متن سینه زنی و توسل ویژهٔ شهادت امام هادی (ع) سال ۱۴۰۲
سینه زنی و توسل به امام هادی علیه السلام
یه گوشه کنج حرم تنها
سمت ضریح و نگاه میکنم
میگم آقا از راه رسیدم
گره بغضم و وا میکنم
این منم که دوباره سرگردانم
از تو چی بگم آقا نمیدونم
من به امام هادی مدیونم
زیارت جامعه میخونم
“اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ
وَمَوْضِعَ الرِّسالَةِ، وَمُخْتَلَفَ الْمَلائِكَةِ”
کنار غربت شیش گوشه
چشمه ی گریه که میجوشه
لحظه به لحظه فقط یک آه
زمزمه ی لبِ خاموشه
باز اسیرِ سکوت وغم میمونم
محو روضه ی حرم میمونم
من به امام هادی مدیونم
زیارت جامعه میخونم
“اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ
وَمَوْضِعَ الرِّسالَةِ، وَمُخْتَلَفَ الْمَلائِكَةِ”
وقتی مشتاقم ومهجورم
شبایی که از حرم دورم
زیارتنامه رو لبهامه
زائر صحنِ پر از نورم
من هرجاکه باشم اینجا مهمونم
مهمون همین سفره میمونم
من به امام هادی مدیونم
زیارت جامعه میخونم
“اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ
وَمَوْضِعَ الرِّسالَةِ، وَمُخْتَلَفَ الْمَلائِكَةِ”
غروبِ جمعه و دلتنگی نگاهِ منتظر و بارون
چرا نمیرسی ای مولا به داد این دل سرگردون
أنتُمُ الْأَوَّلُ وَالْآخِر
أنتُمُ الظَّاهِرُ وَالْبَاطِن
چش به راه شما میمونم
أنَا بِرَجْعَتِكُمْ مُؤمِنْ
آه میون صحرای عشق مجنونم
به یاد مولای عشق دلخونم
من به امام هادی مدیونم
زیارت جامعه میخونم
“اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ
وَمَوْضِعَ الرِّسالَةِ، وَمُخْتَلَفَ الْمَلائِكَةِ”
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به امام هادی علیه السلام
“يا أهلَ بَيْتِ النُّبُوَّة
سَعِدَمَنْ والاكُمْ
هَلَكَ مَنْ عاداكُمْ”
رنگ و بوی درد داره کوچه های سامرا
گریه می کنیم هر شب پا به پای سامرا
این غربت آغازش مدینه ست، دنبالش کربلاست
تا همیشه جاریه، غربت بی انتهاست
مظلومیم و مقتدریم، تا عالَم بهاری بشه
خون از رگ رگِ شیعه ها پای هدف جاری بشه
“يا أهلَ بَيْتِ النُّبُوَّة
سَعِدَمَنْ والاكُمْ
هَلَكَ مَنْ عاداكُمْ”
خط به خط کلامِ تو از بصیرت دینه
بغضِ تو صدات واسه درد غربت دینه
این غصه، اندوه فاطمه ست، اشک خون خداست
تا به ابد نورِ عشق، با ظلمت آشناست
باید سر سپرده بشیم تا موعودِ صبح ظهور
شیعه پای عهدی که بست می مونه همیشه صبور
“يا أهلَ بَيْتِ النُّبُوَّة
سَعِدَمَنْ والاكُمْ
هَلَكَ مَنْ عاداكُمْ”
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به امام هادی علیه السلام
اهل دردم غم هادی دارم
سامرایی ست دل بی تابم
زنده ی فیض مدام یارم
مُرده ی یک نَفَسِ سردابم
امشب از خویش بُرون می آیم
تا به چشمان پر آبش گِریَم
گاه بر حال دل شعله ورش
گاه بر قبر خرابش گِریَم
کینه ی اهرمنِ تیره سِرشت
با مَدار طبقِ نور چه کرد
فتنه ی قوم پلیدِ ابلیس
با جمال پسر حور چه کرد
دست تزویر دوباره بی رحم
آتش کینه ی خود را افروخت
در پسِ پرده ی تنهایی خود
مردی از نسلِ صلابت می سوخت
رفته رفته اثری سخت نمود
زهر در جان شریفِ آقا
در تب و تاب شد و سوسو زد
شمعِ چشمان شریفِ آقا
خاک بر فرق من از این جمله
هم چو بِسمل به قفس پرپر زد
پسرش پاره گریبان، گریان
در عزاداری او بر سر زد
جگرِ زهر چشیده یعنی
آب گردیدن گل در آتش
هر که از نسل علی شد مسموم
ناله زد فاطمه، مادر، آتش
تا نمانده به تن و دیده پر آب
سینه سوزان و لبش خشک ولی
زمزمه کرد و به سینه کوبید
که فِدای تو حسین بن علی
*همه ی اهل بیت لحظات آخرِ جان دادن، برا حسین گریه کردن، حتی قبل از شهادت ابی عبدالله. پیغمبر همینطور، فرمود: رو سینه ام باشه من آروم جون میدم. روزی میاد رو سینه ی حسینم سنگین میشه، علی همینطور، لحظه های آخر، دست عباس و حسینو تو دست هم گذاشت، مادر همینطور، فرمود: علی جان! برا من گریه کن برا بچه هام گریه کن برا این کربلائیه خیلی گریه کن. امام مجتبی همینطور، گفت: “لا یوم کیومک یا اباعبدالله”..*
بر سر پای پسر سر بنهاد
لحظه ی آخر جان دادن بود
از لبش ذکر نمی افتاد و
یاد آن صحنه ی افتادن بود
یاد می کرد از آن ساعت که
از فراز فَرس آقا افتاد
تشنه لب با بدنِ غرقه به خون
گوشه ای در دلِ صحرا افتاد
یاد آن یوسف افتاده به چاه
گرگ ها دور و برش زوزه کشان
گرگ وحشی تری از راه رسید
چنگ زد بُرد سرش زوزه کشان
گوش کن مابقی قصه ز من
گرچه این روضه دهد آزارت
سر بریدند، و دوان سوی حرم
این بُود معنی قتل و غارت
«ای حسین…»
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به امام هادی علیه السلام
یا رب از زهر جفا سوخت ز پا تا به سرم
شعله با ناله برآید همه دم از جگرم
جز تو ای خالق دادار کسی نیست گواه
که چه آورده جفای متوکل به سرم
می دوانید پیاده به پی خویش مرا
گرد ره ریخت بسی بر رخ همچون قمرم
زهر نوشیدم و راحت شدم از عمر ولی
ریخته خاکِ یتیمی به عُذار پسرم
با که این ظلم بگویم که به زندان بلا
قبر من کَند عدو پیش دو چشمان ترم
هر زمان هست در این دارِ فنا مظلومی
حق گواه است که من از همه مظلوم ترم
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به امام هادی علیه السلام
میخوام مسافرت باشم
بیام مجاورت باشم
دوباره زائرت باشم
گدای سامرا باشم
قطره باشم رها باشم
گفتم با دلم تا که یه کم آروم شه
چیزی نمونده دیگه ساختِ حرم تموم شه
توی دعاهام از خدا خواستم آقا
موقعِ نصب ضریح منم باشم سامرا
غریب آقا غریب آقا …
کبوترای خسته جون حالا دارن یه آشیون
خاکی نمیشه پراشون
اما دلم پریشونه
بقیع دلو میسوزونه
دنیا اینجور نمیمونه
ایشاالله یه روز بقیع حرم میسازیم
برا غریبِ مادر بابُ الکرم میسازیم
اون روز میرسه که شیعه سرفرازه
برا حریم مادر هیجده تا صحن میسازه
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به امام هادی علیه السلام
*شب شهادته آقام امام هادیه. امام صادق (ع) فرمودند: ما در مصائب مون پرده رو دل دوستانمون می اندازیم تا کُنه مصیبت ما رو درک نکنند. اگه درک کنند که با ما چه کردند این خلق خدا؛ همشون در دم جان میدن و می میرند…*
آسمان را آه جانسوزت ز پا انداخته
مادرت را باز در هول و وَلا انداخته
*قربون دلت برم زهرا جان، امشب دور و بر سامرا میگرده، دور و بر قبر پسرش می چرخه…*
امشب به امام هادی عرض کن: آقا جان! همه دار و ندار من همین چند قطره اشکه، میریزم به پات امشب..آقا در عوضش یه چیز بزرگ ازت میخوام، اونم اینه؛درهای دل من رو به رو معارفت باز کنی، من وقتی زیارت جامعهٔ کبیره ات رو میخونم، فقط الفاظ و لقلقهٔ زبونم نباشه، بفهمم چی دارم میگم، به کی دارم میگم..*
پوستی بر استخوان داری شبیه مادری
خونِ دل خوردن تو را از اشتها انداخته
رفته رفته حجره ات گودال سرخی می شود
زهر، لبهای شما را از نوا انداخته
*امام هادی تو لحظه های آخرعمرش خودش رو کشید سمت کربلا..همون لحظه هایی که تشنگی کامش رو خشک کرده، زهر به بدن اثر کرده، زبان در دهان مثل چوبِ خشک..سمت کربلا نشست دست راست رو گذاشت رو قلبش..صلی الله علیک یا جداه یا اباعبدالله..حسین…*
میدونم آقا جان، شدت زهر رمق رو از شما گرفته بود. لب هات به هم میخورد، صدات نمیومد. اما بازم خداروشکر، نفس که میکشیدی با هر دم و بازدم کلی خاک تو حلقت نمی رفت….من یه غریب سراغ دارم کربلا.. صورتش رو خاک ها.. محاسنش غرقِ خون. خون از همه ی رگ ها فوران میزنه……
قربون اون آقای غریبی که هم زهرِ تیرهای زهرآلود تشنه اش کرده، هم رفتنِ خون های فراوان تشنه اش کرده، هم آفتاب سوزانِ کربلا تشنه اش کرده، هم داغِ علی اکبر تشنه اش کرده، هم داغِ علی اصغر تشنه اش کرده، هم غصه ی معجر زینب تشنه اش کرده…*
جام می شرمندهٔ اندوه چشمان تو شد
ماجرا را گردن شام بلا انداخته
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به امام هادی علیه السلام
ای که نام پاک تو، گشته رمز عاشقی
یا عَلیَ بنَ محمد، اَیُّهَا الهادِی النَّقی
قصه ی تبعید و غربت برده از دل صبر و طاقت
قصه ی خورشیدِ مظلوم در حصار شام ظلمت
ما گدای سامراییم ای کریمِِ سامرایی
عادت تو جود و احسان عادت ما بی وفایی
ای امامِ مهربان، ای ولیِّ مُتقین
یا عَلیَ بنَ محمد، اَیُّهَا الهادِی النَّقی
ای که در مشت تو باشد حکم رعد و موج و طوفان
با سرانگشت تو باشدگردش تسبیحِ باران
سایه بانت ابرها و پرده دار تو نسیم است
سایه ی مهرت بهشت و آیه ی قهرت جحیم است
*ای که در مشت تو باشد حکم رعد و موج و طوفان، با سرانگشت تو باشد، گردش تسبیح باران، دو سه جمله ی جامعه ی کبیره ست، بِکُم فَتَحَ الله و بِکُم یَختِم و بِکُم یُنَزِّلُ الغَیث، و بِکُم یَمسِکُ السَماءَ اَن تَقَعَ علیَ الارض، سایه بانت ابرها و پرده دار تو نسیم است، یعنی چی؟ ابن شهر آشوب در مناقب نقل کرده یروز یکی از خُطَبای متوکل اومد اعتراض کرد، اینجوری که تو به علیِ النقی احترام میکنی کسی نمیکنه، وقتی وارد میشه همه خدمتشو میکنن، وقتی میخواد بیاد یکی پرده رو کنار میزنه، موقع خروج هم همینطور.. گفت دیگه کسی حق نداره پرده براش بالا بزنه، خدمتی بکنه، یه روز امام هادی وارد شد راوی میگه به خدا قسم قبل از ورودش بادی وزید، پرده کنار رفت وارد شد، موقع خارج شدن دوباره نسیمی آمد پرده رو براش بالا زد..*
یاوران تو سعید، دشمنان تو شقی
یا عَلیَ بنَ محمد، اَیُّهَا الهادِی النَّقی
جامعه داده به جانم شوق و ذوق و شور و حالی
چه سلام دلنشینی چه مناجات زلالی
قَوْلُكُمْ حُكْمٌ وَ حَتْمٌ
وَ رَأْيُكُمْ عِلْمٌ وَ حِلْمٌ وَ حَزْمٌ
بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي وَ أَهْلِي وَ مَالِي
اَنتَ مصباحُ الدُجی، اَیُّهَا البرُّ التقیّ
یا عَلیَ بنَ محمد، اَیُّهَا الهادِی النَّقی
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به امام هادی علیه السلام
دور از وطنم، میلرزه تنم
آتیش میگیرم من از اشکِ حسنم
مادر بیا کنارم این دم آخر
روضه میخونم با دل مضطر
به یاد جدم شهید بی سر
هر چند مسموم زهر کینه ام اما
غارت نمیشه پیکرم اینجا
تنم نمیمونه روی خاکا
«واویلا امون از این غریبی..»
من نیمه جونم، أَشهد میخونم
میشه حرم و قبرم این گوشه خونهم
میرم دیگه از این زمونه دل سیرم
تو غربت و غریبی میمیرم
تموم میشه روزای دلگیرم
بوی مدینه پیچیده دیگه اینجا
یعنی رسیده مادرم زهرا
شدم شبیه سامره تنها
«واویلا امون از این غریبی…»
*هنوز صدای رباب بلنده..
مهدی میاد..اصغرم بخواب قائم ما میاد منتقم میاد…*
لالا لالا یکم دیگه دووم بیار
یکم دیگه دندون روی جیگر بذار
رفته عموت آب بیاره الان میاد
داره صدای تکبیرش میاد
لالایی ایشاالله بارون میباره
لالایی علی دیگه جون نداره
«همه بگن حسین…»
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به امام هادی علیه السلام
آمده جان من از زهر كینه بر لب
روز من در غریبی تیره تر بود از شب
*امشب اونهایی كه اومدن برا امام هادی عزاداری كنند،گفتند:اگر امشب سامرا امام هادی زائر نداره،ما میریم به آقامون امام زمان تسلیت میگیم، میگیم آقاجان سرت سلامت …*
بسته بال و پرم كنج قفس میمیرم
گریه ی نور چشمم كرده از جان سیرم
در طول عمرم جز غصه و غم هرگز ندیدم
ویرانه دیدم، زخم زبان و طعنه شنیدم
* داستان امام هادی عجیب، شبیهه سرگذشت امام سجاد بوده. لذا در ارشاد شیخ مفید نوشته: وقتی آقا رو از مدینه به سمت سامرا می آوردند،مثل امام سجاد كه سه روز و سه شب پشت دروازه ی ساعات، آقارو نگه داشتند. امام هادی رو هم در یك خرابه ای سه روز بیرون از شهر نگه داشتند. یه روزم وقتی آقا رو وارد بزم شراب كردند،نانجیب حرومزاده جام شراب به امام هادی تعارف كرد.می خوام بگم آقا جانم! اما در هر دو روضه یه فرق بزرگ بین روضه ی شما و امام سجاد بود.درسته شمارو هم در خرابه جای دادند، اما دیگه ناموستون رو با دستای بسته وارد نكردند،جلو چشمت ناموست رو با تازیانه نزدند،آقا شما رو هم وارد بزم شراب كردند اما جلو چشمت سر بابات رو داخل تشت نگذاشتند، با چوب خیزران بر لب و دندان بابا نزدند….*
در طول عمرم جز غصه و غم هرگز ندیدم
ویرانه دیدم زخم زبان و طعنه شنیدم
كربلایم سامراست بر لب من یا زهرا
نیمه شب بود و از غم خاطرم آزردند
بی عمامه مرا از خانه ام میبردند
*هم امام هادی و هم امام صادق رو نیمه ی شب از خانه بیرون بردند،اما بی عمامه، بی ردا، وقتی خوب توجه میكنی فاطمیه تموم شده، اما مگه میشه روضه های فاطمه تموم بشه، میخوام یه چیزی بگم رد شم،این كه امام هادی و امام صادق رو بی عمامه بردند،شاید دلیلش این باشه،شیخ جعفر مجتهدی میگه تو حرم امیرالمؤمنین گفتم: آقاجان! میخوام ببینم صحنه ای كه شما رو از خونه بیرون كشیدند، در عالم مكاشفه ،در كتاب مرحوم شیخ جعفر مجتهدی یک، این قضیه رو نوشته: در عالم مكاشفه امیرالمؤمنین فرمود:شیخ جعفر طاقت نمیآری ببینی رها كن این خواسته رو، میگه عرض كردم آقا جان به من اجازه بدهید ببینم چه خبر بوده مدینه، بی شرمی این قوم رو میخوام بفهمم، آقا فرمود: شیخ جعفر حالا كه اصرار داری بسم الله، یه مرتبه پرده از جلو چشمم افتاد دیدم در خونه ی امیرالمؤمنین باز شد، یازهرا… عمامه ی امیرالمؤمنین رو دور گردن آقا انداختند دارند از خونه بیرون میكشنند….*
نیمه شب بود و از غم خاطرم آزردند
بی عمامه مرا از خانه ام میبردند
در غریبی زظلم و كینه آبم كرده اند
وای من وارد بزم شرابم كرده اند
جام شراب و لبخند دشمن آن نیمه ی شب
لرزیدم و آه از دل كشیدم با یاد زینب
حالا امام هادی میخواد برات روضه بخونه
سر خونین، تشت زر، چوب و لب های دلبر
* تو مجلس یزیدِ ملعون سر داره قرآن میخونه،یه وقت نانجیب شروع كرد با چوب خیزران بر لب و دهان ابی عبدالله زدن،یه وقت دیدند قاطی این زن و بچه،یه نازدانه رو پا بلند شده،هی میگه عمه جان، این سر بابای منه؟!.. بگو به چه جرمی دارند با چوب خیزران میزنند، حسین…… *
آن شبی كه مرا خواند سوی بزم شراب
گشت از شدت غم مرگ عیان در نظرم
زهر نوشیدم و راحت شدم از عمر ولی
ریخته خاك یتیمی به عذار پسرم
_____________________________________________________________________________
مدح و توسل به امام هادی علیه السلام
بر سرم سایه ی ایوان طلایی دارم
گوشه ی صحن عجب حال و هوایی دارم
از سر سفره ی او نان و نوایی دارم
سامرایی ام و عادت به گدایی دارم
سامرا کرب و بلایی به نظر می آید
این دو شش گوشه به دنیا چقدر می آید
ردّ پایش همه جا قبله نما می سازد
یک خط از جامعه اش جامعه را می سازد
خادمِ خانه اش از خاک طلا می سازد
کرمش نیز به شدّت به گدا می سازد
بی سبب نیست اگر عادتش احسان شده است
نوه ی ارشد آقای خراسان شده است
ذوالفقار تو به هر معرکه گفتار تو است
مثل آن حرز جوادی که نگهدار تو است
چه کسی با چه امیدی پِی آزار تو است
نفسِ فاطمه و دست علی یار تو است
گوشه ی چَشم تو کافی است اشارت بکند
دشمنت که عددی نیست جسارت بکند
شیعیان تا به ابد بر سر پیمان هستند
تو اگر امر کنی گوش به فرمان هستند
صف به صف لشگرت از مردم ایران هستند
که به فرماندهی شاه خراسان هستند
سخت سیلی زده بر بی ادبی، با ادبش
هرکه لبیک علی النقی آید به لبش
ناله ها از دلِ بیچاره کنم کافی نیست
خویش را از غمت آواره کنم کافی نیست
گریه بر داغِ تو همواره کنم کافی نیست
پیروهن در غمِ تو پاره کنم کافی نیست
سال ها هم نفس حجره ی صبرت شده ای
کنج زندانی و همسایه ی قبرت شده ای
«حسین آرامجانم حسین روح وروانم
برمشامم میرسد هرلحظه بوی کربلا
بردلم ترسم بماند آرزوی کربلا
تشنه ی آب فراتم ای اجل مهلت بده
تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا»
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به امام هادی علیه السلام
یا رب از زهر جفا ؛ سوخت ز پا تا به سرم
شعله با ناله برآید همه دم از جگرم
جز تو ای خالق دادار کسی نیست گواه
که چه آورده جفای متوکّل به سرم
*متوکّل خیلی آقای ما را اذیت کرد..
مسعودی در مُروج الذَهب نوشته: اومدن پیش متوکّل ملعون، گفتن امام هادی اسلحه جمع میکنه، میخواد خروج کنه. اتراک رو فرستاد در خانه امام هادی. اینا خیلی قسی القلب بودن، شبانه آمدن در خانه اش.”فَهَجَموا دارَه لَیلَه” شبانه حمله کردن..
برات تازگی نداشت در خونهٔ مادرت هم شلوغ شد..
“فَلَم یَجِدوا فیها شئً ” چیزی پیدا نکردن. حجره ها رو دونه دونه گشتن، دیدن آقا داخل اتاق نشسته، عبادت میکنه، قرآن میخونه..” فَحُمِلَ عَلی حالِه تِلکَ الی المُتَوَکِل ” اجازه ندادن آماده بشه، عمامه بر سر بذاره.. همون جور آقای ما رو پای پیاده بردن..*
می دوانید پیاده به پی خویش مرا
گرد ره ریخت بسی بر رخ همچون قمرم
آن شبی را که مرا خواند سوی بزم شراب
گشت از شدّت غم ، مرگ عیان در نظرم
*آخه روایت نوشته: ” وَ کانَ المُتَوَکِل جالِساً فی مَجلِسِ الشراب ” نشسته بود شراب میخورد..*
خواست تا بر منِ مظلوم دهد جام شراب
شرم ننمود در آن لحظه ز جدّ و پدرم
*شراب تعارف کرد، گفت شراب بخور. آقافرمود: گوشت و خون من به شراب آلوده نشده.. گفت حالا که شراب نمیخوری برام شعر بخون. آقا فرمود: منو معذور بدار. گفت: نه، باید برای من شعر بخونی. من شراب میخورم تو شعر بخون. یه شعری خوند این ملعون شروع کرد ناله زدن، شروع کرد گریه کردن. دور و بری هاش همه گریه میکردند. بعد با احترام آقا رو روانه منزل کرد. عیشش مُنَقَّص شد.
“باتوا عَلَی قُلَلِ الاَجبالِ تَحرُسُهُم، غُلبُ الرِّجالِ فَلَم تَنفَعهُمُ القُلَل “اینجا آقای ما اینطور شعر خوند مجلس شراب به هم خورد….
من یه مجلس شرابی می شناسم، که یه نفر قرآن میخوند، یکی دیگه شعر می خوند، این خیزران رو بلند کرده بود، هی صدا میزد: “لَیْتَ أَشْیاخِی بِبَدْر شَهِدُوا ” ای کاش اجداد من که در بدر، بابای تو اونها رو کشت، بودند و میدیدند من چطور به لب و دندان تو میزنم، به من میگفتن یزید دست مریزاد. یه وقت خواهرش صدا زد: “مهلاً یا یزید” زینب سلام الله علیها نگاه کرد و گفت: مهلاً یا یزیدمُنتَحِياً عَلى ثَنايا أبي عَبدِ اللَّهِ تَنكُتُها بِمِخصَرَتِكَ” داری با این چوب خیزران به لب و دندان برادر من میزنی! بعد یه سوال کرد گفت: ” امِنَ العَدلِ یا ابن الطُّلَقاء تَخدیرُکَ حَرائِرُک اِماءک و سوقُک بَناتُ رسول الله سَبایا؟! ”
آی نامرد آیا این عدالته زنهای خودت و کنیزکان خودت رو پشت پرده ها نگه داشتی، اما دختران پیغمبر این طور اسیر باشن وپرده حجابشون رو بدری؟
1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.
2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.
3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.