اشعار شب پنجم محرم – سال ۱۴۰۰

متن شعر شب پنجم محرم – حضرت عبدالله بن حسن (ع)
حق بده خیلی هوایِ بوسههایت کردهام
از عموجان بیشتر بابا صدایت کردهام
عمه دستم را گرفته بود اما آمدم…
فکرکردی که عمو جانم رهایت کردهام
مقتل مأثور هستم غارتِ گودال را
ازدحامِ زخمهایت را روایت کردهام
خواست تا دستت زند با دستِ خود نگذاشتم
پیش تو اُفتاد دستی که فدایت کردهام
پیشِ دادِ مادرت پیراهنت را کَند و بُرد
دید لشکر آمدم خود را عبایت کردهام
آنقدر من را کشیدند آخرش مَردی شدم
اینقدر گویم که در آغوش جایت کردهام
هرچه میخواهند بر من میزنند و میروند
شُکر قدری از نوکِ نیزه جدایت کردهام
خواستند از تو جدا سازند من را که نشد
آه شرمنده اگر که جابجایت کردهام
آخرش من را مُشبک کردهاند این نعلها
راضیام خود را ضریحِ کربلایت کردهام
من در آغوشِ توام یا تو در آغوشِ منی
دیدی آخر جا میانِ بوریایت کردهام
آخرین تیرش کشید و حرمله نزدیک شد
دیدی وقتی که سپر خود را برایت کردهام
سینهام را سینهات را عاقبت با زور دوخت
حنجرم را حنجرت را روی هم بدجور دوخت
شاعر: حسن لطفی
_________________________________________________________________________
متن شعر شب پنجم محرم – حضرت عبدالله بن حسن (ع)
می رسد از گوشهٔ مقتل صدای مادرش
ای زنا زاده بیا و دست بردار از سرش
گیسوان مادر ما را پریشان می کنی
بی حیا با خنجرت بازی مکن با حنجرش
تو نمی بینی مگر غرق مناجات است او
پای خود بردار از روی لبان اطهرش
دل مسوزان بی حیا عمه تماشا می کند
با نوک نیزه مکن پهلو به پهلو پیکرش
دست من از پوست آویزان به زیر تیغ تو
تا سپر باشد برای ناله های آخرش
نیزه بازی با تن بی سر ز من آغاز کن
طعمه نیزه مگردانید جسم اصغرش
از ضریح سینه اش برخیز ای چکمه به پا
پای خود مگذار روی بوسه پیغمبرش
دیر اگر برخیزی از جای خودت یابن الدعی
عمه نفرین کرده دست خود برد بر معجرش
شاعر: قاسم نعمتی
_________________________________________________________________________
متن شعر شب پنجم محرم – حضرت عبدالله بن حسن (ع)
هرکه دیوانه نشد لایقِ ادراک نشد
خاکِ هیئت نشد و راهی افلاک نشد
عَرَقِ سینه زنان رونقِ مَستانگی است
تاکْ بی ذکرِ حسین ابن علی تاک نشد
باده ی اشکْ فزون باد و مداوم بادا
هرکه آلوده ی این باده نشد پاک نشد
چاک چاک است تن شاه و نمی خواهم من
جامه ای را که برای غمِ او چاک نشد
چشم هامان شده نمناک از این رو که کمی
لبِ خُشکِ پسرِ فاطمه نمناک نشد
بود آماده برایَش همه ی عَرش ولی
سهمِ شاهِ دو جهان جز خس و خاشاک نشد
“مادرِ آب کجایی پسرت آب نخورد
پدرِ خاک کجایی پسرت خاک نشد…”
شاعر: محسن کاویانی
_________________________________________________________________________
متن شعر شب پنجم محرم – حضرت عبدالله بن حسن (ع)
با عمو همراه شد
با همین سنّش چه سربازی برای شاه شد
طاقت دوری نداشت
یک تنه آمد حریف لشکر بدخواه شد
بی زره آمد به جنگ
ذکر لب هایش علی مولا ولی الله شد
شد فدایی حسین
آه عبدالله در یک روز پیر راه شد
پیش چشمان عمو
دست عبدالله مثل قامتش کوتاه شد
یادگاری حسن
شد کفن افتاد روی جسم شاه بی کفن
بی خبر از دست رفت
مثل آن مادر که قبلا پشت در از دست رفت
بین آغوش عمو
در دل پرواز یک دم بال و پر از دست رفت
خواست تا حائل شود
حیف اما بر روی سینه، سپر از دست رفت
کار یک خنجر نبود
دست عبدالله با ضرب تبر از دست رفت
حرمله آمد جلو
روی پای حضرت ارباب سر از دست رفت
دست از دنیا برید
خوب شد رفت و تنش رخت اسارت را ندید
شاعر: محمود یوسفی
_________________________________________________________________________
متن شعر شب پنجم محرم – حضرت عبدالله بن حسن (ع)
افتادی و تا خورد به گودال، لبت
با گریه دوید؛ سوخت از تاب و تب
تا پیکر خود را سپرِ جان تو کرد
گفتی که عمو شود فدای ادبت
اینکه نکند خار به دستش برود
هر ثانیه بود؛ فکرِ هر روز و شبت
بی دستش کردند و به پا شد کینه
هم از جمل و هم حسن(ع) و هم نسَبت
با خاک درآمیخته، یکسان شده بود
در زیر قدم هایِ پیاپی رطبت
زد حرمله(لع) تیر بر تنِ عبدالله(ع)
پرپر زد و سخت شعله ور شد غضبت
می سوختی از غم و: «خدایا أَمْسِکْ-
-عَنْهُمْ قِطَرَ السَّماء»* شد ذکر لبت!
شاعر: مرضیه عاطفی
_________________________________________________________________________
متن شعر شب پنجم محرم – حضرت عبدالله بن حسن (ع)
ز جانش چشمه چشمه خون به باغ باغبان میداد
پناه باغبان بود آن گل سرخی که جان میداد
زمام جان به دست و با تمام کودکی هایش
بزرگی را نشان دوستان و دشمنان میداد
جهان بینی یک عالم به دست او دگرگون شد
که دست پرپرش درس مروت بر جهان میداد
به عطر کهنه پیراهن، چنان جان غزل پیچید
که با هر آه شعر تازه دست شاعران میداد
به دامان که بود این دست نیلی لحظه آخر
که اینگونه شمیم یاس و عطر ارغوان میداد
نشانی از تن در خاک و خون پیچیده پیدا نیست
دوباره غم گواه از یک مزار بی نشان میداد
شاعر: فاطمه معصومی
_________________________________________________________________________
متن شعر شب پنجم محرم – حضرت عبدالله بن حسن (ع)
این كیست از خورشید، مولا، ماهروتر
بیتابتر، عاشقتر، عبدالله روتر
میگفت من دست از حسینم برندارم
اِلا شود بازویم از خون وضو، تر
میگفت ای شمشیرها دستم مگیرید
مرگ ار جگر دارد بیاید روبهروتر!
میگفت و با دست عمویش عهد میبست
چشم زمین از حسرت این گفتگو، تر
وای آن گلوی ناز، سیراب عطش بود
شد عاقبت از دست آن صاحب سبو، تر
آنجا حسین افتاد و اینجا كودكی ناز
افتاد در دست یزیدی تندخوتر…
در عالم ای شمشیرها پیدا نكردید
آیا كسی نزد خدا با آبروتر؟!
شاعر: عبدالحمید رحمانیان
_________________________________________________________________________
متن شعر شب پنجم محرم – حضرت عبدالله بن حسن (ع)
دُرّ یتیمم و به صدف گوهرم ببین
در بحر عشق، گوهر جانپرورم ببین
هفتاد و دومین صدف ساحل توأم
ای روح آب، رشحهای از کوثرم ببین
من سینهسرخ عشق عمویم، پرم بده
دست مرا رها کن و بال و پرم ببین
چشمم به قتلگاه و عمو مانده زیر تیغ
تصویر غربتیست به چشم ترم، ببین
با بانگ استغاثهٔ او تیغ میشوم
برندهتر ز تیغ عدو خنجرم ببین
پروانهام به پیله واماندنم مخواه
در هرم عشق، شعلهٔ خاکسترم ببین
دستم کبوتریست که شوق پریدن است
چون نبض عمه ملتهب و مضطرم ببین
بر من عمو به چشم خریدار بنگر و
دست مرا بگیر و از این برترم ببین
کوچکترم ز قاسم و دارم دلی بزرگ
همچون علیاصغر خود اکبرم ببین
من کودک برادر تو بودم و کنون
در هیأت دلاور و جنگاورم ببین
«هل من معین» شنیدم و تکلیف روشن است
در التهاب پاسخت اهل حرم ببین
هرچند دست یاری من کوچک است و خرد
آن حس عاشقانه و جانپرورم ببین
احرام بستهام که کنم دور تو طواف
خیل حرامیان همه دور و برم ببین
کوچکتر است قد من از تیغ دشمنان
اما سپر برابرشان پیکرم ببین
ته ماندهٔ شراب شهادت که مانده است
مینوشم و تو مستی از این ساغرم ببین
در دست عمه دست کشیدم ز جان خویش
حالا به روی سینه گل پرپرم ببین
دیشب سرم به شانهٔ آرامش تو بود
اکنون به روی سینهٔ خود بیسرم ببین
شاعر: سید مهدی حسینی
_________________________________________________________________________
متن شعر شب پنجم محرم – حضرت عبدالله بن حسن (ع)
صبرش به سر رسید، چو قصه به سر رسید
از دست عمّه جان و ز جان، دست بر کشید
«واللهِ لا اُفارِقُ عمّی» خروش او
با این رجز به سوی عمو جان خود دوید
گودال رنگ کوچهٔ تنگ مدینه بود
از چشم مجتبایی او اشک می چکید
در ازدحام نیزه و تیر و عصا و سنگ
از ره رسید و جز سر و دستش سپر ندید
دستش فتاد و ناله کشید: «آه مادرم»
قد حرم خمید، چون این ناله را شنید
افتاد و شد دخیل ضریح تن عمو
یک تیر حرمله، دو نشان را به چشم دید
این بار غیر حنجر پاکش سپر نداشت
تیر جفای حرمله را بر گلو خرید
شاعر: سعید نسیمی
_________________________________________________________________________
متن شعر شب پنجم محرم – حضرت عبدالله بن حسن (ع)
می وزد باد گرم در صحرا
همه ی دشت گرم و سوزان است
یک پسر بچه از تبار حسن
چشم بر راه اذن میدان است
مثل باباش غیرت الله است
در رگش خون مجتبی دارد
دید ارباب با لب تشنه
هی به میدان برو بیا دارد
رفت اکبر صنوبرانه ولی
نیست غیر از خیال تصویرش
آه..ارباب ما چه حالی بود
پیر شد پای نعش آن شیرش
یک به یک دید از دم خیمه
صحنه هارا و بیشتر می سوخت
کودکانه خدا خدا می کرد
لب و دندان خود به هم می دوخت
بعد از آن نوبت برادر بود
برود تا که پر بگیرد او
نامه آورده خدمت ارباب
برود جان کند فدای عمو
مشت خود را به دست خود میزد
دلخور از بخت خویش و اقبالش
در حرم مانده بود عبدالله
خیمه ها گشته بود گودالش
گفت با خود که میروم پیشِ
عمه زینب،ضمانتم بکند
قسمش میدهم به جان عمو
تا که شاید شفاعتم بکند
عمه زینب اگر نشد راضی
عمو عباس دست گیر من است
قسمش میدهم به خاک پدر
بسکه او عاشق امام حسن است
ناگهان دید از دل میدان
که عمو دست بر کمر آمد
وای ساقی ز صدر زین افتاد
از لب آب این خبر آمد
همه ی دلخوشیش شد بر باد
دیگر اصلا نبود اورا تاب
بعد ساقی حرم ز هم پاشید
چه خبر بود خیمه گاه رباب…
همه رفتند او فقط مانده
طفل شش ماهه رفت او جا ماند
گفت با خود مگر نمی بینی؟
که عمو بی پناه و تنها ماند
آمد از خیمه اش برون،شاید
عمه اش را کند دگر راضی..
متوسل به حضرت زهرا
شده با گریه بهر اعجازی
گفت عمه،بخاطر مادر…
به خدا طاقت نشستن نیست
لشکر کفر دوره اش کردند
چشم من را قرار دیدن نیست
ناگهان یک صدا به گوش آمد
که نداری مگر تو کینه ی او؟
حرمله!هوش و گوش و با دقت
یک سه شعبه بزن به سینه ی او
آسمان دلش شد ابری و
دست خود را کشید،راهی شد
پا برهنه رسید در گودال
قسمت چشم او سیاهی شد
دید افتاده بر زمین ارباب
چشم هایش به آسمان باز است
مطمئن شد دگر امیدی نیست
مطمئن شد که وقت پرواز است
عمر سعد گفت با لشکر
دست اورا جدا کنید از تن
بزنیدش..امان به او ندهید
که نماند ثمر ز باغ حسن
بغلش کرد لحظه ی آخر
اشک از چشم آسمان افتاد
آخرش هم به آرزوش رسید
به روی سینه ی عمو جان داد
شاعر: آرمان صائمی
_________________________________________________________________________
متن شعر شب پنجم محرم – حضرت عبدالله بن حسن (ع)
كرده در باغ رخت گشت و گذار عبداللّه
داده از دست چو موی تو قرار عبداللّه
ریخته در كف خود دار و ندار عبداللّه
دیده چون بر رخ تو خون و غبار عبداللّه
نیست آن كس كه نشیند به كنار عبداللّه
سپر از دست بینداز كه من میآیم
به هواداری تو جای حسن میآیم
منم آن كس كه ز غربت به وطن میآیم
عوض نجمه كنون من به سخن میآیم
بسمل یك سر موی تو هزار عبداللّه
من كه خورده گره ای دوست به كارم چه كنم؟
دست خطی چو من از باب ندارم چه كنم؟
من كه در نزد زنان شوق تو دارم چه كنم؟
جگرم سوخت بگو ای كس و كارم چه كنم؟
سوخت چون شمع شب افروز مزار عبداللّه
قاسم امروز كه در حلقۀ آغوش تو بود
پشت خیمه ز غم عشق تو مدهوش تو بود
به گمانم كه دلم پاك فراموش تو بود
منم آن طفل كه دائم به سر دوش تو بود
از چه گویی كه بماند به كنار عبداللّه
گر اسیری بروم خصم تواَم خوار كند
وای از آن روز كه دون بر همه آزار كند
خاطر عمه توجه به منِ زار كند
دشمن آن لحظه یتیم تو گرفتار كند
بهتر آن است شود بر تو نثار عبداللّه
موسی وادی شوقم ید بیضا دارم
بر روی سینۀ تو سینۀ سینا دارم
نجمه كو تا كه ببیند چه تماشا دارم
عالم امروز به كام است كه بابا دارم
پدر این جاست به اغیار چه كار عبداللّه
شأن تو نیست كه ره بر روی زانو بروی
گه به صورت بروی گاه به ابرو بروی
كو اباالفضل كه با قوّت بازو بروی
اكبرت كو كه به یك قامت نیكو بروی
گشته این لحظه دگر دست به كار عبداللّه
تیر خود را بزن ای حرمله بیتاب شدم
یاد تابوت شدم غمزدۀ باب شدم
از غم عشق عمو، شمع صفت آب شدم
من مدال دم جان دادن ارباب شدم
همچو اصغر شده با تیر شكار عبداللّه
سر اگر در قدم یار نباشد سر نیست
خون من سرخ تر از خون علی اصغر نیست
ای شه خسته مگر مادر من مادر نیست
نجمه را شرم ز گیسوی علی اكبر نیست؟
نجمه را میدهد امروز وقار عبداللّه
شاعر: محمد سهرابی
_________________________________________________________________________
متن شعر شب پنجم محرم – حضرت عبدالله بن حسن (ع)
گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
از چه در خیمه بماند اگر او میداند
چشم در راه غزالان حرم آبلههاست؟
آفتاب است که از زین به زمین افتادهست!
شیهۀ اسب یقیناً خبر از زلزلههاست
نه که هنگام نماز است، عمو در سجدهست
نکند وقت به پا داشتن نافلههاست؟
این طرف محفل پر اشکترین زمزمههاست
آن طرف مجلس پر شورترین هلهلههاست
به یتیمی ز نوک تیر، محبّت کردن
جلوۀ بارزی از خُلق خوش حرملههاست!
خواستند آینۀ باغ شقایق باشد
سینهای که پر آواز پر چلچلههاست
شاعر: محمد جواد زمانی
_________________________________________________________________________
متن شعر شب پنجم محرم – حضرت عبدالله بن حسن (ع)
دردی به سینه هست که خاکسترم کند
در دستهای محکم تو مضطرم کند
خشکم کند به شعله ی این داغ ماندنم
با ابرهای اشک بیاید ترم کند
آه ای خدا به عمّه چه گویم که لحظه ای
بالم دهد، رها کُنَدم، باورم کند
من می پرم خدا کند او تیغ خویش را
جای عمو حواله ی بال و پرم کند
قیچی زد و برید و مرا تکّه تکّه کرد
اصلاً اراده کرد گلی پرپرم کند
حالا که من به سینه ی زخمش رسیده ام
بگذار، دست های کسی بی سرم کند
شاعر: علیرضا لک
_________________________________________________________________________
متن شعر شب پنجم محرم – حضرت عبدالله بن حسن (ع)
دردم ز کودکی است که با روی همچو ماه
ازخیمه شد به یاری آن شاه بیسپاه
بیتاب چون دل، از برِ زینب فرار کرد
آمد چو طفلِ اشکِ روان، در کنار شاه
کای عمّ تاجدار! به خاک از چه خفتهای!
برخیز از آفتاب، بیا تا به خیمهگاه
نشنیدهای مگر سخن عمّه را چو من؟
تنها ز خیمه آمدهای، پیش این سپاه
هر کس که آب خواست، دهندش ز آب تیغ
ای عم! بیا به خیمه و آب از کسی مخواه
میگفت و میگریست که بیدینی از ستیز
تیغی حواله کرد به آن شاه دینپناه
آن طفل، دست خویش سپر کرد، پیش تیغ
دست اوفتاد از تن معصوم بی گناه
بیدست جان سپُرد به دامان عمّ خویش
چون ماهی به لجّهی خون، مانده در شناه
میداد جان به دامن شه، «الغیاث» گوی
میکرد شاه تشنه به حسرت، بر او نگاه
شاعر: وصال شیرازی
_________________________________________________________________________
متن شعر شب پنجم محرم – حضرت عبدالله بن حسن (ع)
از میان خیمه تا گودال … با سر آمده
این برادرزاده که جای برادر آمده
کیست این آزاده که پرواز دارد می کند؟!
کیست این آزاده، انگار از قفس درآمده
هر طریقی بوده از عمه جدا گردیده و
از پس چشمان خیس خواهرت برآمده
با نوای “لا افارق” با نگاهی اشکبار
تا میان معرکه با حال مضطر آمده
خون ابراهیم در رگ هاش جاری گشته است
مثل اسماعیل اگر تا زیر خنجر آمده
مثل سقای حرم، با بوسه ی شمشیرها
دستش آویزان شده … از جای خود درآمده
آه … خنجر پشت خنجر … در میان قتلگاه
تا که تیری آمده، یک تیر دیگر آمده
او به روی سینه ی معشوق مأوا کرده و
صبر تیر حرمله انگار که سر آمده
حق الطاف عمو را خوب جبران کرده است
این برادرزاده که جای برادر آمده
شاعر: مجتبی حاذق
_________________________________________________________________________
متن شعر شب پنجم محرم – حضرت عبدالله بن حسن (ع)
ای عمو تا نالۀ هَل مِن مُعینت را شنیدم
از حرم تا قتلگه با شور جانبازی دویدم
آنچنان دل بُرد از من بانگ هَل مِن ناصِر تو
کآستینم را ز دست عمّه ام زینب کشیدم
فرصتی نیکو ز هل من ناصرت آمد بدستم
تو کرم کردی که من در قلزم خون آرمیدم
جای تکبیر اذان ظهر در آغوش گرمت
بانک مادر مادرِ زهرا در این صحرا شنیدم
گرچه طفلی کوچکم امّا قبولم کن عمو جان
بر سر دست تو من قربانی شش ماهه دیدم
کس نداند جز خدا کز غصّۀ مظلومی تو
با چه حالی از کنار خیمه در مقتل رسیدم
دست من افتاد از تن گو سرم بر پایت اُفتد
سر چه باشد تیر عشقت را بجان خود خریدم
تا بُرون از خیمه گه رفتی دل من با تو آمد
تو به رفتن رو نهادی من زماندن دل بُریدم
جای بابایم امام مجتبی خالی است اینجا
تا ببیند من به قربانگاه تو آخر شهیدم
ناله ای از سوز دل کردم به زیر تیغ قاتل
شعله ها در نظم عالم سوز «میثم» آفریدم
شاعر:استاد غلامرضا سازگار
_________________________________________________________________________
متن شعر شب پنجم محرم – حضرت عبدالله بن حسن (ع)
من آمـده ام تا کـه به پای تو بمیرم
امـروز غـریبـانـه بـرای تو بمیرم
غم نیست اگر در قدمت دست من افتد
شادم به خدا تا که به پای تو بمیرم
از خیمه دویدم که کنم جان به فدایت
خواهـم که عمو زیر لوای تو بمیرم
ای کاش ذبیح تو شـوم در ره توحید
تا در ره عشقت به منـای تو بمیرم
این قـوم اگـر تشنـۀ خونند، بیایند
آماده شدم تا که به جای تو بمیرم
بگذار که از خیـل شهیـدان تو بـاشـم
بگـذار که در کرب و بـلای تو بمیرم
کو حرملـه تـا تیـر بینـدازد و من هم
زان تیـر در آغـوش وفای تو بمیرم
از قول من خسته جگر گفت «وفائی»
ای کـاش کـه در راه ولای تو بمیرم
شاعر: استاد سید هاشم وفایی
_________________________________________________________________________
متن شعر شب پنجم محرم – حضرت عبدالله بن حسن (ع)
از غمِ بی کسیت در دلم اشک و آه است
میزنم بر سر خود ، غم، غمِ عبدالله است
باز لمس عطش و سوزش و واویلا شد
شام در مرثیه ی آن حرم بی ماه است
روی یک نیزه سر و جانِ علیِ اصغر
جای صد تیغ زمان بر بدن این شاه است
منِ بیمار و دلِ زخمی و دستِ مهرت
که شفای دلم ای عشق فقط یک راه است
خون دل خوردم و هر شب شبِ عاشورا شد
که خداوند از احساسِ غزل آگاه است
شاعر: محمد جهان زاد
_________________________________________________________________________
متن شعر شب پنجم محرم – حضرت عبدالله بن حسن (ع)
ملاکِ داغ حسین و عیارِ غم حسن است
حسن شبیه حسین و حسین هم حسن است
حسین گفت “اَخی خُیرًُ مِنی ” و دیدند
تمام عمر جلوتر به یک قدم حسن است
همیشه او به گدا کمتر از حسن میداد
که خلق ثبت کند صاحب کَرم حسن است
کریمی حسن است اینکه مرثیه گفتند
در اصل بانیِ اشعارِ محتشم حسن است
هرآنکه شد حسنی میشود حسینی پس
ببین که ریشهی هفتاد دو عَلَم حسن است
«حسین نهی به قاسم دهد حسن دستور»
چه خوب گفت که سلطان محترم حسن است
تمام آرزوی نقره کارها این است
زمان آن برسد نقش هر قلم حسن است
نوادگانِ حسن صاحبِ ضریح شدند
فقط به خاطرِ زهراست بی حرم حسن است
شهیدِ آب حسین شهید آب حسن
قتیل تیغ حسین و قتیل سَم حسن است
شاعر: حسن لطفی
_________________________________________________________________________
متن شعر شب پنجم محرم – حضرت عبدالله بن حسن (ع)
بس كه بر پایِ دلم حوصله زنجیر شده
طفلی از هولِ غمِ بیكسیات پیر شده
نیزه بر پهلویِ تو نیّتِ قد قامت كرد
ای وضویِ تو ز خون لحظۀ تكبیر شده
دیدم از خیمه به صورت به زمین افتادی
كار از كار گذشته، نكند دیر شده؟
نكند باز عمو دست به خیرات زدی؟
همۀ دشت به سویِ تو سرازیر شده
آب كردی جگرم، آب مگر خواستهای
كه سر و كارِ تو با این همه شمشیر شده
این همه فاصله مابینِ نفسهات ز چیست؟
پنجۀ كیست كه با مویِ تو درگیر شده؟
آمدم رو به سراشیبیِ گودال، مرو
دو قدم مانده، تحمل كن و از حال مرو
آمدم زخم كسی بر بدنت نگذارد
لشكری دست به تركیبِ تنت نگذارد
زینتِ دوشِ نبی ، سینۀ تو پا نخورد
زنده تا هست یتیمِ حسنت، نگذارد
یوسفِ عمّه، به جانِ تو قسم هیچ كسی
دست حتی به پَرِ پیرهنت نگذارد
پسرت بودم، از این پس سپرت خواهم شد
شمر تا چكمه به رویِ دهنت نگذارد
گرچه این تیغ به قصدِ سرِ تو می آید
بازویِ كوچكِ این سینه زنت نگذارد
دستِ من شكر خدا را، كه به كار آمده است
استخوان تا شده، با پوست كنار آمده است
شاعر: علیرضا شریف
_________________________________________________________________________
متن شعر شب پنجم محرم – حضرت عبدالله بن حسن (ع)
حال دل خیلی خرابه، کار دل ناله و آهه
شب پنجم محرم، دل ما تو قتلگاهه
چقدر تیر چقدر سنگ، چقدر نیزه شکسته
روی خاک تو موجی از خون، یوسف زهرا نشسته
دل من ترسیدی انگار، که نمیری توی گودال
نمی بینی مگه آقات، چقدر زده پر و بال
اون کیه میره تو گودال، گمونم یه نوجونه
مثه بچه شیر می مونه، وقتی که رجز میخونه
میگه من هنوز نمردم، که عمومو دوره کردید
سی هزار گرگ دور یک شیر، به خدا خیلی نامردید
از امامش مثِ مادر، تو بلا دفع خطر کرد
جلوی طوفان شمشیر، لاله دستشو سپر کرد
توی خون داره میخنده، عمو جون دیدی که مَردم
اگه تو خیمه میموندم، جون عمه دق میکردم
خدارو شکر نمیمونم، تو غروب قتل و غارت
مثِ بابام نمیبینم، سوی ناموسم جسارت
خدا رو شکر نمیبینم، دست عمه رو می بندن
پای نیزهی ابالفضل، به اسیریمون می خندن
شاعر: محسن عرب خالقی
_________________________________________________________________________
متن شعر شب پنجم محرم – حضرت عبدالله بن حسن (ع)
من یک تنه سپاه برای تو می شوم
سرباز قتلگاه برای تو می شم
عمه اگر اجازه ی میدان دهد به من
کاری کنم که زنده شود غیرت از حسن
دست مرا عقیله اگر که رها کند
فرزند مجتبی بنگر تا چه ها کند !
باید که دست عمه ی خود را رها کنم
دستان خویش را به رهت من فدا کنم
در خیمه گاهم و روی جسمت برو بیاست
جسم مبارکت هدف تیر و نیز هاست
سر نیزه ها صدای تو را در می آوردند
یک عده ای ادای تو را در می آورند
بر زخم های سینه ی تو نیست التیام
برخیز که سخن شده از غارت خیام
بستم دو چشم خویش و دویدم به سوی تو
افتاده دست شمر چرا تاب موی تو ؟
حالا بگو چگونه به گودال رفته ایی ؟!
از پشت نیزه خوردی و از حال رفته ای
آخر چرا به روی لبان تو ردّ پاست ؟
اطراف قتلگاه پر از تکه ی عصاست ؟
ابروی تو برای چه آخر شکسته است
دشمن برای ذبح سرت شرط بسته است
تار است هر دو چشم تو از بسکه تشنه ای
زخمیّ تیر و نیزه و شمشیر و دشنه ای
آن ها که خویش را به دو سکه فروختند
جسم مرا به جسم تو با نیزه دوختند
جسم به خون شبیه تن تو تپیده شد
دستم شبیه حضرت سقا بریده شد
در خیمه حال عمه ی سادات بد شود
جسمت به زیر یورش مرکب لگد شود
شاعر: عرفان ابوالحسنی
1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.
2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.
3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.