متن روضه و توسل ویژه شب نهم محرم ۱۳۹۹

متن روضه و توسل به باب الحوائج حضرت اباالفضل العباس (ع)
پر افتخار و دلیرانه مَشک را برداشت
عجیب حال و هوایِ نبرد در سر داشت
پیمبری که وجودش پر از شهامت بود
نه مَشک، بلکه به دوشش غمِ رسالت بود
*امامم گفته برم آب بیارم، حرفِ امام نباید رویِ زمین بمونه…*
سوارِ اسب شد و علقمه صدایش کرد
و با بهانه ی آب از حرم جُدایش کرد
چو کشتی آمد و دریا برای او وا شد
چو شیر زد به دل روبهان و غوغا شد
چه شوکت و چه جلال و اُبهتی دارد
چه منظری ، چه جمالی ، چه هیبتی دارد
همین که دیده به سمتِ سوار می کردند
قرار نه ، همه لشکر فرار می کردند
هنوز دشمنِ دین ترسِ از علی دارد
حسین بینِ سپاهش عجب یلی دارد
کنارِ علقمه تا چشمِ او به آب افتاد
میانِ قابِ دستِ عمو ، کودکِ رباب افتاد
*روضه ی قمر بنی هاشم، یه روضه ی خانوادگی است، یعنی چی؟ یعنی مردا گریه میکنن، چون میدونن خجالتِ زن و بچه یعنی چی، خانم ها گریه می کنن، چون می دونن بی تابیِ بچه یعنی چی…دخترا گریه می کنن چون می دونن بی پناه شدن یعنی چی، پسرا گریه می کنن چون غیرتی هستن…*
به آب زد دلِ مشک و به لرزه آمد دشت
ولی به صحنه ی برگشتنش ، ورق برگشت
* تا اومدنش همه چیز خوب پیش رفت…اما برگشتنش همه چیز عوض شد، مگه چی شد؟…*
کمندِ فصلِ زمستان به ساقه اش پیچید
یکی به دستِ تبر، شاخ و برگِ او را چید
کمینِ باد خزان ، راهِ رفتنش را بست
ز روی اسب زمین خورد ، بی سپر ، بی دست
*یادته قدیما، روضه خونا چه جوری روضه می خوندن؟ میگفتن: هر کی بخواد از بلندی رو زمین بیوفته، دستش رو رویِ صورتش میذاره، اما اگه دست در بدن نباشه…*
بدون دست ، ولی تیغ دیگری دارد
قشونِ آمده شوخی که بر نمی دارد
___________________________________________________________________________
متن روضه و توسل به باب الحوائج حضرت اباالفضل العباس (ع)
*عباس فکرِ همه جا رو کرد، با چشماش ادامه ی مبارزه رو داد، مگه میشه، که لشکر از غضبِ چشم بترسه؟ آره مگه یادت نیست، که دشمن از غضبِ چشمایِ حاج قاسمِ سلیمانی می ترسید…*
و بعد فصل بهار و هوای باران شد
که نوبتِ هنرِ رزمِ تیر داران شد
صدف شد و بدنش را حِفاظِ گوهر کرد
برای مَشک خودش را هِلال احمر کرد
چه تیر های زیادی که از کمان پر زد
هزار دسته ی گنجشک ، ناگهان پر زد
*هزاران نفر، فقط به یه نفر تیر میزدن…*
خواستم آب به خیمه برسانم که نشد
چقدر غصه و غم خوردم از این غم که نشد
حیف شد چیز زیادی به حرم راه نبود
سعی کردم بدنم را بکِشانم که نشد
تا دو دستم به بدن بود عَلَم بر پا بود
خواستم حفظ شود بیرق و پرچم که نشد
سعی کردم که نیفتم ز روی اسب ولی
ضربه آنقدر شتابان زد و محکم که نشد
گفتم این لحظه ی آخر که در آغوشِ منی
لااَقل روی تو را سیر ببینم که نشد
هر دو دستم، سر و چشمم به فدای سر تو
هر چه آمد به سرم، نصفِ شما هم که نشد
بگو از من به سکینه که حلالم بکند
آمدم آب به خیمه برسانم که نشد
* ابی عبدالله اومد بالا سَرِ عباس…*
گره خورده کارم، بالایِ سَرِ تو
یه دریایِ تیرِ، رویِ پیکرِ تو
می بینم که راهی، برا موندنت نیست
تو خیمه امیدی به برگشتنت نیست
با دستایِ خالی، بدونِ سپر
با لبهای تشنه، نمی رفتی کاش
تو که پا گذاشتی کنارِ فُرات
یه کم آب میخوردی آخه داداش
چشایِ رُبابِ که مونده به راه
جلو خیمه داره قدم میزنه
ببین اصغرُ بس که تشنه شده
داره هی لباشُ به هم میزنه
چه سختِ که سَروُ زمین گیر ببینم
نشستم تو رو یک دلِ سیر ببینم
تا خونِ چشاتُ به صورت کشیدم
از این گریه ی تو، خجالت کشیدم
پاشُ تا حرم بی علمدار نشه
بذار به نگاهِ تو تکیه کنم
اگه تیرا از چشم تو در بیان
میخوام پا به پایِ تو گریه کنم
برادر پشت، برادرزاده هم پشت
درخت بی برادر،کی کند رشد؟
*” بانَ الانکسارُ فِی وجهِ الحُسین” توی کربلا این عبارت فقط یه جا اومده، یعنی حسین از کنارِ عباس که برگشت، صورتش شکسته شده بود…
برگردم به عقب، زمانی که اُم البنین با امیرالمؤمنین ازدواج کرد، داره پا به پایِ امیرالمؤمنین میاد خونه، میگن: دَرِ خونه ایستاد، فرمود: بگید: زینب بیاد، زینب اومد دَمِ در، خوش آمدی خانوم، گفت: زینب جان! من نیامدم مادری کنم، من اومدم کنیزِ شما باشم، لذا بی دلیل نبود پسرش یه عُمر، آرزو گذاشت رو دلِ حسین، یه بار برادر صداش نزد، همه بگید: حسین…..*
______________________________________________________________________________
متن روضه و توسل به باب الحوائج حضرت اباالفضل العباس (ع)
همیشه رویِ لبم ذکرِ یا اباالفضل است
چراکه حضرتِ مشکلِ گشا اباالفضل است
دو دست داده به راهِ خدا و پس چه عجب
اگر که معنیِ دستِ خدا اباالفضل است
به جمله جمله ی یا کاشِفِ الکُروب قسم
که استجابتِ صدها دُعا اباالفضل است
*يك سال منتظر همچين شبي بوديم،گفتيم شبِ تاسوعا بياد،شبِ اباالفضل بياد،امشب شبِ اون بي دستي است كه نميذاره كسي دستِ خالي برگرده،امشب شبي است كه امام زمان ويژه نگامون ميكنه، خوشبحالِ ما كه امام زمان نگامون ميكنه و بد به حال اونكه اين شبها رو غنيمت نميدونه و بهونه مياره…آي اباالفضل!…*
نمونه است اباالفضل و در مسیرِ حسین
کسی که شد همه چیزش فدا اباالفضل است
از ابتدا به من آموخت مادرم تنها
دوایِ دردِ گرفتارها اباالفضل است
*هر وقت حالِ ما خوب نبود، مادرمون شب ها كه چشم بر هم نمي گذاشت و نيمه شب گريه مي كرد، وقتي ميخواست دعا كنه، نگاهش به ماهِ آسمون مي افتاد، مي گفت: خدايا! به ماهِ بني هاشم، بچه ام رو خوب كن،امسال بچه ام رو تو دسته هاي عزاداري، سقايِ دسته هاي حسينش ميكنم…به دست ما از روز اول يه پرچم دادن، ما با اباالفضل حالمون يه طورِ ديگه بود…*
چه ترس دارد از آتش،چه ترس از دوزخ
اگر شفاعتِ هر شیعه با اباالفضل است
خودِ امام زمان گفته است می آید
به مجلسی که در آن ذکرِ یااباالفضل است
بگیر ذکرِ اباالفضل با امام زمان
ببین که بر لبِ صاحب عزا اباالفضل است
______________________________________________________________________________
متن روضه و توسل به باب الحوائج حضرت اباالفضل العباس (ع)
*امشب به يادِ همه اونايي كه به ما سينه زدن و نوحه خوندن رو ياد دادن، به ياد همه ي پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها،اسفند دود مي كردن، قربوني مي زدن زمين، تا بخواد دسته اي رد بشه،بيادِ همه شون ميخوام يه چيزي بخونم،بياد پيرغلاما،نوكرايِ امام حسين، كه اونا كنار ارباب مارو ياد كن:*
سقايِ دشتِ كربلا، اباالفضل
دستش شده از تن جدا، اباالفضل
*اگه بخوام روضه بخونم آي مردم! روضه همينِ، از قديم به ما گفتن: اباالفضل قد رشيدي داشته…بعضي روضه ها گريه داره،اما بعضي از روضه ها داد داره، آقايِ رشيدي مثلِ اباالفضل، كي باورش ميشه، يه كاري كردن با بدنش، كه علامه ي بحرالعلوم وارد حرمِ اباالفضل شد، ديد كسي داره معماري ميكنه، اومد معمارِ حرم پايين، گفت: علامه! يه سئوالِ برام،چند وقتِ من تو حرمِ اباالفضل دارم كاشي كاري ميكنم، مگه:شما بزرگاي دين نفرموديد: اباالفضل قد رشيدي داشته،دستاي بلندی داشته؟پس چرا قبرش اينقدر كوچيكِ…ناله ي بحرالعلوم بلند شد،عمامه از سر برداشت،گفت: آخه يادت باشه اينقدر بدنِ عموم اباالفضل رو قطعه قطعه كردن،حسين….
سخترين لحظه برا اباالفضل كدوم لحظه است؟ اون لحظه اي كه سكينه اومد جلو عمو رو گرفت، عموجان! جانِ عمو! گفت:عمو جان! علي اصغر داره بيتابي ميكنه، علي اصغر يه جوري ناله ميزنه ما تشنگيِ خودمون يادمون رفته، مشكِ خالي رو داد دستِ عمو، يه عده از بچه ها هم از تشنگي شكم هاشون رو به خاكِ نمناك زده بودن…
اومد خدمتِ ابي عبدالله،آقاجان! اجازه بده برم برا بچه ها آب بيارم، رفته بود براي گُل هاي حسين آب بياره،زن و بچه جلو خيمه منتظرن، يه وقت حسين ديد صدايِ تكبير داره مياد، با عجله خودش رو خواست برسونه سمتِ علقمه،رواي ميگه: ديدم حسين ايستاد، از ذوالجناح پايين اومد، يه چيزي از روي خاك ها برداشت هي مي بوسه،هي به چشمش ميكشه، گفتم: شايد پاره هايِ قرآنِ، خوب نگاه كرديم ديديم دستايِ بريده ي اباالفضلِ…
با عجله اومد ديد بدنِ عباس رویِ زمينِ، هي بازوهاش رو رويِ اين خاك ها ميزنه،ميخواد جلو آقا بايسته، هر كي بخواد بلند شه دستش رو رويِ زمين ميگذاره بلند بشه، اما عباس هي بازوش رو رويِ زمين ميزد، تا حالا جايي نبوده حسين باشه و عباس دراز كشيده باشه،صورت متلاشي شده،تير به چشمش زدن،خدا برا هيچ كسي نياره، بياي بالا سر برادري اونم برادري مثلِ اباالفضل، دست گذاشت زيرِ كتف برادر،سرش رو بالا آوُرد،ديد اين لبهارو داره آروم آروم بهم ميزنه، همچين كه اين لبهارو بهم زد،خوب گوش داد ببينه چي ميگه، يه جمله اي گفت ناله ي حسين رو بلند كرد، گفت: داداش! ازم راضي هستي؟ آقاجان! اگه میشه مارو سمتِ خیمه ها نبر،آخه از سکینه خجالت میکشم…
______________________________________________________________________________
متن روضه و توسل به باب الحوائج حضرت اباالفضل العباس (ع)
حالا که ميرى یه وقت دير نکنى
جلوىِ خيمه، من و پير نکنى
من به تو تکيه زدم، با رفتنت
کوهِ من، من و زمين گير نکنى
تا بشى و تا بشيم چه فايده؟!
سير بشيم، تنها بشيم چه فايده؟!
اگه صدتا صدتا مشک آب بيارى
ولى بى سقا بشيم چه فايده؟!
همه از دست تو آبرو ميخوان
خاک پاهات و برا وضو ميخوان
اگه آب نشد نشد، پاشو بيا
بچه ها آب نميخوان عمو ميخوان
يه تارِ موت و به دنيا نميدن
چشمات و به صدتا دريا نميدن
به تو قول ميدن تمومِ دخترام
بميرن معجرِ به اينها نميدن
به سرت عمودِ آهنين زدن
تو حسين شدى برا همين زدن
کمرِ تو کمرِ من و شکست
تا زمين خوردى، من و زمين زدن
اى علمدار! تو رو با عَلَم زدن
قد و بالاىِ تو رو بهم زدن
چهار هزار کمون بدستِ يکی يکى
اومدن روى تنت قدم زدن
صدامُ تا نشنيدن كاري بكن
گِريَمُ تا نديدن كاري بكن
صداي اسباشونو نميشنوي
دَمِ خيمه رسيدن كاري بكن
نزن اين نيزه ها رو با پات عقب
خودتُ هي ميكشي چرا عقب
تير تو چشمت بود و افتادي حالا
از جلو درش بيارم يا عقب؟!
به چشمش بود تیریُ
چو با صورت زمین افتاد
دوباره تیر با شدت
به چشمِ او فرو می رفت
*فقط همین قدر بگم: یه کاری کردن با سَرِ عباس، همه ی سرهارو وقتی بالا نیزه زدن،تنها سری که بالا نیزه بند نشد، سرِ عباس بود،ای حسین…*
تو مگه قرار نبود دير نکنى
جلوى خيمه من و پير نکنى
تو مگه قرار نبود با رفتنت
کوهِ من! من و زمين گير نکنى؟
*بی بی سکینه، جلو خیمه ها منتظر،می گفت: الان عموم میاد، حرفِ عمو نشد نداره، زینب زن و بچه هایِ دیگه رو دلداری میداد،همه دارن نگاه میکنن، عباس خودش فرمود: من رو سمت خیمه ها نبر، یه مرتبه به زن و بچه ها خبر رسید بابا داره میاد، عمو داره میاد، هر چی نگاه کردن دیدن حسین داره میاد، اما پشتِ سرش دیگه عمو نمیاد، اما این باری که حسین داره میاد با دفعات قبل فرق میکنه، یه دست به عنانِ ذوالجناح، یه دست به کمر گرفته، همه دارن گریه میکنن،مات و مبهوت موندن، از عمو چه خبر؟ چرا بابا با قدِ خمیده داره میاد، همه نگاه ها به حسینِ، می دونید چه کرد ابی عبدالله؟ اومد جلو خیمه ی عباس، عمودِ خیمه رو کشید، یعنی بدونید، دیگه این خیمه صاحب نداره، ناله ی زن و بچه بلند شد، داغِ اباالفضل یه کاری کرد دیدن حسین داره بلند بلند گریه میکنه، حسین داره داد میزنه، فقط یه جمله گفت:زینبم! برو گوشواره از گوشِ بچه ها در بیار، دیگه علمدارم رو کشتن…زن و مرد، پیر و جوان، شبِ اباالفضلِ، بلند صدا بزن:حسین…
______________________________________________________________________________
متن روضه و توسل به باب الحوائج حضرت اباالفضل العباس (ع)
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم”
“اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى صاحبِ الدَّعوَهِ النَّبویَّه،وَ الصَّولَهِ الحَیدریَّه، و العِصمَهِ الفاطِمیَّه، و الحِلمِ الحَسَنِیَّه،و الشّجاعَهِ الحُسَینِیَّه”
از آسمانِ هفتم اگر سر بر آورم
اعلام می کنم که فقط خاک این درم
مِهر تو بود، شیره ی جان در وجودِ من
از لحظه ای که شیر به من داد مادرم
*حرف مالِ امروز و دیروز نیست، من قدیمی ام،جد و آبادم نوکریت رو کردن، نگاه به این وضع من نکن، قبلاً خیلی با تو بودم، قدیمی ها اسمت می اومد عالم رو بهم میزدم…*
من از دَرِ سرای تو جایی نمی روم
حتی اگر جواب کنی باز نوکرم
گیرم که خاکِ پایِ مرا کیمیا کنند
خاک درت اگر نشوم خاک بر سرم
*روز عاشورا اباعبدالله داشت با برادرش اباالفضل حرف میزد، یهو شمرِ حرامی تا نزدیکی هایِ خیمه ها اومد، صدا زد: کجایند بچه هایِ خواهرم؟ عباس رو صدا زد، چقدر خجالت کشید اباالفضل..
مدینه وقتی راه افتادن، کاروان که کمی راه رفت، یکی اومد گفت: آقاجان! اُم البنین، عباس رو کار داره، ابی عبدالله فرمود: سریع برو ببین مادر چیکارت داره، قمر بنی هاشم برگشت سمتِ دروازه شهر،دید اُم البنین دستاش رو باز کرده، بغلش گرفت، گفت: جلو حسین نتونستم باهات خداحافظی کنم، حسین مادر نداره، مادر! با حسین میری با حسین برگردی، عباس! نشنوم جلوتر از حسین راه رفتی، عباس! نشنوم بچه های زهرا نشستن تو هم بشینی، لذا شبِ عاشورا پاسبانِ خیام عباسِ، عمه ی سادات اومد تویِ تاریکیِ شب. عباس صدا زد: کیِ اون طرفِ خیمه ها؟ گفت: آرام باش زینبم. دست ادب عباس رویِ سینه اش گذاشت، جانم خواهر! چرا دل نگرونی؟ گفت: میخوام باهات حرف بزنم، عباس! می دونی تویِ خیمه ها چی پیچیده؟ میگن: برات امان نامه آوُردن. عباس دستاش رو گذاشت رو سرش، گفت: خانوم! من قربونیِ شمام، من نذرِ شمام. گفت: عباس! بچه ها ترسیدن، میگم: یعنی عمو میره؟…
شمر وقتی صدا زد: کجان بچه هایِ خواهرم؟ آقا فرمود: عباس! برو ببین چی میگه.عباس با یه غضبی اومد جلوش، نرسیده بود داد زد: چیِ؟ نانجیب اول طعنه زد. گفت: عباس! شنیدن آب آور شدی؟
“منصبی نبود آب آوری، لذا جبهه رفته ها می دونن، پیرمردهایی که ازشون جنگ بر نمی اومد، می گفتن: برو به رزمنده ها یه آبی بده…”
عباس! بیایی این طرف فرماندهی لشکر رو بهت میدن، تا رکابِ اسبت رو طلا می گیرن.عباس نگذاشت حرفش تمام بشه، گفت: برو رَدِ کارِت، من مادرم اُم البنینِ، من شیرِ اُم البنین رو خوردم، من یه تارِ مویِ بچه هایِ حسین رو به همه عالم نمیدم…*
گیرم که خاکِ پایِ مرا کیمیا کنند
خاک درت اگر نشوم خاک بر سرم
*سقای دشتِ کربلا اباالفضل، دستش شده از تن جدا اباالفضل…*
رفتی و بی سر و پاها همگی شیر شدند
با من و عمه، سَرِ پوشیه درگیر شدند
فاطمیاتِ حرم یک شبه تحقیر شدند
دختران پایِ سر تو همگی پیر شدند
نیزه از حنجرِ آشفته ی تو کار کشید
رفتی و کارِ عقیله سَرِ بازار کشید
*با دست، دخترِ علی رو نشون میدادن، اون دخترِ علیِ، الهی بمیرم….بچه های علی رو نامحرم ها زدن….*
“زجر ولکن نبود؛ حرمله میزد
دخترک را بدونِ فاصله میزد”
رفتی و خون به دلِ دخترِ زهرا کردن
گره ی روسریِ دخترکان وا کردن
دَمِ دروازه عجب هلهله بر پا کردن
محملِ عمه ی سادات تماشا کردن
نوه ی فاطمه دنبالِ جواب است عمو
جایِ ما در وسطِ بزم شراب است عمو !؟
حسین….
______________________________________________________________________________
متن روضه و توسل به باب الحوائج حضرت اباالفضل العباس (ع)
گرفتارم،گرفتارم ابالفضل
گره افتاده در کارم ابالفضل
دعایی کن دوباره چندوقتیست
هوای کربلا دارم ابالفضل
*به من گفتند تو باب الحوائجی…من امشب با یه امیدی آمدم درِ خونه ات…*
گرفتارم،گرفتارم ابالفضل
گره افتاده در کارم ابالفضل
دعایی کن دوباره چندوقتیست
هوایِ کربلا دارم ابالفضل
*بذار اصلا اینطوری بگم،شب تاسوعاست…*
بر مشامم می رسد هر لحظه بویِ کربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا
*من می ترسم اربعین،کربلا نرم…یه کاری برام بکن…*
تشنه آب فراتم ای اجل مهلت بده
تا بگیرم در بغل،قبر شهید کربلا
*امشب اومدیم روضه تو رو بخونیم ای بی دستِ کربلا،ولی اولِ روضه می خوام یه بیت برا خودت بخونم، یه بیت مصیبت بخونم شما مستمع باشی،نبودی ببینی… *
از حرم تا قتلگه زینب صدا می زد حسین
دست و پا می زد حسین،زینب صدا می زد حسین
بنویس که با شتاب باید برسد
فوراً ببرش،جواب باید برسد
لب های رقیه از عطش خشک شده
این نامه به دستِ آب باید برسد…
*عموی من چرا برنمی گرده….*
دستانِ تو مثل دو کبوتر رفتند
سیراب تر از زمزم و کوثر رفتند
دیدند که آغوشِ خدا منتظر است
دستانِ تو از خودت جلوتر رفتند…
*ما امشب می خوایم روضه دست بریده بخونیم…*
______________________________________________________________________________
متن روضه و توسل به باب الحوائج حضرت اباالفضل العباس (ع)
دستی نداری تا بگیرم، از زمین پاشی
میشه دوباره باز علمدارِ حرم باشی؟
این بچه ها دیگه نمیخوان آب؛ تو رو میخوان
میشه براشون باز سقّا شی؟
*بلند شو،بلند شو،بچه ها منتظرتن…*
وقتی خجالت میکشی شرمنده تر میشم
سقّا بدون دست هم سقاست باورکن
تو چشمِ عبّاسم نبینم اشکِ غم باشه
بی تو حسین تنهاست باور کن
*تنها نذار منُ،دیگه مردی برام نمونده….*
دریا تو دستاته برادر
ممنونِ دستاتم علمدار
چشمات پر از خون شد عزیزم
دلتنگِ چشماتم علمدار
*آی! قمری داشتی چه شد؟
آی حاج قاسم اگه امشب خدمت حضرت زهرا رسیدی سلام ما رو برسون…
بگو ما هم دلمون تنگ شده…
بگو ما هم دلمون می خواد همون جوری باشیم که بهمون بگی پسرم…*
سائلم آب و دانه می خواهم
رحمت مادرانه می خواهم
آی بی بی گدا نمی خواهی؟!
پسرِ بی وفا نمی خواهی؟!
کاش می شد زِ من سوال کنی
پسرم کربلا نمی خواهی؟!
دستم رو می گیرم به پهلو راه میرم من
اونچه نباید عاقبت دیدی سرم اومد
تا که نشستم پیشِ تو انگار حس کردم
یک لحظه بویِ مادرم اومد
*مگه مادر هم علقمه بوده؟!حالا امام حسین علیه السلام داره گریه می کنه
“فَلَمّا رَئاهُ الحُسَین مَضروعاََ عَلی شَطِّ الفرات و بَکی…”گریه می کرد…
عباس یادت میاد من داستانِ مدینه رو برات تعریف کرده بودم؟!بهت گفته بودم برادر اگه تو مدینه بودی کمک کارِ ما بودی…کسی جرات نمی کرد درِ خونه ما بیاد؟یادت هست؟! *
دیدی بهت گفتم کبوده صورتِ مادر؟
*مادرمُ دیدی؟مادرم صورتش کبود بود دیدی؟ *
دیدی بهت گفتم کبوده صورتِ مادر؟
دیدی بهت گفتم که خیلی سخت راه میره؟
دیدی چقد سخته ببینی مادرت هربار
دستش رو به پهلوش می گیره؟
*قربونت برم،از اسب رو زمین افتادی،یه روزی مادرم بین در و دیوار بود،خودش گفت:”وَ سَقَطتُ لِوَجهی…”من با صورت به زمین افتادم…*
______________________________________________________________________________
متن روضه و توسل به باب الحوائج حضرت اباالفضل العباس (ع)
«قمرٌ مضى لا للقِتالْ، يأتي بماءٍ للعِيالْ»
ماه به راه افتاد، اما نه برای نبرد؛ رفت تا آبی برای حرم بیاورد
«سَيغيبُ عنُهم بُرهةً، ويعودُ بالحُبِّ الزُلالْ»
چند دقیقه ای قراره از حرم دور بشه، ولی با اون آب زلال و اون عشقِ نابش برگرده…طول نمی کشه…
«رَكِبَ الأصيلةَ بعدَما، قالت سُكينَةُ، ثمّ قالْ خَسِئَ الظَّما يُضنيكُمُ، وأنا ابنُ سقـّاءِ الجِبالْ»
سوار اسبش شد، بعد از آنکه، سکینه از او طلب آب کرد. بعد صدا زد:
تشنگی شما را از پا در نخواهد آورد، تا زمانی که من، پسر ساقی کوه ها هستم…امیرالمومنین…
«وَ حُسينُ يَتبَعُ خَطوَهُ، فهوَ البقيّةُ والرِّجالْ»
امام حسین، به راه رفتن عباسش نگاه می کرد؛ آخه عباسش باقیمونده مردان لشکره…
«و يَرى الأَصيلةَ رفرَفَتْ، لَكَأَنّها طَيرُ الخَيالْ»
اسب عباس از جا کنده شد، انگار که پرنده خیال بود…
«ألَعلَّها جُنَّت بهِ، و غَدَت تُهَمهِمُ في اخْتيالْ»
اسب با سوار شدن عباس انگار که به جنون رسید و با غرور شیهه می کشید
«لكنَّ عَنْ عينِ الوَليْ، أخفَتْهُ قارِعَةُ النِّزالْ»
اونقدر جنگ نمایان بود،عباس رو از چشم امام حسین دور کرد…
«وصَلَ الجميلُ فُراتَهُ، والقِربَةَ العُظمى أمالْ»
ماه زیبا ی بنی هاشم به فرات رسید، و مشک را خم کرد
«يا ماءُ لا تَلْمعْ فقد، ذَكَّرتَني يومَ الرِّحالْ»
آب فرات موج مزن… ای آب ندرخش…تلالو نده… مرا به یاد روز سفرم از مدینه انداختی…
«في دَمْعَتَيْ أمّي و قد، أخْفَت بها ما لا يُقالْ»
آن روزی که در اشکهای مادرم، حرف های نگفتنی ای بود که نگفت…(مادر بود…ولی حرفش این بود:)
«مُتْ يا بنَيَّ ولا تَعُدْ، و لِزَينبٍ اَخفِ الظِّلالْ»
پسرم بمیر ولی برنگرد! و نگذار کسی حتی سایهی زینب را هم ببیند….
«قامَ الجميلُ عن الفراتِ، وعَينَهُ فيهِمْ أَجالْ»
آن ماهِ زیبا از کنارِ فرات بلند شد، و با نگاهش دشمنان را برانداز می کرد…
«سَهمٌ أَتى، منهُ بَرى، عيناً، فَشَدَّ على القِتالْ»
تیری آمد و به یک چشم عباس نشست اما عزم نبرد کرد…
«قَطَعوا يَمينَيْ حيدَرٍ، والثَّغرُ يَهْمِسُ في ابتهالْ»
دو دست حیدری او را بریدند، اما او اینطور مناجات میکرد…
«واللهِ لو قَطَّعتُمُ، مِنّي اليمينَ معَ الشِّمالْ»
به خدا قسم اگر دست راست و چپ مرا جدا کنید…
«إنّي أَذودُ عنِ الوَليْ، سُلطانِ أَربابِ الجمالْ»
من از ولی دفاع میکنم، که سلطان بزرگانِ زیبایی است…
*اینجا شروع کرد با معرفی امیرالمومنین،خودش رو معرفی کردن…*
«أنا إبنُ مَن في حَقِّهِ، أُنزِلنَ آياتُ الكمالْ»
من فرزند آن کسی هستم، که آیههایِ کمال در حق او نازل شد…
«أنا إبنُ من كفٌّ لَهُ، رُفِعَتْ بها السَّبعُ الثِّقالْ»
من پسر کسی هستم که خدا با دست او، آسمانهای هفتگانه را رفیع کرد
«أنا إبنُ من في حبِّهِ، ميزانُ أولادِ الحَلالْ»
من پسر کسی هستم که محبت او، میزان حلال زادگی است…
«أنا إبنُ قتّالِ العرَبْ، أنا إبنُ كشّافِ الكُرَبْ»
من پسر کُشندهی پهلوانان عربم، من پسر برطرف کنندهی مصیبتهایم
______________________________________________________________________________
متن روضه و توسل به باب الحوائج حضرت اباالفضل العباس (ع)
«أنا من ضرَبْ، أنا من غلَبْ»
من پسر کسی هستم که ضربه زد، من کسی هستم که پیروز شد
«أنا إبنُ من سمّتهُ فاطِمُ حيدرَه»
من پسر کسی هستم که مادرش او را حیدر نام نهاد
«أنا من حَمَلْتُ البيرَقَ، أنا ذولفِقارٌ شَقشَقَ»
من کسی هستم که بیرق حسین بن علی را به دوش دارم. من ذوالفقار پرچکاچکم
«أنا من سَقى، أنا من رَقى»
من ساقی هستم…
«أنا من دَعاهُ عليُّ سَبْعَ القَنْطَره»
من همانم که علی علیه السلام اورا شیر یل نامید
*جنگ نمایانی کرد و کفار و منافقین رو به درک واصل کرد…یه وقت تیری آمد و آبِ مشکش به روی زمین ریخت…*
«وإذا بسَهمٍ جاءَهُ، و لِماءِ قِربَتِهِ أَسالْ»
ناگهان تیری آمد، و آب مشک جاری شد
«ما لِلحُسينِ و قد رأَى، علَماً بِكَفِّ البَدرِ مالْ»
چه حالی داشت حسین (ع) وقتی که دید این علم در دستِ ماه به زمین متمایل می شد…
«و هَوى الجَميلُ على الثَّرى، فَتَلَقَّتِ الوَجهَ الرِّمالْ»
این زیبارو به زمین افتاد، و تمام صورت مبارکش خاک آلود شد
«أخي يا حُسينُ أنا هُنا، أدرِكْ أخاكَ على عُجالْ»
ای برادرم حسین! من اینجایم، بیا به دادم برس
«فدنا الحُسينُ و ضَمَّهُ، لِـيَرى أخاهُ بأَيِّ حالْ»
حسین(ع) آمد،برادر را در آغوش گرفت(لحظه های آخر بود) تا هر طور شده برادرش را ملاقات کند
«شَدَّ الجَميلُ بعُنقِهِ، عن حِجرِهِ، و بكى و قالْ»
ماه بنی هاشم، گردنش را در آغوش حسین تكانی داد و به آقای خودش نگاه کرد و گریه کرد و گفت:
«أفديكَ، بعدَ هُنيهَةٍ، من ذا يَضُمُّكَ يابنَ آلْ»
عباس به فدای تو بشه… چندساعت دیگه چه کسی سر تو را به آغوش میگیرد ای پسر رسول خدا…
«عبّاسُ يا نورَ الوَفا، بي عندَ قَتْلي لا تُبالْ»
[حسین (ع) فرمود:] ای عباس، ای نور وفاداری، نگران کشته شدن حسین نباش!
«إنَّ السّما سَتَضُمُّني، رأساً على رُمحٍ يُشالْ»
آسمان مرا در آغوش خواهد گرفت، هنگامی که سر من بر نیزه میرود….
«عادَ الإمامُ و ظَهرُهُ، قوسٌ يَشُدُّ عَلَي النِّبال»
امام به خیمه بازگشت در حالی که پشتش، ماننو کمانی خمیده بود…
«فرأته زينبُ يا اخي، ما لي أراك على ارتحال»
زینب برادر رو که دید، گفت برادرم! چی شده؟!چرا در حال مرگی؟!چرا در حال احتضاری…
«شُدِّي إزارَكِ للسِّبا، يا نِعْم رَبـَّات الحِجال»
[امام حسین (ع) فرمود: یا زینب] پیراهنت را برای اسارت آماده کن، ای بهترین سرپرستِ زنان و دختران…
«عباسُ أيْتَمَنا مَعاً، و أنا قتيلٌ لا مُحال»
عباس هر دوی ما را یتیم کرد…من هم کشته خواهم شد…
______________________________________________________________________________
متن روضه و توسل به باب الحوائج حضرت اباالفضل العباس (ع)
آه ای دستایِ من! وقت افتادن نیست
این مشک انگار فکرِ آبروی من نیست
پرچم روی خاکه، چشمام مثل دریاست
پاشو پاشو عباس! مولا خیلی تنهاست
وای، صدای العطش میاد
وای، ای وای ای وای
قول دادم برگردم، اما با دستِ پُر
گفتم به رقیه، دیگه غصه نخور!
بوی آتیش میاد، جسارت نزدیکه
می بینم می بینم، که غارت نزدیکه
وای، صدای العطش میاد
وای، ای وای ای وای
روی خاکِ غربت، دارم خون می بارم
خیره سمت خیمه م، با این چشمِ تارم
دستی ای کاش تیرو، از چشمم برمیداشت
باید برمیگشتم، اما عمود نگذاشت..
*چنان عمود آهن به سرش زدن که دیگه نتونست بلند شه وگرنه می گشت برای بچه ها آب پیدا پی کرد…*
وای، صدای العطش میاد
وای، ای وای ای وای
______________________________________________________________________________
متن مناجات و توسل به امام زمان (عج)
باز سر میدهیم عجّل را
میتکانیم خانهی دل را
سینه زخمیست از خدا خواهیم
با ظهورش شفای عاجل را
یار ما ظاهر است چون خورشید
ولی آن دیده های قابل را
پسر مهزیار خواهد شد
طی کند هر که حد فاصل را
او سراسیمه میرسد از راه
روضه های ابوالفضائل را
روزی او انتقام میگیرد
انتقام شهید کامل را
اَلسّلامُ عَلیک یا ساقی العطاشا
اَلسّلامُ عَلیک أیهَا الْعَبْدُ الصّالِحُ الْمُطِیعُ للّه وَلِرَسُولِهِ وَلاِءمِیرِالْمُؤمِنِینَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَینِ
ان شالله دوباره تو حرم قمر بنی هاشم جمع بشیم به گدایی .. این همه روضه است تو کربلا ، چرا امام زمان ارواحنا فدا میفرماید وقتی سوال میکنند کدوم خیمه ، میفرماید خیمه ای که روضه ی عموجانم باشه .. حضرت میخواد مارو توجه بده که این روضه رو گوش بدید که این آقا صاحب بصیرت کامل مطیع لله حرفی برای خودش نداره.. مطیع لاوامر مولای دست روی سینه میزاشت میفرمود سیدی و مولای امری نداری .. مثل یه عبد .. امام زمان میفرمایند هرجا روضه عموم خونده بشه من سراسیمه میام .. این روضه ها مارو به این بصیرت برسونه کاری کردیم ..
______________________________________________________________________________
متن روضه و توسل به باب الحوائج حضرت اباالفضل العباس (ع)
اگر زمین بخورد، عرش را تکان بدهد
کسی که سرو قدش سایه بر جنان بدهد
به او همیشه مباهات می کند زینب
به کوه شانهی او تکیه آسمان بدهد
به بارگاه پرش آسمان پناه آورد
پناه عالمیان را پرش امان بدهد
عجب نباشد اگر از خجالت آب شود
شبیه مشک خودش جرعهجرعه جان بدهد
جواب العطش خیمه را که مشک نداد
جواب کودک بی شیر را کمان بدهد
عقیق سرخ حسین از رکاب افتاده است
نگین سرخ بهانه به ساربان بدهد
بلند شو که پس از تو حسین می میرد
تو دست و پا بزنی و حسین جان بدهد
*بلند شو داداش .. *بنفسی انت .. چه مقامی داره اباالفضل که حسین دنبالش به سینه میزد میگفت بنفسی انت ..)
نداریم برای هیشکی اینطور نوشته باشند یه داغ انسان و کم کم از پا در میاره یک مرتبه کسی پیر نمیشه اما ابی عبدالله کنار این بدن یه مرتبه پیر شد ..
نوشته شد یک مرتبه صورت شکسته شد .. آخه تا خم شد کنار این بدن دیگه دیدن نمیتونه کمر راست کنه همه منتظرن بیینن حسین چی میگه .. تا گفت أَلانَ إنکَسَرَ ظَهرِي وَ قَلَّت حِيلَتِي وَ انقَطَعَ رَجائِي .. یک مرتبه همه شروع به هلهله کردن .. ای حسین ..*
بد جور سرت به درسر افتاده
در ابروی تو زخم تبر افتاده
چه آتشی انداخته ای در دل آب
دنبال لب تو در به در افتاده
این معجزه ی پیمبر علقمه است
هر گوشه ای یک تکه قمر افتاده
*فَقَطَّعوهُ بِسُیوفِهِمْ اِرْباً اِرْباً هم برای علی اکبر گفته، هم برای قمر بنی هاشم ..*
از این همه زخم روی هم فهمیدم
یک لشگر نیزه با تو در افتاده
نیمی ز سرت مانده به جا زیر عمود
بر کتف تو آن نیم دگر افتاده
امکان تکان دادن تو اصلا نیست
عباس به صحرا چه قدر افتاده
برخیز امام بی کست را دریاب
بالای سر تو محتضر افتاده
در خنده و هلهله کمک میخواهم
دلسوخته ای که از کمر افتاده
ای حافظ پوشیه ی ناموس خدا
برخیز که خیمه در خطر افتاده
______________________________________________________________________________
متن روضه و توسل به باب الحوائج حضرت اباالفضل العباس (ع)
تا حالا داره خواهش میکنه .. تا از اسب میخواست رو زمین بیوفته دید مادرش زهرا دامن پهن کرده میگه پسرم .. شاید مادر گفت یه بارم شده بگو داداش .. نزار به دل حسین بمونه .. داداش این خون هارو از روی چشمم پاک کن بزار یه بار دیگه روی ماهتو ببینم ..
خونهارو پاک کرد از چشم قمر بنی هاشم انگار دردسر عباس بیشتر شد .. غیرت الله نمیتونه ببینه حسین تو دل دشمن نشسته داره زار میزنه .. گفت داداش چرا اینطوری داری گریه میکنی؟.. ببین دور تا دور ما حرامی ها جمع شدن فرمود: چرا گریه نکنم .. علمدارمُ دارم از دست میدم ..
چه علمداری .. وقتی علمُ آوردن پیشِ یزید گذاشتن گفت الله اکبر چند بار این ملعون گفت الله اکبر همه جای این علم تیر خورده الّا جایی که دستش به علم بوده .. معلومِ از جون و دلش این علمُ نگه داشته .. چون علم میخورد زمین ابی عبدالله میخورد زمین .. عباس از کی یاد گرفت؟! مادرش زهرا تو کوچه یه طوری کمربند امیرالمومنین رو گرفته بود هر چی میخواستند جدا کنند دست زهرا رو نمیتونستن .. گفت بزن آبرومو برد .. یکی با غلاف شمشیر میزنه ..
شروع کرد عباس هم گریه کردن از گوشهی چشم خون آبه داره میاد ابی عبدالله فرمود چرا داری گریه میکنی؟! گفت داداش گریه تو دلیل داره گریه من دلیل نداشته باشه؟! میبینم این لحظهی آخر سر منو رو دامن گرفتی حسین، به من بگو ببینم ساعتی بعد کی میخواد سر تو رو از روی خاک بلند کنه …
میخوام بگم عباس .. رفتی نبودی ببینی این لحظه رو .. فقط زینب دید .. وقتی اومد بالا تل زینبیه .. نه کسی نبود سر و از روی خاک برداره ..
نگاه کرد وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ ..
ای حسین …
______________________________________________________________________________
متن سینه زنی و توسل به باب الحوائج حضرت اباالفضل العباس (ع)
درمان درد بی دوا باب الحوائج
امروز ما فردای ما باب الحوائج
همسنگر خون خدا باب الحوائج
هر لحظه میخوانم تو را باب الحوائج
در ابتدا بی انتها باب الحوائج
پایان درد و غصه ها باب الحوائج
هر وقت افتاده گره در زندگی ها
از دل صدا کردیم یا باب الحوائج
من تشنه ام من تشنه ی لطف تو هستم
سقای دشت کربلا باب الحوائج
آقا اباالفضل فرمانروای کشور دلها اباالفضل
بالا بلند خوش قد و بالا اباالفضل
مشکل گشای هر دل تنها اباالفضل
راه نجاتی نیست الا با اباالفضل
زیبا اباالفضل آرامش دریا اباالفضل
دنیا همه لب تشنه و سقا اباالفضل
دل گرمی و دار و ندار ما اباالفضل
رعنا ابالفضل ما را کس و کاری نماند الا اباالفضل
هر درد درمان میشود با یا اباالفضل
مردانگی را میکند معنا اباالفضل
سقا اباالفضل
راهی دریا شد تک و تنها اباالفضل
غم ها عیان شد تقدیر با اهل حرم نا مهربان شد
آشوب جانش ناله های کودکان شد
اشک حرم پشت سر سقا روان شد
خاک قدم هایش تمام آسمان شد
فریاد اهل آسمان میرفت بالا
شیر حرم با مشک عازم شد به دریا
الله اکبر جانم به این یار و علمدار دلاور
الله اکبر سر ها به زیر پای سقا ریخت یکسر
الله اکبر این المفر بالا گرفته بین لشکر
الله اکبر از میمنه تا میسره برپاست محشر
الله اکبر گویا دوباره از نجف برگشته حیدر
از شرم لبها میسوخت آن صحرا میان آه دریا
وا شد دوباره از بین تیغ و تیر و نیزه راه دریا
خورشید خجلت می کشد آن تاب و تب را
یاد لب اصغر نزد بر آب لب را
با مشک پر آب برگشت سقا سوی منزلگاه ارباب
ای وای علمدار در حلقۀ بی رحم دشمن شد گرفتار
دستش جدا شد
این قصه آغاز مصیبت های ما شد
سیراب از خونش زمین کربلا شد
احوال عالم زیر و رو شد
تیری به مشکش خورد و حرف آبرو شد
خیمه به خود میدید آتش
وقتی عمود آهن آمد روی فرقش
این سر شکسته
پشت امام کربلا آخر شکسته
______________________________________________________________________________
متن سینه زنی و توسل به باب الحوائج حضرت اباالفضل العباس (ع)
نذار اینجور ببینن من وتو را
منو علقمه بذار خودت برو
برو که پناه خیمه ها باشی
جای من بگیر جلوی لشکر رو
کجا برم ؟
تنت افتاده زمین کجا برم؟
باچه حالی سمت خیمه ها برم
زینب از غصه میمیره تا برم
خیمه تو اضطراب مونده
تشنه یه جرعه آب مونده
پاشو بریم علمدارم
منتظرت رباب مونده
وای نرو که حرم بی پناهه
وای بدون تو روزم سیاهه
سقای دشت کربلا ابوالفضل
دستش شده ازتن جدا ابوالفضل
چقدر شلوغه دور و برتو
خدا رحمی کنه به دختر تو
بگو بچه ها ت حلالم بکنن
بگو که ببخشن آب آورتو
فداسرت
نرسید آب به حرم فدا سرت
که میسوزه جیگرم فدا سرت
اگه خم شد کمرم فدا سرت
غصه مگه امونمیده
بی تو رقیه جونمیده
پاشو ببین که شمر داره
خیمه هارونشون میده
وای پاشو ای علمدارلشگر
وای پاشو ای امید برادر
سقای دشت کربلا ابالفضل
دستش شده ازتنجدا ابالفضل
بدنت خیلی بهم ریخته ولی
شده هرجوری تورومیبرمت
داداش داداش داداش داداش
شدهکولت کنم اخا میبرمت
داداش داداش داداش داداش
یا مثل اکبر روعبا میبرمت
بدنت خیلی بهم ریخته ولی
شده هرجوری تو رو میبرمت
بدتراز علی اکبرمکه نیست
میچینم روی عبا میبرمت
پاشو بریم تودلمقیامته پاشو بریم
عدو فکر غارته پاشو بریم
صحبت از جسارته پاشو بریم
خیمه رو بی پناه دیدین
بی علموسپاه دیدن
پاشوکه فکرکنن عباس
زنده ای اشتباه دیدن
غصه مگه امونمیده
بی تو رقیه جونمیده
پاشوببین که شمرداره
خیمه هارونشون میده
وای نذارخواهرم بی قمرشه
وای با نامحرما همسفرشه
داداش داداش داداش داداش
پانشی افسوسی میشه نذار بشه
داداش داداش داداش داداش
قضییه ناموسی میشه نذاربشه
داداش داداش داداش داداش
اصغر گلو بوسی میشه نذاربشه
سقای دشت کربلا ابالفضل
______________________________________________________________________________
متن سینه زنی و توسل به باب الحوائج حضرت اباالفضل العباس (ع)
پشت و پناه حرم ساقی طفلان من
دلبر ام البنین قوت دستان من
با وفا تنهام نگذار
با وفا موندم بی یار
با وفا دادی بر بادم
کار من بی تو زاره
بی تو میشن آواره
ای برادر خونوادم
ای حیدرم وای ،دلاورم وای ، برادرم وای
دیده به راه توئه بین حرم دخترم
اما شدی غرق خون نه نمیشه باورم
غرق خون چشمای تو
رو زمین دستای تو
مشک تو شد پاره پاره
ترس تو چشم زینب
جون من اومد بر لب
خالی شد پشتم یک باره
صاحب لوا نرو ای ، با وفا نرو
مشکل گشا نرو ، برادرم نرو
ای حیدرم وای،دلاورم وای، برادرم وای
بی تو برادر شکست حیثیت لشکرم
ای کس و کارم بگو چی میشه وضع حرم
قامتم خم شد آخر
فرق تو مثل حیدر
وا شده ای وای از این غم
ای تموم احساسم
نیزه زاری عباسم
جون میدم پیش تو کم کم
شدم حزین وای
خوردم زمین وای ، از روی زین وای
ای حیدرم وای،دلاورم وای، برادرم وای
1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.
2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.
3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.