آهنگهای ویژه

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1403

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس محرم و صفر سال 1403

  • حاج عبدالرضا هلالی

    حاج عبدالرضا هلالی

    آلبوم مراسم عزاداری شب پنجم محرم 1403/04/20 هیئت الرضا (ع)

  • کربلایی جواد مقدم

    کربلایی جواد مقدم

    نماهنگ رفیق

  • حاج محمد طاهری

    حاج محمد طاهری

    نماهنگ ساعتی بندگی - رمضان 1402

  • کربلایی امیر برومند

    کربلایی امیر برومند

    نماهنگ تصور کن

  • حاج محمود کریمی

    حاج محمود کریمی

    آلبوم مراسم عزاداری شب اول محرم 1401 - هیئت رایة العباس

اشعار شب پنجم محرم ۱۴۴۵-۱۴۰۲

3
اشعار شب پنجم محرم 1445-1402

متن شعر شهادت حضرت عبدالله بن الحسن (ع)

نیست چون هیچ‌کسی دور پیمبرزاده…
همه امیدِ عمو کیست؟! برادرزاده!

اکبرت نیست ولی غیرت من مانده هنوز
گرچه افتاده ابالفضل، حسن مانده هنوز

یازده سال عمو جان پدر من بودی
مثل پروانه فقط دور و بر من‌ بودی

بیشتر از علی‌اکبر نظرت بر من بود
جای من مثل پسرهات برآن دامن بود

زودتر از پسرت لقمه به من می‌دادی
با تماشام سلامی به حسن می‌دادی

به تنم قبل همه جامه‌ی نو پوشاندی
تا که خوابم ببرد در بغلم می‌ماندی

خاطرت هست نشستی به کنارم سحری…
قول دادی که مَرا هم ببری هر سفری؟

حال امروز چه رخ داده امیر دوسرا
می‌سپاری به حرم تا که بگیرند مرا؟!

فکر کردی بروی من به حرم می‌مانم؟!
بی‌خیال تن زخم پدرم می‌مانم؟!

دارم از دور به اوضاع تنت می‌نگرم
نیزه‌ای بر کمرت خورد که خم شد کمرم

صورتت زیر لگد مانده و پاخورده شده
سینه‌ات از اثر چکمه‌ای آزرده شده

مست‌ها دوروبرت نعره‌ی مستانه زدند
نیزه‌ها گیسوی خونین تو را شانه زدند

نیزه را داخل پهلوی تو کج می‌کردند
بعد باهم به سر قتل تو لج می‌کردند

قصد دارند سرت را ز قفا قطع کنند
آمدم جای سرت دست مرا قطع کنند
**
حسنی‌ها همه یک روضه‌ی سنگین‌ دارند
همه یک خاطره با بازوی خونین دارند…

شاعر:محمد علی بقایی

________________________________________________________

متن شعر شهادت حضرت عبدالله بن الحسن (ع)

کاش فریاد بر سرش نکشد
به روی خاک، پیکرش نکشد

دشمنش را بگو که حداقل
عمویش را برابرش نکشد

دست خود را دهد ز دست ولی
دست از عشق دلبرش نکشد

گرچه جانی نمانده در بدنش
منت از شمر و لشکرش نکشد

کاش می‌شد که حرمله در سر
نقشه‌ی ذبح حنجرش نکشد

بگذریم از تمام این‌ها، کاش
کار به بردن سرش نکشد

شاعر:شهریار سنجری

________________________________________________________

متن شعر شهادت حضرت عبدالله بن الحسن (ع)

به غیر از همین خانواده پناهی ندارم
به غیر از حسین و حسن، تکیه‌گاهی ندارم

شدم با امیدی به سوی در شاه، راهی
که جز حب آل علی شاهراهی ندارم

اگرچه دلم لذت بی‌ثمر خواست، گاهی
ولی غیر این روضه‌ها خاستگاهی ندارم

در آن دم که فرزند هم از پدر می‌گریزد
ز مولا تمنا به غیر از نگاهی ندارم

به جز اشک در روز محشر ندارم گواهی
به جز اشک در روز محشر گواهی ندارم
**
برای فدای نگاهت شدن ای عمو جان!
به غیر از همین دست‌هایم سپاهی ندارم

شاعر:محمود یوسفی

________________________________________________________

متن شعر شهادت حضرت عبدالله بن الحسن (ع)

نگاهِ ملتمس‌اش تا به آن کران اُفتاد
زد آنقدر به زمین پا  که نیمه‌جان اُفتاد

حرارتِ جگرِ عمه‌اش  تنش سوزاند
کشید آهی و آتش به استخوان اُفتاد

گرفته بازوی او را ، امانتِ حسن است
به ناله گفت مَرو  عمه از توان اُفتاد

گرفته بود که ناخن  به صورتش  نزند
ولی به چهره‌اش از زخمها نشان اُفتاد

همینکه دید رهایش نمی‌کند عمه
به روی سینه‌ی خود زد  به الامان اُفتاد

نگاه کن که بزرگ قبیله را کشتند
خدایِ من تَهِ گودال آسمان اُفتاد

نگاه کن به تَنِ ذوالجناح نیزه زدند
بلند مرتبه شاهی نفَس زنان اُفتاد

تلاش کرد بماند به زین ، هُلَش دادند
که چند نیزه به او خورد و ناگهان اُفتاد

یتیم گریه کند عرش را بهم بزند
به گریه‌های یتیمانه‌ای چُنان اُفتاد…

که عمه دید حسن را میانِ کوچه‌ی تنگ
کنارِ مادرش  آنجا به سر زنان اُفتاد

کشید بازوی خود را دوید تا گودال
سرش شکست همینکه دوان دوان اُفتاد

در ازدحامِ حرامی چه سخت رد می‌شد
که چند دفعه دراین بِین بی امان اُفتاد

میان شهیه‌یِ اسبان و نعره‌های هجوم
نگاهِ او به عمو بینِ قاتلان اُفتاد

از این و آن چقدر ضربه خود اما رفت
که دید موی عمو دست این و آن اُفتاد

رسید در تَهِ گودال روبروی سنان
میانِ حرمله و شمر و ساربان  اُفتاد

عمو به خاک و سرش روی دامن باباست
کنارِ این دو   زنی با قدی کمان اُفتاد

همینکه خواست بگوید پدر ؛ عمو را دید
همینکه گفت عمو دستش آن میان اُفتاد

شاعر:حسن لطفی

________________________________________________________

متن شعر شهادت حضرت عبدالله بن الحسن (ع)

شب پنجم که می رسد از راه
روضه را غرق آه باید خواند
از یتیم حسن که می گوییم
روضه ی قتلگاه باید خواند

روز آخر نیامده است اما
روضه رفته است داخل گودال
مثل مرغی که بال او کنده است
حسنی زاده می زند پر و بال

لحظه آخر است و این میدان
گرچه مرد نبرد می خواهد
حسنی زاده ! پیش عمه بمان
بعد از این ، خیمه مرد می خواهد

حیف از آن دست حیف از آن بازو
دست خود را به تیغ نسپاری
پیش زینب بمان که بعد عمو
علم و مشک را تو برداری

پیش زینب بمان که می ترسم
روضه ی پشت در شود تکرار
مادرم بازوی کبودی داشت
دست خود را به تیغها نسپار

شیر اگر بچه باز هم شیر است
آن شغال زبون نفهمیده
اینکه دست تو را ز تن انداخت
دست عباس دیده ترسیده

شاعر: محسن ناصحی

لینک کوتاه

اشتراک گذاری

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دیدگاه ها

1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.

2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.

3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.