
اذان بگو تـو بـرای اهـالــی دنـیــا

بگو خدای ، بزرگ است و بعـدِ الاّ الله
ببر تـو نـام رسـول و علـی ولـی الله

به گوش های کر خلق این خبر برسان
علی ولی خدا هست و مـرد با ایمان

بگو وصی نبی هست جد تـو حیـدر
خلیفه نیسـت وصیِّ به حقِ پیغمبـر

اذان بگو و بـبـر نـام حـیـــدر کـرار
اذان بگو بشـود قلب کافــران بیـدار

اذان بگـو و عـلـی را عـلـم بکـن اکبر
بگو بدون علی شخـص می شـود کافر

بدون ذکر علـی هر اذان، اذان نشـود
بگـو بدون علی یک عمل گران نشـود

مناره‌های مدینه ‌ مناره های حجاز
بدون نام علی میزنند بانگ نماز

موذنان حـرم را بگـو علـی داری؟؟؟؟
به هر اذان تو که گفتی به او بدهکاری

برای این دل محسن اذان بگو اکـبــر
عبادتـی است کـلام علی علی حـیـدر

شاعر:سید محسن حبیب الله پور

______________________________________________________________

متن شعر مدح حضرت علی اکبر (ع)

دل نبرده از پدر هرگز جواني بيش از اين
ماه را كامل نديده آسماني بيش از اين

تير مژگان و كمان ابرويش عاشق كش است
بر هدف هرگز نزد تير و كماني بيش از اين

اشبه الناس است بر پيمغبر خاتم علي
از پيمبر نيست در شخصي نشاني بيش از اين

حيف شد گم كرد عقاب تيزپايش راه را
نيست لازم در هجا كردن زماني بيش از اين

اربأ اربا شد جوان ام ليلا كربلا
كس نديده در بهار خود خزاني بيش از اين

رفت بالاي سرش با كنده ي زانو پدر
گفت آيا ميشود پيشم بماني بيش از اين

لااقل پلكي بزن تا جان ندادم پيش تو
دل نبرده از پدر هرگز جواني بيش از اين

شاعر:محسن صرامی

______________________________________________________________

متن شعر مدح حضرت علی اکبر (ع)

باز هم آسمان این خانه‌ شب پر رفت و آمدی دارد
باز هم کوچه‌ی بنی هاشم بوی عطر محمدی دارد

در شبستان زلف تو ترسا، خال بر گونه‌ی تو هندوکش
طاق زیبای ابرویت محراب، وه که لیلا چه معبدی دارد

کار چشم تو مبتلا کردن، خاک را با نظر طلا کردن
این زلیخای نفس ما یوسف ! عاشق توست هر بدی دارد

خَلق تو خُلق تو تعالی الله!، چه شکوهی است در تو  یا الله!
این علی تا که می‌رسد به خدا صلوات محمدی دارد
***
می‌آیی و لیلا شده مجنون عطر و بوی تو
دستی به رویت می‌کشد، یک دست بر گیسوی تو

نه بر نمی‌دارد کسی یک لحظه چشم از روی تو
یک چشم زینب بر حسین آن چشم دیگر سوی تو

هم باده نوش کوثری، هم مست از جام علی
باز، ای محمد! می‌رسی، این بار با نام علی

یا رب و یارب ساغرت، یا حق و یا حق باده‌ات
از مستی لب‌های تو میخانه شد سجاده‌ات

یک دم علی گل می‌کند در آن لباس ساده‌ات
یک دم محمد می‌رسد با زلف تاب افتاده‌ات

می‌آید از در مصطفی امشب که مستم با علی!
حالا که تو هر دو شدی پس یا محمد! یا علی!

تسبیح زیبایت دل روح الامین را می‌برد
آن قد و بالایت دل اهل زمین را می‌برد

ناز قدمهایت دل سلطان دین را می‌برد
موج نگاهت کشتی اهل یقین را می‌برد

غرقند قایق‌های ما در بهت اقیانوس تو
بال ملک می‌سوزد از «یا نور و یا قدوس» تو

وقتی رجز خوان می‌شوی، انگار حیدر می‌رسد
یک لافتای دیگر از نسل علی سر می‌رسد

ای نسخه دوم! ـ که با اصلش برابر می‌رسد ـ
پیش تو می‌لرزد زمین، گویی که محشر می‌رسد

صف می‌کشد یک شهر تا شاید تماشایت کند
مه می‌رسد تا یک نظر در صبح سیمایت کند

شهزاده! دل را می‌بری از شهر با یک گوشه لب
ای مرد! تو یا یوسفی یا احمدی،  یا للعجب!

چشم انتظارت کوچه‌ها، ای ماه زیبای عرب!
صبح یتیمان می‌رسد تا می‌رسی تو نیمه شب

دستان تو میراثی از دست کریم مجتبی
اصلا تو گلچینی شدی از گلشن آل عبا

تا پرده‌های خیمه را ماه جوان وا می‌کنی
هم دشمن و هم دوست را غرق تماشا می‌کنی

با شرم و خواهش یک نظر در چشم بابا می‌کنی
از او چه می‌خواهی؟ چرا این پا و آن پا می‌کنی؟

ای کربلایی این تو و این لحظه‌ی دلخواه تو
ای شیر مست هاشمی اینجاست جولانگاه تو

می‌خواستت در خاک و خون اصلا خدای کربلا
اصلا سرشتت از گِلی خونین برای کربلا

تا باز باشی بهترین، در روضه‌های کربلا
اما در این توفان امان از ناخدای کربلا

با خواهش چشمان تو تا اذن میدان می‌دهد
با رفتنت آرام جان! دارد پدر جان می‌دهد

شاعر:قاسم صرافان

______________________________________________________________

متن شعر مدح حضرت علی اکبر (ع)

روشنی بخش ِ دلِ آل کسا آمده است
به تمنّایِ علی(ع) خیل گدا آمده است
گفته تبریک و پیِ نان و نوا آمده است
نوهٔ فاطمه(س) و شیر خدا آمده است

رنگ و رخساره ای از حضرتِ حیدر دارد
علی اکبر(ع) لقبِ شبه پیمبر(ص) دارد

داده شد جرعه ای از باده به أمّ لیلا(س)
بادهٔ کامل و آماده به أمّ لیلا(س)
قرعهٔ مادری افتاده به أمّ لیلا(س)
چه دل-آرا پسری داده به أمّ لیلا(س)

کعبه را گل زده و بازگشایی کرده
آن خدایی که علی بن حسین(ع) آورده

صوتِ زیبایِ اذان؛ دور و برَش میگردد
قبله حیران شده و دورِ سرش میگردد
دورِ لبخندِ ملیحِ پدرش میگردد
پدرش هم که به دورِ پسرش میگردد

دلِ عاشق شده! با نغمهٔ دلخواه بگو
أشهدُ أنّ علیا ولی الله بگو

در اصالت علوی، خَلقاً و خُلقاً نبوی
در سخاوت حسنی، صاحبِ گفتارِ قوی
شده شهزاده ای از طایفهٔ مرتضوی
هست با سیدِ سجّاده نشینان؛ أخَوی

وقتِ جاری شدنِ چشمهٔ احساس رسید
قامتش تا که به سرشانهٔ عباس(ع) رسید

درس ِ آزادگی و لطف و کرَم را آموخت
راهِ ویرانیِ بنیانِ ستم را آموخت
سبکِ جنگیدنِ در اوجِ جنم را آموخت
از عمو؛ پیر شدن پایِ علَم را آموخت

یاعلی(ع) گفته و شمشیر گرفتند به دست
عمه زینب(س) به تماشایِ دو آیینه نشست

خوش عمل کرد به قولِ ازلی روز دهم
بود، دور و برِ ناموسِ علی(ع) روز دهم
در جواب پدرش گفت: بلی… روز دهم
ماند، بی چون و چرا پایِ “ولی” روز دهم

بسکه از هر چه به جز؛ عشقِ پدر دست کشید
رزقِ پرواز رقم خورد و به شهزاده رسید
*
رفت از خیمه و با آه نمیرفت ایکاش
با لبِ تشنه و جانکاه نمیرفت ایکاش
طرفِ لشکرِ بدخواه نمیرفت ایکاش
پیش چشمانِ پدر راه نمیرفت ایکاش

دوره کردند و همین خورد زمین؛ جانِ حسین(ع)
حلقه زد اشک، سراسیمه به چشمانِ حسین(ع)

نفس ِ تازه-جوانش نفسی-دائم بود
غرقِ خون در وسطِ هلهلهٔ ظالم بود
چند مردِ قدَر و تازه-نفس لازم بود
بُردنش کارِ جوانانِ بنی هاشم بود

شد سراپایِ تنش یکسره إرباً إربا
جمع شد عشقِ حسین بن علی(ع) بینِ عبا!

شاعر:مرضیه عاطفی

______________________________________________________________

متن شعر مدح حضرت علی اکبر (ع)

مژده که محبوب داور آمده
در شگفتم که پیمبر آمده
کوثری از نسل کوثر آمده
یا که مرآتی ز حیدر آمده
یا ز ره عباس دیگر آمده
تهنیت بادا که اکبر آمده
ماه رویش می‌برد دل از همه
حیف در آنجا نباشد فاطمه
****
روح و ریحان حسین است این پسر
سرو بستان حسین است این پسر
نور چشمان حسین است این پسر
ماه کنعان حسین است این پسر
قدسیان، جان حسین است این پسر
بلکه قرآن حسین است این پسر
آفتاب آیینه دار روی او
در فضا پیچیده عطر و بوی او
****
شافع محشر بوَد یا محشر است
زاده‌ی حیدر بوَد یا حیدر است
شمس دین را این فروزان اختر است
بالله از یوسف، تماشایی تر است
جان بقربانش علی اکبر است
این تمام آرزوی مادر است
شد دل ما از قدومش منجلی
مست او باشد حسین بن علی
****
گوهر یکتا به دنیا آمده
ماه رویان! ماه لیلا آمده
حبّذا دلبند زهرا آمده
جان دین و روح تقوا آمده
آفتاب عالم آرا آمده
بر جوانان پیر برنا آمده
از تمام انبیا دل می برد
ناز او را عمه زینب می خرد
****
سوره والشمس مهتاب رویش
سوره والیل باشد گیسویش
چون محمد خِلقت و خُلق و خویش
چشم عیسی بر جمال دلجویش
خضر خود لب تشنه‌ی آب جویش
بوسه‌ی جبریل بر دو بازویش
دلبری از دلربایان کار اوست
یوسف مصری سر بازار اوست
****
خرم از این عید قلب عالم است
دل اسیر زلف خم اندر خم است
گر چه روز عید شبه خاتم است
لیک در دل حسّی از درد و غم است
حیف او چون فاطمه عمرش کم است
تیرها بر زخم جانش مرهم است
آه چیده یاس لیلا می‌شود
پیش بابا، ارباً اربا می‌شود

شاعر:محمود اسدی

 

اشعار ویژه مدح امام زمان (عج) سال ۱۴۰۲

0
اشعار ویژه مدح امام زمان (عج) سال 1402

متن شعر مدح امام زمان (عج)

ممنوتم که اومدم حوالی مناجات
من و آوردی قاطیِ اهالی مناجات

شبای شعبانه و باز  شبای عاشقیه
وقت مناجات دل و دعای عاشقیه

من اومدم  که از خودم دلم رو پس بگیرم
دو خط مناجات بخونم کمی نفَس بگیرم

الهی إِنْ خَذَلْتَنِي چه خاکی سر بریزم
الهی إِنْ حَرَمْتَنِي ، کجا برم عزیزم

الهی إن اَخَذْتَنی … اَخذْتُکَ بِعَفْوِکْ
و إِنْ اَخَذْتَنی بِجُرمی ، اَخذْتُکَ بِلُطفِکْ

إِلَهِی مَا أَظُنُّکَ تَرُدُّنِی  فقیرا
الهی جئتُ خائفاً بِبابک اسیرا

بیا به زندونی که باز برام گناها ساختن
هیشکی سراغم نیومد وقتی من و شناختن

بیا به سلولم و از غیر خودت رهام کن
فکری برا شکستن زنجیر دست و پام کن

جدام کن از هرچی من و از تو جدام می‌کنه
اهل سحر وقتی بشم  علی دعام می‌کنه

هرچی بزرگه جرمِ ما لطفِ تو بی حسابه
دلارو می‌بریم حرم  دعا که مستجابه

اگر هنوز سنگه دلت  خشکه چشات تو شعبان
سفارشِ مادرمه سه بار بگیم حسین جان

شاعر:حسن لطفی

_____________________________________________________

متن شعر مدح امام زمان (عج)

ای رفیق امروز خاک ما طلا شد یا نشد
بخت از خواب زمستانیش پا شد یا نشد
این دل وامانده ام حاجت روا شد یا نشد
نیمه ی شعبان قرارم کربلا شد یا نشد

مست مستم کوچه کوچه می‌زنم هرخانه را
تا ببینند اهل شهر امشب من دیوانه را

چهارده قرن است ماه و سال ما تکراری است
امشب اما از بهشت امواج کوثر جاری است
هرکسی امشب سرش برروی یک دیواری است
افضل اعمال عاشق ها امانت‌داری است

پس تو امشب مستی ما را ببین و دم نزن
حرف عاشق بودن ما را به نامحرم نزن!

عشق ما را از صف اغیار منفک می‌کند
کوری هرکس به خوشحالی ما شک می‌کند
حق تعالی امشب ما را مبارک می‌کند
فاطمه “عجّل فرج” در مصفحش حک می‌کند

از رسولان الهی تا امامان گرام..
یک قصیده در پی یک مصرعِ حسن ختام

تا به کی تاریک باشد آسمان سامرا
می‌دمد خورشید ما از پادگان سامرا
چشم و قلبت روشن ای مرد جوان سامرا
یک جهان هستند از امشب در امان سامرا

باد از بام بهشت امشب خبر آورده است
خوش به حال نوکران! نرجس پسر آورده است!

این پسر جان است و جانان است و ایمان همه
حرف هایش خط به خط آیات قرآن همه
گیسویش آرامش حال پریشان همه
پس نگو دیگر به او خورشید پنهان همه

او همیشه حاضر است و آنکه پنهان است ما
چشم او باز است و آنکه چشم خود را بست ما

عاشقان دیوانه ی روی نگار آخری
نام او مهدی‌ست، تنها یار،یار آخری
سفره دار آخری، دلدل سوار آخری
می‌رسد یکروز صاحب ذوالفقار آخری

نعره ی یا فاطمه در دشت و هامون می‌کشد
آن دو تا نامرد را از خاک بیرون می‌کشد

این‌همه گفتیم از مهدی آل مصطفی
این‌همه گفتیم ازآن آقایی و شور و صفا
ما کجا هستیم؟ فکر درهم و فکر شفا
نوکرانش بیخیال و دوستانش بی وفا

هرچه گفتیم عاشقیم افسوس لاف و لاف بود
در پی دنیا گدای غافلش علاف بود

مرهم مردم شدیم و مرهم او نیستیم
آدم مردم شدیم و آدم او نیستیم
همدم مردم شدیم و همدم او نیستیم
محرم مردم شدیم و محرم او نیستیم

جای دست باز او رو به کس و ناکس زدیم
دست خود آورد سوی ما ولی ما پس زدیم

مطمئنم راه ما آخر به کویش می‌رسد
نوکر بیچاره هم به آرزویش می‌رسد
گفت سائل از کدامین سمت بویش می‌رسد؟
گفت در هر خیمه ای حرف عمویش می‌رسد!

به تمنای فرج رخصت بگیر از فاطمه..
با خود صاحب زمان بنشین کنار علقمه

ای عمو ای خوش قد و بالا چرا پس کم شدی
ابرویت کو؟ چشم هایت کو؟ چرا درهم شدی
چون کمان حرمله از چند قسمت خم شدی
با خبر از حمله ی یک مشت نامحرم شدی؟!

بعد تو این روضه ها اوج مصیبات منند
زینب السادات را خولی و اخنس میزنند!

شاعر:سید پوریا هاشمی

_____________________________________________________

متن شعر مدح امام زمان (عج)

هوای نفسگیر و غمگین شهر
پر از عطر رویاییِ نرگسه
بازم بوی پیراهن سبز تو
داره به مشام همه میرسه

سیاهیه چشمامو پر میکنه
یه صبح دل انگیز نور خودت
برات جشن میلادبرپامیشه
ولی ایندفه باحضورخودت

اَلا زائر کوچه گرده بقیع
شده بی قرار تو بیت الحرام
به حال قیام وقعودت درود
به حس رکوع وسجودت سلام

شبایی که پر میشم از دلهره
فقط یادتو میشه آرامشم
اگه مثل هر روز پشتم باشی
باتو زود از این لحظه ها رد میشم

بذار این همه تلخی انتظار
با شور ظهور توشیرین بشه
بهت خیره باشیم و ذکر همه
سلام علی آل یاسین بشه

تو ذهنم یه سالو مرور میکنم
یه سالی که بی تو برا من گذشت
تو اون تک سواری که توقصه مون
یه روز جمعه رفت و دیگه برنگشت

تو دنیایی که پر شده از دروغ
دیگه سخت عاشق بشن آدما
ولی مطمئنم دلی هست که
برات گوشه ای بشکنه بیصدا

ترکهای قلبم گواهی میده
که تکراراسمت عجب شهدیه
یه عمره که روی لب جمعه ها
دم یا اباصالح المهدیه

شاعر:امیر اسدی ، عالیه رجبی

_____________________________________________________

متن شعر مدح امام زمان (عج)

گفتم بایستم که بیاید از من فقط عبور کند چه
چشم مرا مصیبت دوری پیش از ظهور کور‌ کند چه

تنها به دست سبحه گرفتیم هی لقمه های شبهه گرفتیم
نان ریای ما اگر او را از ما همیشه دور کند چه

عشق است و کارهای عجیبش قربان عاشقان نجیبش
یک روز اگر خدای نکرده دوری مرا جسور کند چه

این شرح حال ماست به غیبت یک عمر ناسپاسی مفرط
بعد از ظهور قصه‌ی ما را گاهی اگر مرور کند چه؟

ما از شهادتیم فراری دنبال کارهای اداری
ما را اگر به رسم امامت دعوت به آن تنور کند چه

اصلا چه دیده اید خدا را گر بعد از انتقام عزیزان
تقویم های پر ز عزا را لبریز از سرور کند چه

آدم به چیست زنده به امید گیرم همان دمی که مرا دید
آغوش‌خود گشاید من را  سرشار از غرور کند چه

ما بین خواب حاکم مصریم ای خلق ناامید ز یوسف
این قحط را اگر به دعایی اکنده از وفور‌ کند چه

آماده ایم امدنش را در شهرمان قدم زدنش را
آذین بیا به کوچه ببندیم فردا اگر ظهور‌ کند چه

شاعر:سید محمد حسین حسینی

_____________________________________________________

متن شعر مدح امام زمان (عج)

امشب خبر ز عالم بالا رسیده است
زیباترین ستاره‌ی دنیا رسیده است

امشب حکیمه باش و ببین پور عسکری
با هیبت و شمایل طاها رسیده است

در او خلاصه گشته خِصال پیمبران
موسی رسیده است، مسیحا رسیده است

جبریل با هزار فرشته از آسمان
کرده نزول، بهر تماشا رسیده است

امشب دلم به مأذنه این‌گونه داد اَذان
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
::
ای که کرم سجیّه و، لطف است عادتت
بالاتر است از همه عالم سیادتت

پنهان شدی اگرچه تو در پشت ابرها
هردم رسیده است به دل‌ها عنایتت

هر صبح وعده‌ی من و تو در دعای عهد
هر عصر جمعه زمزمه‌های زیارتت

آقا سلامِ ما به رکوع و سجود تو
آقا درود بر تو و ذکر و عبادتت

کِی می‌رسد ندای أنا المَهدی‌ات به گوش؟
بالاتر از تمام عَلَم‌هاست رایتت

کانون عدل و داد شود با تو این جهان
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
::
بار فراق یوسف زهرا کشیدنی‌ست
گر وصل او به جان بخَرم من، خریدنی‌ست

ای آنکه طعنه میزنی – آقای تو کجاست؟-
روز ظهور منجی عالم رسیدنی‌ست

آن‌روز ذوالفقار علی، دست او بُوَد
یعنی که رنگ از رُخ کافر پریدنی‌ست

یا فارس الحجاز! من از مشهدالرّضا
بیتی بیاورم ز شفق، که شنیدنی‌ست

(سوگند می‌خورم گل باغ تو چیدنی‌ست
چشم سیاه و خیمه‌ی سبز تو دیدنی‌ست)

ای آخرین امام من! ألغوثُ ألاَمان
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
::
وقتی که نیستی تو، خزان است روزگار
وقتی که می‌رسی، همه‌جا می‌شود بهار

تقصیر ماست اینکه بیابان‌نشین شدی
محروم مانده‌ایم ز درک حضور یار

ما از چه نیستیم شب و روز یاد تو؟!
وقتی که هست أفضل أعمال انتظار

آقا چقدر جمعه گذشت و نیامدی!
دیگر نمانده است برای دلی قرار

این اشک ماست کز غم هجران شده روان
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
::
ای هر غریبه‌ای همه‌جا آشنای تو
این بند را مدینه سرودم برای تو

این شهر بوی غربت خورشید می‌دهد
این کوچه‌هاست منتظر ردّ پای تو

رفتم به پشت پنجره‌های بقیع و بعد
خواندم به اشک چشم، زیارت به جای تو

گویا هنوز مادر تو درد می‌کِشد
در بستر است چشم به راه دوای تو

ای شاد از ظهور تو بانوی بی نشان
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان..

شاعر:علی اصغر انصاریان

_____________________________________________________

متن شعر مدح امام زمان (عج)

خدا کند که بیایی بهار با تو بیاید
امید با تو بیاید، قرار با تو بیاید

جفا و جور و ستم از عدالتت بگریزد
صفا و روشنی هر دیار با تو بیاید

زمانه صورت دیگر بگیرد از گل رویت
تو فخر عالَمی و افتخار با تو بیاید

به انتظار نشستن چه تلخِ تلخ و چه شیرین
نتیجه‌بخشی این انتظار با تو بیاید

درست بودن کردار و روشنایی پندار
به فضل و مرحمت کردگار با تو بیاید

فریب و وسوسه هرچند فتنه‌گر شده باشند
حساب کار و درستی کار با تو بیاید

رها ز پنجۀ ظالم، امور کار به دستان
و خیرخواهی ما بی‌شمار با تو بیاید

شاعر:محمد جواد محبت

_____________________________________________________

متن شعر مدح امام زمان (عج)

عشق رختی‌ست که بر قامت جان دوخته‌ایم
این متاعی‌ست که جان داده و نفروخته‌ایم
ترس از فقر و نداری دو جهان در ما نیست
عشق رزقی‌ست که تا آخرت اندوخته‌ایم
عشق مشقی‌ست که هرشب بنویسیم علی
عشق درسی‌ست کز آن زیستن آموخته‌ایم
عشق یعنی علی و آل علی؛ دیگر هیچ
شعله‌ی هستی از این عشق بر افروخته‌ایم
یازده بار علی بعد علی آمده است
یازده مرتبه از عشق علی سوخته‌ایم

گرچه در هردوجهان عشق به معنای علی‌ست
آخرین عشق از این سلسله لیلای علی‌ست

او همانی‌ست که جا در دل ایمان دارد
عاشق عاقل و دیوانه فراوان دارد
او همانی‌ست که از آل علی دل برده
جان زهراست که جا در دل جانان دارد
گرکه شانه بکشد سیل بَلاکش ریزد
سر هر زلف خمش، حلقه‌ی رندان دارد
هر که رفته به تماشای نگاهش گفته
جای چشمش به خدا مصحف قرآن دارد
او همانی‌ست که هر چند ندیدند او را
یک جهان آن قد و بالاش مسلمان دارد

خبرِ آمدنت را که ملائک دادند
همه از شوق تو بر سجده‌ی شکر افتادند

خبر آمد گل بی خار به دنیا آمد
عاشقان! حضرت دلدار به دنیا آمد
کُلُّهم نور نبی‌اند پسرهای علی
آخرین احمد مختار به دنیا آمد
یازده زاده‌ی زهرا همه شیرند و کنون
آخرین حیدر کرار به دنیا آمد
گرحسین بن علی سبط نبی شیرین است
او حسینی‌ست که نُه بار به دنیا آمد
سیزده کعبه به دور سر او می‌گردند
نقطه‌ی مرکز پرگار به دنیا آمد

اینکه از عشق رخش، عشق به فریاد آمد
مهدی ماست که با حُسن خداداد آمد

عطر نرگس شدی و نیست از این بو خوش‌تر
حلقه‌ی دام بلا نیست از این مو خوش‌تر
سوی چشمان شما کعبه به پا کرده نماز
قبله‌ای نیست به والله از این سو خوش‌تر
نه غلط گفته هر آنکس که بهشتت گفته
کِی بهشت است به اندازه‌ی این رو خوش‌تر
گر که دیوان غزل مدح تو گوید نشود
از دوبیتی که نوشتی به دو ابرو خوش‌تر
روی لب‌های تو انگار سلیل است روان
هست از آب بقا، کوثرِ این جو خوش‌تر

جان فدای لب تو باد که در دیده‌ی مست
چمن آرای جهان خوش‌تر از این غنچه نبست

نَقل کردند که تو هیبت طاها داری
نَقل کردند که تو عصمت زهرا داری
بی گمان پشت ندارد زره‌ات چون حیدر
نَقل کردند که تو قدرت مولا داری
دشمنت هر که شود، قبر خودش را کنده
همه جا پُر شده که دیده‌ی سقا داری
گر رجزخوان بشوی، اهل زمین می‌لرزند
این نشانی‌ست که از اکبر لیلا داری
تو خودت یک تنِ یک کرببلایی آقا
این مرامی‌ست که از زینب کبری داری

ای گل سر سبد عرشِ خدا! یا مولا
جان زهرا قسمت می‌دهم آقا که بیا

شاعر:موسی علیمرادی

_____________________________________________________

متن شعر مدح امام زمان (عج)

مژده بیداردلان! پیک سحر در راه است
شب دلواپسیِ منتظران کوتاه است

همه‌جا صحبت درمان تب سختی‌هاست
همه‌جا حرفْ سرِ نسخه‌ی خوشبختی‌هاست

گوش کن! زمزمه‌ی خاتمه‌ی تاریکی‌ست
خیمه‌ی حضرت خورشید، همین نزدیکی‌ست!

گوش کن لایحه‌ی دولت خوش‌عهدی را
بر دماوند بزن پرچم یا مهدی را

شوق دیدار رسانده‌ست به لب جان‌ها را
بوی اسپند قرق کرده خیابان‌ها را

خبر این‌بار دقیق است! می‌آید منجی
وعده‌ی عهد عتیق است، می‌آید منجی

لوح محفوظ بشارت به ظهورش داده
دل به آن لهجه‌ی آرام و صبورش داده

می‌رسد بت شکنی! چون بت و نمرودی هست
قول قرآن و زبور است که موعودی هست

گفته انجیل که فریادرسی می‌آید
صبح آدینه مسیحا نفسی می آید

دو قدم مانده فقط! خسته شدن بی معناست
پشت این گردنه‌ی سخت، بهشتی پیداست

عمر دجال به فردا نرسد، کوتاه‌ست
باخبر باش! خبرهای خوشی در راه‌ست

ذوالفقار خِردش مصلح کژ تابی‌‌ها
برسد کاش به گوش کر وهابی‌ها

کعبه آماده‌ی اثبات مسلمانی‌هاست
نوبت بستن پرونده‌ی سفیانی‌هاست

شاعر:وحید قاسمی

_____________________________________________________

متن شعر مدح امام زمان (عج)

باز قدسی‌نفسان زمزمه‌پرداز شدند
به سوی سامره آماده‌ی پرواز شدند
چهره‌ها با گل لبخند و شعف باز شدند
بلبلانِ چمنِ حُسن در آواز شدند

نورِ شادی به زمین و به فلک موج زند
از فلک تا به زمین، فوج ملک موج زند

باز هم شاهد غیبی به شهود آمده است
پیک شادی به سلام و به درود آمده است
چه وجودی‌ست که اکنون به وجود آمده است
این خبر چیست که جبریل فرود آمده است؟!

محشری گشت به‌پا گر که قیامت کردند
همـه در هاله‌ای از نور اقـامت کردند

نوری از بیت ولایت شده پیدا امشب
که از او گشته جهان غرق تجلا امشب
همه عالم شده چون وادی سینا امشب
مات از این نور بُوَد دیده‌ی موسی امشب

عشق پرسید چرا همهمه برپا شده است
همه گفتند که مهدی‌ست هویدا شده است

برهمه خلق جهان خیر کثیر آمده است
سوره‌ی نور خداوندِ قدیر آمده است
به محمد، به علی، باز نظیر آمده است
هاشمیون همه را ماه منیر آمده است

او بُوَد جنت ما، کعبه‌ی ما، مقصد ما
خال رخساره‌ی او شد حجرالاسود ما

هستی از یُمن قدومش ز غم آزاد بُوَد
خُرم از جلوه‌ی او گلشن ایجاد بُوَد
این همان وعده‌ی موعود و خداداد بُوَد
هرکه شد منتظر مَقدم او شاد بُوَد

آری ای اهل ولا! موسم دیدار شده
آیت نَصــرُ مِــنَ الله پــدیــدار شده

غرق آیات مبین است رخ رخشانش
شب‌نشینانِ سماوات همه حیرانش
عرشیان مات ز قدر و شرف و ایمانش
کرده در عرشِ خداوند سه شب مهمانش

در سماوات کنون فصل گل و هم عهدی‌ست
میزبانْ خالق و مهمان عزیزش مهدی‌ست

خیز کز مقدم مولا همگی بنده شویم
همچو گل‌ها ز نسیم سحری زنده شویم
پیرو مکتب آن دولت پاینده شویم
نکند روز وصالش همه شرمنده شویم

دل او را همــه با پیــروی‌اش گرم کنیم
همه در محضر اوئیم، از او شرم کنیم

همه گویند «وفایی» گل توحید کجاست
مروه پرسید کجا، کعبه بپرسید کجاست
آن دل‌انگیزترین مایه‌ی امید کجاست
آفتاب دل زهرا، گل خورشید کجاست

کاش ما را ز وفا ره به حضورش بدهند
عیدی ما همه را حکم ظهورش بدهند

شاعر:سید هاشم وفایی

_____________________________________________________

متن شعر مدح امام زمان (عج)

و باز افسوس فروردین نشد اسفندها باتو
بیا تا وا شود دلهای ما از بندها با تو

زمانش می‌رسد جایِ غم و اندوه‌ها داریم
فقط  لبخند‌ها  لبخندها  لبخندها با تو

مبارک کُن زمین را و خودت را آفتابی کُن
که در عالم بپیچد آتشِ  اسپند‌ها با تو

ببر ما را به شادی‌های محض از تلخ کامی‌ها
دلم قرص است شیرین می‌شود این قندها با تو

تو ما را امتحان کردی و دیدی پایِ تو ماندیم
تو ما را خوانده‌ای محکم شود پیوند‌ها با تو

زمین این روزها غرقِ نشانی‌های موعود است
چه نزدیک است می‌آییم با سربندها باتو

چه دارد خاک ما ایرانیان سهم تو می‌گردند
و عریان می‌شود شمشیرِ غیرتمند‌ها با تو

به جان چشم هایت حالِ حَوِل حالنا داریم
“بیا تا راست باشد عاقبت سوگند‌ها” با تو

شاعر:مرحوم قیصر امین پور

_____________________________________________________

متن شعر مدح امام زمان (عج)

سنگ در دستان تو لعل بدخشان می‌شود
گل به سرمای زمستان گرده افشان می‌شود

ماه اگرجمعه شبی چشمش به تو روشن شود
دیده‌اش نورانی از شمس درخشان می‌شود

ماه را تبدیل به خورشید کن یبن الحسن
چون ستاره با نگاهت ماه تابان می‌شود

گر قدم رنجه نمایی زیر خاک  مقدمت
سنگ هم گُل می کند گلشن فراواران میشود

این غلط باشدکه با یک گل نمی آید بهار
گر تو آن یک شاخه گل باشی که میزان میشود

بی تعارف یوسف زهرا دگر کم نازکن
گربیایی با تو  یک عالم گلستان میشود

نَیِّر تابنده هرآن پرُتو افشان گرشوی
ریگ سوزان  بیابانها دُر افشان میشود

کیمیاگرهای دیگر پیش تو خُنیاگرند
وه که مشکلهای ما دست تو آسان میشود

کیمیاگر در حقیقت نرگس چشم شماست
مور چون با یک نگاه تو سلیمان
میشود

کوردل بودم ولی دلداده دیدم با دمت
کور مادرزاد هم بینای  دوران میشود

گرکنی یک آن نظر کافر که باشد پیشکش
گبر و بودا و یهودی هم مسلمان میشود

شاعر:ساسان آقایی

_____________________________________________________

متن شعر مدح امام زمان (عج)

بعد سرما بهار می آید
لطف پروردگار می آید
بی قراری؟ قرار می آید
به سر این انتظار می آید

جام اعلاتری دهید امشب
باده ی کوثری دهید امشب
مژده بر عسکری دهید امشب
دلبرِ گل عذار می آید

عید موعودِ نیمه ی شعبان
روز مسعودِ نیمه ی شعبان
برکت و جودِ نیمه ی شعبان
ناجی روزگار می آید

پسر نرجس، آفتاب زمین
بهجت و شور هر دل غمگین
آرزوی تمام صدیقین
نور لیل و نهار می آید

مهر جانانِ خود نگه دارید
در دل، ایمان خود نگه دارید
عهد و پیمان خود نگه دارید
مرد باشیم، یار می آید

لحظه لحظه گناه من را دید
واسطه شد، خدا مرا بخشید
باز چشم از معاصی ام پوشید
با بدی ام کنار می آید

دیده ام اشک بار می بیند
همه را جز نگار می بیند
مثل یعقوب، تار می بیند
مرهمِ چشم تار می آید

از کرامات حضرتش خجلم
مِهر خود ریخت بینِ آب و گلم
نخلِ خشکیده ی کویرِ دلم…
…با نگاهش به بار می آید

شده قلبم به ذکر او مأنوس
مُحرمش نیستم هزار افسوس
خسته ام از فراق، نه مأیوس
مژده بر دل، نگار می آید

چهره اش انعکاسی از مادر
روی دوشش عبای پیغمبر
بر سر خود عمامه ی حیدر
یار با اقتدار می آید

هیبتش مثل هیبت زهرا
وارث نور عصمت زهرا
باز با یادِ غربت زهرا…
… بر دل او فشار می آید

می شود دولتش به نام حسین
سر دهد در جهان، پیام حسین
می رسد روز انتقام حسین
صاحب ذوالفقار می آید

روضه با آه و ناله می خواند
روضه از باغ لاله می خواند
گر که از آن سه ساله می خواند
چشم ما هم به کار می آید

یاد عمه رقیه و حالش
یاد آتش گرفتنِ بالش
یاد حال کنار گودالش
اشک، بی اختیار می آید

شاعر:محمد جواد شیرازی

_____________________________________________________

متن شعر مدح امام زمان (عج)

ندارم از تو به جز تو نه خاطری نه خیالی
نشسته‌ام سرِ راهی شکسته‌ام به چه حالی
به اشتیاقِ نگاهی در آرزوی وصالی
خدا کند که بیایی در این هوا و حوالی

خدا کند که بریزم به پات خون حلالی

قلم گرفتم و نقشت به قبله‌گاه کشیدم
ببخش حضرت قبله که اشتباه کشیدم
نه کعبه را که تورا تکیه‌گاه کشیدم
تمام خلقِ جهان را در این پناه کشیدم

که مثل قله بلندی  که مثل آب زلالی

مَلک به سجده بخواند که مالکِ ملکوتی
نفس به سینه بماند چه حیرتی چه سکوتی
و آمدی و سرودند  اُمیدِ این برهوتی
چه جلوه‌ای چه جلوسی، چه جذبه‌ای جبروتی

عجب جمال جمیلی عجب شکوه و جلالی

مُحامِد تو چه گویم که ماورای صفاتی*
که کردگار صراطی  محمدی و جناتی
همه حَسن سکناتی  همه علی جلواتی
چقدر پُر برکاتی  چقدر فاطمه ذاتی

که تو حسینِ حسینی که تو حسین خصالی

همینکه تیغ بگیری به اقتدار بگیری
علی شَوی و به دوشت که ذوالفقار بگیری
شبیه شیر بیایی فقط شکار بگیری
تقاص عالم و آدم زِ نابکار بگیری

رکاب تواست ابالفضل امیر ماه جمالی

خدای غیرت و قدرت  علیِ همت و صولت
نجف تبارِ شهامت شرف‌نژادِ شجاعت
به تیغ هول و مهابت  بزن به ریشه‌ی ذلت
که جهل و تلخی و غارت رسیده‌است به غایت

که تو امان و امینی که تو پیمبر و آلی

برس به دادِ زمانه  که کفر را بتکانی
که خصم را سرِ جایش به یک غضب بنشانی
برای اینهمه غزه ،  برای قبرِ نهانی
حرم بساز و  به آنجا سلامِ ما برسانی

تویی و لشگر ایرانی‌ات ، ببین چه وصالی

کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی
نگاه دار دلی را که برده‌ای به نگاهی*
به کشتگانِ خودت خوان  نماز بر سرِ راهی
شهید عشق نخواهد نه شاهدی نه گواهی

به عاشقان تو مانده  نه قوَّتی نه مجالی

مخواه بی تو عزیزم در انتظار بمیرم
در اضطراب بمانم در احتضار بمیرم
در این هوای گرفته در این غبار بمیرم
بیا که آخرِ عمری  کنارِ یار بمیرم

خدا کند که جوابی دهی به  غرقِ مَلالی

گرفته‌ام به اُمیدی دوباره دست دعا را
که گفته‌اند برایم حدیثِ شاه و گدا را
نشسته‌ام که بگیرم کمی نگاه خدا را
برای مادرم امشب برات کرببلا را

که پیرزن بفرستد سلام و عرض سوالی

شنیده‌ام که شب و صبح  گریه نانِ تو است و
هزار سال غم و روضه داستانِ تو است و
هنوز قتلگهش پیش دیدگانِ تو است و
هنوز عمه‌ی سادات روضه‌خوان تو است و

که در برابر زینب به نیزه هست هلالی

شاعر:حسن لطفی

اشعار مدح ویژه ولادت امام سجاد (ع) سال ۱۴۰۲

0
اشعار مدح ویژه ولادت امام سجاد (ع) سال 1402

متن شعر مدح امام سجاد (ع)

بسم عشقی که نشسته در دلم
عُلقه اش آمیخته شد با گلم
هست کل آبرو و حاصلم
فخر دارم تا قیامت سائلم

خوشه چینم، خوشه چینم، خوشه چین
خوشه چین بر خوان زین العابدین

بهره می گیرد زمین از خنده اش
شمس، سائل بر رخ تابنده اش
بنده ی حق است و عالم بنده اش
هست زین العابدین زیبنده اش

شکر، نامم عبد خانه زاد شد
نام او هم حضرت سجاد شد

آشنا کرده دلم را با حسین
یاد داده تا بگویم یا حسین
گفته در هر غم بگو تنها حسین
پشت بر هر کس نما الا حسین

هر که هستی هر چه هستی بنده باش
با حسین بن علی پاینده باش

او به ما لحن دعا آموخته
در صحیفه رازها آموخته
هم ابوحمزه به ما آموخته
هم بساط روضه را آموخته

با علی بن حسین بن علی
شد به دل ها نور ایزد منجلی

ما همه انسان سجادیم و بس
تشنه ی عرفان سجادیم و بس
در پی رضوان سجادیم و بس
دست بر دامان سجادیم و بس

کاش ما را در کلاسش جا دهد
مشق حب حیدر و زهرا دهد

حال خوبم بد شد از یک داغ و غم
قامتم را یک مصیبت کرده خم
با که گویم ای خدا از این ستم
مانده آقای دو عالم بی حرم

بر خلاف هر کسی مولای من…
سنگ قبری هم ندارد، وای من

در بقیعش مشهدی خواهیم ساخت
صحن های بی حدی خواهیم ساخت
روی قبرش مرقدی خواهیم ساخت
بر فرازش گنبدی خواهیم ساخت

قبر او هم چون خراسان می شود
شهربانو شاد و خندان می شود

شاعر:محمد جواد شیرازی

_______________________________________________________

متن شعر مدح امام سجاد (ع)

اگر چه در ره حق صدهزار دشواریست

میان حادثه ها کار حق نگهداریست

اگر چه جنگ، اگر چه اسارت است ولی
همیشه کار خدا یاری و مددکاریست

خوشا اسارت اگر آخرش حسین بُوَد
که بی حسین شدن اول گرفتاریست

سخن به مدح زنی می کنم شروع، که شعر
به مدح و منقبتش متهم به کم کاریست

سخن به مدح زنی می کنم شروع،‌ بلی
که از گناه، تمام وجود او عاریست

همان‌ که چشم و دلش رو به عالم بالاست
که قصر در نظرش جلوه ی دل آزاریست

همان که جلوه صد قصر غافلش ننمود
همان که چشم و دلش، پُر ز نور و هشیاریست

زبان و مرز به درگاهِ نور بی معناست
یگانه محور و معیارِ حق سزاواریست

به خاستگاری او فاطمه به خواب آمد
“زهی مراتب خوابی که به ز بیداریست”*

به هر کسی نرسد اینچنین مقام رفیع
که این نتیجه ی یک عمر خویشتن داریست

خدا برای حسین آفریدش از اول
جواب او به حسین از همان ازل آری ست

شرافتیست بلی مادر امام شدن
ز عشق بو نبرد آن دلی که زنگاریست

همین که دامن او مهد حجت الله است
نشان رفعت شان و بلندمقداریست

” دهد ثمر ز رگ و ریشه درخت خبر”*
که خُلق مادر در خُلق بچه ها جاریست

بُراق عشق تو را تا خود مدینه رساند
که در مسیر خدا مرکبت سبکباریست

که خواستی وطنت خانه‌ی حسین شود
کجای قصه هجرت ز جبر و ناچاریست؟!

تو آمدی که به زن شأن دیگری بدهی
به نُه امام نشان تو جاری و ساریست

“هزار مرتبه شستم دهان به مشک و گلاب”
هنوز از تو سرودن کمال دشواریست

شاعر:عاصی خراسانی

_______________________________________________________

متن شعر مدح امام سجاد (ع)

هرچه بین راه گفتم شد علی

هرچه وصف ماه گفتم شد علی
هرچه مدح شاه گفتم شد علی
هرچه بسم الله گفتم شد علی

تا حسین از برکت اولاد گفت
سجده و سجاده یاسجاد گفت

حاجت شاه و گدا پیوست شد
از شلوغی، کوچه ها بن بست شد
ساقی آمد میکده یکدست شد
شهربانو قبل ساقی مست شد

ریخت از تسبیح او بی معطلی
یا علی بن حسین بن علی

این حسین است و صدای او علی است
کعبه و سنگ بنای او علی است
مروه و سعی و صفای او علی است
اسم کلّ بچه های او علی است

من که ویران همین آبادی ام
نوکر اربابم و سجادی ام

ما رکاب و تاج ما سنگ یمن
او پیمبر، ما اویسی از قرن
بار داده نخل عمر پنج تن
آمده دلبند عباس و حسن

جلوهء مولاست، شکل حیدر است
سیرتش مثل علی اکبر است

انس دارد عشق با تب، بیشتر
بنده دارد خواهش از رب، بیشتر
ماه دارد جلوه در شب، بیشتر
ذوق دارد عمه زینب، بیشتر

در مدینه حال مردم عالی است
بین خانه جای زهرا خالی است

می نشیند نور سیمایش به دل
می نشاند کشتی غم را به گل
سائلانش را نمی بینی خجل
می شود هر یاعلی `یا مَن تُحِل”

اعتقادم بر امامم محکم است
چونکه او مشکل گشای عالم است

هر زمان که خورده چشمانش به آب
سقف دنیا بر سرش گشته خراب
چونکه دیده سوخته طفل رباب
قبر او هم مانده زیر آفتاب

پیکر ارباب یادش مانده است
بی مزار و بی حرم افتاده است

ماجرای شام را یادش نرفت
مردمان عام را یادش نرفت
سنگ روی بام را یادش نرفت
خیزران و جام را یادش نرفت

داغِ روی سینهء صد چاک شد
دختری که در خرابه خاک شد

شاعر:رضا دین پرور

 

اشعار مدح ویژه ولادت حضرت عباس (ع) سال ۱۴۰۲

0
اشعار مدح ویژه ولادت حضرت عباس (ع) سال 1402

متن شعر ولادت حضرت عباس (ع)

سیمرغ در غبارِ خودش ایستاده است
خورشید در مدارِ خودش ایستاده است
غرق ادب تمامِ جهان کوچک و بزرگ
هر قُلّه در دیارِ خودش ایستاده است
در بینِ سینه‌هاست نفس‌ها که دیده‌اند
آری علی کنارِ خودش ایستاده است
رزم آوری رسیده که امروز عَبدو وَد
مبهوت بر مزارِ خودش ایستاده است
میدان به احترام امیرش بلند شد
از هیبتِ سوارِ خودش ایستاده است
شیرافکنِ قبیله‌ی  آلِ علی است یا…
شیری به بیشه‌زارِ خودش ایستاده است
هرکس که دید گفت یقینا که مرتضی…
…با تیغِ ذوالفقارِ خودش ایستاده است

او امتدادِ قلعه‌تکانیِ مرتضاست
عباس خاطراتِ جوانیِ مرتضاست

سمت بهشت جاده نبود و تو آمدی
مستی حریفِ باده نبود و تو آمدی
تو از نژادِ حیدری و فرق می‌کنی
چون تو امیرزاده نبود و تو آمدی
سوگند می‌خورند تمامیِ آبها
دریای ایستاده نبود و تو آمدی
پیش از تو ای مدارِ تمامیِ کیش‌ها
این قدر عشق ساده نبود و تو آمدی
بر خاکِ آستانه‌ی ماهی ، تمامِ عمر
خورشید سر نهاده نبود و تو آمدی
قبل از تو دل به هیچ جمالی نداده‌ایم
این عشق بی اراده نبود و تو آمدی
این خانواده داشت هر آن چیز غیرِ تو
شوری به خانواده نبود و تو آمدی

تو آمدی و از تو علی بوسه چین شده‌است
از این به بعد  فاطمه  ام‌البنین شده‌است

گفتم که جرعه‌ای زنم از آبشارِ تو
لکنت زبان گرفته‌ام اما کنارِ تو
اَلکن کَن است آنکه که از هیبت تو گفت
بیچاره خشک ، پیش تو شد شد شکارِ تو
سَرسَرخوشم نـ نـ نذرِ توام تا ابد ابد
هر هر نفس زِزنده‌ام از از بهار تو
از از ازل شده شده‌ام مبتلای تو
دل دل دلم شده شده دل دل دچار تو
من من غلاغلام د در درگه توام
من من کجا کجا و شـ شهـ شهریار تو
الـ الکنم مـ مدح تو گفـ گفتنم خطاست
بگشا گره گره زِ من شرمسار تو
این بار هم زبان مرا باز می‌کنی
تا از تو گویم از طپش چشمه‌سار تو

باب‌الحسین  باب دلی  بو الفضائلی
ای شکل مرتضی چقدر خوش شمایلی

از آن زمان که فیضِ سحر آفریده‌اند
از جلوه‌های رویِ قمر آفریده‌اند
شیرانِ بیشه‌های شجاعت نوشته‌اند
از خاکِ مقدم تو جگر آفریده‌اند
در پیش بچه‌های علی خاک زاده‌ای
بالای کعبه سایه‌ی سر آفرینده‌اند
دورِ سرِ حسین و حسن چرخ می‌زنی
از ابتدا به دوشِ تو پَر آفریده‌اند
ام‌البنین گرفته تو را نذر کرده است
بهرِ حسین چشمْ نظر آفریده‌اند
جمع است جمع  خاطرِ زهرا از این به بعد
زینب برایِ توست  سپر آفریده‌اند
می‌خواستند تا که بریزیم زیرِ پات
بر رویِ شانه‌یِ همه سر آفریده‌اند

جز گِردِ تو عشیره‌ی زهرا نمی‌رود
زینب جز از رکابِ تو بالا نمی‌رود

من دلخوشم همیشه ولی با شما خوشم
تنها به زیرِ سایه‌ی ایوان‌طلا خوشم
در پشت در نیامده‌ام گیرم و رَوَم
من با همین گداییِ بی انتها خوشم
از بینِ در که نه… ، درِ این خانه باز کن
من سائلم به دیدنِ رویِ شما خوشم
تا سُرمه کرده‌ایم به تربت دو چشمِ خویش
از بِینِ هرچه هست به این خاکِ پا خوشم
گیرم که هیچ چیز نگیرم ، نمی‌روم
تاجر نیَم ، به خاطرِ این اعتنا خوشم
چیزی نداشتم که گذارم برای قبر…
تنها به لطفِ مرحمت مرتضی خوشم
باب الحوائجیِ تو ما را جریح کرد
من با بهشت نه  به شبِ کربلا خوشم

عمری گدای گریه کنِ این حوالی‌ام
دستم بگیر ساقیِ بی دست ، خالی‌ام

ای نیزه‌زار زخمِ جگر را چه می‌کنی
با این سه‌شعبه دیده‌ی تر را چه می‌کنی
با من بگو که دست خودت را چه کرده‌ای
با من مگو که دردِ کمر را چه می‌کنی
گیرم تو را به خیمه برم پیشِ دختران
این زخم‌های تیغ و تبر را چه می‌کنی
قدری بهم نریز رسیده است مادرم
من هیچ گریه‌های پدر را چه می‌کنی
بر روی نیزه هم بِروی بی تعادلی
در بینِ راه  سنگِ گذر را چه می‌کنی
ای غیرتی به خاطر زینب نگاه کن
دور حرم هزار نفر را چه می‌کنی

دیگر کسی برای حرم بردنم نبود
ای تکیه گاه ، وقتِ زمین خوردنم نبود

شاعر:حسن لطفی

___________________________________________________________

متن شعر ولادت حضرت عباس (ع)

باد در عرش که پیچید خبر شکل گرفت
از پر و بال ملک فرش گذر شکل گرفت
نور خورشید به شب خورد..،سحر شکل گرفت
آسمان پرده برانداخت..،قمر شکل گرفت

ماه از جلوه ی گیراش چه حظی می برد
علی از فرط تماشاش چه حظی می بُرد

نخل پر برکت توحید ثمردار شده
نسل تابنده ی خورشید،قمردار شده
کهکشان های خداوند خبردارشده
پدر خاکیِ افلاک پسردار شده

صورتش هودج نور است..،پدر می بوسد
دست آب ور خود را چقدر می بوسد

ابرویش جلوه‌ی ربّ است اُبُهَت دارد
زلف او آیه ی نوری است که حرمت دارد
چشم او ابر بهاری است که رحمت دارد
نام او جامِ طهوری است که شربت دارد

صاحب شهد شکرریزِ سبو می آید
چِقَدَر نام اباالفضل به او می آید

گونه ی آینه بر دوده ی آهش خیره
چشم فانوس به پیچ و خم راهش خیره
برکه ی آب به رخساره ی ماهش خیره
پلک باران به تماشای نگاهش خیره

آسمان خیره به چشمان تر این ماه است
چشم او چشمه ی توحیدی آل الله است

رشته‌ ی وصلت عُشاق،نخ دامن او
رختی از جنس پر و بال ملک بر تن او
دَرِ جنّات خدا ،دُکمه ی پیراهن او
ساقه ی طاقِ فلک بازوی شیر افکن او

غرشش غرش طوفانیِ شاه عرب است
پسر شیر خدا،شیر نباشد عجب است

هرکه در زندگی اش غصه ی بسیاری داشت
اگر از خانه ی مولا طلب یاری داشت
بی گمان با پسرش نیز سر و کاری داشت
سیزده ساله چه رزم علوی واری داشت

سیزده ساله یلِ با جَنَم حیدر شد
وارث بر حق تیغ دو دم حیدر شد

دست عباس به دامان امام حسن است
سند قلب اباالفضل به نام حسن است
سالیانی است که درگیر مرام حسن است
گرچه ساقی است ولی تشنه ی جام حسن است

چِقَدَر خصلت دلدار به دلبر رفته
کرم حضرت ساقی به برادر رفته

ساحل امن یقین بود که دریا را ساخت
شانه اش بود که زُلف شب یلدا را ساخت
کوهی از غیرتِ حساس به زهرا را ساخت
دامن اُمِّ بَنین حضرت سقا را ساخت

گیسویش را به سر زلفِ حسینِ خود دوخت
کاشف الکرب شدن را به اباالفضل آموخت

آفریده شده عباس برای زینب
سینه ی او سپر دفع بلای زینب
جان عشاق اباالفضل،فدای زینب
ما گدایانِ حسینیم،گدای زینب

همگی بنده ی عشقیم به عباس قسم
پاسبانان دمشقیم به عباس قسم

سیل اشکیم به دنبال نمِ دریایش
دست ما را برسانید به اعطینایش
این که خوانده است حسین بن علی آقایش
ارمنی های محلّه اند علم‌کِش هایش

هرکه را جَذبه ی این عشق به زنجیرش کرد
نمک سفره ی عباس نمک گیرش کرد

کاش ما را به ردای کرمش وصل کنند
مثل وصله به نخِ شال غمش وصل کنند
مثل پَر،کنج ستون علمش وصل کنند
دست ما را به ضریح حرمش وصل کنند

تا که آب و گِلمان خرج عزایش باشد
تنمان تکه ای از صحن و سرایش باشد

آبرو داده به سرچشمه،به دریا،دستش
از زمین پُل زده تا عرش مُعَلّی،دستش
مرده را زنده کند همچو مسیحا،دستش
چقدر مُعجزه ها خلق شده با دستش

آن که از خاک درش کور شفا می گیرد
با همان دستِ قلم دست مرا می گیرد

سرو سبز علویّات برومند شده
شانه ی او به بلندای دماوند شده
چهره اش بانی پیدایش لبخند شده
خطبه خوان حرم امن خداوند شده

مکه را شیفته ی عشقِ امام خود کرد
کعبه را بنده ی اعجاز کلام خود کرد

آیه ی نور به پیشانی او مکتوب است
با وجودش بخدا وضع حرم مطلوب است
بین اطفال حسین بن علی،محبوب است
سر دوشش چقدر حال رقیه خوب است

طفل از ذوق تماشای عمو پر می زد
هر زمان بوسه به دست علی اصغر می زد

آه! از لحظه ی شومی که بلا نازل شد
بین مهتاب و حرم ظلمت شب حائل شد
اشک افلاک فرو ریخت زمین ها گِل شد
کار برگشتن سقا به حرم مشکل شد

دامن شیر به سرپنجه ی کفتار گرفت
ناگهان تیغ به بازوی علمدار گرفت

رود فریاد زد ای اهل حرم..،دریا سوخت
مطمئناً جگر تشنه ی دخترها سوخت
وسط معرکه ی جنگ دل بابا سوخت
آخرین مشک که افتاد زمین..،سقّا سوخت

چقدر بعد علمدارِ حرم هق هق کرد
بنویسید رباب از غم اصغر دق کرد

شاعر:بردیا محمدی

___________________________________________________________

متن شعر ولادت حضرت عباس (ع)

بالابلند..سایه ی آقای کربلا
در عین سادگیت…معمای کربلا

خورشید بی بدیل علی بن مرتضی
زیباترین ستاره ی شب های کربلا

در امتداد چشم تو دریا نوشته اند
زانو زده ست پیش تو دریای کربلا

محو تو میشوند خلایق به روز حشر
همچون حسین در تب صحرای کربلا

صدها صفت برای تو در عرش گفته اند
شد صدر نام های تو سقای کربلا

باب الحسین..قبله ی حاجات..الدخیل
ای تکیه گاه عمه ی سادات…الدخیل

افتاده است شکر خدا کارمان به تو
چشم امید بسته ام عباس جان به تو

کروبیان به جاه شما غبطه می خورند
تکیه زده ست ماه زمین،آسمان به تو

اسطوره ی تمام اساطیر عاشقی
وابسته است طبع همه شاعران به تو

قبل از ولادتم به تو دل بسته بوده ام
حق است این که کنم هدیه،جان به تو

از بس گره گشائی و باب الحوائجی
عرض نیاز کرده زمین و زمان به تو

در طالعم،گدای تو بودن نوشته اند
از مابقیِ خاک تو مارا سرشته اند

خورشید آمده به تمنای نور تو
دست دلش دخیل به مرز عبور تو

بر کعبه ایستاده ای و خطبه  خوانده ای
به به، به فیض منبر و طبع و به شور تو

جبریل در حریم تو جا خوش نموده است
روزی هزار مرتبه دارد مرور تو

رو زد فرات بر تو که لب تر کند ز تو
اما نبرد بهره ز دست غرور تو

یک بار از حسین فراتر نرفته ای
صد آفرین به این ادب و این شعور تو

بی شک تو صبح روشن شب های تیره ای
بی خود که نیست..تو قمر این عشیره ای

بالا بلند..عصر دهم کم شدی چرا
جان جهان..این همه در هم شدی چرا

ضرب عمود صورت ماه تو را شکست
قرص قمر..این همه مبهم شدی چرا

رنگش پرید حضرت ارباب و ناله زد
سرو حرم..این همه تو خم شدی چرا

ای شادی دل حرم حضرت حسین
با رفتنت باعث ماتم شدی چرا

تو بر فراز نیزه ی اعدا چه می کنی؟
با نیزه های خصم تو همدم شدی چرا

از این به بعد خواب به زینب حرام شد
رفتی و کار اهل حرم هم تمام شد

شاعر:آرمان صائمی

___________________________________________________________

متن شعر ولادت حضرت عباس (ع)

کِی نخل نجف چون تو رُطب داشته است
کِی بنده چنین حضرت رَب داشته است

هنگام تماشای تو و وقت نماز
تکبیر علی به روی لب داشته است

ای ماهِ بلندِ خانه ی اُم بَنین
کِی با تو مدینه رنگِ شب داشته است

گویند نقاب را که از چهره گرفت
یک هفته سپاهِ کُفر تب داشته است

یک روز پس از حسین به دنیا آمد
او قبل تولدش ادب داشته است

شاعر:سید حسین میرعمادی

 

اشعار مدح ویژه ولادت امام حسین (ع) سال ۱۴۰۲

0
اشعار مدح ویژه ولادت امام حسین (ع) سال 1402

متن شعر مدح امام حسین (ع)

ترکیب بند ولادت امام حسین علیه السلام

مژده بده از زندگانی سیر ها را
آمد به سر عشق جوانی  پیرها را

امشب شب مخصوص ما دیوانگان است
آماده سازید عاقلان ، زنجیر ها را

در فطرس دل شد قیامت ، آمد آنکه
این رو به آن رو می کند تقدیرها را

قربان نقاشی که اینگونه کشیده
از عشق در یک رخ ، همه تصویرها را

شیر علی بن ابیطالب رسید و
لرزاند دلهای تمام شیر ها را

روح الامین گوید بزن فریاد با من :
یا عشق ، یا نعم الامیر اهلا و سهلا
…..

ای عشق شد تشریف فرما  سفره دارت
ای کربلا دیده گشوده شهریارت

یا مرتضی دوم عصای دستت آمد
آسوده شد زین پس خیال ذوالفقارت

یا فاطمه برده است دل از باغ رضوان
این عطر سیبی که وزیده در بهارت

کوری چشم هر چه بدخواه حسود است
یا مجتبی ! آمد قرارت ، بی قرارت

مولای مظلومان این عالم رسیده
ای ظلم از این پس سیه شد روزگارت

ای شمر از حالاست او دل ناگرانت
ای حر از امروز است او چشم انتظارت

مستانه می آید ندایی ای منابر
آمد حبیبت ای حبیب بن مظاهر
…….

تو زنده ی دیروز و امروزی و فردا
تو بوده ای از قبل خلقت ، مثل مولا

السابقون السابقون عاشقانت
نوح و خلیل و آدم و عیسی و موسی

ای عرش تا فرش خدا در اختیارت
ای آبرودار زمین و آسمان ها

نام من از قبل ولادت هست نوکر
نام تو از قبل ولادت هست آقا

آقای من وقتی تو کشتی نجاتی
در موج طوفان میزنم دل را به دریا

راه نجاتی نیست جز راه نجاتت
تنها صراط المستقیم ما صراطت

…….

ما در غلامی تو دیدیم آبرو را
نامت دوا کرده است هر درد مگو را

نا اهل ها را هم محل دادی همیشه
بنده نوازا ! سرورا ! سنگ صبورا

ای مهربان تر از پدرها مهربانیت
نگذاشت بر دل حسرت یک آرزو را

ناکام یعنی آن کسی که وا نکردند
با تربت کرببلایت کام او را

آقا دم چایی موکب های تو گرم
حتی خیالش می کند کار سبو را

هر چیز که خرج تو شد بالا نشین شد
بد در بهشت روضه آمد ،  بهترین شد

……

ای سایه ی خورشید ِ چشمت سرپناهم
من رو به تمثال تو تنها رو به راهم

جان همین پیراهن ِ مشکی ِ کعبه
تنهاست باب القبله ی تو قبله گاهم

من هر چه باشم بد ، تو خوب خوب خوبی
من هر چه باشم شب ، تو هستی قرص ماهم

جان ابوفاضل صدایم کن ، صدایم
جان زهیر آقا نگاهم کن ، نگاهم

هرگز سوا کردن نباشد در مرامت
لطفت خریدار بد و خوب است با هم

پایین نیاید پرچم آوازه ی تو
عاشق ندارد هیچ کس اندازه ی تو

……

ای فوق ادراک ، ای قیامت در قیامت
ای آبروی عشق ، ای فخر شهادت

عیسای آنها حرف زد در گاهواره
عیسای ما وا کرده لب ، قبل از ولادت

شش ماه زهرا بود و اشک و بی قراری
شش ماه می خواندی برای او مصیبت

شش ماه مادر گریه کرده ،گریه کرده
قربان این سوز ِ اناالمظلوم هایت

شش ماه ، تنها بود کار مادر و تو
گریه برای زینب و داغ اسارت

یک مقتل و یک پیکر و یک کربلا درد
شش ماه گفتی ماجراها ، از سه ساعت

مادر بهارش از غمت رنگ خزان شد
دیگر انا العطشان نگو ، او نصفه جان شد

شاعر:محمد حسین رحیمیان

_____________________________________________________________________

متن شعر مدح امام حسین (ع)

فاطمه مادر علی باباش اصالت را ببین
زادگاهش خانه مولا ولادت را ببین

آمده نورً علی نور و برای دیدنش
جبرییل از آسمان آمد عیادت را ببین

دستبوس حضرتش عیسی و موسای کلیم
رهنمای خضر گردیده است کسوت را ببین

حرمتش عفو خدا را شامل آدم نمود
روضه اش پیش از خودش بوده است قدمت را ببین

مصطفی در گوش او نجوای قرآن کرد و دید
پاسخش را داد با لبخند صحبت را ببین

خانه طاها شکوهی یافته ، اینجا خدا
خون خود را آفریده اوج عزت را ببین

چار تن غرق سرورند و شعف از مقدمش
پنج تن کامل شده جبریل عترت را ببین

مصطفی مولا حسن زهرا همه محو حسین
نعره جبریل می آید که حیرت را ببین

از حسین منیِ شخص نبی دریافتم
یک ستون از اصل دین این است حرمت را ببین

روی دوش مصطفی رفته است و آغوش بتول
زینت دوش نبی گردیده زینت را ببین

حک شده نامش به روی سر در باغ بهشت
نام او خون خدا شد اوج شو‌کت را ببین

رخصت از زهرا که آمد ذکر او برداشتم
لطف زهرا را ببین اوج سعادت را ببین

گر قلم در مدح نور چشم حیدر برده ام
این عنایت را ز لطف شخص مادر برده ام

قافیه دنباله دار است و به تکرار ردیف
شعر را در قتلگه با دیده تر برده ام

در هوای گندم ری خون او را ریختند
این چه سودای ذلیلی بود ذلت را ببین

سر جدا کردند از او تشنه لب با هلهله
در خیال خام نامردان رشادت را ببین

کوفه آب و نان خود از دولت حیدر گرفت
قدر نشناسی نگر عصیان ملت را ببین

زیر سم اسبها قرآن ناطق پاره شد
ناله قرآن به گوش آمد تلاوت را ببین

روی خاک افتاد عریان با لب تشنه ، حسین
سید خیل شهیدان شد جلالت را ببین

زیر تیغ و نیزه هم بر حال و روز قاتلش
بر لبش دارد دعای خیر ، رافت را ببین

کشته شد با سنگ و تیغ و نیزه و تیر و عصا
آه مظلومی ببین نوع شهادت را ببین

وقت تاراج خیامش شد ، یکی خلخال برد
دیگری انگشتری را برد قسمت را ببین

در اسیری حرامی ها حرم افتاد ، اما زینبش
فتح کرده شام را آری صلابت را ببین

یک به یک دارد حساب گریه کن ها را حسین
قطره ها را میکند دریا سخاوت را ببین

قطره ها را از کرم هم سنگ دریا میکند
میبرد در صحنه محشر کرامت را ببین

اشک حتی قدر یک بال مگس باشد ،حسین
روز محشر میخرد آری شفاعت را ببین

میزند فریاد جبراییل از کار حسین
های شیطان چشم خود وا کن قیامت را ببین

او که از روز ازل دارد عنایت میکند
در قیامت هم یقین دارم قیامت می …

شاعر:داریوش جعفری

_____________________________________________________________________

متن شعر مدح امام حسین (ع)

سحر آمد سلامش کرد و بعد از آن نمایان شد
بیابان چون توسل کرد بر او زود باران شد

از آن اول به دستش داشته حاجت روایی را
برای فطرس زخمی ببین قنداقه ، دامان شد

خدا هر آنچه را که داشت در دست حسینش داد
عجب دستی میان سفره ی خلقت نمکدان شد

در این گردش در این دواریِ حق مدعائیها
فقط عین دو چشم اوست در این حلقه ، عرفان شد

به آبادیِ مهرش ، آبها هم غبطه ها دارند
به صحرا چونکه نامش رفت آنجا هم نیستان شد

به یاد جایگاهش گریه ی بسیار کرد آدم
همینکه اشک را با او گره زد ، آدم  انسان شد

همین یک قطره اشکِ آدم از چل سال برتر بود
که با این قطره ، برگشتن به جنت نیز آسان شد

به روز اول خلقت خدا هم روضه اش را خواند
نه باران که از آن لحظه در عالم اشک ریزان شد

به وقت گفتن از او خوش ترین غم می رسد از غیب
اگر چه چشمِ ما گریان لب ما نیز خندان شد

به منبر رفت تا جاری کند حرف خدایش را
همه دیدند روی نیزه ها قاری قرآن شد

شاعر:حامد آقایی

_____________________________________________________________________

متن شعر مدح امام حسین (ع)

بالا گرفت کار من و کار عاشقی
افتاده ام به دام و زنم جار عاشقی
حالا که نیست چاره به جز دار عاشقی
مشتاق می روم سر بازار عاشقی

حلاّج یار می شوم از وادیِ جنون
اِنّی حسین و اِنّی الیه راجعون

شد مستجاب در حرمت آرزوی چشم
تکثیر شد در آینه ها گفت و گوی چشم
من مانده بودم و بغضِ گلوی چشم
مِی، ریخت پای غمت از سبوی چشم

بر خاک پات جای لب و بوسه های من
نقل محافل است دگر ماجرای من

ای چاره ساز..بر من و درد دلم..حسین
ای مهربان تر از پدر و مادرم…حسین
آقای خاص..حضرت جود و کرم…حسین
منّت نهاده ای به سرم با حرم..حسین

تا با تو ایم خسته از عالم نمی شویم
جز محضرت برای ادب خم نمی شویم

جمع است در حریم تو دیوانه بیشتر
شمعی و گرد زلف تو پروانه بیشتر
شش گوشه ات شبیه به میخانه بیشتر
میلم کشیده است به پیمانه بیشتر

دست دلم دخیل به پایین پای توست
اصلا خدا نوشت که عالم برای توست

ناز تورا از عالمیان مشتری ترم
چون بار عشق را به سر شانه می برم
تا در  هوای عاشقی تو کبوترم
ممنونِ لقمه ی پدر و شیر مادرم

“عمرش بلند..آنکه مرا خاک پات کرد
شیرش حلال…آنکه مرا مبتلات کرد”

شد نذر روضه های تو آقا جوانی ام
یارا مباد این که ز این در برانی ام
هرکس که گفت از من و نام و نشانی ام
گفتم غلام حضرت سبع المثانی ام

از سایه سار لطف تو دارم حکایتی
هرچه صلاح توست…نه حرف و شکایتی

عصری که بود قد تو رعنا تر از همه
بر روی نیزه رفت راس تو بالا تر از همه
با این که بود داغ تو زیبا تر از همه
سرو تن تو گشت معما تر از همه

پیچید در تمام فلک ماجرای تو
قلب خدا شکست به پایین پای تو

شاعر:آرمان صائمی

_____________________________________________________________________

متن شعر مدح امام حسین (ع)

تو‌ حسینی که تو را اهل دعا

می شناسند  به باران عطا …
پنجمین اختر تابان کسا
شاه بیت غزل کرب و بلا

السلام ای همه دارایی من
بهترین همدم  تنهایی من

ای حسینی که سراپا حسنی
با خبر باش که دنیای  منی …
روشنی بخش شب پنج تنی
کور گشتم برسان پیرهنی …

پر دهی نامه برت خواهم شد
ندهی خاک درت خواهم شد

در خورت بود دُر ناب شدن
در دل خاطره ها قاب شدن
قبله گاه دل احباب شدن
ناگزیری تو به ارباب شدن

ورنه خاکی تر از این القابی
همنشین با همه ی اصحابی

چوب،  منبرشد از این خانه نرفت
خاک تو ، زر شد از این خانه نرفت
پر ، کبوتر شد از این خانه نرفت
هرکه نوکر شد از این خانه نرفت

آبرو یافته از این خانه
زندگی کرد گدا شاهانه

لطف ، سر می رود از محضر تو
فطرس آورد نیازی برِ تو
پر در آورد به زیر پر تو
هر دری بسته شود جز در تو

نگرفته ست کسی جای تو را
از تو داریم تمنای تو را

ما هم از آمدنت خرسندیم
به پر شال تو دل می بندیم
اشک داریم ولی می خندیم
گریه کن های ارادتمندیم …

پر به شوق علمت آوردیم
سر برای قدمت آوردیم

بر نداریم سر از دامانت
همه هستیم بلا گردانت
آمدی جان جهان قربانت
روضه می خواند 🙁 أنأ العطشانت)

غم تو قبل تو آمد به جود
از ازل گریه کنت فاطمه بود

دل مادر به عزیزش بند است
لذتش بوسه ی بر فرزنداست
شاد از  آمدن دلبند است
شب میلاد شب لبخند است

پس چرا مادر تو گریان بود ؟
وقت بوسیدن تو نالان بود

جمله ات بغض ب ما داد حسین
کردم از غصه ی تو یاد حسین
کربلا یاد من افتاد ، حسین
نمک روضه ی میلاد : حسین …

ای مرتب شده در بین حصیر
از پریشان شده ها دست بگیر

شاعر:ناصر دودانگه

_____________________________________________________________________

متن شعر مدح امام حسین (ع)

از سر لطف اگر نامه بر خویش خطابش کردی

پر در آورد تو در کسوت دلداده  حسابش کردی

نا امید از در این خانه نرفته ست گدایی بیرون
کی گدایی به تو آورده پناه و تو جوابش کردی

انا عطشان تو شش ماه ، فقط اشک به چشمش آورد
شب میلاد دلش گریه نمی خواست ، مجابش کردی

شب میلاد شب شادی مادر پدر نوزاد است
شب میلاد شب گریه نبوده ست ، تو بابش کردی

جگر سوخته ام شمع شب جشن تو را روشن کرد
حیف شد شمع تو خاموش نشد، سوخت! تو آبش کردی

شاعر:ناصر دودانگه

 

اشعار مدح ولادت امام علی (ع) سال ۱۴۰۲

0
اشعار مدح ولادت امام علی (ع) سال 1402

متن شعر مدح امام علی (ع)

سلام ای به شیران جگر یا علی
تو یکتایی از هر نظر یا علی

همه آبروها و آوازه ها !
دوعالم تن است و تو سر یا علی

تو ای ماندنی از ازل تا ابد
که هستی ؟  خدایی مگر یا علی

بدون تو حج و صلات و صیام
ضرر در ضرر در ضرر یا علی

همین که شود حرف تو خم شوند
همه عرشیان تا کمر یا علی

خدا منتظر هست تا احمدش
بگوید سحر تا سحر یا علی

عجب رتبه ای ، شهر علم نبی
ندارد به غیر از تو در یا علی

که بهر خداوند و پیغمبرش
شبیه تو بوده سپر یا علی ؟

که هستی که چون فاطمه مادری
فدای تو کرده پسر یا علی

که هستی چرا هر که بدخواه توست
به هر کس بگوید پدر ، یا علی

نیارزد به خاک سم دُلدُلت
دو صد کوه از سیم و زر یا علی

بیارزد دمی در نجف ماندنم
به یک عمر سیر و سفر یا علی

ببین له شدم زیر بار گناه
مرا زیر ایوان ببر یا علی

به جان حسن جان ، سوامان نکن
بیا باز دَرهم بخر یا علی

کریما بیا کم محلی نکن
به مهمان ِ روز پدر یا علی

اگر ختم قرآن کنم بارها
ثوابش رسد تازه بر یا علی

شاعر:محمد حسین رحیمیان

_________________________________________________________

متن شعر مدح امام علی (ع)

حامیِّ ما همیشه و در هر کجا علیست
خوشبخت آن کسی‌ست که همواره با علیست

ما جز علی به هیچ کسی دل نبسته‌ایم
عالم غریبه‌اند و فقط آشِنا علیست

جز با نگاهِ او گرهی وا نمی‌شود
حلّالِ مشکلاتِ همه ذکرِ یا علیست

از ابتدا فقط به علی دلخوشیم و بس
زیرا که نورِ رحمت بی انتها علیست

در اوج هر بلا به دلِ خویش گفته‌ایم
ای دل غمین مباش که مولای ما علیست

فهمید‌ه‌ایم  ما ز “امینی‌” و “الغدیر”
رکن و اساسِ دانشِ علامه ها علیست

ترسی به دل نداشته‌ایم از زمانه چون
پشت و پناهِ مردم بی دست و پا علیست

فرموده‌است حضرت احمد به امتش
میزان حق به روز جزا مرتضی علیست

چشمان ما به دستِ پر از پینه‌اش بُوَد
روز قیامتی که در آن مقتدا علیست

قنبر فدای خاک قدم‌های بوتراب
ما خاکِ پای قنبر و آقای ما علیست

شاعر:علی گلچین پور

_________________________________________________________

متن شعر مدح امام علی (ع)

به آن عاقل منم دیوانه دیوانه
به آن مستی منم پیمانه پیمانه
چه بودم من نمی‌دانم
چه هستم من نمی‌دانم
برو من را بجو مستانه مستانه
امینم کو و مامن کو؟ امیر شیرآهن کو؟
خدایا ساقی من کو؟
به دور او شوم پروانه پروانه
امیرالمؤمنین ساقی میخانه

تو ای والا، تو ای هستی هست‌آور
از آن بالا، نگاهی هم به پست آور
تو مولایی، منم بنده
منم سائل، تو بخشنده
علی مولا، دل من را بدست آور
علی شمسم علی ماهم علی میرم علی شاهم
علی قبله علی راهم
تویی هم کعبه و هم صاحب خانه
امیرالمؤمنین ساقی میخانه

شکاف کعبه را نور احد آمد
ملائک صف‌به‌صف، بنت‌الاسد آمد
ببین هاجر ببین عذرا
ببین آسیه و حوا
ببین از عالم بالا مدد آمد
علی‌آدم علی‌موسا علی‌نوح و علی‌عیسا
علی شد خادمش روح‌الامین
اما
خدا موی علی را می‌زند شانه
امیرالمؤمنین ساقی میخانه

به هر جا بنگری جز او نمی‌بینی
ز هر نخلی رطب جز او نمی‌چینی
علی‌قاهر علی‌غالب
علی ابن ابی‌طالب
علی آیین هر پیغمبری، دینی
علی وافی علی‌صافی علی کامل علی کافی دل هر ذره بشکافی‌
علی کنه و علی‌هسته علی‌دانه
امیرالمؤمنین ساقی میخانه

امیرالمومنین هم سن و سال وحی می‌باشد
علی وجه خداوند و جمال وحی می‌باشد
علی تورات علی‌قرآن
علی‌ انجیل علی‌فرقان
علی آن شاهزاد‌کعبه مال وحی‌ می‌باشد
علی والا علی سرور
علی‌مولا علی‌رهبر
به هر کرسی به هر منبر
زده تکیه علی شاهانه شاهانه
امیرالمؤمنین ساقی ميخانه

علی‌حیدر، علی شیرخدا شمشیر برنده
علی صفدر، علی پشت یلان بر خاک افکنده
علی‌قاهر علی‌قهار
علی‌یَعسوب علی‌کرّار
خدا‌مظهر، شجاعت پیش او زانو‌زده؛ بنده
علی‌تکبیر علی‌اکبر علی‌قادر علی‌اقدر ابوشّبِر‌ابوالشَّبَر
علی عباس‌او در رزم جانانه
امیرالمؤمنین ساقی ميخانه

علی جان پیمبر همسر زهرا
علی همتای‌ زهرا رهبر زهرا
به عالم مصطفی سرور
به هستی فاطمه محور
علی آن خطبه‌های محشر زهرا
علی آغاز پایانش علی اموات مهمانش
همه عالم بقربانش
خدایش را حسین اوست دردانه
امیرالمؤمنین ساقی ميخانه

امیرالمؤمنین ساقی‌کوثر باشد و اما
یل‌‌ام‌البنینش آب‌آور باشد و اما
دو شط‌آب لب‌تشنه حسینم‌وای
گلو درگیر با دشنه حسینم‌وای
و شمر از گودی‌گودال می‌آید
و در دستش،،، زبانم لال می‌آید
“سر‌آورده سر‌آورده”
سر سالار زینب را بدون پیکر آورده

شاعر:امیر عظیمی

_________________________________________________________

متن شعر مدح امام علی (ع)

لباس ساده ی خود وصله دار می خواهد
کسی که فاطمه از او انار می خواهد

رسیده سائل و از او نگین طَلب کرده
رسیده میثم تمار و دار می خواهد

شکوهِ پرچمِ ایوان طلای او از باد
نوای هوهوی بی اختیار می خواهد

چه ظلم ها که بر او روزگار آورده
چه صبرها که از او روزگار می خواهد

قسم به لوح و قلم هر بلند بالایی
ز خاک پای علی اعتبار می خواهد

علیست نام خدا در شناسنامه ی عشق
مرا ببخش! دلم گَه گُدار می خواهد –

– که جای کعبه به صحن نجف کنم سجده
نماز خواندن مستان قمار می خوهد

اگر که پاسخ من را به تیغ هم بدهد
ببوسم آن چه لب “ذوالفقار” می خواهد

خیال خال علی  خواب مَخمَلی را بُرد
چه عاشقانه مرا زلف یار می خواهد

چهار فصل دلم را خدا به لطف علی
بهار خواسته است و بهار می خواهد

شبیه حضرت آدم همیشه عاشق او
کنار صحن و سرایش مزار می خواهد…

شاعر:علی اصغر یزدی

_________________________________________________________

متن شعر مدح امام علی (ع)

آمد و عالی ترین قبله نمای کعبه شد
آن امامی که قدمگاهش بنای کعبه شد

بوسه بر پایِ علی بن أبيطالب(ع) زدن
افتخارِ دلنشینی که برای کعبه شد

از شبِ میلادِ حیدر تا به محشر، بارها
خواندنِ “نادِ علی(ع)” مشکل گشایِ کعبه شد

پیش از آغازِ خلقت، اولِ صبح ِ ازل
حضرتِ مولایِ ما؛ عشقِ خدایِ کعبه شد

خانهٔ امنِ الهی نیست جایِ دیگران
دیگران نه! شخص ِ حیدر آشنایِ کعبه شد

در خیالاتم شبی دیدم که جایِ سنگ و خشت
رج به رج؛ دُرّ نجف سنگِ نمایِ کعبه شد

تا که دیدم سرزده خورشید از جایِ شکاف
از همانجا در دلم ایجاد شد شوقِ طواف

خط به خط قرآن ندارد مَدخلی إلا علی(ع)
لب نخواهد گفت با صوتِ جلی إلا علی(ع)

لافتی إلا علی(ع)…فریاد میزد جبرئیل
در جوانمردی نباشد اولی؛ إلا علی(ع)

ای دلِ تاریک، ای گمراه ِ سرگردان بدان
نیست در ظلمت. چراغ و مشعلی إلا علی(ع)

تا که شد مغرورِ نورش؛ سورهٔ والشمس گفت:
نیست ای آیینه! شمس ِ منجلی إلا علی(ع)

مُهر باطل خورد بر پرونده اش آنکه به غیر-
دستِ بیعت داد و گفت آری، بلي…إلا علی(ع)

من مسلمانم! ببین مابینِ کتفم حک شده
لا نبي إلا محمد(ص) لا ولي إلا علی(ع)

این عبارت میدرخشد بر جبینِ متّقین
مادرم زهراست(س)، بابایم أمیرالمؤمنین(ع)

آمد آقایِ تمام ِ عاشقانِ با شرف
نذرِ مولا ریسه بندان کن دلت را با شعف

شد فقط حیدر به إذنِ الله؛ خیرُ الأوصیا
کوریِ چشم ِ خلیفه هایِ پست و ناخلف

وای بر حال اذانِ بی علی(ع)…فریاد از-
عمرِ آن گلدسته که؛ بی حبّ حیدر شد تلف

آمد و فوراً به راه افتاد باران در کویر
ریخت دریا، سیلِ مروارید در دستِ صدف

در حرم، حور و ملَک یکریز می‌ریزند گل
ایستاده خادم از عرش ِ معلّی صف به صف

بر ضریحش خوشهٔ انگورها کِل میکشند
من که میمیرم برایش کنجِ ایوانِ نجف

در میان خیلِ خاطرخواه هایِ بیشمار
تیرِ چشمش میگرفت ایکاش قلبم را هدف

با خودش خیرِ کثیر آورده این خیرُالبَشر
روز میلاد أبَاالزینَب(س) شده روزِ پدر!

شاعر:مرضیه عاطفی

_________________________________________________________

متن شعر مدح امام علی (ع)

توحید و ولا، به یک کنف باید دید
در جلوه ی شاهِ “لوکشف” باید دید

عاصی اگرت‌ میل خدا دیدن هست
در سایه ایوان نجف باید دید

شاعر:عاصی خراسانی

_________________________________________________________

متن شعر مدح امام علی (ع)

ازل بود ابتدا بود و یکی بود و همان یک هم خدا بود و خدا بود و نه ارض و نه سما بود و نه حرف از ماسوا بود و فقط یک کبریا بود و خدا تنهای تنها بود

زمانی نه مکانی نه کران و بیکرانی نه زمین و آسمان و کهکشانی نه نهانی نه عیانی نه نشان‌و بی نشانی نه نه پیدا و نه پنهانی  نه انسانی نه حیوانی  نه بارانی نه توفانی ازل پنهان و نامعلوم ابد که همچنان گنگ است و نامفهوم

جهان یکریز ظلمت بود و وحشت بود آری هرچه بود آن روز غربت بود

خدا نیت نمود آغاز خلقت را مهیا کرد اسباب هدایت را و‌نوری از دل نوری و نوری از پی نوری و اینسان چارده نور آفرید اول خدا شور آفرید اول و عالم را به نور خویش روشن کرد و مقصد را معین کرد

بماند قصه خلقت بماند ماجرای سجده بر آدم چه آمد بر بشر تا حضرت خاتم بماند قصه نوح و خلیل و‌ موسی و عیسی بماند مکه و بطحا بماند لیلة الاسری شب معراج آن بالا که حی عالی اعلا مطابق با حدیث قدسی لولاک برای خلقت افلاک از اول یک هدف دارد چه دُری در صدف دارد به خلقت یک علی دارد که بر عالم شرف دارد خدا هم بارگاهی در نجف دارد

علی بوده علی از ابتدا بوده خدا بوده؟ نه اما ناخدا بوده بزرگ ماسوا بوده قدر بوده قضا بوده نه از ایزد جدا بوده نه با ایزد دوتا بوده دم  قالو بلی بوده به آدم آشنا بوده کنار نوح در کشتی علی خود رهنما بوده علی نور هدی بوده در آتش با خلیل الله مشغول دعا بوده علی بوده اگر اعجاز موسی در عصا بوده علی گفته اگر عیسی نفسهایش شفا بوده علی با مصطفی بوده شب بعثت علی هم گوشه غار حرا بوده

علی حصن حصین است و علی یعثوب دین است و علی نور مبین است و امیرالمومنین است و‌امام المتقین است و علی میزان علی قرآن علی فرقان علی ایمان علی جان و علی جانان علی روح‌ و علی ریحان علی لولوء علی مرجان

چه میگویم من شاعر زبان در مدح او قاصر علی اول علی آخر علی باطن علی ظاهر علی قادر علی قاهر علی صابر علی شاکر علی ناصر محب مرتضی مومن بداندیش علی کافر به یک شب در چهل منزل علی حاضر علی ناظر زمین با اوست سرسبز و زمین بی علی بایر

به هر شکل و به هر قالب به هر سمتی به هر جانب اگر تاجر اگر کاسب اگر مغلوب اگر غالب بگو با حاضر و غائب شده بر انس و جن واجب اطاعت از علی بن ابیطالب

علی با ما از اقیانوس می گوید شب تاریک از فانوس می گوید اگر زشتیم از طاووس می گوید علی از قلبهای ساده و‌ مانوس می گوید علی از ظلم از بیداد دقیانوس می گوید علی از غیرت از عفت علی از ارزش ناموس می گوید سلونی گفته و‌ ملموس می گوید چه با افسوس می گوید سند دارم علی از حکمت فریادهای زخمی ناقوس می گوید ؛

سبحان الله حقا حقا ، إن المولی صمد یبقی ، یحلم عنا رفقا رفقا ، حقا حقا صدقا صدقا ، یا مولانا لاتهلکنا و تدارکنا واستخدمنا ، قد جرأنا عفوک عنا ، إن الدنیا قد غرتنا واستغوتنا ، یابن الدنیا مهلا مهلا ، یابن الدنیا دقا دقا ، یابن الدنیا جنعا جمعا ، ما من یوم یمضی عنا ، الا یهوی منا رکنا ، تفنی الدنیا قرنا قرنا ، کلا موتا کلا دفنا ، یابن الدنیا مهلا مهلا ، إن المولا قد انذرنا

شاعر:محسن ناصحی

_________________________________________________________

متن شعر مدح امام علی (ع)

نامت گره گشاست برای رسول هم
تعظیم می کند به کمالت بتول هم

هستی زلال اگر چه ، ولی نامشخصی
دیوانه می شوند به پایت عقول هم

عدل و معاد عینِ تو را جار می زنند
بی راهه بوده ، بی تو تمامِ اصول هم

وقتی که روح را تو به گِل سوق می دهی
خاک از تو دارد آنچه به کشت و حصول هم

هر ماه ، ماه  گرمِ ستایشگریِ توست
مستانه می رسد به زمانِ حلول هم

آرام گشت زلزله با یک تذکرت
تبدیل می شوند به اذنت فصول هم

از شوق دیدنِ حرمت ، دست پاچه ایم
در این مقوله اجر بگیرد عجول هم

در سجده بینِ صحن تو ، پرواز می کنیم
آری، صعودِ ماست در اینجا نزول هم

شاعر:حامد آقایی

_________________________________________________________

متن شعر مدح امام علی (ع)

کم کم سپیده سر زد و پایان ظلمت بود
شرط عبودیَّت شروعِ کار خِلقت بود
از ابتدا هم مبحث اصلی..،ولایت بود
هنگامه ی تابیدن نور امامت بود
دست خدا این نور را بی مُنتَهایش کرد
او را امیرالمومنین،”حیدر” صدایش کرد

دنیا به دنبال شرابی بود..،ساغر داد
از شربتِ جوی بهشتِ عرش بهتر داد
چشمی که او را دید عقل خویش را پر داد
یا حیدر و یا مرتضی و یاعلی سر داد
در عالم ذَر هرکسی قالوا بَلیٰ می گفت
باید صد و ده مرتبه یا مرتضی می گفت

شب بود..،رنگِ چهره اش صبحی سپید آورد
آئینه ، نور عرش را در خطِّ دید آورد
ما را به جبرِ چشمهای خود کشید..،آورد
دستی به گِل بُرد و تَشَیُّع را پدید آورد
پس خِلقَت باقیِ مخلوقات کار اوست
سُکّانِ انسان‌ساختن در اختیار اوست

نور تَعقُل،عقلِ کُل را پای کار آورد
طوبای جنَّت میوه ی رحمت به بار آورد
بِنتِ اسد شیری به میدانِ شکار آورد
فریاد زد جبریل: صاحب‌ذوالفقار آورد
با خِلقتش بر رِجسِ شیطان آب پاکی زد
کعبه برایش سینه ی خود را چه چاکی زد

اسطوره یِ رَبّانیِ بی باک ها حیدر
آقایِ فرزندانِ صُلبِ‌پاک ها حیدر
خاکی ترین بابایِ اهلِ خاک ها حیدر
سِرِّ نهانِ خلقتِ افلاک ها حیدر
غیرِ خدا ، تنها نبی از راز آگاه است
سیبِ شب معراج در دست یدالله است

بال ملائک منبر روز اَلَستش شد
نون و قلم را خواند..،لوح نور مستش شد
لب را که وا کرد آسمان ها پای‌بستش شد
بت خانه ها مخروبه ی ضربات دستش شد
با یک نظر از خاک تا عرشِ مُعَلّی رفت
دوش نبی را هرکه بالا رفت،بالا رفت

هنگامه ی پیکار چشمش برق‌ها می زد
در معرکه ها بی محابا تیغ را می زد
دُلدُل‌سوارانه به میدان بلا می زد
وقتی فلانی با فلانی داشت جا می زد
جز او کسی آماده ی خفتن به بستر نیست
غیر علی وقت خطر یار پیمبر نیست

در یا علی مُهر وقار یا صمد خورده
بر لوحِ غیرت ذکرِ یا حیدر مدد خورده
سیلیِ بعد از صبرِ او را عَبدُوَد خورده
دروازه ی خیبر به نام او سند خورده
وقتی به روی شانه ی هایش درب بالا ماند
لب ها ی قلعه از تعجب تا ابد وا ماند

شهرِ تَفَکُّر احمد و حیدر درِ آن است
این تیغِ با تدبیرِ دین در جنگ ، بُرّان است
با ذوالفقارش در دل میدان رجزخوان است
شاگرد رزم بی محابایش حسن جان است
فرزندِ خود را در شجاعت بی نظیرش کرد
شیرجمل را شیرِ آل الله شیرش کرد

حُبِّ علی آغاز قانون اساسی شد
هرجا ولایت بود از او اقتباسی شد
مشق ولی زیباترین درس کلاسی شد
یک “مرتضی” راه است تا “حیدرشناسی‌‌” شد
شاءن مقامِ او نمی گنجد در این دفتر
“حیدر که جایِ خود،وَ ما اَدراکَ ما قنبر”

نوحِ نبی در مکتبش طفل دبستان است
پای جهالت از کلام او گریزان است
بی نقطه خطبه خوانی اش آغاز جریان است
“نهج البلاغه” انشعاب نورِ “قرآن” است
نَصِّ “خدا” را لفظِ “حیدر” می کِشد بالا
نامِ “برادر” را “برادر” می کشد بالا

عشقِ علی قلبِ تمام خَلق را اَفشُرد
ابلیس را حتی ز سلک نحس خود آزرد
هرکس به جایی راه بُرد از کویِ مولا بُرد
سلمان مسلمان شد اگر،نان علی را خورد
قطعا تو مِنّا اهلِ بیتِ این ولی باشی
وقتی نمک‌پرورده ی دستِ علی باشی

دارد نمک ذکر شب او وُ شِکَر روزَش
شوق عبادات سحرگاهی در روزش
پوشیده رختی از لباس نور بر روزش
این ردِّ الشمسَش بوده سرگرمی هر روزش
وقتی دو دستِ ربناخوانش به کار افتاد
خورشید عالم‌تاب از دور مدار افتاد

حیدر نشان بی نشان ها را بلد بوده
طیِّ طریق لامکان ها را بلد بوده
پیچ و خم رنگین کمان ها را بلد بوده
حتی زبان بی زبان ها را بلد بوده
او کُنهِ لفظِ هر صدا را درک می کرده
تنها علی ناقوس ها را درک می کرده

در آسمانش ماه و اختر می شود پیدا
بالای بام پلکِ او پر می شود پیدا
از خاک نعلینش ابوذر می شود پیدا
بین حریمش ظرف ساغر می شود پیدا
مستان به انگور ضریحش اقتدا کردند
بین حرم مستی خود را برملا کردند

دیوانه‌ها اغلب ز دست زندگی سیرند
عشاق تا لب تر کند معشوق،می میرند
آنان که با سجاده و محراب درگیرند
ایوان طلای مرتضی را قبله می گیرند
باید به عشق یار از اغیار رو گرداند
سمت علی باید نماز عاشقی را خواند

یا مرتضی ! تو پادشاه مُلک ایمانی
در اوج عزت همنشینِ با گدایانی
تو بانی لبخند شب های یتیمانی
دارم به تو رو میزنم،رو برنگردانی
حال مرا این روزها قدری رعایت کن
خیلی نجف‌لازم شدم آقا عنایت کن

وضع مرا هنگام شب درهم کنی بد نیست
بندِ عبادات مرا محکم کنی بد نیست
قد مرا وقت گدایی خم کنی بد نیست
بین رکوعت گوشه‌چشمی هم کنی بد نیست
من منصبی جز منصب نوکر نمی خواهم
من بارها گفتم که انگشتر نمی خواهم

عیسی توسل کرد بر ذکرت،مسیحا شد
موسی به طورِ تو پناه آورد،موسی شد
هرکس که گُم شد در شبِ قدرِ تو،پیدا شد
باید که “کوثر” بود تا هم کُفوِ “دریا” شد
کشفِ ولیُّ‌الله از ما برنمی آید
این کار جز از دست زهـرا برنمی آید

شاعر:بردیا محمدی

_________________________________________________________

متن شعر مدح امام علی (ع)

نذر حضرت اميرالمومنين علیه‌السلام

بنويسيد مرا بنده‌ى سلطان نجف
بنويسيد كه عالم همه قربان نجف
ما غباريم..غبارى زِ بیابان نجف
بنويسيد على را گُلِ گلدان نجف

وسط عرش بُوَد تختِ سليمانِ نجف

آنكه بر خاك ، حياتِ دو جهان داد ، كه هست؟
آنكه بر مُرده زبان داد ، توان داد كه هست؟
آنكه در كعبه خودش اِذنِ اذان داد كه هست؟
تَرَك كعبه به ما نيز نشان داد كه هست…

كعبه با آن عظمت دست به دامان نجف

حق بده ! ديدن اين صحن تماشا دارد
حرمش هم به خدا هيبتِ او را دارد
نه حرم بلكه على عرشِ معلى دارد
و اگر كعبه دَرَد سينه‌ى خود ،جا دارد

سر ببرید ز ما بر سرِ ايوان نجف

زِ قدومش همه‌ى راه به هم مى‌ريزد
دلِ عشاق به ناگاه به هم مى‌ريزد
تا ببيند رُخ او ماه ، به هم مى‌ريزد
گر على گريه كُنَد ، چاه به هم مى‌ريزد

جانِ عالم به فداى شه مردان نجف

من على را به خدا رازِ خدا ميدانم
ولى‌الله شده منصبِ آقاجانم
ها على و بشر و كيف بشر ميخوانم
به هواى حرمش ابرِ پُر از بارانم

بنويسيد مرا بى سر و سامانِ نجف

خلقت هر دوجهان گوشه‌اى از تلميحَش
از كران تا به كران دانه‌اى از تسبيحَش
فتح خيبر كه نشد معجزه…شد تفريحش
و نشد غيرِ على كَس به على تشبيهش

بنويسيد على بانىِ ايمان نجف

جلوه‌ى ديگرى از جلوه‌ى مولا زهراست
روى پيشانى او نقش فقط يا زهراست
به دلم غم نرود تا كه دلم با زهراست
نهراسم به خدا روز جزا تا زهراست

غيرِ زهرا نبُوَد همدم جانانِ نجف

تا كه در معركه شمشير به دستش اُفتاد
دشمن از ترس دگر اسم خودش بُرد زِ ياد
دامنش خيس شد و آبرويش رفت به باد…
چاره ای نیست به جز گفتن دادِ بى داد….

چه شكوهيست در اين هيبت طوفان نجف

تو بر اين سلسله‌ها حق خلافت دارى
نه فقط شيعه به دنيا تو ولايت دارى
كه در عُقبى تو فقط حُكمِ حكومت دارى
به غلامانِ خودت نيز عنايت دارى

بطلب اين همه سرمست به ايوان نجف

شاعر:آرمان صائمی

_________________________________________________________

متن شعر مدح امام علی (ع)

وقت میلادست انگورِ ضریحت نوبر است
سائلی باز آمده در حسرت انگشتر است

زائرانِ درگهت کردند کارِ آفِتاب
خاک صحرای نجف در اصل ذرّه پرور است

آسمان کاغذ شود، جنگل قلم،  دریا جوهر
هر چه از حیدر بگویند باز از او کمتر است

سرنوشتم را سپارم دست آقای نجف
طالعم دست علی باشد برایم بهتر است

اعتقاد هر کسی باشد برایش محترم
سیزده را دوست دارم زاد روز حیدر است

شاعر:سید حسین میرعمادی

_________________________________________________________

متن شعر مدح امام علی (ع)

زمینِ تشنه بغل کرده آسمان تو را

که قطره‌ای بچشد مزّه‌ی جهان تو را

نوشته‌اند به توصیفِ وحی، فصل به فصل
پیمبرانِ اولوالعزم، داستان تو را

مناره‌های فلک با “انا ولی‌الله”
رسانده‌اند به گوشِ زمان اذان تو را

سرِ گرسنه به بالین گذاشتی هر شب
ولی گرسنه ندیدند میهمان تو را

نگاهِ حسرتِ گندم دخیل بسته به جو
که بوسه داده ضریحِ تنورِ نانِ تو را

ندیده‌اند ضعیفان نگاهِ خشمت را
و دشمنانِ خدا روی مهربان تو را

مجالِ خواندنِ نهج‌البلاغه در عرش است
کسی نمی‌فهمد در زمین زبان تو را

به ردّ شمس قسم، یک اشاره‌ات کافی‌ست
که قاصدت برساند به ما زمان تو را

فرشتگانِ سبک‌بال در زمین جمع‌اند
که تا نجف برسانند زائران تو را

قسم به ایوانت روبروی باغ بهشت
به سینه می‌کوبم سنگِ آستان تو را

شاعر:رضا قاسمی

_________________________________________________________

متن شعر مدح امام علی (ع)

حرف دل است آمده و رد نمی شود

او بوده است پس علی آمد نمی شود
کعبه مکان جلوه ی او باشد و زمان
هرگز به روح جاری او سد نمی شود
صد بار اگر که کعبه شکافد به مقدمش
هرگز ز کار خویش مردد نمی شود
آغوش را برای علی باز کرد و گفت
مولا بیا اگر چه که معبد نمی شود
قرآن بخوان حقیقت قرآن به غیر تو
رحلی به غیر دست محمد نمی شود
ای عقل لقمه قدّ دهانت بگیر، شعر
از چون تویی به وصف علی بد نمی شود؟
جوهر تمام گشت و نشد مدح او شروع
شاعر شکست تا بنویسد نمی شود

تو بارها به جلوه ی پیغمبر آمدی
هر دوره ای به کسوت یک رهبر آمدی
بعد از هزار جلوه ی پیغمبرانه ات
آقا چطور شد که خودت آخر آمدی
آیا برای یاری پیغمبر امین
خورشید من ز مشرق کعبه برآمدی
یا که به عشق دیدن زهرا تو چند سال
قبل از نزول رایحه ی کوثر آمدی
ای ماه چارده چه شد این ماه هفتمین
یک شب تو زودتر ز همیشه درآمدی
فصل بهار آمده تو مثل سال قبل
امسال هم به باغ خدا نوبر آمدی
بالاترین عیار، عیار سرشت توست
یعنی که در تمام خلایق سرآمدی
ای میهمان یک دو شب خانه ی خدا
دیر آمدی اگر چه ولی حیدر آمدی

افتاده ام به گوشه ای از رهگذارتان
اوجم دهید تا که شوم خاکسارتان
اصل و اصالت من از اول اصیل بود
اصلاً خدا سرشته مرا از غبارتان
هر چند دورم از تو، عجیب است، چون دلم
حس می کند نشسته کناری کنارتان
چیزی برای عرضه ندارم به ساحتت
آقا دل شکسته می آید به کارتان؟!
خرما فروش کوچه و بازار می شوم
شاید به جرم عشق شوم سر به دارتان
ای ناشناس نیمه شب کوچه های شهر
یک تکه نان به ما بده از کوله بارتان
میلش دگر به هیچ بهشتی نمی کشد
هر کس نشسته کنج بهشت مزارتان
شرمنده ایم، بی خبریم ای بزرگوار
از آخرین امانتتان، یادگارتان

ای بانی وجود من از ابتدا علی
وی کار من به دست تو تا انتها علی
از باقی سرشت توأم یعنی از ازل
کز خانواده ی توأم ای مرتضی علی
همسایه ی خدایی و در سایه ی شما
پر می کشم به ساحت قدس خدا علی
هر جا که امر می کنی آنجا خوشیم ما
حالا بهشت یا که جهنم، کجا علی؟
خورشید بی تبسم تو نقطه ای سیاه
باغ است بی ترنم تو بی صفا علی
دریاست از لطافت لطف شما لطیف
کوه است از صلابت تو روی پا علی
دریا شدند این همه قطره به عشق تو
مواج و در تلاطم ذکر تو یا علی

شاعر:محسن عرب خالقی

_________________________________________________________

متن شعر مدح امام علی (ع)

دنیای بی‌امام به پایان رسیده است

از قلب کعبه قبله ایمان رسیده است
از آسمان حقیقت قرآن رسیده است
شأن نزول سوره «انسان» رسیده است

وقتش رسیده تا به تن قبله جان دهند
در قاب کعبه وجه خدا را نشان دهند

روزی که مکه بوی خدای احد گرفت
حتی صنم به سجده دم یا صمد گرفت
دست خدا ز دست خدا تا سند گرفت
خانه ز نام صاحب‌خانه مدد گرفت

از سمت مستجار، حرم سینه چاک کرد
کوری چشم هرچه صنم سینه چاک کرد

وقتی به عشق، قلب حرم اعتراف کرد
وقتی علی به خانه خود اعتکاف کرد
وقتی خدا جمال خودش را مطاف کرد
کعبه سه روز دور سر او طواف کرد

حاجی شده است کعبه و سنت شکسته است
با جامه سیاه خود احرام بسته است

از باغ عرش رایحه نوبر آمده‌ست
خورشید عدل از دل کعبه برآمده‌ست
از بیشه‌زار شیر شجاعت در آمده‌ست
حسن خدای عزوجل حیدر آمده‌ست

جانِ جهان همین که از آن جلوه جان گرفت
حسنش «به‌اتفاق ملاحت جهان گرفت»

ای منتهای آرزو، ای ابتدای ما!
ای منتهی به کوچه تو ردّ پای ما!
ای بانی دعای سریع ‌الرّضای ما!
پیر پیمبران، پدری کن برای ما!

لطف تو بوده شامل ما از قدیم‌ها
دستی بکش به‌روی سر ما یتیم‌ها

پشت تو جز مقابل یکتا دو تا نشد
تیر تو جز به‌جانب شیطان رها نشد
حق با تو بود و لحظه‌ای از تو جدا نشد
خاک تو هر کسی که نشد توتیا نشد*

ای شاه حُسن!‌ با تو «گدا معتبر شود«
آری! «به‌یمن لطف شما خاک زر شود«

ای ذوق حسن مطلع و حسن ختام ما!
شیرینی اذان و اقامه به کام ما!
تا هست مُهر مِهر تو بر روی نام ما
»ثبت است بر جریده عالم دوام ما«

این حرف‌های آخر شعر است و خواندنی است
بر پای تو هر آن‌که نماند نماندنی است.

شاعر:محسن عرب خالقی

 

اشعار مدح امام جواد (ع) سال ۱۴۰۲

0
اشعار مدح امام جواد (ع) سال 1402

متن شعر مدح امام جواد (ع)

خبر آمد نشود دست گدا رد امشب
دیدنی گشته کرمخانه ی مشهد امشب
ابتران را روی لب ناله ی ممتد امشب
کوثری آمده با نام محمد امشب

باز هم نغمه لب آیه ی اعطینا شد
صلواتی بفرستید رضا بابا شد

آن که باشد ز همه با برکت تر آمد
یادگار خلف موسی جعفر آمد
آنکه او را به جهان نیست برابر آمد
یک رضاجان دگر ، قند مکرر آمد

مژده وصل به کنعان ِ فراق آمده است
حضرت ضامن آهوی عراق آمده است

آمده باب مراد همه دنیا بشود
آمده تا همه ی زندگی ما بشود
آمده یک نفره لشکر بابا بشود
آمده منتقم حضرت زهرا بشود

چون حسن بر همه ی فاطمیون سالار است
از فلانی و فلانی چه قدَر بیزار است

به کریمان جهان داد کرم یاد ، جواد
غالبا بیشتر از خواهش ما داد جواد
رمز هر معجزه ی پنجره فولاد ، جواد
خانه آباد کند ، خانه اش آباد جواد

می دهد مثل رضا حاجت ما ، نشنیده
” گوش این طایفه آواز گدا نشنیده ”

حضرت بنده نواز ، ای کرم رویایی
شرف الشمس  ِ جوانان ِ بنی الزهرایی
از طفولیت خود نه ، ز ازل آقایی
حرز دادی به عدویت ، چه دل دریایی …

تو چه کردی که به تو دشمنت ایمان دارد
این شفاخانه برای همه درمان دارد

حضرت عشق مگر لطف تو پایان دارد ؟
با شما نا شدنی ها همه امکان دارد
خانه ات ثانیه به ثانیه مهمان دارد
کاظمینت چه قدَر بوی خراسان دارد

رو به تو کرد بیابان و گلستان برگشت
مور آمد در  ِ این خانه ، سلیمان برگشت

دم به دم از تو رسیده است به این دنیا فیض
قطره با فیض نگاهت شده یک دریا فیض
تا ابد گشته ز عمر کم تو معنا فیض
لب به گهواره گشا تا ببرد عیسی فیض

آمدی تا که کنی راه علی را کامل
شد ز تیغ دو دم  ِ نطق ِ تو رسوا باطل

ای امید همه ، دریای کرامت ، الغوث
قمر  ِ شمس ِ شموس آه ز ظلمت ، الغوث
گم شدم ، ای پدر هادی امت ، الغوث
کی رسد پی سحر این شب غیبت ، الغوث

غم گرفته همه آبادی ما را آقا
برسان جمعه ی آزادی ما را آقا

شاعر:محمد حسین رحیمیان

________________________________________________________

متن شعر مدح امام جواد (ع)

گاه‌گاهی نگاه ما را بَس

بوسه‌ای گاه‌گاه ما را بَس
گرچه از دستِ یار ممکن نیست
جگری روبراه ما را بَس
ما گره در گره شدیم اما…
لطفِ زُلفی سیاه ما را بَس
رو به چشمش نمازِ خود خواندیم
و همین اشتباه ما را بَس
تا به کویش نرفته‌ایم افسوس
ولی این شوقِ راه ما را بَس
در بساطم نبود غیر از آه
و همین نصفه آه ما را بَس
مرقدی با دو گنبد زردش
خاکِ آن بارگاه ما را بَس
یک ضریح و دو قبله و دو امام
یک حرم با دو شاه ما را بَس
به ضریحش نشد اگر برسیم
کنجِ آن سرپناه ما را بَس

ما حسینی شدیم شُکرِ خدا
کاظمینی شدیم شُکرِ خدا

زلفِ ما را به بادها داند
لطف خود را به یاد‌ها دادند
تا گره‌های کارِ من دیدند
به لبم  یاجوادها دادند
تا که بردیم نام او دیدیم
رونقی بر کسادها دادند
تا ازاین خانه ما جدا نشویم
به لبم وَاِن‌یکاد‌ها دادند
نان خود را دوباره بخشیدند
ازسرِ ما زیادها دادند
نامراد آمدیدم اما باز
قبل گفتن مُرادها دادند
مثل باران شدند رحمت را
بر تمام بلادها دادند
خط کشیدند روی بدها و…
باز هم امتدادها دادند
حرف‌های نگفته آوردم
تا به دستم مدادها دادند

هی نوشتیم  نامه ادرکنی
یاجواد الائمه ادرکنی

از جمالش کمال می‌ریزد
از کمالش جلال می‌ریزد
از لبش دانه‌های سرخ انار
از قدش اعتدال می‌ریزد
به تماشاش ایستاده جهان
که بهم نظم سال می‌ریزد
روی دوشِ رضا از آن گیسو
آبشاری زلال می‌ریزد
نورِ او لَن‌تَرانیِ موسی است
کوه هم بی مجال می‌ریزد
چقدر چامه و چکامه براش
از قلم‌های لال می‌ریزد
همه تقصیرِ تیغ آن ابروست
خونِ ما را حلال می‌ریزد
آمد و از غبارِ جاده‌ی او
معجزاتی محال می‌ریزد
بعد از این از دلِ غریب رضا
غم قال و مقال می‌ریزد

به علی رفته نور سرمدِ ما
آمده سومین محمدِ ما

ای مبارکترین سلام رضا
آفتاب علی الدوام رضا
سبزی مسجد النبیِ علی
کعبه‌ی مسجدالحرامِ رضا
نهمین رکعت رسول خدا
اولین اشهدُ ، السلامِ رضا
امتداد همیشه‌ی زهرا
شرف‌الشمس مستدام رضا
سجده‌ی شکر فاطمه این است
برکت‌های خاص و عامِ رضا
آمدی و به عشق تو خواندند
بچه‌ها را همه غلام رضا
دم باب‌الجواد هرکه رسید
می‌شود جبرئیلِ بام رضا
بازهم آمده است امام حسن
بازهم آمده امام رضا
پیش آغوش خیزران زهرا
بوسه می‌داد بر تمام رضا

گوییا  جمع یاس و  یاسمن است
بین آغوش فاطمه حسن است

آخرین مرتضای راه حسین
سومین جلوه از پگاهِ  حسین
تو علی هستی و عجب هم نیست
خیره باشد به تو نگاه حسین
صبر باید کند خدا  برسی
تا که کامل کنی سپاه حسین
گفت در گوش تو  پدر اذان و خدا
گفت حی علی الفلاحِ حسین
با تو شیرین شده‌است عمرِ رباب
با تو زیبا شده است ماه حسین
مادرت در خیال خود می‌گفت
بشَوی کاش تکیه‌گاه حسین
تا که رفتی به کربلا گفتند
شیر آمد به رزمگاه حسین
آنقدر خشک شد لبت دیدند
رو زدن‌های گاه‌گاهِ حسین
حرمله کاشکی زمان می‌داد
سیر بیند تو را نگاه حسین
به گمانم سه‌شعبه آتش بود
سوخت در بین سینه آهِ حسین
پیش تو روی زانویش می‌زد
مادری پشت خیمه‌گاه حسین
بین گودال نه ، زِ شرم رُباب
پشت خیمه است قتلگاه حسین

بعد گودال پیش او رفتند
نیزه‌ها بر زمین فرو رفتند

شاعر:حسن لطفی

________________________________________________________

متن شعر مدح امام جواد (ع)

یک عمر ناز یار کشیدن به ما رسید

تا کوچه ی نگار دویدن به ما رسید
از دستِ غِیر نان نچشیدن به ما رسید
این فقر را به نقد خریدن به ما رسید

عمریست زیرِ دِین تو مشغول ذِّمه ایم
ما مستمند کویِ جوادُ الاَئِمه ایم

آئینه دارِ نورِ خداوندگارِ عشق
طوبای سروقامتِ باغِ دیارِ عشق
روشن‌ترین ستاره یِ دنباله دارِ عشق
ای سومین محمدِ ایل و تبار عشق

امواج را به سینه ی دریا گذاشتی
پیغمبرانه پای به دنیا گذاشتی

در عمق شب چراغِ به شکلِ قمر تویی
خورشیدِ کائناتِ بدونِ سحر تویی
آن تحفه ای که داده خدایت خبر تویی
پنجاه سال حاصل صبر پدر تویی

یوسف ترین مسافر یعقوب ما سلام
بانیِ خنده های امامِ رضا سلام

از شعله های شمعِ شبت دود می رسد
از چشمه های چشم ترت رود می رسد
از دخل کسب و کار غمت سود می رسد
از سفره های خانه ی تو جود می رسد

ظرف گرسنگان جهان در مسیر توست
حاتم یکی ز خیل هزاران فقیر توست

سائل شدن تفاخر ایل و تبار ماست
اصلاً همین گداییِ تو کسب و کار ماست
گرد و غبار طوس بر این کوله‌بار ماست
ما اهل مشهدیم..،خراسان دیار ماست

هرکس که سر به پنجره‌فولاد می زند
از هجر کاظمین تو فریاد می زند

نقّاره می زنند..،صدای فرشته هاست
آن نفخِ صورِ صبح‌ِ قیامت همین صداست
پای علیلِ سائل تو در پیِ شفاست
باب الجواد؛بابِ مُرادِ دلِ گداست

یک‌ گوشه‌چشم از نظرت را به من ببخش
اذن زیارت پدرت را به من ببخش

تا بی‌گُدار پا به رکاب بلا زدم
در منجلاب معصیتم دست و پا زدم
هرگاه عمه جانِ شما را صدا زدم
انگار پشتِ پا به همه غصه ها زدم

آقا!اگر به عشق تو گرمِ تلاطمیم
تحت دعای حضرت معصومه ی قمیم

شکرخدا که بال زدم در دیار تو
جبریل می شوم برسم تا مزار تو
تمّارگونه سر بگذارم به دار تو
ایل و تبار من به فدای تبار تو

گاهی شهید خواهر و گاهی برادریم
بیمارهای نذریِ موسی بن جعفریم

آقا!مرا ز جمع فقیران خود مران
من را همان گدای قدیمی خود بدان
گرد گناه را بده از شانه ام تکان
تو روضه خوان فاطمه ای..،روضه ای بخوان

خیلی به حال میخ کج در گریستی
آنقدر پای پهلوی مادر گریستی!

بگذار ابتدای بهاران بخوانمت
بر دشت خشک،لذت باران بخوانمت
گر قصد کرده ام که به جان،جان بخوانمت
باید علیِ اکبرِ سلطان بخوانمت

صحن شریفِ طوس همان کربلای ماست
پائینِ پای مضجعِ بابات جای ماست

شکرخدا پدر به غمت آشنا نشد
خیره به طرز رفتنت از خیمه ها نشد
سر نیزه ای به روی تن‌ت جا به جا نشد
حلق ات به زورِ لُجّه ی خون بی صدا نشد

هِی سعی می کند بشود جمع پیکرش
آه از دل حسین سر نعشِ اکبرش

شاعر:بردیا محمدی

________________________________________________________

متن شعر مدح امام جواد (ع)

یا به این کوچه معروف گدا را نکشید..

یا کشیدید ز ما دست عطا را نکشید
رزق ما دیدنتان بود..غذا را نکشید!
ما گداییم! شما منت ما را نکشید!

منت از ماست که که بر دیدنمان آمده اید
به گدایان گرفتار بفرما زده اید!

قصه ی لطف شما قصه ی اقیانوس است
حکم ما شب زده ی دربه‌در فانوس است
برسانید به هرکس ز خودش مایوس است..
غصه ای هست اگر، چاره ی آن در طوس است

عاقبت کلبه ی احزان رضا گلشن شد
با جواد ابن رضا چشم همه روشن شد

آسمان خنده به لب میل به باران دارد
ماه از شوق به کف آینه قرآن دارد
شاه ما گرچه حسودان فراوان دارد..
چشمشان کور که خورشید به دامان دارد!

عجب است این پسر امروز پیمبر نشده
هیچ مولودی از او با برکت تر نشده!

وجناتش سکناتش شرف مصطفوی
ریخته در نظرش معجزه های نبوی
خنده اش فاطمی و جذبه چشمش علوی
چه بگوییم به او؟؟ قندو نبات رضوی!

قل هو الله احد ریخته بر لبهایش
ای به قربان صدای خودش و بابایش

سیر کردیم به قرآنِ خدا خط به خطش
خیره ماندیم به تفسیر و کلام و لغتش
با خداوند یکی بوده دقیقا صفتش
جان به این خالق و این دیکته بی غلطش!

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
سجده کردیم بر آن خال سیاه عربی!

ای دل از سنگ‌شدن دل بکن و گوهر باش
آب هر چشمه نشو قطره ای از کوثر باش
سلطنت خواهی اگر در دوجهان نوکر باش
کاظمینی شده دست علی اصغر باش

که خدا عیدی ما را دو برابر داده
رزق ما می‌رسد امشب ز دو آقازاده

این پسر کیست که منظومه ی عرفان شده است
شیرخواره ست ولی پیر بزرگان شده است
ششمین جلوه ی سی جزء ز قرآن شده است
علی دیگری از عرش نمایان شده است

شیر شیر است.. دلیر است.. چه کوچک چه بزرگ
برمیاید ز علی بن حسین کار سترگ

نخل اگر نخل رباب است ثمردار تر است
دست اگر دست حسین است گهردار تر است
این پسر از همه در معرکه سردار تر است
از دوصد مرد به پیکار جگردار تر است

تیغ شمشیر خود از پیچش مو ساخته است
جوشن جنگی خود را ز گلو ساخته است

حیفِ این گل..قدم آخر این راه شد و
چشم برهم زدنی آمد و شش ماه شد و
نفسش تنگ شد و بسته و کوتاه شد و..
دیر از آمدن حرمله آگاه شد و..

همه گفتند که این بار نباید بزند
هیچکس فکر نمیکرد چنین چنین بد بزند

حنجر سرخ و سفیدش که به یک سو خم شد
بین خون آینه ی صورت او مبهم شد
گلوی نازک و آن تیرِ سه لب توام شد
بدن و صورت و حنجر همگی درهم شد..

سری اصلا به تنش نیست ولی جان دارد
لطف تیر است که این طفل سه دندان دارد!

شاعر:سید پوریا هاشمی

________________________________________________________

متن شعر مدح امام جواد (ع)

من از ازل گدایم و او از ازل جواد

مثل‌ رضا و مثل‌ خودش‌ بی بَدَل جواد
با روی خوش گذاشت به سائل مَحل جواد
در جُود و در کرم شده ضَربُ المَثَل جواد

((صَلِّ‌ عَلی مُحمّد و صَلِّ عَلی‌َ الجَواد))

دست خُداست دست امامِ جوادِ من
عرش خُداست روضه‌ی باب المُرادِ من
لطف زیاد اوست که مانده‌ به یادِ من
یک‌جمله است نغمه‌ی هر بامدادِ من

((صَلِّ‌ عَلی مُحمّد و صَلِّ عَلی‌َ الجَواد))

او را دلیل بارش باران نوشته اند
در مدح او ملائکه قرآن نوشته اند
چشم و چراغ شاه خراسان نوشته‌اند
روی عقیق دست کریمان نوشته اند

((صَلِّ‌ عَلی مُحمّد و صَلِّ عَلی‌َ الجَواد))

با‌ مَست حُبِّ او سخن از مُستَحَب مگو
شهد لبش که هست به ما از رُطب مگو
ما با غمش خوشیم بیا از طرب مگو
در پرده‌ای بلند بخوان ؛ زیر لب مگو

((صَلِّ‌ عَلی مُحمّد و صَلِّ عَلی‌َ الجَواد))

دل یاکریم گفت و زبان یاجواد گفت
باید نیاز خویش به بابُ المراد گفت
گنبد زبان گشود و دم گوش باد گفت
شد برکتش زیاد کسی که زیاد گفت

((صَلِّ‌ عَلی مُحمّد و صَلِّ عَلی‌َ الجَواد))

ماییم سائل سر بازار کاظمین
هستیم تا همیشه بدهکار کاظمین
بیچاره‌ی رضا و گرفتار کاظمین
گفتیم با تمامی زوّار کاظمین

((صَلِّ‌ عَلی مُحمّد و صَلِّ عَلی‌َ الجَواد))

تنها به بذل دست تو دارد نظر فقیر
اینجا نیامده‌ست پی سیم و زَر فقیر
پُرکرده‌است‌ کیسه‌ی‌خود را اگر فقیر
یک بار گفته از سر شب تا سحر فقیر

((صَلِّ‌ عَلی مُحمّد و صَلِّ عَلی‌َ الجَواد))

ای دل به شادی دل آل عبا بخوان
پیوسته با اهالی ارض و سما بخوان
در صحن با صفای امامِینِ ما بخوان
مصراع آخرست بیا با رضا بخوان

((صَلِّ‌ عَلی مُحمّد و صَلِّ عَلی‌َ الجَواد))

شاعر:محمد قاسمی

________________________________________________________

متن شعر مدح امام جواد (ع)

امام مستجاب الدعوه،دلها را هوایی کن

نوای از نفس افتادگان را نینوایی کن

مرا بر سفره ی احسان خود بنشان تمام عمر
ولی ذکر لبم را یا علی موسی الرضایی کن

بیا از کودکی مثل مسیح وحضرت یحیی
فقط بر سرزمین قلبها فرمانروایی کن

کسی از آستانت دست خالی بر نمیگردد
مرا مشمول اقیانوسی از حاجت روایی کن

شبیه کشتی طوفان زده درگیر گردابم
تو سکان دار این کشتی بمان وناخدایی کن

جواد اهل بیتی وجوانی وقت رفتن نیست
بمان وبیشتر از اهل عالم دلربایی کن

تو راز نُه فلک را فاش کردی با کراماتت
پس از این هم جهان را غرق نور وروشنایی کن

تو راز «کُلُ ارضٍ کربلا» را خوب میدانی
زمان را کاظمینی کن ،زمین را کربلایی کن

شاعر:احمد علوی

________________________________________________________

متن شعر مدح امام جواد (ع)

ته این کوچه هرکه پشت در است..

به گدایی خویش معتبر است
نه پی نان نه فکر سیم و زر است
او نیازش به یار بیشتر است

امشب اینجا کرم فراوان است
نام این کوچه هم خراسان است

سالها شبهه بود در سرها
امتحان شد تمام باورها
تا که آمد امید نوکرها
کوری چشمهای ابترها

بعد پنجاه سال سر زد ماه..
جلوه گر شد جواد ال الله

این پسر آمده ولی باشد
شرف الشمس صیقلی باشد
احمد خانه ی علی باشد
کرمش بی معطلی باشد

هرچه میخواهی از کریم‌ بخواه
سائلین جواد بسم الله!

اهل تقوا مرید تقوایش
جلد قرآن کجاست؟لبهایش
ملکوت است قد و بالایش
نذر کرده براش بابایش

در جلال و جمال محشری است
بیشتر از بقیه مادری است

رضوی بود جلوه ذاتش
همه جا ریخته ست آیاتش
بین سجده شدست میقاتش
خود حق میرود ملاقاتش..

روی فیروزه نام او حک شد
رجب از مقدمش مبارک شد

ما مریدیم و او همیشه مراد
او جواد و بقیه عبدجواد
بارها پشت پنجره فولاد
به جوادش رضا براتم داد

اوست دلگرمی حسینی ها
قبله ی اصل کاظمینی ها

ساقیا می بده شراب آمد
از پس پرده آفتاب امد
جان ارباب رب آب آمد
نفس حضرت رباب آمد

کیست این مه نواده حیدر
پیر میخانه بلا اصغر

هیبتش هیبت پیمبرهاست
گریه اش تار و مار لشگرهاست
کی حریفش سنان و خنجرهاست
فتح کردن مرام حیدرهاست

تا زگهواره رو به میدان کرد
لشگر کوفه را هراسان کرد..

حیف باب و پر کبوتر سوخت
حنجرش پاره پاره شد سر سوخت
پدرش پیش روی لشگر سوخت
همه ی آرزوی مادر سوخت

نه سری مانده نه بدن دارد
شیرخواره مگر زدن دارد؟!

شاعر:موسی علیمرادی

________________________________________________________

متن شعر مدح امام جواد (ع)

در اين حريم، هيچ‌كسی بی‌مراد نيست

بازار اهل معرفت اینجا کساد نیست

همواره بی‌حساب فقط لطف می‌كند
بيهوده نام او كه امامِ “جواد ” نيست

ديدم كه در تمامی حاجت‌گرفته‌ها
فرقی ميان مجتهد و بی‌سواد نيست

پرسيدم از حوائج و بين جواب‌ها
حتی يكی‌ش، “حاجت ما را نداد”، نيست

نامی برای درب ورودی مرقدش
درخور تر از ورودی “باب المراد” نيست

شاعر:نفیسه سادات موسوی

________________________________________________________

متن شعر مدح امام جواد (ع)

عاشقم عاشق نامی، منم و عشق امامی

غرق در سرّ جوادم، چه امامی و چه نامی

دف‌زنان، خواند مدینه: «طَلَعَ البَدرُ عَلَینا»
سر زد از خانۀ خورشید، عجب ماه تمامی

نُه کبوتر، دل تنگم به حرم کرده روانه
تا به تو، از قم و مشهد برسانند سلامی

شده‌ای پیرِ جهانی به جوانی و شدم من
بندۀ پیر خرابات و عجب لطف مدامی

«همه عزّی و جلالی، همه علمی و یقینی
همه نوری و سروری، همه جودی و» مرامی

آه! اگر نان یتیمی، رسد از خوان کریمی
وای! اگر از تو جوادی، برسد جامه و جامی

با تو، بی‌خود شدن از خویش؛ چه مستی حلالی!
بی تو، چرخیدنِ بی‌عشق؛ چه احرام حرامی!

پسر حیدری و خاتم جود است به دستت
شود آزاد، نگاهت اگر افتد به غلامی

عالمی دل به رضا بسته، رضا دل به تو داده‌
برده‌ای خسرو شیرین! دل سلطان به کلامی

باب اگر باب جواد است، در آن گوشه مقیمم
بیش از این در همه آفاق، مگر هست مقامی؟

«من از آن‌روز که در بند تو» هستم، شدم آزاد
ندهم هر چه رهایی، به چنین حلقۀ دامی

به چه کار آیدم این سر؟ نرسد گر به سرایت
بشکند پای طلب، گر نزند سوی تو گامی

ای محمد! برسد بعد تو، همنام تو بی‌شک
که بر این سلسله، نامش بشود حُسن ختامی

نظری کن که دلم را برسانم به طلوعش
که خروش قلمم را، برسانم به قیامی

شاعر:قاسم صرافان

________________________________________________________

متن شعر مدح امام جواد (ع)

رحمت بر انوارت که نورانی‌ترینی

مولود پُر خیر امام هشتمینی
بالاتری از فهم و ادراکِ زمینی
نزد پدر، مثل علی اکبر، نگینی

دریای احسان، نور ایمان، یا محمد!
ای کوثر شاهِ خراسان یا محمد!

برکت گرفت از مقدمت شهر مدینه
داده وجودت بر دل بابا، سکینه
بعد از چهل سال آمدی، ای بی قرینه!
مِهرت رسیده بر دلم سینه به سینه

مانند اجدادم همیشه زیر دِینم
تا که نفس دارم گدای کاظمینم

ذکر ملک در پیشگاهت “إن یَکاد” است
تا حشر، درب خانه‌ات باب المراد است
سائل منم؛ آقا اگر نامت جواد است
یک گوشه‌چشمت از سر من هم زیاد است

بر خاندان اطهرت دل باختم من
بر گردنم حرز تو را انداختم من

شأنت برای خلق، نافهمیدنی بود
باران به اذن حضرتت باریدنی بود
در کودکی، اعجازهایت دیدنی بود
پیشانی‌ات نزد پدر بوسیدنی بود

روح الامین بر درگهت مشغول بوده
قَدرت شبیه فاطمه مجهول بوده

مانند تو ای کوثرِ دور از تکاثر
از قاتلین مادرت دارم تنفر
یک عمر دستانم شده از برکتت پُر
یا ذا الکرم! از این همه رحمت، تشکر

ای جلوه‌ی پر برکت نورٌ عَلی نور
چشمان بدخواهانت ای ابنُ الرضا کور

شد گریه‌ات بر داغ زهرا بی شباهت
از روضه‌هایش سال‌ها، تر شد نگاهت
با مشت کوبیدی زمین مابین آهت
گفتی چه بوده مادرم آخر گناهت؟!

این غم فقط یک جور پایان می‌پذیرد
مهدی بیاید تا تقاصش را بگیرد

شاعر:محمد جواد شیرازی

________________________________________________________

متن شعر مدح امام جواد (ع)

می‌نویسم سر خط نام خداوندِ رضا

شعر! امروز بپرداز به لبخند رضا

آن که با آمدنش آمده محشر چه کسی‌ست؟
از تو در آل نبی، با برکت‌تر چه کسی‌ست؟

آن که با آمدنش عشق بیان خواهد شد
” عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد ”

باز هم از سر خورشید حجاب افتاده؟
یا که از چهره‌ی این طفل، نقاب افتاده؟

بی گمان حافظ چشمان تو، ابروی تو بود
“دوش در حلقه‌ی ما، قصه‌ی گیسوی تو بود”

آسمان از نفست یک شبه منظومه نوشت
روزی شعر مرا حضرت معصومه نوشت

عدد سائل این خانه زیاد است امروز
شعر وارد شده از باب جواد است امروز

بنویسید که تقویم بهاری بشود
روز او روز پسر نام‌گذاری بشود

خالق از دفتر توحید، جناس آورده
جهل این قوم چرا چهره‌شناس آورده؟

شک ندارم که از این حیله‌ی ابتر مانده
رو سپیدی‌ست که بر چهره‌ی کوثر مانده

به رضا طعنه زدن جای تأسف دارد
گر چه یعقوب شده، مژده‌ی یوسف دارد

این جوان کیست که معنای قیامت شده است؟!
سند محکم اثبات امامت شده است

گندمی باشد اگر رخ، نمکش بیشتر است
با پیمبر صفت مشترکش بیشتر است

این جوان کیست که سیمای پیمبر دارد؟!
بنویسید رضا هم علی اکبر دارد

آخر شعر من از قلبِ هدف می‌گذرد
کاظمین تو هم از راه نجف می‌گذرد

تا ز مولا ننویسیم، ادب کامل نیست
چون که بی نور علی، ماه‌ِ رجب کامل نیست

یا علی! یا اسد الله! عنان دست تو است
جلوه کن باز، یدالله! جهان دست تو است

شاعر:مجید تال

________________________________________________________

متن شعر مدح امام جواد (ع)

دارد بساط عاشقی تکمیل می گردد

آیات شادی آفرین تنزیل می گردد
لبخند او لحن خوشِ ترتیل می گردد
دُکّان درد و غصّه ها تعطیل می گردد

وقتی که چشمانِ مسیحاگونه اش وا شد
لبخند بر روی لبِ ارباب پیدا شد

سجّاده،محراب دعاها را بغل می کرد
قطره به قطره،برکه دریا را بغل می کرد
آئینه احساس تماشا را بغل می کرد
دستان کوچک داشت بابا را بغل می کرد

جبریل کم کم داشت در این صحنه جان می داد
وقتی حسین آرام در گوشش اذان می داد

باید که درد دردمندان را دوا می کرد
از نور خالق انشعابی را جدا می کرد
باید برای ماه نامی دست و پا می کرد
او را میان کهکشان خود صدا می کرد

مثل ازل هفت آسمان با او بلی می گفت
بابا برای بار سوم”یا علی”می گفت

این ماه‌سیما پرده ها را از حجاب انداخت
از چهره ی آئینه ها رختِ نقاب انداخت
لب های جنّ و انس را با خنده آب انداخت
ارباب،چشمش را به لبخند رباب انداخت

بابا،علی،مادر..،سه تا نور جهان جمع است
خورشید و مهتاب و ستاره جمعشان جمع است

ذکر علی اصغر ستون طاق دین رَب
نور جبینش آیه ی فتح المبین رَب
تا شد حسین انگشتری او شد نگین رَب
بند قماط او نخ حبل المتینِ رب

قطعاً خدا این طفل را باب الحوائج کرد
رسم گدایی را درِ این خانه رایج کرد

ما را صغیر سفره ی بابای او خواندند
ما را اسیر سفره ی بابای او خواندند
ما را فقیر سفره ی بابای او خواندند
جیره بگیرِ سفره ی بابای او خواندند

شکر خدا نان شب ما نامِ ارباب است
شیرینی روی لب ما نامِ ارباب است

گهواره ی او قبله ی سیّار امروز است
کعبه به دورش حاجی هوشیار امروز است
یوسف برو،او گرمی بازار امروز است
دُلدُل سوار و حیدر کرار امروز است

با گریه ها دارد رجز در اصل،می خواند
جنگاوری را در دل گهواره می داند

قربان این کودک عجب ایل و تباری داشت
خون علی را در دل رگهاش جاری داشت
بااینکه گلبرگ تنش عطر بهاری داشت
تیغ نگاهش کاردبرد ذوالفقاری داشت

کوچکترین باز شکاری بین این لانه است
او شیرِ در گهواره ی چوبی این خانه است

او مُحکمات آیه ی تطهیر قرآن است
کوچکترین قطره میان نسل باران است
پیراهنش درمان چشمِ پیر کنعان است
مثل علی اکبر برای عمه ها جان است

قنداقه ی او را میان عرش می چرخاند
زینب برایش “وَاْنْ یَکاد”از جان و دل می خواند

تا آفتاب ظهر می تابید،می خندید
از آسمان باران که می بارید،می خندید
وقتی عموعباس را می دید،می خندید
گاهی رقیّه جان که می خندید،می خندید

چشمان شور ای کاش این ها را نمی دیدند
گل های لبخند قشنگش را نمی چیدند

در کربلا وقتی عطش کابوس بابا شد
از تشنگی قدِّ سکینه،خواهرش،تا شد
ماه قبیله راهی آغوش دریا شد
لب های خشک او بلای جان سقا شد

از تشنگی با مرگ بازی می کند..،ای وای
ماهیِ شش ماهه تلظّی می کند..،ای وای

بعد از پسر از این پدر چیزی نمی ماند
جز آه های شعله ور چیزی نمی ماند
وللهِ دیگر از جگر چیزی نمی ماند
این حنجر و تیر سه پر..،چیزی نمی ماند

نقش سپید بوم او پاشیده شد از هم
آئینه ی حلقوم او پاشیده شد از هم

شاعر:بردیا محمدی

 

اشعار مدح امام محمد باقر (ع) سال ۱۴۰۲

0
اشعار مدح امام محمد باقر (ع) سال 1402

متن شعر مدح امام محمد باقر (ع)

از دامن دو فاطمه و دو علی رسید
جانها به لب رسید به شوقش، ولی رسید
اصلا نه پنجمین  که همان اولی رسید
تا دومین محمدِ نوری جلی رسید

در جام مجتبی شده پُر باده‌ی حسین
قربانت نامت ای حسنی زاده‌ی حسین

خوش آمدی شبیه ترین‌ها به مصطفی
ای رفته در جمال سراپا به مصطفی
ای بهترین هدیه‌ی زهرا به مصطفی
ای خنده‌ی خدای تعالی به مصطفی

شُکر خدا به خاک شما سر رسانده‌ام
من جابرم سلام پیمبر رسانده‌ام

در هر نظر محمد و از هر نظر حسین
نیمی علی و فاطمه  نیمی دگر حسین
ای رفته بر امام حسن  رفته بر حسین
یعنی رسیده است حسن ضربدر حسین

نوری میان نور، نسب در نسب سلام
حُسن شروعِ روشنِ ماهِ رجب سلام

ای عین و لام و میم و الف لام میم‌ها
حیرانِ موشکافی‌ات عبدالعظیم‌ها
زانو زده به طور کلامت کلیم‌ها
آفاق پُر شد از معارف تو از قدیم‌ها

از آنچنان پدر پسری اینچنین خوش است
از چهارده علی، علیِ پنجمین خوش است

یک نقطه از معانیِ تو آفتاب شد
یک نکته از مباحث تو بی حساب شد
درسی نداده‌ای و هزاران کتاب شد
تو جلوه کردی و همه جز تو سراب شد

برهان تویی دلیل تویی مدعیٰ تویی
احمد تویی حسین تویی مرتضی تویی

جبریل را دوباره به حیرت کشانده‌ای
اِدریس را برای کتابت کشانده‌ای
ما را به پای درس محبت کشانده‌ای
دل را برای فهم امامت کشانده‌ای

زهرِ هلائل‌اند همه جز شما قسم
بی راهه است غیر ره کربلا قسم

فرموده‌اید غیر شما جمله باطل‌اند
دریا فقط تویی همه شن‌های ساحل‌اند
درسی بگو برای قلوبی که مایل‌اند
تا عالمان شهر بفهمند  جاهل‌اند

این چشم را برای تو ویرانه ساختیم
ما را ببخش صحن شما را نساختیم

شاعر:حسن لطفی

________________________________________________________

متن شعر مدح امام محمد باقر (ع)

درختها قلم و هرچه بحر، جوهر تو
نبود علمي اگر بسته بود دفتر تو

تو گرم بحثی و چون کودکان مشق نویس_
فرشتگان زده زانو به پای منبر تو

حدیث و آیه و تفسیر، تیغ و شمشیرت
محدثان و فقیهان سپاه و لشکر تو

چه داشت شیعه اگر باقرالعلوم نداشت؟
چه داشت سنی اگر که نبود محضر تو؟

عجیب نیست که انقدرها کریم شدی
که دختر حسن ابن علیست مادر تو

تویی که قبل ولادت توسط جابر
رسانده است سلام تو را پیمبر تو

تو صبح روشنی و جغدهای شبزده را
عجیب نیست نکردند اگر که باور تو

طلوع صبح ظهورست وعده ی عشاق
قرار و وعده ی ما مرقد مطهر تو

شاعر:سعید تاج محمدی

________________________________________________________

متن شعر مدح امام محمد باقر (ع)

گل، گلاب آورده و عالَم میانِ گل؛ گم است
اولِ ماهِ رجب میلادِ ماهِ پنجم است

تا قیامت خط به خطّ ِ علم، با آن گستره
در میانِ فقه و عرفانِ احادیثَش گم است

از کلامش هست جاری دم به دم آبِ حیات
جرعه جرعه از همین آبِ گوارا در خُم است

هست نامش باقر(ع) و هر کس که شاگردش نشد
تا ابد مثل کلافی کاملا سردرگم است

لایه لایه علم را با معرفت از هم شکافت
موشکافی کرده دین را و امام ِ مردم است

شکرِ حق که شعبه ای از حوزهٔ علمیه اش
در میانِ خاک ایران و در آغوشِ قم است

مادرش زهراست(س) پس خیرِ کثیرش تا ابد
شامل حالِ تمام ِ خوشه هایِ گندم است

یادگار کربلا سنگ صبور است و هنوز
رازدارِ دردِ دل هایِ رقیه(س) خانم است

بی مزار است و به همراهِ پدر کنجِ بقیع
داغدارِ کوچه و ضربِ غلاف و هیزم است!

شاعر:مرضیه عاطفی

________________________________________________________

متن شعر مدح امام محمد باقر (ع)

ای بهترین جواهر و ای دُر در صدف
ای رازق عوالم و ای ساکن نجف

می آید عطر شال تو هر دفعه از جنان
خورشید در مدار زند چنگ و ماه دَف

بگذار تا ملائکه حسرت به دل شوند
جامی بریز باز برایم بدون صف

جبریل تا به سوی تو سجاده را کشید
کَروبیانِ عرش معلی  زدند کف

بگذار تا به رقص در آییم روی دار
مارا بِکِش چو میثم تمار در کَنف

عیسی مسیح شد چو دم یاعلی گرفت
موسی کلیم شد چو شنید از تو لا تخف

شأن خدایی تو که مارا به شک کشید
نشناختند لات و هبل های معترف

از قوم زور و زر به اباذر بسنده کن
خانه نشین مشو سر یک مشت بی طرف

شاهان بدون عشق تو محکوم ذلتند
خیل غلام های  تو هستند با شرف

هم بازی یتیم شدی گرچه مصطفی
مبهوت جایگاه تو گردید آن طرف

انگور در ضریح تو کهنه شراب ماست
زیرا در آفتاب جمال تو دیده  تف

شرمنده ایم ازین که نداریم تحفه ای
شرمنده ایم ازین که گرفتیم جان به کف

بر تار و پود وصله روی لباس تو
بستیم ما دخیل خود ای شاه لوکشف

دارم هوای صحن تو در مشهد الرضا
هستم کنار پنجره فولاد در نجف

«در بارگاه قدس که جای ملال نیست»
گاهی به گریه آمده ام گاه باشعف

مارا کشید عشق تو در کشتی حسین
برعکس نوح و قصه ی فرزند ناخلف

کردم بهشت بی تو تصور برای خود
دیدم جهنمی ست که دارد می و علف

ما با غمت انیس نماندیم بی دلیل
از راه تو عبور نکردیم بی هدف

یک لحظه دیدن تو دم مرگ ای عزیز
بی شک کُند تلافی عمری که شد تلف

در حسرت نگاه تو  خوابم نمی رود
اَمْسَیتُ فی اَمانُکَ یا شَحْنه ی نَجَفْ

شاعر:علی اصغر یزدی

اشعار مرثیه حضرت ام البنین (س) سال ۱۴۰۲

0
اشعار مرثیه حضرت ام البنین (س) سال 1402

متن شعر مرثیه حضرت ام البنین (س)

هر چه دارم همه از حضرت اُمُّ الْقَمَر است
بهترین شغل، فقط خدمت اُمُّ الْقَمَر است

پدرم جزءِ غلامان همین خانم بود
پس از او هم پسرش رعیت اُمُّ الْقَمَر است

دست خالی ز در خانه ی لطفش نروم
دادن حاجت من عادت اُمُّ الْقَمَر است

رزق سالانه ی خود را ز درش می گیرم
سفره ی من همه از برکت اُمُّ الْقَمَر است

زائر ماه، به عرشِ حرم الله شدن
به خدا در گِروِ دعوت اُمُّ الْقَمَر است

حضرت زینب کبری شده “زِیْنُ الْحِیدَر”
قمر هاشمیون، زینت اُمُّ الْقَمَر است

آه، که سنگ مزارش شده خاک آلوده
خاک قبرش سند غربت اُمُّ الْقَمَر است

کاش یک روز ببینیم، که سقاخانه
در کنار حرم و تربت اُمُّ الْقَمَر است

هر کجایی که سخن از ادب عباس است
مطمئنا پس از آن صحبت اُمُّ الْقَمَر است

پسرش آخر مردانگی و غیرت بود
هیبتش ارثیه ی هیبت اُمُّ الْقَمَر است

یک نفر گفت، که قبر پسرت کوچک بود
این سخن، خود سبب حیرت اُمُّ الْقَمَر است

آن همه هیبت و رعنایی عباس ، چه شد؟
نقشی از قبر، فقط قسمت اُمُّ الْقَمَر است

لطمه ها زد ز غم روضه ی شاه بی سر
جای این داغ، روی صورت اُمُّ الْقَمَر است

شرم، از مادر اصغر بخدا پیرش کرد
مشکِ پاره سبب خجلت اُمُّ الْقَمَر است

“کاش می شد که کمی آب، به اصغر برسد”
این سخن، گوشه ای از حسرت اُمُّ الْقَمَر است

شاعر:رضا قاسمی

____________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت ام البنین (س)

تو دستِ مهر فاطمه در آستینی
خود آفتابِ عشقی و سایه نشینی

ای همسر مولا که شأنت هست والا
باید بگوید از تو علامه امینی

چون چارده معصوم جای تو به عرش ست
حالا اگر که چند روزی در زمینی

ام البنینی بود هر کس را که دیدم
باید به تو پس گفت ام المؤمنینی

هر کس ارادت داشت بر تو اینچنین گفت
داغِ غمِ عباس جانت را نبینی

از هر چه ترسیدی سرت آورد دنیا
این بار نوبت بر تو شد ، بستر نشینی

ذکرِ مصیبت را بشیر آغاز چون کرد
گفتی به عالم نیست چون من شرمگینی

او گفت شاه عشق تا باشد سلامت
در علقمه افتاد و خاکی شد جبینی

وقتی که دستانِ گلت از تن جدا شد
خم شد حسین آنجا برای دست چینی

می خواست زهرا را ببیند ، تیر نگذاشت
نگذاشت برخیزد ، عمودِ آهنینی

یک روز گفتی ، فاطمه من را نخوانید
یک روز هم گفتی که امّ بی بنینی

شاعر:حامد آقایی

____________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت ام البنین (س)

ادب کنید که امشب شب مناجات است
شب توسل و اشک و شب عنایات است
وفات مادر ساقی..عزیز سادات است
ادب کنید که هنگام عرض حاجات است

هر آنکه برد در خانه اش گدایی را
به سر نمانده برایش دگر هوایی را

ملائکه همه حاجت گرفته اند از او
به مژه ام بزنم خاک خانه اش جارو
کسی که پیش قدم هاش می زند زانو
شده ست ریزه خور سفره ی همین بانو

فدای معرفت و راه و رسم حیدری اش
فدای مرحمت و التفات مادری اش

بنای خانه ی او عشق او به مولا بود
دلش بزرگ..دلش امتداد دریا بود
اگرچه فرصت خانمی اش مهیا بود
خودش نوشت که این زن کنیز زهرا بود

بزرگ بود و امیری رشید فرزندش
همیشه جان اباالفضل بوده سوگندش

کشید شعله به قلب مدینه با گریه
که کار او شده یا التماس یا گریه
چه گریه ها که درآورد گریه ها گریه
نماز صبح به آه و دم عشا گریه

تمام شهر پریشان گریه ی او بود
بقیع شاهد اشک های بانو بود

شبی نشست به روضه به ناله های رباب
به گریه های سکینه به بی وفاییِ آب
به شانه های خمیده به زخم و ردّ طناب
به حال محتضر زینب و به بزم شراب

گهی به صورت و گاهی به روی سر می زد
به حال اهل حرم داد از جگر می زد

سکینه گفت که مادر خوشا به احوالت
ندیده ای و نگشته حراج خلخالت
ندیده ای که بخندند بر تو و حالت
ندیده ای که چه شد با شهید گودالت

تنش به روی زمین زیر دست و پاها بود
برای غارت او حرمله مهیا بود

خبر رسید که ساقی پرش شکسته شده
و ابروان کمانش ز هم گسسته شده
همینکه دید دگر راه چاره بسته شده
صدا رسید بیایید حسین خسته شده…
-‌
صدای هلهله آمد..بیا..بیا..کشتیم
زدیم ساقیِ اورا…حسین را کشتیم

به دور قتله گهش هی برو بیا کردند
به قتل صبر سرش را ز تن جدا کردند
برای پیرهن کهنه شر به پا کردند
به روی خاک تن زخمی اش رها کردند

“به خون حنجرش آغشته شد..بمیرم من
عزیز ما نگران کشته شد..بمیرم من”

شاعر:آرمان صائمی

____________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت ام البنین (س)

عمری برای داغ زهرا گریه کردی
هرنیمه شب همپای مولا گریه کردی

درپای تو خاک بقیع ازاشک گل شد
وقتی که گفتی واحسینا گریه کردی

اول برای زینب و داغ حسینش
بعدش برای دست سقا گریه کردی

یکبار دیدی که رباب از حال رفته
صدبار مثل موج دریا گریه کردی

دیدی رقیه نیست جای اوسکینه
هربارکه میگفت بابا گریه کردی

خوب است که شام غریبان راندیدی
باروضه های خارصحراگریه کردی

حرف سه شعبه آمدوازحال رفتی
دیدی کسی می افتد از پا گریه کردی

گرم عزای بچه های خود نبودی
باگریه های زینب اما گریه کردی

تشت طلاو خیزران را که ندیدی
ابری شدی با حرف زنها گریه کردی

حرف کنیز آمد سکینه زود تب کرد
لطمه زدی هی صورتت را گریه کردی

بی بی نبودی موی دختر بچه ها سوخت
قد تمام سینه زنها گریه کردی

شاعر:مهدی نظری

____________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت ام البنین (س)

از غمت ویرانم امّا خانه آبادم حسین
می رسد با ناله اش زهرا به فریادم حسین

می روم آشفته و زخمی سرِ خاک بقیع
می رود تا کربلایت داد و بیدادم حسین

بسکه بین گریه هایم جلوه کرده اسم تو
اسم عباس خودم را بُردی از یادم حسین

آنقدر از خشکی لبهای تو شرمنده ام
یاد خشکی لب سقا نیفتادم حسین

مشک پاره دیدم و گفتم که بیچاره رباب
می زند بر سر رباب تو که نوزادم…حسین

مادرت زهرا به جایم رفت بین علقمه
ای فدای مادر تو چار اولادم حسین

ذره ذره آب شد عباس و آب مشک ریخت
قطعه قطعه ریخت آنجا شاخ شمشادم حسین

من شنیدم فاطمه تا بین آن گودال رفت…
سوخت از ذکر بُنیَّ عالم و آدم حسین

زیر پا ذکر لبت را بی وضو برهم زدند
ای فدای نالهء جدّ تو اجدادم حسین

روی نی با خواهرت رفتی ز کوفه بین شام
معجرش را پاره دیدی در میان ازدحام

شاعر:رضا دین پرور

____________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت ام البنین (س)

پس از زهرا نمیبینی زنی را اینچنین باشد
زنی اینگونه هم شان امیرالمؤمنین باشد

قدم بگذاشت در بیت علی فخر کلابیه
که مفهوم‌جدیدی از ادب روی زمین باشد

شده‌ بانوی‌ این خانه‌ ولی‌ چشمی ندید اصلا
سر یک سفره با اولاد زهرا همنشین باشد

اگر ام‌الاسد خوانند او را این روا باشد
ولی‌ میخواست نام او فقط ام‌البنین باشد

شجاعت را به فرزندان خود چون شیر میداده
که ام‌ الغیرت و ام‌ الادب، شیر‌آفرین باشد

ابالفضلم! همیشه سید و مولا بخوان اورا
کسی را که ز نسل رحمه للعالمین باشد

علمداری که در باران تیر علقمه داده
دو دستش را که دستان خدا در آستین باشد

سروده چارپاره در عزای کربلا اما
هنوز از خیسی چشم عروسش شرمگین باشد

به جای چار فرزندی که در کرببلا داده
بنا شد در کنار چار امامش همنشین باشد

تویی بانو نخستین سفره‌دار داغ عاشورا
که تا محشر قیام کربلا با تو عجین باشد

اگرچه مادرم زهرا نشد اما خدارا شکر
برای من همین بس مادرم ام‌البنین باشد

شاعر:عباس جواهری

____________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت ام البنین (س)

می گویَم از رودی کَز او یَم می شود تامین
از اشک او باران نم نم می شود تامین
با دودِ آهَش شعله ی غم می شود تامین
از دستپختش رزق عالم می شود تامین

قربان فقری که مرا مسکین‌ترین نامید
من را گدای سفره ی ام البنین نامید

تو آمدی تا دست حق را آستین باشی
مثل ستونی..،محکماتِ بیتِ دین باشی
انگشتریِ عشق را نقش نگین باشی
اصلاً به تو می آید عباس‌آفرین باشی

هستیِ معشوقِ فرات از نورِ هست توست
تربیت ماه بنی هاشم به دست توست

فصل خزان را خنده های تو بهارش کرد
جاروی تو عرش زمین را بی غبارش کرد
بیتِ علی را نور چشم ات نو نَوارش کرد
لفظِ ادب را نام تو بااعتبارش کرد

این احترامی که به زهرا می کنی..،عشق است
در قلب حیدر خویش را جا می کنی عشق است

از آن زمان که نور تو در خطَّ دید آمد
جبریل بالش را به خاک تو کشید..،آمد
کوه صلابت از وقارت تا شنید..،آمد
چار آینه از شیشه ی عمرت پدید آمد

خرج علی کردی همین احساس هایت را
نذر حسین ات کرده ای عباس هایت را

ابر کبودی قاتل مهتاب باشد؟ نه
با تو حسن در کوچه ها بی تاب باشد؟نه
زینب از این بی مادری بی خواب باشد؟نه
شب ها حسین فاطمه بی آب باشد؟نه

سرچشمه ی مِهر تو در این خانه می جوشد
لب‌تشنه ی زهرا ز دستت آب می نوشد

امّا امان از ساعتی که قلب دنیا سوخت
از تشنگی لب های خشکِ روح دریا سوخت
روی لب طفلان صدای آب..،بابا..،سوخت
تا تیر بر مشکی اصابت کرد..،سقا سوخت

رد سیاهی روی مهتاب شبت افتاد
عباس تا نقش زمین شد..،زینبت افتاد

دیگر پس از او تیرهای بی درنگ انداخت
آن نیزه‌داری که به سمت شاه سنگ انداخت
خونابه روی رمل های سرخ‌،رنگ انداخت
نامردی آنجا بر لباس کهنه چنگ انداخت

سرنیزه ها شاه تو را از حال می بردند
ارباب ما را تا تهِ گودال می بردند

جسم حسین تو معما شد..،نبودی که
نیزه میان حلق او جا شد..،نبودی که
بالای تل زینب قدش تا شد..،نبودی که
پای حرامی در حرم وا شد..،نبودی که

ای وای از اطفال از اطفال از اطفال…
شمر از تهِ گودال آمد در پیِ خلخال

زینب کجا و ناقه های بی امان..،بی بی
زینب کجا و آن همه زخم زبان..،بی بی
زینب کجا و مجلس نامحرمان..،بی بی
زینب کجا و ضربه های خیزران..،بی بی

نامحرمان اطراف زینب تاب می خوردند
با حرمله پیش ربابت آب می خوردند

شاعر:بردیا محمدی

____________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت ام البنین (س)

این نخل کهنسال ثمر داشته روزی
منظومه ی او چند قمر داشته روزی

این مادر بی کس که سر قبر نشسته
در دامن خود چند پسر داشته روزی

دنبال سر فاطمه تا سر حد جانش
در بیت ولا سینه سپر داشته روزی

هم فضه هم أسما اگر او بود نبودند
این فاطمه از بسکه هنر داشته روزی

یک فاطمه این است و یک فاطمه آن است
آن هم ز همین کوچه گذر داشته روزی

در بین همین کوچه ی غم موقع برگشت
زهرای جوان درد کمر داشته روزی

جز خدمت اولاد علی مادر عباس
هیهات اگر میل دگر داشته روزی

از شدت اشک عطر گل یاس گرفته
در خانه ی خود روضه ی عباس گرفته

عباس نگو ماه شبم تار شد و رفت
در کرببلا حیدر کرار شد و رفت

این خوش قدوبالا شدنش دردسرش شد
ما بین دو صد تیر گرفتار شد و رفت

گفتند عمودی به سرش خورد و زمین خورد
گفتند که تیر سپری خار شد و رفت

شرمنده ام از روی رباب و علی اصغر
با هلهله ی حرمله بیدار شد و رفت

از خیمه ی زنها خبر آمد به مدینه
زینب دو سه جا راهی بازار شد و رفت

شاعر:حسین قربانچه

____________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت ام البنین (س)

محرمانِ این حرم هستیم با أُم‌الْبَنِینَ
معنیِ یافاطمه یعنی که یا أُم‌الْبَنِینَ

عقل از درکِ مقامات بلندش عاجز است
عشق می‌گوید سلام‌الله عَلیٰ أُم‌الْبَنِینَ

زائرِ زهرا فقط این راز را فهمیده است
مصطفی بالاسر و پایینِ پا أُم‌الْبَنِینَ

مرقدِ این فاطمه پایینِ پای فاطمه است
نیست از آن قبرِ پنهان راه تا أُم‌الْبَنِینَ

زندگی‌ات شد علی و بندگی‌ات شد علی
آمدی تا قُرب  تا حق  تا خدا  أُم‌الْبَنِینَ

با تو باید دید  زهرایی شدن  زینب شدن
با تو باید خواند ما اَدراک ما أُم‌الْبَنِینَ

در نجف نقشِ ضریحِ مرتضی یافاطمه است
در حرم دیدم به ایوانِ طلا أُم‌الْبَنِینَ

ابتدای این غزل از بیتِ زهرا شد شروع
ابتدایی که ندارد انتها أُم‌الْبَنِینَ

آمدی گفتی به اذن‌الله عشق آغاز شد
نامِ تو شد مادرِ آیینه‌ها أُم‌الْبَنِینَ

از همان روزی که زینب گفت مادرجان به تو
از همان روزی که دختر شد تو را أُم‌الْبَنِینَ

مادری کردی برای تشنگی‌های حسین
مادری کردی برای مجتبی أُم‌الْبَنِینَ

با کنیزان می‌نشستی و کنیزی کرده‌ای
از خودت حتی زِ نامِ خود رها  أُم‌الْبَنِینَ

“ای تمامِ مادران قربان این نامادری”
ای پس از سوءُ القضا حُسن القضا أُم‌الْبَنِینَ

چهار فرزندت فدای چهار فرزندِ علی
زندگی را ساختی با هشت تا أُم‌الْبَنِینَ

آه از روزی که آمد بِینِ آغوشت حرم
تکیه می‌دادی پس از آن بر عصا أُم‌الْبَنِینَ

در میانِ کاروانِ بچه‌هایت رفتی و…
یک نفر اما ندیدی آشنا  أُم‌الْبَنِینَ

تا که گفتی پیرزن دنبالِ زینب آمدم
گفت حق داری که نشناسی مرا أُم‌الْبَنِینَ

جانِ من داغِ کجا اینقدر پیرت کرده است
گفت رفتم قتلگاهِ کربلا أُم‌الْبَنِینَ

ای بلا دیده  کدامش در کجایش سخت بود
گفت : وای از شام از شامِ بلا أُم‌الْبَنِینَ

کربلا بود و هجومِ نیزها در نیزها
شام بود و ضربه‌هایی بی هوا أُم‌الْبَنِینَ

کربلا و خندها بر رو زدن‌های حسین
شام بود و ناسزا در ناسزا  أُم‌الْبَنِینَ

خوانده‌ای وَیلی عَلیٰ شِبلی علیکَ یاحسین
خوانده‌ای لا تَدْعُوِنِّی وَیْکِ یا أُم‌الْبَنِینَ

شاعر:حسن لطفی

____________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت ام البنین (س)

او حضرت خاتون عالم ما گدایش
شد دستگیر عالمی دست عطایش

باید بگیرد چادر ام البنین را
هر کس که افتاده عقب کرببلایش

پیر و جوان کربلا را داده حاجت
شنبه به شنبه سفره های بی ریایش

مادربزرگم بچه هایش را سپرده
بر معجزات سفره ی مشکل گشایش

هر سال می گیرند اجر نوکری را
گریه کنان فاطمیه در عزایش

دار و ندار او فدای کربلا شد
دار و ندار کربلایی ها فدایش

عباس در دامان او رب ادب شد
رحمت به شیر پاک و شیر با وفایش

این شیر زن با گریه دنیا را به هم ریخت
مروان کشد آه از جگر با های هایش

تازه نکن داغ دلش را ای مدینه
دیگر نزن ام البنین او را صدایش

ای آسمان خون گریه کن بر غربت او
این پیر زن در علقمه مانده عصایش

اشک بشیر از این همه ایمان در آمد
او نیست اصلا فکر آقازاده هایش

ای کاش او پیری زينب را نمی دید
شد مرگ ، بعد از کربلا تنها دعایش

ام البنین ِ بی بنین را عاقبت کشت
داغ حسین و راس از پیکر جدایش

شاعر:محمد حسین رحیمیان

____________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت ام البنین (س)

رسید قافلهء عشق از سفر منزل
کبود چشم و تنِ سرورانِ آن محمل

امیر رفته چرا چون اسیر می آید
شکسته بال و پر و بی منیر می آید

از آن شکوه و صلابت فقط همین مانده
رکاب رفته و تنها کمی نگین مانده

به انتظار عزیزان ببین که ام بنین
نشانده عرش را به روی فرش زمین

بشیر بانیِ این شد که پیش تر برود
و از فراق شهیدان کمی خبر بدهد

به نزد ام بنین رفته و رعایت کرد
ز روز حادثه او اندکی روایت کرد

که بود واقعه را یکه تاز عباست
ز معرفت چه بگویم و باز عباست

شبی که سوز غریبی و ساز واهمه بود
مدافعِ حرمِ بچه های فاطمه(س) بود

در آن زمان که عدو وعدهء امان میداد
اگر نبود حسین(ع) او ز غصه جان میداد

چو مادر پسران طعنهء امان بشنید
خروش آمد و غیرت در او زبانه کشید

به من بگو حسین(ع) کو عزیزِ فاطمه(س) کو
سخن خلاصه کن و از امیر قافله گو

بشیر لب ز لب خود گشود و غوغا کرد
شکسته بغض گلو، سفرهء دلش وا کرد

حسینِ فاطمه را تشنه کام پژمردند
یتیمِ قافله را بیشمار آزردند

در آن زمان که زمین سیراز آبِ جاری بود
به تشنه کامیِ اصغر سه شعبه یاری بود

نبود غیرتی از دودمانِ این اسلام
که قبل ذبح عظیمش دهند جرعه به کام

سخن بریده بریده نواست واویلا
دو دوست بر کمر و هم صداست با زهرا

گذشت چندی و خاتون کاروان آمد
چه بی جهاز و چرا اینچنین عیان آمد؟

چه پرجوانه سفر کرد و پیر آمده است
چرا تبارِ علی(ع) چون اسیر آمده است

چو چشم زینب کبری به مادرش افتاد
به یاد غربت چشم برادرش افتاد

امان ز سینهء پر درد زینب کبری
امان ز بی کسیِ او غروب عاشورا

فغان و شیون و زاری دوباره شعله کشید
که باز حجب و حیا را به چشم فاطمه دید

کشید ناله بیا امِ بی بنین گشتی
هنوز روضه نخواندم که اینچنین گشتی

کجاست تا که بگیرد رکاب عباست
کجاست تا که نمیرد رباب عباست

گرفت مشک،کجا رفت،پس کجا مانده؟
کنون که کنج خرابه رقیه جا مانده

ببین که عزت ما رفت همرهِ عباس
جلال و حشمتِ ما رفت همرهِ عباس

بیا بیا که از او نزد تو گله دارم
نگفت خواهر و من هم از او طلبکارم

نه من،فرات هم از او طلبکار است
ز حصرت لب او موج آب تبدار است

دگر بس است خسته شدم جان من رسیده به لب
ادب نکن بغلم کن به من بگو زینب

شاعر:محمد رضا افشان

____________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت ام البنین (س)

شنیدم خون ثارالله چون ریخت
شفق هر صبح و شام از دیده خون ریخت

حدیث کربلا شد عافیت سوز
فلک ماتم نشین شد هر شب و روز

به هر سینه ولی غم مبتلا بود
به یاد وقعه کرب و بلا بود

به خاطر خواهی آن دلنوازان
سمند غم بهر سو گشت تازان

مدینه گریه می‌کردی به حالش
زبان حالش این بود و مقالش

که نام من دگر امّ‌البنین نیست
سر و کارم دگر با آن و این نیست

دلم بهر خوشی جایی ندارد
که اسم من مسمّایی ندارد

بود پر از شیار غم جبینم
اگر ام بنینم کو بنینم

ز دل‌بندان خود نادیده کامی
چگونه خوش توان بودن به نامی

شنیدم نوجوانانم سراسر
به جنگ کفر و کین رفتند با سر

به خون غلطیده عونم در ره دوست
در این ره جعفر من نیز با اوست

ز دستم گر چه عبدالله رفته
ولی شادم که در این راه رفته

شنیدم وقت ایثار و گه بذل
کسی همت نکرده چون اباالفضل

شنیدم بوده پرچمدار و ساقی
دو دست از او به حسرت مانده باقی

به گرد خیمه هر شب پاس داده
به زینب تسلیت عباس داده

ز بس شوق شهادت کرده غرقش
عمود آهنین خورده به فرقش

ولی با این همه آشفته حالی
که دل هرگز نشد از غصه خالی

دگر خون گرید از غم هر دو عینم
سیه پوشیده‌ی سوگ حسینم

حسینی کز فروغ علم و بینش
رخش شد شمع بزم آفرینش

وجودش مایه هر دلخوشی بود
مخالف با مرام حق‌کشی بود

گرفتم تا از او الهام وایده
حیات من جهاد است و عقیده

به هر بزمی که شمع محفلم من
به جای مادرش خونین دلم من

خداوندا «شفق» عبد است و عاصی
ببخش او را ز قید غم خلاصی

شاعر:استاد محمد جواد غفورزاده

____________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت ام البنین (س)

این زن که می‌بینی نگاهی خاص دارد
در چشم‌هایش معدن الماس دارد

او عاشق شاهی‌ست که جای زر و سیم
تنها دو تا پیراهن کرباس دارد

هنگام گندم آرد کردن، گفتگوها
با خاطراتِ نیلیِ دستاس دارد

با بچه‌های فاطمه چون همنشین است
بر دامنش عطر گلاب و یاس دارد

فانوس حاجات جهانی روشن است از
لطفی که نور چشم او «عباس» دارد…

شاعر:اعظم سعادتمند

____________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت ام البنین (س)

اي دلت بند اميرالمؤمنين
رشته‌های چادرت حبل المتين
مادر ماهي و خورشيد زمين

ای كنيز فاطمه! ام البنين

يك رباعي داشته ديوان تو
چار گل روييده بر دامان تو
چارقُل خوانديم در قرآن تو

همسر شيری و خود شير آفرين

مثل قطره آمدي، دريا شدي
خاك بودي، تربت اعلي شدي
تا كنيز خانه زهرا شدي

خانه‌ات شد قبله‌ی عرش برين

اي به روح تو سلام اهل بيت
عارفی تو بر مقام اهل بيت
بچه‌های تو غلام اهل بيت

ای غلام خانه‌ات روح الامين

تو همه تن بودى و جان شد علی
در كوير تشنه باران شد علي
تو شدی قاری و قرآن شد علي

ای مفاتيح الجنان بی قرين

آن‌كه حكم صبر از الله داشت
پيش چشمت سر درون چاه داشت
نيمه‌شب‌ها روضه‌ای كوتاه داشت:

پيش چشمم خورد زهرا بر زمين

وقت رفتن پيش چشم زينبين
گفته‌ای عباس را: اي نور عين
بر نمی‌گردی مدينه بی حسين

جان تو جان امام من، همين
* *
حال آورده بشير از ره خبر
كاروان عشق آمد از سفر
نه ستاره مانده ديگر، نه قمر

آه ای ام البنينِ بی بنين

بند قلب دختر زهرا گسست
تا كنار علقمه افتاد دست
با عمودی فرق عباست شكست

خورد با صورت زمين آن مه جبين

تا علمدار حرم از حال رفت
يوسف زهرا سوی گودال رفت
دست دشمن جانب خلخال رفت

حمله كردند از يسار و از يمين

روز، سينه‌زن شد و شب گريه كرد
شمر تا خنديد، زينب گريه كرد
نعل می‌رقصيد و مركب گريه كرد

ذوالجناح آمد به خيمه شرمگين

تو نبودی خيمه را آتش زدند
عشق را در كربلا آتش زدند
بچه‌ها را بي صدا آتش زدند

سوخت آن‌شب قلب ختم المرسلين

خوب شد مادر! نبودي ناگهان
سرخ شد از خشم، چشم آسمان
تا كه در گودال آمد ساربان

خاتم آل عبا شد بی نگين

خوب شد مادر نبودي، سر شكست
در حرم گهواره‌ی اصغر شكست
بعد سقا حُرمت معجر شكست

راهي بازار شد پرده‌نشين

شاعر:محسن عرب خالقی

____________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت ام البنین (س)

خودت را از هرآنچه غیر عشق او رها کردی
خودت را نذر او کردی و از عالَم جدا کردی

به زهرا قول دادی خادم ایتام او باشی
بلاگردانشان بودی، به قول خود وفا کردی

برای پاسداری از حسینش، بچه‌هایت را
فدا کردی، فدا کردی، فدا کردی، فدا کردی

بشیر از ماه تو گفت و تو از خورشید پرسیدی
ادب را تربیت کردی، ولا را مبتلا کردی

علمدار عزای زینت دوش نبی بودی
در آغوش مدینه خیمه‌ی ماتم به پا کردی

تو خاک تیره را با اشک چشمانت بها دادی
تو خاک تیره را با اشک چشمانت طلا کردی

نشستی روضه خواندی در دل تاریک قبرستان
زمینِ مرده را با اشک خود دارالشفا کردی

شبیه فاطمه اشکت چراغ راهِ مردم شد
برای گریه هرجا کربلایی دست و پا کردی

چه مادرها که نور تو چراغ راهشان بوده
چه فصلی در کتاب غیرت و ایثار وا کردی

جهان را خیمه‌ی شیداییِ اصحاب عاشورا…
جهان را مجلس مرثیه‌ی خون خدا کردی…

شاعر:سید محمد مهدی شفیعی

____________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت ام البنین (س)

دوباره گفتم: دیگر سفارشت نکنم
دوباره گفتم: جان تو و حسین، پسر!
دوباره گفتم و گفتی: “به روی چشم عزیز”
فدای چشمت، چشم تو بی بلا مادر

مدام بر لب من “إن یکاد” و “چارقل” است
که چشم بد ز رُخت دور، بهتر از جانم!
بدون خُوود و زره نشنوم به صف زده‌ای
اگرچه من هم “جوشن کبیر” می‌خوانم
* *
شنیده‌ام که خودت یک تنه سپاه شدی
شنیده‌ام که علم بر زمین نمی‌افتاد
شنیده‌ام که به آب فرات لب نزدی
فدای تشنگی‌ات…، شیر من حلالت باد

بگو چه شد لبِ آن رود، رودِ تشنه‌ی من!
بگو چه شد لب آن رود، ماهِ کامل من!
بگو که در غم تو رود رود گریه کنم
کدام دست، تو را چید میوه‌ی دل من!

بگو بگو که به چشمت، چه چشم زخم رسید؟
که بود تیر بر آن ابروی کمانی زد؟
بگو بگو که بدانم چه آمده به سرت
بگو بگو که بدانم چه بر سرم آمد

همین که نام مرا می‌برند می‌گریم
از این به بعد من و آه و چشم تَرشده‌ای
چه نامِ مرثیه واری‌ست “مادر پسران”
برای مادر تنهای بی پسر شده‌ای

شاعر:محمد مهدی سیار

اشعار مرثیه حضرت زهرا (س) سال ۱۴۰۲

2

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س)

آفتاب جلوه ات از کهکشان‌ها هم سر است
وسعت تابندگیِ تو تعجب‌آور است

طبقِ نَصِّ : ما عَرَفنا قَدرَکِ…،اثبات شد:
درک شأنَت از شعورِ هر بشر بالاتر است

شرطِ ختم‌المُرسلینی ، دست‌بوسیِ تو بود
قدردانی از تو تنها کار یک پیغمبر است

کِسوَتِ اُمِّ اَبیهایی فقط مخصوص توست
کیست مانند تو که هم مادر و هم دختر است

حول دستاس تو می چرخد زمین و آسمان
گردش ایّامِ ما بر پایه ی این محور است

روح اَسما را تنور خانه ی تو شکل داد
نانِ گرمِ سفره ی سبزِ تو خادم‌پرور است

مات و مبهوت وقار فاطمی ات مریم است
هاج و واج اقتدار هاشمی‌ات هاجر است

کمترین لطف تو بیش از ظرفیت‌های گداست
بخششِ حدِّ‌اَقلیِّ تو حدِّ‌اکثر است

بی‌نیازی از فدک‌های زمینی،فاطمه!
در خورِ مهریه‌ی تو چشمه،چشمه کوثر است

تک‌سواریِ تو در صبح قیامت دیدنی‌ست…
بهترین تصویر در قاب عظیم محشر است

سایه‌‌ی روی سرِ ما چادر خاکی توست
میتوان پس گفت : ایران، زیر چتر مادر است!

مادر هر کس که بابایش علی باشد..،تویی
بچّه‌شیعه نسل پشت نسل بر این باور است

عالمی پابند تو بود و تو پابندِ علی
کُلِّ فکر و ذکر تو در هر زمانی، حیدر است

این شبِ جمعه مرا با خود ببر پیشِ حسین
کربلایِ شاه رفتن ، آرزوی نوکر است

یک دقیقه گریه کردن بر مصیبت‌های تو
فیض آن بالاتر از صدها هزاران منبر است
▪️
ای که روی صورتت گلبرگ هم رد می گذاشت
زیر پلکت جای ضربِ سیلی آن کافر است

تیزیِ مسمارِ کج‌رفتار با پهلو چه کرد؟!…
قاتل هر ساله ی ما روضه ی میخ در است

شاعر:بردیا محمدی

_________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س)

ویران شود آن کوچه که مادر زمین خورد
بین گذر با دیده‌های تر زمین خورد

زهرا و حیدر آینه بودند هم را
زهرا زمین که خورد، پس حیدر زمین خورد

در سر وقار مرتضی را با خودش داشت
بد شد میان جمعیت با سر زمین خورد

اهل زنا که صحبت از دینِ خدا کرد
هم حُرمت محراب، هم منبر زمین خورد

می‌گفت اگر صدّیقه‌ای، شاهد بیاور
چه طعنه‌ها از مردم این سرزمین خورد

حوریّه‌ای که با تلنگر لطمه می‌دید
با پا لگد که خورد محکم‌تر زمین خورد

هر جا پیمبر بوسه‌اش می‌زد کبود است
یعنی سفارش‌های پیغمبر زمین خورد

طفلی حسن در کوچه خیلی دست و پا زد
تا پا شود مادر، ولی آخر زمین خورد

این رفتن و این آمدن، چه دردسر داشت
یک گوش سنگین شد، دو تا گوهر زمین خورد

خیلی دلش می‌خواست که زینب نفهمد
امّا نرسیده به پشت در زمین خورد

یک روز زیر دست و پا مادر زمین خورد
یک روز زیر دست و پا دختر زمین خورد

زهرا زمین که خورد، با معجر زمین خورد
زینب ولی، صد بار بی‌معجر زمین خورد

شاعر:حسین قربانچه

_________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س)

مانده ام با تن بی جان‌ تو جانا چه کنم؟
با کبودی تن و چشم تو زهرا چه کنم؟

چشم بگشا و ببین حال مرا زهرا جان
حیدر افتاده به این روز…خدایا چه کنم…؟

میرسم هر طرف از این تن درهم شده ات
میزنم داد به فریاد که این را چه کنم؟؟

گفتم آن روز چرا دست تو هی می افتد؟
نگو این دست شکسته ست..حالا چه کنم؟

من اگر آب بریزم به تنت،می ریزد
بسکه پژمرده شدی..غنچه ی طاها…چه کنم

کاش من جای تو میرفتم و تو می ماندی
گیرم امشب گذرد..با غم فردا چه کنم؟

بچه هارا که من آرامش خاطر دادم
حسن آرام شده..با خودم اما چه کنم؟


رو زدم آب بگیرم پسرم را کشتند
مادرش بر در خیمه ست خدایا چه کنم؟

شاعر:آرمان صائمی

_________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س)

از من گرفتی رو نبینی شوهرت را؟‌
یا اینکه پنهان می کنی چشم ترت را؟

من خوب میدانم دلیلش چیست خانم
اینکه نبینم صورت نیلوفرت را

دست تو که بالا نمی آید عزیزم
انقدر زحمت پس نده بال و‌ پرت را

گفتم به زینب شانه نه!مادر مریض است
عشقم خودت دستی بکش موی سرت را

وقتی که میخوابی حسن دلشوره دارد
می ترسد اخر بر نداری تو سرت را

این روز ها از بس پریشانی حسینت
بو می کند وقتی که خوابی بسترت را

شاعر:آرمان صائمی

_________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س)

کوچه_از زبان امام حسن علیه‌السلام

شب و کابوس از چشمِ منِ کَم سو نمی‌اُفتد
تبِ من کَم شده اما تبِ بانو نمی‌اُفتد

غرورم را شکسته خنده‌ی نامحرمی یارَب
چه دردی دارد آن کوچه که با دارو نمی‌اُفتد

جماعت داشت می‌آمد دلم لرزید می‌گفتم
که بیخود راهِ نامردی به ما این سو نمی‌اُفتد

کِشیدم قَد به رویِ پایم و آن لحظه فهمیدم
که حتی ردِ بادِ سیلی اش بر گونه می‌اُفتد

نشد حائِل کند دستش  گرفته بود چادر را
که وقتی دست حائِل شد کسی با رو نمی‌اُفتد

به رویِ شانه‌ام دستی و دستی داشت بر دیوار
به خود گفتم خیالت تخت باشد او نمی‌اُفتد

سیاهی رفت چشمانش  سیاهی رفت چشمانم
وَگَرنه مادری در کوچه بر زانو نمی‌اُفتد

میانِ خاک می‌گردیم و می‌گویم چه ضربی داشت
خدایا گوشواره اینقَدَر آنسو نمی‌اُفتد

دو ماهی هست کابوس است خواب هر شَبَم ، گیرم
تبِ من خوب شد اما تبِ بانو نمی‌اُفتد

شاعر:حسن لطفی

_________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س)

دادِ علی تا خالق منان بلند است
از خانه من بوی الرحمن بلند است

صد طعنه از این و از آن مانده به گوشم
باید برای همسرم مشکی بپوشم

دیگر نمیخواهم که مرد صبر باشم
باید برای تو به فکر قبر باشم

حکم خدا بوده که جای رزم‌جامه
در شهر میگردم عزیزم بی عمامه

بر پات می‌افتم گلم دورت بگردم
یک‌ روز دیگر هم بمانی سود کردم

صبح علی از طعنه های خلق شام است
همسایه میگوید که کار تو تمام است

تو خوب شو تو خوب شو ریحانه سادات
هجرت کنیم از این مدینه سمت شامات

زینب به من میگفت پایان محن نیست
دادی کفن هارا ولیکن یک کفن نیست

بین وصیت تا که حرف خواب آمد..
گفتی حسین و حرف ظرف آب آمد..

پایان این قصه دراینجا نیست زهرا
روز دهم هنگام قربانی ست زهرا

آنروز که سر نیزه ی کوفه بلند است
جسم حسینم هرطرف بر نیزه بند است

از گوشه ی گودال بوی خون‌می آید
هرکس که رفته دست پر بیرون‌می آید

قاتل می آید که ببرّد آن گلو را
یک دست خنجر دارد و یک دست مو را..

پس میخورد این روضه تکرارش به زینب
کوچه به تو افتاد و بازارش به زینب

شاعر:سید پوریا هاشمی

_________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س)

چند ماه است که رنگ غم و ماتم دارد
خنده ی فاطمه را بیت علی کم دارد

از قنوت سحر فاطمه باید پرسید
گیسوی زینب او را، که منظم دارد؟!

تا که پا می شود از بستر خود، می افتد
چون که جز دیده ی تارش، قد خم هم دارد

آب شد آب ولی باز غم حیدر را
بر تمامیِ غم خویش مقدم دارد

همه ی خانه بهم ریخته، یعنی حیدر
تا ابد، روضه درین بیت مکرم دارد

دردش انداخته از فایده مرهم ها را
شکوه از وضع بد فاطمه، مرهم دارد

هر که آمد به عیادت، دل زهرا خون شد
بس که از مردم این شهر به دل غم دارد

می شود گریه و حسرت همه ی روز و شبش
محسنش را که در آغوش، مجسم دارد

قول داده به حسینش که به جای کفنش
جامه ای با پر زخمی اش فراهم دارد

ساربان کاش نمی دید، میان گودال
بین دستش پسر فاطمه، خاتم دارد

شاعر:محمد جواد شیرازی

_________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س)

رو کرد خدا قدرت پنهانی خود را
تا خلق کند حوری انسانی خود را

ابلیس بهشتی بشود گر بگذارد
بر خاک قدم های تو پیشانی خود را

هفتاد یهودی نه، که سلمان و ابوذر
مدیون تو هستند مسلمانی خود را

در بند غمت هر که اسیر است عزیز است
آزاد مکن یوسف زندانی خود را

چون مور اگر ریزه خور خوان تو باشیم
یک روز ببینیم سلیمانی خود را

ترسی ز اجل نیست به این شرط که باشیم
در روضه تو لحظه پایانی خود را

محشر همه فاطمیون چشم به راهند
از یاد مبر این همه قربانی خود را

شاعر:علی ذوالقدر

_________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س)

ناراحتم که گریه ی بسیار کردم
با سرفه ام‌ همسایه را بیدار کردم

هرچند این مردم دل من را شکستند..
من بهرشان هرروز استغفار کردم

طاقت ندارم فضه را خسته ببینم..
جان دادم و مثل گذشته کار کردم

از چوب دلگیرم…بدم می آید از در..
با چه عذابی صحبت از مسمار کردم

در خانه ی من خون من مانده به دیوار..
خیلی گلایه از در و دیوار کردم

یادم نرفته نانجیبی پشت در بود
من تا پشیمانش کنم اصرار کردم

جوری به در زد استخوانهایم صدا کرد
با چهل نفر زیر لگد پیکار کردم

حوریه ای بودم که آتش اذیتم کرد..
در سوخت و باشعله ها دیدار کردم

جان علی بادا سلامت..جان من هیچ
هرکار کردم من به عشق یار کردم

شاعر:سید پوریا هاشمی

_________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س)

من مصیبت‌زده‌ی بزم گناهم چه کنم
با دل مُرده و با روی سیاهم چه کنم

سینه‌ام سوخته از شدت اندوه و فراق
راه، طولانی و بی‌توشه‌ی راهم چه کنم

به خدا منت اغیار کشیدن سخت است
روز و شب هم‌نفس غصه و آهم! چه کنم

لکّه افتاده به پرونده‌ی پُر معصیتم
مانده‌ام با هوس گاه به گاهم چه کنم

دیگر از دست خودم جازده‌ام در دنیا
شرمسار از کرَم حضرت شاهم چه کنم

کاش می‌شد رسد از ابر هدایت باران
تا بفهمم وسط حال تباهم چه کنم

قصه این است که افتاده‌ام از چشم خدا
تشنه‌ی جرعه‌ای از جام نگاهم چه کنم

عبدِ آلوده، زمین‌خورده‌ی رفتار خود است
آخر ای آینه! بی‌پشت و پناهم چه کنم

دست کوتاه من از دامن محبوب جداست
بی‌مناجات و غم ای فاطمه با هم چه کنم

غربت کوچه به جانم زده آتش ای وای
من اگر عمر پس از داغ نخواهم چه کنم

شاعر:محمد حسین رحیمیان

_________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س)

فاطمه در آتش ظلمی نمایان سوخته
مرتضی از دیدن این داغ سوزان سوخته

آمدند آتش زدند اهل جهنم بر بهشت
قدسیان را با خبر سازید رضوان سوخته

کوچه‌های شهر از عطر گلاب آکنده است
اشک می‌ریزند گل‌ها چون گلستان سوخته

ناله جانسوز زهرا شهر را آتش زده
آنچنان سوزانده حتی بیت الاحزان سوخته

این طرف دست امیر مومنان را بسته‌اند
آن طرف در شعله‌های فتنه ایمان سوخته

سوره کوثر میان شعله‌ها افتاده است
ای مسلمانان به پا خیزید قرآن سوخته

لااقل از منظر انسانیت کاری کنید
پیش چشمان شما مردم یک انسان سوخته

آتش از یک سمت و داغ محسن از سوی دگر
با چنین وضعیتی زهرا دو چندان سوخته

ظلم در حق پیمبر بیش از این ممکن نبود
پاره جان نبی تا حد امکان سوخته

فاطمه در کربلا هم سوخت آنجایی که دید
در میان خیمه ها طفلی هراسان سوخته

گرگ‌ها سالار زینب را به نحوی کشته‌اند
قلب حیوانات وحشی بیابان سوخته

زیر نور آفتاب داغ دشت کربلا
پیکر صدپاره شاه شهیدان سوخته

ظاهراً شام غریبان آب نوشیده رباب
پس عروس فاطمه شام غریبان سوخته

شاعر:آرش براری

_________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س)

تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است

او فاطمه‌ست معنی این نام را هنوز
از هر زبان که می‌شنوم نامکرّر است

در کوچه بوی آتش و در خانه عطر گل
مرز بهشت و دوزخ از آن روز این “در” است

با پهلوی شکسته هم از کوه، کوه‌تر
با قامت خمیده هم از آسمان سر است

لبخند می‌زند که بخندند بچه‌ها
مادر اگر که جان بدهد باز مادر است

مولا هنوز اوّل بی‌هم‌نفس شدن
بانو در انتظار نفس‌های آخر است!

شاعر:مهدی مردانی

_________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س)

ای کشتی شکسته! که پهلو گرفته‌ای
برگو چرا تو دست به پهلو گرفته‌ای؟!

گل را خدا برای سرور آفریده است
ای گل چرا به غصه وغم خو گرفته‌ای؟!

هرگه که در به‌روی علی باز می‌کنی
خوشحال می‌شوم که تو نیرو گرفته‌ای

گاهی ز دردِ شانه زدل آه می‌کشی
گاهی ز درد، دست به بازو گرفته‌ای

از ماجرای کوچه نگفتی به من؛ بگو،
اکنون چرا ز مَحرم خود رو گرفته‌ای؟!

دیوار گشته است عصای تو باز هم،
بینم که دست برسر زانو گرفته‌ای

دیشب نماز نافله‌ی تو نشسته بود
دیدم که دستِ خویش به پهلو گرفته‌ای

رنگی ز داغ گر که «وفایی» به شعر توست
چون لاله‌ها ز باغ ولا بو گرفته‌ای

شاعر:سید هاشم وفایی

_________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س)

سر سفره نشست و با یک آه
لقمه برداشت گفت بسم الله

گفت این لقمه ها گلوگیر است
شهر از ماتم نبی سیر است

حزن افتاده در منازل شهر
داغ پیغمبر است در دل شهر

کوه‌های غیور محزونند
چشمه های زلال دل‌خونند

کودکان شیر را نمی‌نوشند
غنچه ها رخت گل نمی‌پوشند

ذکر حسرت نشسته بر لب ماه
رحم الله علی رسول الله

خواست بعد از غذا بنوشد آب
که درآمد صدای دق الباب

کاسه از دست‌های او در رفت
پا شد از سفره و دم در رفت

کیستی وقت شب چه می‌خواهی
سائلی یا فقیر گم‌راهی

هر که را هرچه باشدش لازم
می‌رود کوچه بنی هاشم

گفت در وا کنید سائل نیست
اهل دریاست بند ساحل نیست

او خودش هاشمی‌ و نور جلی‌ست
این که پشت در ایستاده علی‌ست

مرد وقتی شنید حیدر را
رفت و وا کرد گوشه‌ی در را

لای در را گشود اما دید
ماه هم آمده‌ست با خورشید

ماه بر روی مرکب آمده است
فاطمه با دو کوکب آمده است

السلام السلام یا انصار
باری از دوش مرتضی بردار

در شب تار غربت آمده ایم
پای تجدید بیعت آمده ایم

اتفاق غدیر یادت هست
که علی شد امیر یادت هست

با علی سربه زیر بیعت باش
سربلند دم قیامت باش

گفت انصار که ؛ عزیز منید
حرف بیعت ولی به من نزنید

ذکر لبیک پیش تر گفتیم
یاعلی با کس دگر گفتیم

رای ما مجلس سقیفه شده
قبل حیدر کسی خلیفه شده

گفت و در را به روی آنها بست
تشنه در را به روی دریا بست

آخر ای حاجیان بی انصاف
کعبه کی میرود به پای طواف

چشم‌های دو یار تر گشتند
دست خالی به خانه برگشتند

آتشی هم به درب خانه نخورد
زن انصار تازیانه نخورد

بیعت زور نکته ای پرت است
دست اگر با دلت دهی شرط است

میشناسم که پای بیعت زور
درِ یک خانه گشت مثل تنور

علی و فاطمه غریبانه
بازگشتند تا در خانه

فاطمه در حصار غربت شب
خواست پایین بیاید از مرکب

آه از آیینه‌ی پر از ترکش
باید او را علی کند کمکش

خواست از پهلویش بگیرد بار
دنده هایش شکسته بود انگار

بازویش را گرفت اما آه
بازویش هم کبود بود آنگاه

آه داغی کشید در شب سرد
سینه‌اش تیر میکشید از درد

نفس از سینه سخت بیرون رفت
علی آن شب به خانه دل‌خون رفت

شد پیاده به سختی از مرکب
چند سال دگر ولی زینب

ناقه‌ی بی جهاز واویلا
مرد دارد نیاز واویلا

پیش آیینه‌ی پر از ترکش
محرمی نیست تا کند کمکش

زینب آن روز خون‌جگر شده بود
چون که با شمر همسفر شده بود

شاعر:وحید عظیم پور

_________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س)

بادِ سردی آمد و برگ و برش را جمع کرد
پُر شد از پاییز تا کوچه ، پرش را جمع کرد

ابرِ تاریکی رسید و کوچه را تاریک کرد
غم وزید و شادمانی دفترش را جمع کرد

شادیِ یک کودکِ زیبا چرا کوتاه بود؟
غم زد آتش بر دلش خاکسترش را جمع کرد

تکیه‌گاهِ مرتضی را دید از مسجد که رفت
نانجیبی لب گزید و لشکرش را جمع کرد

گِرد او اوباش بودند و برایش بس نبود
از حرامی اولش تا آخرش را جمع کرد

وای ناموسِ علی را پیشِ راهش تا که دید
در دلِ خود کینه‌های همسرش را جمع کرد

کاش می‌شد که حسن هم قَدِ مادر بود کاش
رویِ پا برخاست چشمان تَرش را جمع کرد

یک صدا آمد… صدای سیلی و دیوار بود
چشم وا کرد… از زمین نیلوفرش را جمع کرد

تا که او را زد علی درخانه‌اش بر خاک خورد
تا که نامحرم نبید مادرش را جمع کرد

آه بر خاکِ زمین یک گوشواره پخش شد
وای از زیر قدمها چادرش را جمع کرد

یک پسر در کربلا هم پیشِ بابایش نشست
عاقبت روی حصیری پیکرش را جمع کرد

پیکرش اینجا و سر بازیچه‌ی سرنیزه‌ها
بارها عمه کتک خورد و سرش را جمع کرد

آنقدر سرنیزه خورده بود و خنجرهای کُند
دخترش تا دیدش اول حنجرش را جمع کرد…

شاعر:حسن لطفی

_________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س)

تنهاترین مظلوم تاریخم کنارم باش
تنها طرفدارم تو بودی آخر افتادی

این‌روزها مجروح جنگ غربتم برخیز
آه ای طبیب من چرا در بستر افتادی

قدری کنارم باش ای رنجیده از دنیا
کی من به دوری تو عادت می‌کنم زهرا

از بی‌ملاقاتی مشو غمگین خودم هر روز
جای همه از تو عیادت می‌کنم زهرا

تو شاه‌بانوی بهشتی پس بگو از من
کی قصری از فیروزه و یاقوت می‌خواهی

از من نکردی خواهشی نُه سال زهرا جان
حالا که چیزی خواستی تابوت می‌خواهی؟

حس میکنم آرام جانم رفتنی هستی
دست تو را در دست خود هر بار می‌گیرم

دیروز اگر تو می‌گرفتی دست بر دیوار
حالا منم که دست بر دیوار می‌گیرم

شاعر:سید میلاد حسنی

_________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س)

رسم است مردم! بین دعواهای مردانه..
بیرون نمی آید به هیچ عنوان زن از خانه

اما در اینجا در نبرد قوم بیگانه
زهرا به میدان می‌زند پیروزمندانه

گویا پیمبر به جدال بولهب رفته
بانو به جنگ قوم بی اصل و نسب رفته

مثل شراری که به یک گلزار می افتد
آتش به روی در روی دیوار می افتد

ضرب لگد بر مخزن الاسرار میوفتد
با ضربه ی مسمار دست از کار میوفتد

پای غریبه بر روی قرآن به شدت خورد
سادات می‌بخشند،در محکم به صورت خورد

دست علی بسته ست و دست همسرش زخمی
زهرا سرش زخمی،دلش زخمی پرش زخمی

شاخه شکست و گشت سیب نوبرش زخمی
با دیدن مادر غرور دخترش زخمی

با روضه های کوچه روز پنج تن شب بود
پایان کوچه روضه های شام زینب بود

راه حرم را کوچه پشت کوچه سد کردند
با آل عصمت مردمان شام بد کردند

بد مست ها توهین به الله الصمد کردند
هر سر که می افتاد از نیزه لگد کردند

تا دختران را با لباس پاره می‌دیدند
بر گریه های بچه ها مستانه خندیدند

دروازه غوغا کوچه و بازار غوغا بود
قوم یهود آماده صدجور بلوا بود

پیش اسیران بین آن اوباش دعوا بود
زینب میان حرف های بددهن ها بود

حال بزرگ قاقله خیلی مشوش بود
بر صورت سرخ اسیران جای آتش بود

شاعر:سید پوریا هاشمی

_________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س)

کمتر سخن می گفت از در تا همیشه
دیوار را می دید کمتر تا همیشه

وقت عبور از کوچه ها هر بار هر بار
بغض عجیبی داشت حیدر تا همیشه

سی سال با یک چاه خلوت کرد اما
تنها رفیقش بود کوثر تا همیشه

یعنی چرا زهرا جلوی چشم حیدر
دائم جلو آورد معجر تا همیشه؟!

با این که حق فاطمه شد غصب، زینب
برده است ارثش را ز مادر تا همیشه!

آن جامه ای را که برای محسنش دوخت
حالا شده تن پوش اصغر تا همیشه

شاعر:فربد افشاری

_________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س)

محکم به در خوردی و محکم تر به دیوار
هم در به سر کوبیده شد هم سر به دیوار

به گونه‌ای به گونه‌ی تو لطمه خورده
گفتم نگیرد صورت کافر به دیوار

از اين كبودی دو پهلوي تو پيداست
يك ضربه ميخ در زده يك ضربه ديوار

بگذار فضه زير بالت را بگيرد
اينگونه زهرا ميخوري كمتر به ديوار

حال من از حال تو چيزي كم ندارد
تو دست به ديواری و من سر به ديوار

در خانه بعد از آنکه با تو‌ دشمنی کرد
تکیه نکرده هیچ کس دیگر به دیوار

تو جانِ جانِ جانِ جانِ اهل بیتی
خوردند با تو آل پیغمبر به دیوار

من کربلا را پشت درب خانه دیدم
تنها نه محسن، خورد علی اصغر به دیوار

شاعر:گروه یا مظلوم

_________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س)

درد داری! دست بر بازو بگیر؛ اما بمان
پیش چشمم دست بر پهلو بگیر؛ اما بمان

من که می‌دانم برایت راه رفتن مشکل است
باشد اصلاً دست بر زانو بگیر؛ اما بمان

گرچه سختی می‌کشی در خانه، باشد کار کن
فضه را بنشان و خود جارو بگیر؛ اما بمان

غربت من گرچه سنگین است روی شانه‌ات
با غم تنهایی من خو بگیر؛ اما بمان

چهره می‌پوشانی از من، گرچه دل‌خونم ولی
جان حیدر! هر شب از من رو بگیر؛ اما بمان

شاعر:محسن ناصحی

_________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س)

هق هقِ هرشب من تا به ثریا رفته
حیف… دیگر خوشی از زندگی ما رفته

از دوصد ضربه‌ی شمشیر مرا بدتر کشت
آن لگد که به روی چادر زهرا رفته

هردم و بازدم فاطمه زحمت دارد
چه کنم من؟! نفسش باز خدایا رفته!

چشم در چشم علی دست به پهلو نگرفت
تا که من فکر کنم دنده او جا رفته

به روی آن در چوبی که نبی می‌بوسید
غاصب حق من و فاطمه با پا رفته

در و همسایه ز من حال تورا می‌پرسند
که بگو فاطمه زنده‌ست علی یا رفته…؟!

شاعر:سید پوریا هاشمی

_________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س)

السلامُ علیکِ یا سیّدة الجلیلة الجمیله

روحِ جاریِ رودها ! زهرا
بانیِ خنده‌ی خدا ! زهرا
آینه دار هَل اَتیٰ! زهرا
نقطه ی عَطف ماجرا! زهرا

قصّه‌ی عشق را مقدمه ای
علت خلقتی تو؛ فاطمه‌ ای!

ابر از جلوه ی قمر به تو گفت
راز شب را دمِ سحر به تو گفت
هر که رنجید، زودتر به تو گفت
ضَعف خود را فقط پدر به تو گفت*

حس آرامشِ تو مطلوب است
حالِ بابا کنار تو خوب است

اُف به بالی که جلد بام تو نیست
تشنه ای که فقیر جام تو نیست
وای از آن دل که وقف نام تو نیست
احدی در حدِ مقام تو نیست

در خورِ والیِ خدا..،ولی است
لایق فاطمه فقط علی است

قبل از آنکه سر و صدا برسد
از سر کوچه ها گدا برسد
می نشینیم تا غذا برسد
نانِ گرمَت مگر به ما برسد

دور هُرم تنورِ تو جمعیم
همه پروانه های این شمعیم

نورِ لبخندهات جای خودش…
اثرِ پندهات جای خودش…
حُبِّ دلبند‌هات جای خودش…
تو وُ فرزندهات جای خودش…

هر کنیز تو باب حاجات است
فضّه ات صاحب کرامات است

تو کجایی و ما کجا هستیم
دردمندیم..،بی دوا هستیم
از خواصیم..،با شما هستیم
ما گدایانِ مجتبی هستیم

سرور نوکران تو حسن است
پسر ارشد تو عشق من است

خادم کوی تو برادر ماست
نوکری کردنِ تو باور ماست
دامن تو دخیل آخر ماست
چادرت سرپناه کشور ماست

تو خودت سایه ی سر مایی
به اَبَالفَضل مادر مایی!

فرصت نَقلِ اصلِ مطلب شد
وقت خون‌گریه‌ی مُرَکَّب شد
گُذر از جمعیت لبالب شد
ناگهان بین کوچه ها شب شد

شیشه با ضربِ سنگِ خاره شکست
آنچنان زد که گوشواره شکست

دست با صورت تو بد تا کرد
خون به قلب تمام دنیا کرد
این زمین خوردنت چه با ما کرد
حسن از بخت بد تماشا کرد…

آینه روی خاک‌ها افتاد
چادرت زیر دست و پا افتاد

شاعر:بردیا محمدی

_________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س)

ای قدر تو پنهان تر از پنهان
زهرا تر از هر زُهره ي تابان

ای قبله ي اذکارِ تسبیحات
سبوح تر از واژه ي سبحان

ای روشنی بخشِ ازل نورت
قبل از نخست و بعد از پایان

ای بسم ربِّ النور سلمان ها
نام بلندت نسخه ي درمان

يا فاطر و يا فاطمه يعني
افلاك با مِهر تو شد بنيان

مسند نشین آیه ي تطهیر!
ای مُصحفِ والاتر از قرآن!

از عالمِ ناسوت تا لاهوت
می گیرد از چشمان تو فرمان

مریم گُلی از باغ بستانت
دلبسته تو روضه ي رضوان

دُرّ نجف شد گردن آویزت
دو گوشواره، لؤلؤ و مرجان

ای زمزمِ چشمانِ تو کوثر
تنها غدیر مانده در جریان

نهج البلاغه گوشه ي مسجد
از خطبه خوانیِ تو شد حیران

رعشه به جان عرش افتاده
آهِ کلامت سلسله جنبان

نام علی جاری ست در نطقت
شیرینی اش گردیده دو چندان

فرمودی: ای مردم! چرا تردید؟
حق علی از چه شده کتمان

بغضِ امیرالمومنین کفر است
حب امیرالمومونین ایمان

ممسوس ذاتِ حضرت باری
در غزوه ها، جنگ آورِ میدان

خورشید را تکذیب می کردند
خفاش های کورِ گورستان

با خود فدک هر روز می خواند
شرحِ عبورت را گُلِ ریحان

در دست های مجتبی دستت
ای دست گیرِ عالمِ امکان

فرشِ رهت عرش معلا شد
دیوارها شد آینه بندان

انسیه بود و کوچه‌ای باریک
حوریه رویارویِ يك شیطان

چادر نمازت روی خاک افتاد
یا کعبه ي حاجات شد ویران

دردا لگد شد خیمه ي توحید
در زیرِ پای نامسلمانان

“تبت یدا” می زد به تو سیلی
پوشیه ات نیلی شد و گریان

ای روحِ دو پهلوی پیغمبر
پهلو گرفتی بعد از این طوفان

گُل کرد بر پیراهنت لاله
پژمرد از این داغ یک بستان

سوگند که پایِ علی بانو!
تو ایستادی تا به پای جان

شاعر:؟؟؟؟؟

_________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س)

یک چشم تو خواب و یکى بیدار مانده
بانوى خوبم, تا سحر بسیار مانده

زانو بغل کردم, شدم خیره به بستر
مثل کسى که بر سرش آوار مانده

قرآن بخوانم؟ هم تو هم من جان بگیریم؟
از فرصت دیدار یک مقدار مانده

با دستها دنبال مهر و جانمازى
سیلى که خوردى, چشمهایت تار مانده

انگار بدجور استخوانت جوش خورده
بعد از دو ماه, این دردِ بدکردار مانده

در شعله چادر سوخت, زهرا سوخت, در سوخت
امّا صحیح و سالم این مسمار مانده

از خانه تا مسجد, میان کوچه دیدم
خون تو روى کاگلِ دیوار مانده

قبل از نماز مغرب از بس سرفه کردى
دیگر از آن سجاده یک گلزار مانده

امشب که غسلت مى دهم, مى فهمم آخر
که زیر این چادر چقدر اسرار مانده !

نصف شبى دیدم حسن رفته به کوچه
دارد خودش را مى زند, غمبار مانده

یک کم بجاى نان به فکر بچه ها باش
در این مصیبت خانه, خیلى کار مانده

گفتى خودم باید حسینم را بشویم
چه حکمتى در پشت این اصرار مانده

موهاى زینب شانه خورد و شانه افتاد
شانه به موهاى حسین انگار مانده

یک روز برمى گردى و مى بینى آن روز
موهاى او در دست نیزه دار مانده

این قوم زن را مى زنند, آن هم چه راحت
در بین شان این رسمِ ناهنجار مانده

دو مرتبه ناموس من را مى زنند, آه
کوچه گذشت, اما سر بازار مانده

چادر نمازت را بده زینب که فردا
بى پوشیه در بین آن تالار مانده

شاعر:حسین قربانچه

_________________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س)

چنان که قصد میسازند از الفاظ، معنا را
خدا از آفرینش قصد کرده، خلقِ زهرا را

“ولولا فاطمه” یعنی که بی زهرا نمی دیدیم
نه احمد را، نه حیدر را، نه هرگز خلق دنیا را

بهشت از تابش یک نور زهرا خلق گردیده
عنایاتش رسیده عالَم پنهان و پیدا را

صفاتش آینه دارِ صفات کبریا باشد
چه برهانی از این بهتر وجود حق تعالی را

چگونه در حجابی و همه عالم به دست توست؟!
خدایا!  فاطمه حل کرد بر ما این معمّا را

کجا با تار و پودِ لفظ در توصیف می آید
که ممکن نیست گنجاندن درونِ کوزه، دریا را

نشسته از الف تا یاء، حیران چنین معنا
بلی ظرفیّتِ وصفش نمی باشد الفبا را

حماسه می تراود آنقدر از خطبه هایش که
به خطبه میکَند از جای کوهِ پای بر جا را

زهی عفّت، زهی عصمت، زهی بانوی نوری که
علی نشنیده هرگز از زبان او تقاضا را

تنور خانه ی او گرم دارد جان عالم را
به رشک انداخته نورِ تنورش، طور سینا را

قناتِ جنّت از نورِ قنوتِ فاطمه جاریست
نمازش غرق رحمت کرده محراب و مصلّا را

بلی آن فاطمه که خلق عاجز مانده از درکش
که در اسمش خِرد حیران و گُم کرده مُسمّا را

بلی آن فاطمه که یک عنایت از عنایاتش
رسانده تا نبوت نوح و موسی و مسیحا را

بلی آن فاطمه که بهر کار خانه اش حتی
فرستاده خدایش “سوف یعطیک فترضی” را

بلی آن فاطمه که خطبه های آتشین او
به ما آموخت معنای تبرّا و تولّا را

بلی آن فاطمه که خطبه های آتشین او
بهم زد حیله ها و مکرهای شومِ اعدا را

بلی آن فاطمه که خطبه های آتشین او
شکست آخر سپاهِ بُت پرستِ لات و عُزّا را

بلی آن فاطمه که سیره اش تفسیر قرآن است
هم آیات جهادش را و هم آیات تقوا را

بلی آن فاطمه که مادری کرده برای ما
و از ما دستگیری می کند امروز و فردا را

مسیر مدحِ شعرم را به سوی مرثیه انداخت
خدا لعنت کند آن ضرب دست بی محابا را

نمیدانم که سیلی با رُخش…اصلا چه میگو%D

26 نوامبر 23
بدون دیدگاه
1,182
دانلود